یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

شمّه ای از اخلاق , صفات و کرامات حضرت فاطمه علیهاالسلام


شمّه ای از اخلاق , صفات و کرامات حضرت فاطمه علیهاالسلام

من کسی را در سخن گفتن شبیه تر از فاطمه علیهاالسلام به رسول خدا صلی اللّه علیه و اله ندیدم چون بر پیامبر صلی اللّه علیه و اله وارد می شد, آن حضرت دستش را می گرفت , می بوسید و در کنار خود می نشاند و چون پیامبر صلی اللّه علیه و اله بر فاطمه علیهاالسلام وارد می شد فاطمه از جا بلند می شد و به استقبال آن حضرت می رفت و پدر را می بوسید و دستش را می گرفت و در جای خود می نشاند

در (( کشف الغمه ، امّ المؤ منین - رضی اللّه عنها - )) نقل شده است که فرمود: فاطمه علیهماالسلام دختر رسول خدا صلی اللّه علیه و اله در سیما و شمایل به رسول خدا صلی اللّه علیه و اله از همه کس شبیه تر بود.

از عایشه نقل شده که می گوید: من کسی را در سخن گفتن شبیه تر از فاطمه علیهاالسلام به رسول خدا صلی اللّه علیه و اله ندیدم . چون بر پیامبر صلی اللّه علیه و اله وارد می شد، آن حضرت دستش را می گرفت ، می بوسید و در کنار خود می نشاند و چون پیامبر صلی اللّه علیه و اله بر فاطمه علیهاالسلام وارد می شد فاطمه از جا بلند می شد و به استقبال آن حضرت می رفت و پدر را می بوسید و دستش را می گرفت و در جای خود می نشاند.

و از عایشه نقل شده است که از فاطمه یاد کرد و گفت : من جز پدرش (پیامبر صلی اللّه علیه و اله ) کسی را راستگوتر از او ندیدم .

از جابر (( - رضی اللّه عنه - )) نقل شده که می گوید: هیچ وقت فاطمه را در حال راه رفتن ندیدم مگر این که به یاد رسول خدا صلی اللّه علیه و اله افتادم که گاهی به سمت راست و گاهی به سمت چپ متمایل می شد.

از عایشه پرسیدند: چه کسی از همه مردم نزد رسول خدا صلی اللّه علیه و اله محبوبتر بود؟ گفت : فاطمه . گفتند: ما تنها از مردان می پرسیم ؟ گفت : همسر فاطمه .

از ثوبان خادم رسول خدا صلی اللّه علیه و اله نقل شده که می گوید: وقتی که رسول خدا صلی اللّه علیه و اله مسافرت می کرد، با آخرین کسی که از اهل خانه خداحافظی می کرد، فاطمه بود و چون از سفر بر می گشت ، نخستین کسی را که دیدن می کرد، فاطمه بود. ثوبان می گوید: پیامبر صلی اللّه علیه و اله از جنگی بازگشت و به در خانه فاطمه علیهاالسلام آمد. ناگاه چشمش به پرده خشنی بر در خانه افتاد و دو دستبند نقره بر دست حسن و حسین علیهم السلام دید. برگشت و وارد خانه نشد. همین که فاطمه علیهاالسلام این حال را دید، دانست که پیامبر صلی اللّه علیه و اله به خاطر آنچه مشاهده فرموده وارد نشده است . از این رو پرده را کند و آن دستبندها را نیز از دست بچه ها بیرون آورد. بچه ها گریه کردند. فاطمه علیهاالسلام آنها را به بچه ها داد (و فرمود: نزد جدتان ببرید) بچه ها در حالی که گریه می کردند خدمت رسول خدا صلی اللّه علیه و اله رسیدند، رسول خدا صلی اللّه علیه و اله آن را از آنها گرفت و به ثوبان فرمود: ((این ها را نزد بنی فلان - خاندانی در مدینه - ببر و برای فاطمه گردنبندی از عصب (۷۶۲) و دو دستبند از عاج خریداری کن زیرا اینها اهل بیت منند و نمی پسندم که خوشیهای آنان در زندگی دنیایشان باشد.))

از موسی بن جعفر علیه السلام به نقل از پدران بزرگوارش ، روایت شده که گوید: ((علی علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی اللّه علیه و اله بر دخترش ‍ فاطمه علیهاالسلام وارد شد و در گردنش گردنبندی مشاهده کرد، صورتش ‍ را از او برگرداند، فاطمه علیهماالسلام آن گردنبند را برید و دور انداخت ، رسول خدا صلی اللّه علیه و اله رو به دخترش کرد، و فرمود: فاطمه ! تو از منی ، آنگاه فقیری آمد، گردنبند را به او داد سپس رسول خدا صلی اللّه علیه و اله فرمود: خداوند سخت خشمناک است بر کسی که خون مرا بریزد و مرا با آزردن عترتم بیازارد.))

جعفر بن محمّد بن نقل از پدرش و او از علی بن حسین علیه السلام از طریق فاطمه صغرا از حسین بن علی علیه السلام به نقل از برادرش حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود: ((مادرم فاطمه علیهماالسلام را در شب جمعه ای میان محراب دیدم که همواره در رکوع و سجود بود تا سپیده صبح دمید و می شنیدم که مردان و زنان مؤ من را دعا می کرد و آنها را نام می برد و دعای زیادی برای ایشان کرد و برای خودش دعایی نکرد، پس من عرض ‍ کردم : مادر چرا همان طوری که برای دیگران دعا می کنید برای خودتان دعا نمی کنید؟ فرمود: پسرم ، اول همسایه ، سپس خانه .))

از عایشه نقل شده که می گوید: وقتی که رسول خدا صلی اللّه علیه و اله مریض شد دخترش فاطمه را خواست با او در گوشی صحبتی کرد او گریست سپس با او در گوشی سخنی گفت که او خندید. حقیقت حال را از فاطمه جویا شدم ، فرمود: اما گریه من به این حضرت از مردنش خبر داد لذا، من گریه کردم سپس خبر داد که من نخستین فرد از خاندان او هستم که به وی ملحق می شوم ، از این رو خندیدم .

علی بن اربلی می گوید: براستی که طبع بشر بر حسب فطرت ، مرگ را نمی پسندد و از مردم گریزان است ، زندگی را دوست دارد و علاقمند به حیات است تا آن جا که پیامبران با همه والامقامی و ارج و منزلتی که نزد خدای تعالی و در پیشگاه ربوبی او داشتند و با وجود اطلاع از سرانجام احوال و پایان کارشان زندگی را دوست داشتند و علاقمند به آن بودند و مرگ را نپسندیده و از آن نفرت داشتند؛ داستان حضرت آدم علیه السلام با وجود طول عمر و روزگاران دراز زندگی اش با داوود علیه السلام ، همچنین داستان حضرت موسی علیه السلام با ملک الموت ، همچنین قصه ابراهیم علیه السلام مشهور است . در حالی که فاطمه علیهماالسلام زن نوجوانی بود با فرزندان خردسال و همسری بزرگوار، هنوز از دنیا طرفی نبسته ، در بهار عمر و آغاز جوانی ، وقتی پدرش به او اطلاع می دهد که به همین زودی به وی ملحق خواهد شد، از غم مرگ پدر تسلی پیدا می کند و خوشحال از جدایی دنیا و مفارقت فرزندان و همسر می خندد و شادمانه و علاقمند به مرگ و آماده فرا رسیدن آن می باشد! براستی این مطلب مهمی است که زبانها از توصیف آن عاجز و دلها از درک آن ناتوانند و این نیست مگر به خاطر امری که از این خانواده بزرگوار خدا می داند و بس ! و به دلیل راز و رمزی است که خداوند بدان وسیله ، شرافت و بزرگی بیشتری را به ایشان مرحمت کرده است و در نتیجه ، معجزات نمایانش را خاص ایشان گردانیده و آثار و علایم و نشانه های خود را بر ایشان هویدا ساخته و با برهانهای کوبنده و راهنماییهای خویش آنان را تاءیید کرده است . و خدا بهتر می داند که کجا رسالات خود را قرار دهد.

در کتاب (( من لا یحضره الفقیه )) آمده است که امیرالمؤ منین علیه السلام به مردی از بنی سعد فرمود: ((آیا از حال خودم و فاطمه علیهماالسلام تو را آگاه نسازم ؟ او در خانه من آنقدر با مشک آب آورد که بند مشک در سینه اش اثر گذاشت و بقدری دستاس کرد که دستش تاول زد و آنقدر خانه را جارو زد که جامه هایش به رنگ خاک در آمد و آنقدر زیر دیگ آتش افروخت که جامه هایش تیره شد و از این همه کار سخت به زحمت افتاد. به او گفتم اگر خدمت پدرت برسی و از او تقاضای خدمتگزاری بکنی تو را از مشقت این همه کار باز می دارد. فاطمه علیهماالسلام خدمت پیامبر صلی اللّه علیه و اله رسید و چون جمعی را خدمت آن حضرت دید، شرم کرد و برگشت امّا پیامبر صلی اللّه علیه و اله دانست که فاطمه علیهماالسلام برای حاجتی آمده است ، از این رو فردای آن روز (پگاه ) هنوز ما در بستر بودیم وارد شد. سلام داد، ما ساکت شدیم و از این که در بستریم خجالت کشیدیم . دوباره سلام داد، ما ساکت ماندیم ، باز هم سلام داد و ما ترسیدیم اگر جواب ندهیم برگردد، زیرا روش پیامبر صلی اللّه علیه و اله چنین بود که سه مرتبه سلام می داد، اگر اجازه دادند وارد می شد، اگر نه بر می گشت . این بود که جواب سلام آن حضرت را دادیم و عرض کرد یا رسول اللّه وارد شوید. پیامبر صلی اللّه علیه و اله وارد شد و بالای سر ما نشست و فرمود: فاطمه ! دیروز چه حاجتی نزد پدرت داشتی ؟ ترسیدم که اگر پاسخ ندهیم از جا برخیزد این بود که من سر برآوردم و گفتم : یا رسول اللّه به خدا سوگند من به عرضتان می رسانم ، فاطمه بقدری با مشک آب کشیده است که بند مشک در سینه اش اثر گذاشته و بقدری دستاس کرده که دستش تاول زده و آنقدر خانه را جارو زده که جامه اش به رنگ خاک در آمده و بقدری زیر دیگ آتش ‍ افروخته که جامه هایش تیره شده است . لذا به او گفتم اگر نزد پدرت بروی و از او تقاضای خدمتکاری بنمایی ، تو را از مشقت این همه کار باز می دارد. پیامبر صلی اللّه علیه و اله فرمود: آیا نمی خواهید به شما چیزی را بیاموزم که بهتر از خدمتگزار است ؟ هرگاه به خوابگاه رفتید سی و چهار مرتبه (( اللّه اکبر )) و سی و سه مرتبه (( سبحان اللّه )) و سی و سه مرتبه (( الحمدللّه ، )) بگویید. فاطمه علیهماالسلام با شنیدن این سخنان سر بر آورد و عرض کرد: من از خدا و رسولش راضی ام ، من از خدا و رسولش راضی ام .))

در (( کشف الغمه )) از علی علیه السلام نقل شده است ، فرمود: ((در خدمت رسول خدا صلی اللّه علیه و اله بودیم ، رو به ما کرد و فرمود: به من بگویید: چه چیز برای زنان بهتر است ؟ همه ما از پاسخ عاجز ماندیم تا متفرق شدیم . به فاطمه علیهماالسلام مراجعه کردم و گفتم که رسول خدا صلی اللّه علیه و اله چنین چیزی را از ما پرسید، هیچ کدام از ما ندانست و جواب نداد، فاطمه علیهماالسلام فرمود: ولی من آن را می دانم : بهترین چیز برای زنان آن است که نه آنها مردان را ببینند و نه مردان آنها را ببینند. خدمت رسول خدا صلی اللّه علیه و اله برگشتم و عرض کردم : یا رسول خدا! شما پرسیدید: چه چیز برای زنان بهتر است ؟ بهترین چیز برای ایشان آن است که نه آنها مردان را ببینند. فرمود: چه کسی تو را آگاه ساخت ، در حالی که تو نزد من بودی و آن را نمی دانستی ؟ عرض کردم : فاطمه ، رسول خدا صلی اللّه علیه و اله شگفت زده شد و فرمود: براستی که فاطمه پاره تن من است .))

از مجاهد نقل شده که می گوید: پیامبر صلی اللّه علیه و اله از خانه بیرون شد در حالی که دست فاطمه را گرفته بود. فرمود: ((هر که این را می شناسد و هر که نمی شناسد، بداند که این فاطمه دختر محمّد صلی اللّه علیه و اله پاره تن من و قلب و روح من است ، هر که او را بیازارد مرا آزرده ، و هر که مرا بیازارد خدا را آزرده است .))

در کتاب (( الفردوس )) از پیامبر صلی اللّه علیه و اله نقل شده است : ((اگر علی علیه السلام نبود، برای فاطمه علیهماالسلام همتایی نبود.))

و نیز در همان کتاب از ابن عباس به نقل از پیامبر صلی اللّه علیه و اله آمده است که فرمود: ((یا علی ، خداوند فاطمه را به همسری تو در آورد و زمین را مهریه او قرار داد پس هر کس با دشمنی تو روی زمین راه رود، مرتکب حرام شده است .))

ابن بابویه ضمن حدیث طولانیی را که راجع به تزویج امیرالمؤ منین علیه السلام با فاطمه ایراد کرده ، آورده است که پیامبر صلی اللّه علیه و اله مقداری آب به دهانش کرد و فاطمه علیهماالسلام را طلبید، او را در مقابل خود نشاند سپس آب دهانش را میان طشت لباسشویی پاشید و پاها و صورت را میان طشت شست و آنگاه فاطمه را خواست و مشتی از آب برداشت بر سر فاطمه علیهماالسلام ریخت و مشتی دیگر به سینه اش و بالاخره روی بدنش پاشید. سپس طشت دیگری طلبید و علی علیه السلام را خواست و با علی علیه السلام نیز همان کاری را کرد که با فاطمه علیهماالسلام کرده بود. آنگاه آنها را در آغوش کشید، عرض کرد: خداوندا! اینها از منند و من از ایشانم ، خداوندا چنان که از من پلیدی را بر طرف کرده ای و مرا پاک و پاکیزه قرار داده ای از ایشان نیز پلیدی را بر طرف کن و آنان را پاک و پاکیزه گردان ! سپس فرمود: برخیزید و به خانه تان بروید، خداوند میان شما الفت افکند و به راه و رفتار شما برکت دهد و وضع معیشت شما را اصلاح کند! و بعد از جا برخاست و با دست خود، در را به روی آنها بست .

ابن عباس می گوید: اسماء نقل کرد که من همچنان به رسول خدا صلی اللّه علیه و اله می نگریستم ، آن حضرت ، بخصوص ایشان را دعا می کرد و کسی را در دعای به ایشان شرکت نمی داد تا وارد حجره خود شد.

در روایتی آمده است که فرمود: ((خداوند به راه و رفتار شما برکت دهد و شما را متحد سازد و بین دلهای شما بر اساس ایمان الفت ایجاد کند! امور خانواده ات را بر عهده گیر! درود بر شما.))

از نافع بن ابی حمراء نقل شده که می گوید: رسول خدا صلی اللّه علیه و اله را هشت ماه تمام می دیدم هر وقت برای نماز صبح از خانه بیرون می آمد از در خانه فاطمه علیهماالسلام می گذشت و می گفت : ((درود بر شما، نماز! همانا خداوند اراده فرموده است تا از شما اهل بیت پلیدی را ببرد و شما را پاک و پاکیزه قرار دهد.))

از جابر بن عبداللّه روایت شده است که می گوید: چون رسول خدا صلی اللّه علیه و اله فاطمه را به همسری علی علیه السلام در آورد، (فرمود:) ((خدای تعالی از بالای عرش دستور این تزویج را صادر کرد و جبرئیل خطبه عقد را خواند و میکائیل و اسرافیل با هفتاد هزار فرشته شاهد بودند و خداوند به درخت طوبی وحی کرد که هر چه در، یاقوت و مروارید داری ثنا کن و به حورالعین وحی کرد تا آنها را جمع کنند زیرا آنها به دلیل خوشحالی از تزویج فاطمه با علی آن گوهرها را تا روز قیامت به یکدیگر هدیه می دهند.))از شرحبیل بن سعید نقل شده که می گوید: رسول خدا صلی اللّه علیه و اله در بامداد عروسی فاطمه علیهماالسلام با کاسه ای شیر بر آن حضرت وارد شد، فرمود: ((پدرت فدایت باد! از این شیر بیاشام ، سپس رو به علی علیه السلام کرد و فرمود: پسر عمویت فدایت باد! شیر بنوش .))

از علی علیه السلام نقل شده که می گوید: ((شنیدم رسول خدا صلی اللّه علیه و اله می فرمود: خدای تعالی من ، علی ، فاطمه ، حسن و حسین را از یک نور آفریده است .))

از اسماء بنت عمیس نقل شده که می گوید: من خود شاهد بودم که فاطمه علیهماالسلام بعضی از فرزندانش را به دنیا آورد ولی وقت زایمان ، خونی مشاهده نکردم ، رسول خدا صلی اللّه علیه و اله به من فرمود: ((فاطمه یک حوریه بهشتی است که به صورت انسان آفریده شده است .))

از علی علیه السلام نقل شده که از پیامبر صلی اللّه علیه و اله پرسیدند: بتول یعنی چه ؟ یا رسول اللّه ما شنیده ایم که می فرمایید: ((مریم بتول است و فاطمه بتول است )) فرمود: ((بتول ، زنی است که خون حیض نبیند، زیرا حیض در دختران انبیاء ناپسند است .))

از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود: ((چون فاطمه علیهماالسلام به دنیا آمد، خداوند به فرشته ای وحی کرد، او به زبان حضرت محمّد صلی اللّه علیه و اله سخن گفت و نوزاد را فاطمه نامید. سپس فرمود: من تو را به علم و دانش ممتاز کردم و از خون حیض بر کنار ساختم . امام باقر علیه السلام فرمود: براستی که خداوند او را در ازل به علم و دانش ممتاز و از خون قاعدگی پاک ساخته بود.))

در روایت دیگری از ابوهریره نقل است که می گوید: فاطمه را از آن جهت فاطمه گفتند که خداوند دوستانش را از آتش دوزخ بر کنار ساخته است .

از جعفر بن محمّد صلی اللّه علیه و اله به نقل از پدرش روایت شده که می گوید: ((رسول خدا صلی اللّه علیه و اله فرمود: فاطمه ! آیا می دانی برای چه تو را فاطمه نامیدند؟ علی علیه السلام پرسید: چرا؟ فرمود: چون او و پیروانش از آتش دوزخ بر کنار شده اند.))

از آن حضرت نقل شده که گوید: ((فاطمه علیهماالسلام در نزد خدای تعالی نه اسم دارد: فاطمه ، صدیقه ، مبارکه ، طاهره ، زکیه ، رضیه ، مرضیه ، محدثه ، و زهراء. فرمود: از آن جهت او را فاطمه گفتند، که از بدی بریده است ، و اگر علی علیه السلام نبود او در روی زمین همتایی نداشت .))

از امام باقر علیه السلام پرسیدند که چرا حضرت زهرا علیهماالسلام را زهرا نامیدند؟ فرمود: ((برای آن که خدای تعالی آن حضرت را از پرتو عظمت خود آفرید و چون تاءیید تمام آسمانها و زمین را به نور خود روشن کرد و چشم فرشتگان خیره گشت و برای خدا به سجده افتادند و عرض کردند: ای خدا و ای مولای ما این چه نوری است ؟ خدا به ایشان وحی کرد، این قسمتی از نور من است که در آسمان خود جا داده ام و آن را از عظمت خویش آفریده ام ، آن نور را از صلب پیامبری از پیامبرانم بیرون آوردم و آن پیامبر را بر تمام انبیاء برتری دادم و از همان نور، امامانی را به وجود می آورم که قیام به امر کرده و به حقانیت من هدایت می کنند و پس از پایان گرفتن وحی ، آنان را جانشینان خود در زمین قرار می دهم .))

از علی علیه السلام نقل شده که می گوید: ((رسول خدا صلی اللّه علیه و اله به فاطمه علیهماالسلام فرمود: دخترم ! خدای تعالی توجهی به دنیا فرمود، در نتیجه مرا بر مردان جهان برگزید سپس دوباره عنایتی کرد، همسر تو را بر مردان جهان برگزید، و نیز سومین بار به دنیا نگریست پس تو را بر زنان جهان برگزید و بالاخره مرتبه چهارم توجهی فرمود و پسران تو را بر جوانان عالم برگزید.))

درباره معنای قول خدای تعالی : (( فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه )) روایت شده است که فرمود: ((حضرت آدم علیه السلام به حق محمّد، علی ، فاطمه ، حسن و حسین از خداوند درخواست کرد.))

از پیامبر صلی اللّه علیه و اله نقل شده است که فرمود: ((بهشت مشتاق چهار تن از زنان است ؛ مریم دختر عمران ، آسیه دختر مزاحم ، همسر فرعون که در بهشت همسر پیامبر است ، و خدیجه دختر خویلد که در دنیا و آخرت همسر پیامبر صلی اللّه علیه و اله است و فاطمه دختر محمّد صلی اللّه علیه و اله )).

در روایت عایشه آمده است : بانوی زنان بهشت چهار زن است : مریم دختر عمران ، فاطمه دختر محمّد صلی اللّه علیه و اله ، خدیجه دختر خویلد و آسیه دختر مزاحم ، همسر فرعون .

از ابوسعید خدری نقل شده (۷۹۲) که گوید: روزی از روزها، بامدادان علی علیه السلام فرمود: فاطمه ! آیا غذایی داری به ما بدهی ؟ فاطمه گفت : نه به حق خدایی که پدرم را به نبوت و تو را به وصایت گرامی داشته ، صبحانه چیزی نزد من وجود ندارد که به شما بدهم و دو روز است که چیزی در خانه نیست جز همان مقداری که شما را بر خود و پسرانم ؛ حسن و حسین مقدم داشتم ، علی علیه السلام فرمود: فاطمه ! چرا به من نگفتی تا پی چیزی برای شما بروم ؟ گفت : یا اباالحسن من از خدایم شرم دارم که درباره چیزی که توانایی آن را نداری ، خودت را به مشقت بیندازی ، علی علیه السلام پس از شنیدن سخنان فاطمه علیهماالسلام با توکل به خدا و به امید او از خانه بیرون شد، یک دینار قرض گرفت تا بدان وسیله نیازمندیهای خانواده اش را از بازار بخرد. مقداد بن اسود با آن حضرت رو به رو شد. آن روز، روزی بسیار گرم بود به طوری که آفتاب رنگ سر و صورت مقداد را تغییر داده و پایش را آزرده بود. همین که علی علیه السلام او را دید، اعتراض کرد و فرمود: مقداد! چه باعث شده که در این موقع از خانه بیرون شده ای ؟ عرض ‍ کرد: یا اباالحسن ! اجازه بده من بروم و از ماجرای من نپرس . فرمود: برادر! سزاوار نیست تا من از راز تو آگاه نشده ام از من بگذری و بروی ، عرض کرد: یا اباالحسن ! به خدا من مایلم و از شما خواهش می کنم اجازه دهید بروم و پرده از راه من برندارید! علی علیه السلام فرمود: برادر! سزاوار نیست که تو حالت را از ما پنهان بداری . پس گفت : یا اباالحسن ! حالا که نمی پذیری ، به خدایی که محمّد صلی اللّه علیه و اله را به نبوت و تو را به وصایت گرامی داشت چیزی باعث بیرون آمدن من از خانه نشد مگر اندوه و ناتوانی ، زن و بچه ام را گرسنه ترک کردم ، وقتی که صدای گریه آنها را شنیدم عرصه بر من تنگ شد، اندوهناک ، بدون هدف از خانه بیرون شد، این حالت و داستان من است ! اشک از چشمان علی علیه السلام سرازیر شد به طوری که محاسنش را تر کرد. فرمود: به آن کسی که تو قسم خوردی ، سوگند یاد می کنم ، مرا نیز از خانه بیرون نکشید مگر همان چیزی که باعث بیرون آمدن تو از خانه شده است . اکنون من یک دینار به قرض گرفته ام ، تو این یک دینار را بگیر، من تو را بر خود مقدم می دارم . دینار را به وی داد، برگشت و به مسجد رفت ، نماز ظهر و عصر و مغرب را به جا آورد. همین که رسول خدا صلی اللّه علیه و اله نماز مغرب را خواند، چشمش به علی علیه السلام که در صف اول بود، افتاد، با پایش به او اشاره کرد، علی علیه السلام از جا بلند شد در کنار در مسجد به پیامبر صلی اللّه علیه و اله رسید، سلام داد، رسول خدا صلی اللّه علیه و اله جواب سلامش را داد و فرمود: یا اباالحسن ، آیا در خانه شامی داری تا ما را پذیرایی کنی که همراه تو بیاییم ؟ علی علیه السلام سرافکنده ماند، از خجالت نمی دانست چه جوابی به رسول خدا صلی اللّه علیه و اله بدهد. البته پیامبر صلی اللّه علیه و اله جریان آن یک دینار را می دانست ؛ که علی علیه السلام از کجا گرفته و در کجا خرج کرده ، زیرا خداوند پیامبر را به وسیله وحی خبر داده بود و او را امر فرموده بود تا آن شب نزد علی علیه السلام شام تناول کند! چون سکوت علی علیه السلام را دید، فرمود: یا اباالحسن چرا نمی گویی نه ، تا برگردم و یا آری ، تا همراه تو بیایم ؟ عرض کرد: از روی شرم و احترام به شما ساکت شدم ، حالا بفرمایید در خدمتتان باشیم . رسول خدا صلی اللّه علیه و اله دست علی علیه السلام را گرفت ، رفتند تا به خانه فاطمه علیهماالسلام وارد شدند، در حالی که او میان محراب بود، نمازش را تمام کرده بود و پشت سرش ظرف بزرگی قرار داشت که بخار از آن بلند می شد. همینکه صدای رسول خدا صلی اللّه علیه و اله را شنید از محراب نمازش بیرون آمد و به آن حضرت سلام داد.

پیامبر صلی اللّه علیه و اله جواب سلام او را داد و دستی بر سر فاطمه علیهماالسلام که از هر کسی برایش عزیزتر بود کشید و فرمود: دخترم خدا رحمتش را شامل حال تو کند، چگونه روز را به شب رساندی ؟ عرض کرد: به خوبی . فرمود: رحمت خدا بر تو باد! غذا آماده شده شام ما را بیاور! فاطمه علیهماالسلام آن ظرف را برداشت و آورد، مقابل رسول خدا صلی اللّه علیه و اله و علی علیه السلام قرار داد. علی علیه السلام همینکه چشمش ‍ به غذا افتاد، و بوی غذا به مشامش رسید، نگاه تندی به فاطمه علیهماالسلام کرد، فاطمه گفت : (( سبحان اللّه )) چرا چنین تند نگاه کردی ، مگر نافرمانیی از من سر زده تا سزاوار خشم تو باشم ؟ علی علیه السلام فرمود: چه خطایی از این بالاتر می توانست از تو سر بزند، آیا دیروز بین من و تو صحبت نشد و تو مجدّانه به خدا قسم یاد نکردی که دو روز است غذایی نخورده ای ؟! راوی می گوید: فاطمه علیهماالسلام نگاهی به آسمان کرد و گفت : خدا در آسمان و زمین می داند که من جز حق را نمی گویم . علی علیه السلام فرمود: فاطمه ! پس این غذا از کجا است ؟ غذایی که من هرگز نه رنگی چون رنگ آن را دیده ام و نه بویی مانند بوی آن را استشمام کرده ام و نه گواراتر از آن را خورده ام ؟ راوی گوید: پس رسول خدا صلی اللّه علیه و اله دست مبارک و پاکیزه اش را بین شانه های علی علیه السلام گذاشت و فشرد و سپس فرمود: یا علی ! این غذا عوض آن دینار است ، این از جانب خدا پاداش دینار تو است . خداوند هر که را بخواهد بی حساب روزی می دهد. آنگاه اشک چشم پیامبر صلی اللّه علیه و اله جاری شد و فرمود: سپاس خدا را که نخواست شما را از این دنیا بیرون برد تا این که تو را یا علی به منزله زکریا و فاطمه را به منزله مریم دختر عمران قرار دهد.))

ملا محسن فیض کاشانی

پاورقی ها :

۷۵۷- (( کشف الغمه ، )) ص ۱۴۲.

۷۵۸- همان ماءخذ، ص ۱۳۶.

۷۵۹- همان ماءخذ، ص ۱۴۲.

۷۶۰- همان ماءخذ، ص ۱۳۹.

۷۶۱- همان ماءخذ، ص ۱۳۹.

۷۶۲- در (( لسان العرب )) ج ۸، ص ۶۰۲ پس از نقل عین عبارت حدیث ، در معنای این کلمه می گوید: (( خطابی در معالم گفته است : اگر جامه یمنی نباشد، چیز دیگری به نظرم نمی رسد که گردنبند درست کنند. ابوموسی گوید: من احتمال می دهم که عبارت روایت همان غصب به فتح صاد یعنی رشته های مفاصل حیوانات باشد که شی ء مدوری است ، محتمل است که آن زمان ، عصب بعضی از حیوانات پاک را بر می داشتند و مثل مهره ای درست می کردند، وقتی که می خشکید، گردنبند می ساختند...)) . - م .

۷۶۳- (( کشف الغمه ، )) ص ۱۳۵ از احمد این حدیث را نقل کرده است که او را در مسند خود ج ۵، ص ۲۷۵ آورده است .

۷۶۴- همان ماءخذ، ص ۱۴۲.

۷۶۵- همان ماءخذ، ص ۱۳۵ و ۱۳۶.

۷۶۶- همان ماءخذ، ص ۱۳۵ و ۱۳۶.

۷۶۷- همان ماءخذ، ص ۱۳۵ و ۱۳۶.

۷۶۸- (( من لا یحضره الفقیه ، )) ص ۸۸.

۷۶۹- (( کشف الغمه ، )) ص ۱۴۰.

۷۷۰- (( کشف الغمه ، )) ص ۱۴۰.

۷۷۱- کتاب (( الفردوس )) ، ص ۱۴۲.

۷۷۲- کتاب (( الفردوس )) ، ص ۱۴۲.

۷۷۳- (( کشف الغمه ، )) ص ۱۴۲.

۷۷۴- (( کشف الغمه ، )) ص ۱۴۲.

۷۷۵- همان ماءخذ، ص ۱۴۲ و ۱۳۷.

۷۷۶- همان ماءخذ، ص ۱۴۲ و ۱۳۷.

۷۷۷- همان ماءخذ، ص ۱۴۲.

۷۷۸- همان ماءخذ، ص ۱۴۲.

۷۷۹- همان ماءخذ، ص ۱۳۸.

۷۸۰- همان ماءخذ، ص ۱۳۹.

۷۸۱- همان ماءخذ، ص ۱۳۹.

۷۸۲- همان ماءخذ، همان ص .

۷۸۳- همان ماءخذ، همان ص .

۷۸۴- همان ماءخذ، همان ص .

۷۸۵- همان ماءخذ، همان ص .

۷۸۶- همان ماءخذ، همان ص .

۷۸۷- همان ماءخذ، ص ۱۴۰.

۷۸۸- بقره / ۳۷: سپس آدم از پروردگار خود کلماتی دریافت داشت (و با آنها توبه کرد) و خداوند توبه او را پذیرفت .

۷۸۹- همان ماءخذ، ص ۱۴۰.

۷۹۰- همان ماءخذ، ص ۱۴۰.

۷۹۱- همان ماءخذ، ص ۱۳۵.

۷۹۲- همان ماءخذ، ص ۱۴۱

راه روشن (ترجمه محجه البیضاء) ج ۴ -ص۲۴۵



همچنین مشاهده کنید