جمعه, ۲۹ تیر, ۱۴۰۳ / 19 July, 2024
مجله ویستا

«امید» و نتیجه ناباورانه و ناامید کننده


«امید» و نتیجه ناباورانه و ناامید کننده

«دیوید دریتن» که با همسرش استفانی و پسر کوچکش در منطقه ای زیبا از شهرستانی کوچک زندگی می کند, مه عجیبی را روی دریاچه می بیند ولی به نظرش چیز مهمی نمی آید

«دیوید دریتن» که با همسرش استفانی و پسر کوچکش در منطقه ای زیبا از شهرستانی کوچک زندگی می کند، مه عجیبی را روی دریاچه می بیند ولی به نظرش چیز مهمی نمی آید.

دیوید و بیل به همراه همسایه شان «برنت نورتن» با اتومبیل برای خرید به سوپر مارکتی می روند.

در راه حضور گسترده ارتش و پلیس که به سوی مه می روند، توجه آن ها را جلب می کند.

معلوم می شود که ارتش مدتی است در حال اجرای پروژه نظامی مرموزی در آن منطقه است که مردم چیزی از ماهیت آن نمی دانند.

در سوپر مارکت، ناگهان پیرمردی با صورت خون آلود سراسیمه وارد می شود و هراسان به مشتری ها می گوید که چیز هولناکی درون مه وجود دارد.

او از مردم می خواهد در فروشگاه را ببندند و پس از این که این کار را می کنند ناگهان کل فروشگاه به طرز وحشتناکی می لرزد و برق قطع می شود.

وقتی دیوید به سراغ ژنراتور فروشگاه می رود به نظرش می رسد که چیزی از بیرون به در فشار می آورد(فشاری سهمگین و عجیب) یکی از کارگران فروشگاه به آن طرف در می رود تا ببیند اوضاع از چه قرار است(به تشویق دیگر کارگران در حالی که حرف دیوید را باور ندارند) ولی در آن جا گرفتار موجود هولناک و ناشناسی می شود که شاخک ها و اندام هایی شبیه ماهی مرکب دارد(هشت پا) اندام هایی مانند پاهای هشت پا که هر کدام برای خودشان دهان و دندان و دستی مستقل دارند.

ده ها مشتری در فروشگاه محصور می شوند، در حالی که بیرون از آن جا، مه غلیظی همه چیز را پوشانده و موجودات هولناک و خطرناکی درون مه پرسه می زنند که معلوم نیست از کجا آمده اند.

ولی آن طور که مشخص است به واسطه آزمایش های غریب ارتش پدید آمده باشند.

در این میان، زن متعصب و فرصت طلبی به نام خانم کارمودی چند نفر از مشتری ها را به دور خودش جمع می کند و باعث ایجاد تفرقه در میان افراد می شود.

حالا علاوه بر خطری که بیرون فروشگاه در کمین است، خطر حضور مردمی که ترس و وحشت آن ها را به حماقت و خشونتی کور کشانده نیز از درون، عده ای را که سعی می کنند راه معقولی برای نجات از این اوضاع بیابند تهدید می کند...

متنی که در بالا خواندید خلاصه ای بود از فیلم جذاب«مه» که ظاهرا ژانری تخیلی و ترسناک دارد، اما در باطن امر مسائل زیادی را طرح و بررسی می کند.(اگر به خاطر داشته باشید، چندی پیش یادداشتی در این خصوص در صفحه ما خوانده اید)

● کارگردان و چگونگی اثر:

«فرانک دارابانت» یکی از مهم ترین فیلم سازان سال های اخیر بوده که با فیلم هایی مثل«رستگاری شاوشنک» و «مسیر سبز» محبوبیت و همچنین اعتبار فراوانی به دست آورده است.

در توضیح اهمیت او همین بس که در یکی از سایت های معتبر سینمایی، فیلم «رستگاری شاوشنک» او دومین فیلم برتر تاریخ سینما به انتخاب مراجعان است.

شاید به نظر برخی، خیلی انتخاب معقولی نباشد ولی به هر حال نشانگر اهمیت اوست.

«دارابانت» با آخرین فیلمش، «مه» که باز هم مثل دو فیلم مورد اشاره با اقتباس از اثری از «استیون کینگ» معروف ساخته شده، (فیلم «مه» بر اساس زمان کوتاهی از «استیون کینگ» که سال ۱۹۸۰ به نام «نیروهای تاریکی» منتشر شد، ساخته شده است. به طور کلی «دارابانت» علاقه خاصی به فیلم «کینگ» دارد)

«مه» یکی از مهم ترین فیلم های گونه وحشت در سال های اخیر را عرضه کرده است.

«مه» مثل همه نمونه های برتر گونه وحشت، فیلمی است چند لایه که از زاویه های مختلف فلسفی، اجتماعی، روان شناختی و حتی سیاسی و ... می توان به آن پرداخت.

ضمن این که جسارت «دارابانت» را در ساختن فیلمی چنین تیره و تار با آن پایان ناامید کننده، نامتعارف و غافل گیر کننده که مفهوم چشم پوشیدن از گروه قابل توجهی از مخاطبان بالقوه فیلم بوده، نمی توان ستایش کرد.

در این جا قصد داریم به چیستی و چگونگی جنبه های فرامتنی و خارج از وحشت فیلم بپردازیم، البته در کنار این نقد از شما خواستاریم فیلم را تهیه کنید تا با دیدنش ادعاهای ما را به قضاوت بنشینید.

● اساس فیلم های ترسناک به گفته «راجر ایبرت»:

(بنا و فرمول اساسی فیلم های ترسناک دو عنصر می باشد) اول تهدید مرموزی که به شهری حمله می کند و دوم گروهی از مردم شهر که با هم در جایی پناه می گیرند را با هم ترکیب کنید، فرمولی خواهید داشت که از قرار معلوم می تواند هر تعدادی فیلم ترسناک که بخواهید تولید کند، تنها کاری که باید بکنید این است که تهدید جدی و جذابی را انتخاب و پناهگاهی جدید و تیپ سازی و ویژگی های شخصیتی را به کار بگیرید تا بتوانید شخصیت ها را از همدیگر تشخیص دهید.

● پیدا کردن المان های «ایبرت» در مه:

در فیلم مه، توفانی شدید مه غلیظی به بار می آورد که مکان دوست داشتنی فیلم را در خود فرو می برد.

شاید ترسناک باشد اگر بدانید که «آن جا در مه یک چیزی هست»(همان عامل تهدید کننده) این چیز به درها و پنجره ها می کوبد و عمدتا ناپیداست (یکی از جذابیت های اساسی فیلم که بیننده را تا پایان برای دیدن تصویری از موجود مشتاق نگه می دارد) این موجود خود را به شیشه فروشگاه می زند، هیولایی عظیم الجثه و بی هویت.

البته چیزهای دیگری هم هست.

یک موجود شاخک دار (قهرمان فیلم، دیوید می پرسد فکر می کنید این شاخک ها به چی وصل هستند) دیوید به همه توصیه می کند که توی فروشگاه بمانند، هر چند که البته آدم های بی منطق هم پیدا می شوند که به هر دلیل خودشان را مجبور به بیرون رفتن می بینند(همان ویژگی های متفاوت شخصیتی که برای جذابیت و درگیری های درونی ایجاد می شود)

● چرا شما هیولا را نمی بینید:

یکی از دلایل اصلی این ناپیدا بودن و محو بودن موجود هیولایی فیلم، ایجاد جذابیت لحظه ای برای بیننده ای است که برای دیدن آن موجود که باورش کرده، لحظه ای از فیلم را از دست ندهد و به قول معروف بدون پلک زدن، با دهانی نیمه باز فیلم را دنبال کند.

البته دیگر دلیل این تیزهوشی، گران بودن جلوه های ویژه می باشد، داشتن مه به درد می خورد چون در آن صورت به جای پرداخت هزینه لازم برای نمایش دادن هیولایی با چشم های حشره وار تنها چیزی که نیاز دارید دیده می شود و تنها جزئی از این هیولا از مه خارج می شود که تقریبا جلوه های ویژه آن چنانی لازم ندارد، البته که این شگرد دارابانت به روند کلیت فیلم، جذب تماشاگر و همچنین توجیه اوضاع بد جلوه های ویژه کمک قابل ذکری کرده است.

● لایه های درونی فیلم «مه» را بشناسید:

فیلم «مه» در راستای اهداف یک فیلم ترسناک تخیلی، مفاهیمی را مطرح کرده است که دانستنش خالی از لطف و جذابیت نیست.

ایده اصلی فیلم که همان فراگیری نمادین مه به عنوان عامل ایجاد ابهام و ناشناختگی (همان طور که می دانید ناشناخته ها خود یکی از عوامل اصلی ترس و دلهره می باشند) و پنهان بودن موجودات ناشناخته آن گذشته از آن که در سکانس های اولیه بیننده را کنجکاو می کند، در نگاهی کلی تر حامل نوعی جهت گیری و نگرش می باشد که ایده اصلی فیلم بوده است.

اگر به فیلم «مه» از دریچه ای ورای سینمای تخیلی بنگرید، حرف های فراوانی برای گفتن دارد.

مخلوق های غیر عادی و ترسناک که گاهی اوقات در فیلم ظاهر می شوند و عامل تخریب، تهدید و مرگ هستند و عامل اصلی وحشت به نظر می رسند و سطح ظاهری فیلم را شکل می دهند.

هر قدر بیشتر جلو می رویم، وجه نمادین این مخلوق ها آشکارتر می شود(مانند بیشتر آثار این گونه) در لحظه ای که این موجودات دیده نمی شوند، عوامل دیگری وارد می شوند که نماینده و نمادهایی از شر واقعی و اصلی می باشد که متاسفانه این عوامل همان انسان ها هستند که با خصایص شرشان نه در مقابل این هیولا و عامل مرگ بلکه درکنار او هستند.

در فیلم «مه» بیشتر از عوامل خارجی، عوامل داخلی ویران گر می باشند و به تعبیری کلیت فیلم به مقوله ترسناک و غم انگیز «انسان علیه انسان» اشاره دارد مثلا در اوایل فیلم که زنی از میان جمع به رغم هشدارها و ترس دیگران ترجیح می دهد برای نجات فرزندش فروشگاه را ترک کند و هیچ کس راغب به همراهی او نمی شود، این وضعیت آغاز می شود و رفته رفته شکلی پر رنگ تر و مخرب تر به خود می گیرد.

نمونه بعدی هنگامی است که دیوید، چند نفر از مسئولان فروشگاه را از حضور موجودی در پشت در اتاق ژنراتور آگاه می کند، اما آن ها هنگامی این را باور می کنند که اولین قربانی را تقدیم هیولا کرده اند، این موقعیت با عدم قبول موقعیت تهدید کننده توسط نورتن(همسایه قهرمان فیلم وکیل سیاه پوست) و چند نفر دیگر و خروج آن ها از فروشگاه ادامه پیدا می کند(که نتیجه اش مرگ وحشتناک یکی از آن ها و سرنوشت مجهول بقیه است) و در سکانسی که آدم های حاضر در فروشگاه به دو قطب متضاد، دار و دسته خانم کارمودی(یک مسیحی متعصب) و دیگران که دیوید (شخصیت اصلی فیلم) هم جزو آن هاست، تقسیم می شوند به اوج می رسد.

هنگامی که می خواهند اولین قربانی را تقدیم کنند(به گفته و عقیده خانم کارمودی آن هیولا به دنبال قربانی می باشد)

قربانی که به عنوان نماینده ای از گروهی معرفی می شود که عامل اصلی ایجاد چنین شرایطی است.(او یکی از سربازان ارتش مستقر در شهر می باشد، که از عاملان اصلی این مه و شرایط است) این عوامل همگی به این واقعیت اشاره دارد که شر اساسی و حتمی در فروشگاه واقع شده است و نه در خارج آن، دو دستگی، دورویی، شایعات و خرافات، بی اعتمادی و بزدل بودن عوامل اصلی خطر در بین افراد حاضر در فروشگاه می باشد.

شاید به همین دلیل است که فیلم از آغاز تا پایان، موجودات بیگانه و مخرب و وحشتناک خارجی را همواره محصور و پنهان در آن مه غلیظ قرار می دهد، تا شیوه برخورد انسان ها در چنین شرایطی بیشتر نمایان باشد یا به تعبیری خطر اصلی و آشکار که همان برخوردهای اشتباه انسانی است، دلیل اصلی این انحطاط معرفی شود.

جنبه مذهبی فیلم نیز به دو دسته درست و نادرست تقسیم می شود:

در سینمایی «مه»، خانم کارمودی نمادی از قشر مسیحیان افراط گرا و متعصب می باشد، او بخش عمده ای از جنبه مذهبی فیلم را که ظاهری برجسته دارد رهبری می کند، به نوعی او در تقابل با ایمان واقعی قرار می گیرد که توان رهایی و نجات بخشی دارد.(مثل ایمان آن زنی که برای نجات فرزندش از فروشگاه بیرون می زند و تنها شخصیتی است که فردگرایی اش عامل نجات او، حداقل در بعد ظاهری ماجراست) و در نهایت همان افراط گرایی تبدیل به عامل تهدیدگر و مخربی می شود که قصد مقابله با ایمان واقعی و نابود کردنش را دارد.

خانم کارمودی در فیلم، خود را نماینده و فرستاده خدا معرفی می کند و با ایجاد رعب و وحشت در دل اهالی فروشگاه در جبهه همان شری قرار می گیرد که همه قصد مقابله با آن را دارند.

این هم پیمانی مخفی با نیروهای شر، که ناخواسته «خانم کارمودی» دچار آن می باشد در جایی از فیلم به زیبایی دیده می شود که یکی از حشره های عظیم الجثه، در صحنه ای کاملا آیینی، به قصد نیش زدن به خانم کارمودی نزدیک می شود، اما چون او خود را تسلیم می کند، آن حشره نیز بر می گردد و به سمتی دیگر پرواز می کند، به گونه ای «دارابانت» با ظرافتی دوست داشتنی نشان داد که «خانم کارمودی» در جبهه شر قرار دارد، به همین دلیل آن حشره از آسیب رساندن به هم رزمش منصرف می شود.

تاکید فیلم بر ویرانی شخصیت اصلی در سکانس اولیه و از هم پاشیدن نهاد خانواده(کشته شدن زن شخصیت اصلی ماجرا توسط هیولاها و به قتل رسیدن فرزند خانواده توسط پدر) و تنهایی دهشتناک او در پایان فیلم، همه مولفه هایی هستند که در کنار نوآوری های فیلم ساز، از ریشه های این گونه نشات گرفته اند.

سینمایی «مه» نقص های تکراری و همیشگی این ژانر را نیز با خود دارد، مثلا نبود رسانه ها، سازمان های دولتی محلی و فدرال و کل ساز و کارهای دفاع از جامعه که باز مانند نمونه های دیگر سینمای وحشت در این جا نیز دیده نمی شوند.

در کنار همه این ها مهارت «دارابانت» در این فیلم، در انجام دادن اولین وظیفه ای که به عهده دارد، یعنی ترساندن تماشاگر و ایجاد حس تعلیق و هراس در او، ستودنی است و این نکته مهمی است که فیلم ساز موفق شده بیشتر لحظه های تعلیق و هراس را در موقعیت هایی ایجاد کند که در آن ها خبری از موجودات بیگانه نیست.

در واقع دو عنصر ترس و تعلیق را در کنار هم پیش می برد و از آن ها به طور یکسان استفاده می کند: عنصر ترس در لحظه های حمله آن موجودات و عنصر تعلیق در لحظه هایی که بدون حضور آن موجودات در داخل فروشگاه جریان دارد.( همان طور که گفتیم شما تا پایان با فیلم همراه خواهید بود)

● پایان فیلم، کاملا غیر منتظره و شوکه کننده

فیلم از همان ابتدا و همین طور که پیش می رود، تاکیدی بر روابط بین انسان ها در داخل فروشگاه دارد و روی این موقعیت به عنوان موقعیت مرکزی و اساسی فیلم، تا جایی تاکید می شود که با توجه بر سکانس پایانی و با توجه به حال و هوای آن ترغیب می شویم بیشتر روابط بین آدم ها را در فیلم، اصل بگیریم تا تهدیدشان توسط آن هیولاها و موجودات عجیب و غریب.پایان فیلم تکمیل کننده زمینه «انسان علیه انسان» است و تلخی فراوانی را به همراه دارد.

ایده انسان علیه انسان و توجه به روابط انسانی در سکانس پایانی به طرز ماهرانه ای به اوج خود می رسد و آن مضمون جابه جایی بین نیروی شر داخلی و خارجی که در طول مطلب به آن اشاره کردیم، در تکان دهنده ترین شکل خود تصویر می شود، پس از این که قهرمان فیلم، همه همراهان خود را در اتومبیل «قربانی»می کند (تا توسط آن هیولا به طرز وحشتناکی از بین نروند) و تمام افراد از جمله پسرش را به علت تمام شدن بنزین و ناتوانی در ادامه دادن راه با گلوله می کشد و وقتی برای مرگ خودش اقدام می کند تا با یک گلوله خودش را از بین ببرد، از بد روزگار اسلحه خالی می باشد و راهی نمی ماند مگر قربانی شدنش توسط آن موجودات وحشتناک تا از کابوسی که گرفتارش شده نجات یابد.

در حالی که «دیوید» خارج از ماشین به روی مه فریاد و هیولا را صدا می زند و تنها راه رهایی اش از این عذاب وجدان را هیولا می داند، اما این تنها راه رهایی با ظاهر شدن ناگهانی نیروهای ارتش و تجهیزات نجات بخش آن ها، نقش بر آب می شود(دقت کنید که چه طور پیش از ظاهر شدن این نیروها، تنها صدای آن ها را می شنویم و جالب است که صدای آن ها شبیه صدای آن موجودات هولناک است)

«دارابانت» با تیزهوشی در پایان، فیلم را به گونه ای دو پهلو به پایان می رساند، به گونه ای که عاملی که در تمام فیلم «نجات بخش» اوضاع بوده، اکنون عامل عذاب و به اصطلاح «بدتر از مرگ» قهرمان امیدوار داستان می باشد.به تعبیری عامل رهایی کل فیلم در پایان کابوسی جدید را برای قهرمان شجاع و جسور فیلم رقم زده است.