شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

اخلاق متعالی رسول خدا ص


اخلاق متعالی رسول خدا ص

رهبر بزرگوار اسلام , پیامبر عزیز بفرموده قرآن مجید , واجد تمام حسنات اخلاقی بود , و تمام آن حسنات را در تمام برخوردها بكار می گرفت , به چند نمونه از تواضع حضرت عنایت كنید

رهبر بزرگوار اسلام ، پیامبر عزیز بفرموده قرآن مجید ، واجد تمام حسنات اخلاقی بود ، و تمام آن حسنات را در تمام برخوردها بكار می گرفت ، به چند نمونه از تواضع حضرت عنایت كنید.

ملا فتح الله كاشانی در تفسیر منهج در ذیل آیه شریفه : ( وَإِنَّكَ لَعَلَی خُلُق عَظِیم ) نقل می كند :

پیرزنی چادرنشین كه راهش به مدینه منوره دور بود علاقه عجیبی به اسلام و پیامبر داشت .

چند بار به فرزندانش گفته بود مرا به مدینه ببرید تا به شرف زیارت محبوب خدا ، رسول اسلام مشرّف شوم ، ولی فرزندان او موّفق به این سفر نشده بودند ، پیرزن در آتش فراق رسول خدا می سوخت و در اشتیاق دیدار پیامبر در حسرت و اندوه و غم و غصه بسر می برد .

دیدار رسول خدا(صلّی اللّه علیه و اله و سلم) را برای خود بهشت برین می دانست ، و زیارت حضرتش را بهترین عبادت به حساب می آورد .

دلش آرام نداشت ، قلبش مضطرب بود ، آتش عشقش هر لحظه زبانه بیشتر می كشید ، ولی راه بجائی نداشت .

فرزندانش هر روز به صحرا می رفتند و او در تهیه وسائل استراحت و فراهم آوردن آب و غذا می كوشید ، و در قلب خود هم با خدای مهربان برای پیدا كردن توفیق زیارت حبیب خدا مناجات می كرد .

روزی برای آوردن آب همراه با یك مشك به سر چاهی كه در بیابان بود آمد ، از عنایت خدا رسول خدا با دو سه نفر از یاران و اصحاب از آن منطقه عبور می فرمود : چون به سر چاه رسید و پیر زن را دید كه بند مشك بدست دارد و برای آب كشیدن از چاه آماده می شود ، به او فرمود این كار برای تو زحمت دارد ، مشك را به من بده تا از چاه به كمك تو آب بیرون بیاورم ، پیرزن در پاسخ گفت : اگر این زحمت را از دوش من برداری برایت دعا می كنم .

پیامبر(صلّی اللّه علیه و اله و سلم) مشك را پر از آب كرد ، سپس بدوش مبارك قرار داد و راهی به سوی خیمه و چادر آن زن شد ، هوا در گرما بیداد می كرد ، بار سنگین بود ، عرق بر پیشانی رسول خدا جاری شده بود ، یاران به آن جناب عرضه داشتند مشك را به ما بده تا بدر خیمه این پیرزن برسانیم ، در پاسخ آنان با یك دنیا عاطفه و محبت فرمودند : دوست دارم بار امتم را خود بدوش بكشم ! !

به خیمه رسیدند ، مشك را بر زمین نهادند ، از صاحب خیمه خداحافظی كرده و بسوی مقصد بحركت آمدند ، فرزندان پیرزن از راه رسیدند ، به آنان گفت آن مردی كه به این علامت در بین آن چند نفر است به من كمك كرد و آب از چاه كشید و تا درون خیمه آورد ، بروید و از وی سپاسگزاری كنید ، بچه ها دویدند ، چشمشان به دیدار جمال الهی رسول خدا روشن شد ، به آن جناب عرضه داشتند مادر ما در آتش شوق دیدار شما می سوزد ، برگردید تا وجود مباركتان را زیارت كند ، او شما را نشناخته ، حضرت برگشتند ، فرزندان آن زن به سوی وی دویدند و فریاد زدند مادر آن كه برای آب كشیدن از چاه و آوردن به خیمه به تو كمك كرد محبوب تو رسول خدا بود ، پیرزن نزدیك بود از شوق این خبر قالب تهی كند به محضر رسول خدا رسید و خدای را بر این نعمت آسمانی و معنوی و ملكوتی شكر كرد !

بكوشید تا رنج ها كم كنید

دل همگنان شاد و خرّم كنید

كه گیتی نماند و نماند به كس

بی آزاری و داد جویند بس

براین گفته ها بر نشانه منم

سر راستی را بهانه منم

جز از بندگی پیشه من مباد

جز از راست اندیشه من مباد

بدین عهد ما شادمانی كنید

ابر كهتران مهربانی كنید

همان بندگان را مدارید خوار

كه هستند هم بنده كردگار

بدان روان را توانگر كنید

خرد را همان بر سر افسر كنید

زچیز كسان دور دارید دست

بی آزار باشید و یزدان پرست

بكوشید و پیمانه ها مشكنید

پی و بیخ پیوند بد بر كنید

مجوئید آزار همسایگان

بویژه بزرگان و پر مایگان

به یزدان پناهید و فرمان كنید

خرد را به مهرش گروگان كنید

ابا داد باشید و یزدان پرست

بشسته زبیداد و كژهر دو دست

زدوریش چیزی مدارید باز

هر آنكس كه هست از شما بی نیاز

هر آن چیز كو دور گشت از پسند

بدان چیز نزدیك باشد گزند

زدارنده بر جان آن كس درود

كه از مردمی باشدش تار و پود

همی خواهم از كردگار جهان

كه نیرو دهد آشكار و نهان

كه با زیردستان مدارا كنم

زخاك سیه مشك سارا كنم

كه با خاك چون جفت گردد تنم

نگیرد ستمدیده ای دامنم

همه دست پاكی و نیكی برید

جهان را به كردار بد مسپرید

همه رأی با مرد دانا زنید

دل كودك بی پدر مشكنید

به دادار دارید یك سر سپاس

كه اویست جاوید و نیكی شناس

● رسول خدا(ص) و یهودی

در اخبار اسلامی آمده ، مردی یهودی ، هر روز از پنجره خانه خود با دیدن پیامبر ، با پاشیدن خاكستر و خاك به آزار رسول خدا اقدام می كرد ! !

مدتها این برنامه ادامه داشت ولی آنجناب عكس العملی نشان ندادند ، و اجازه عكس العمل هم به اصحاب ندادند .

دو سه روزی برنامه متوقف شد ، آن جناب پس از نماز صبح فرمودند ، دوستی داشتیم كه گاهی كه از كنار منزلش عبور می كردیم از ما یاد می كرد ولی چند روز است خبری از او نیست ، یك نفر عرضه داشت مریض است .

حضرت با چند نفر به عیادتش شتافتند ، چون دق الباب كردند فرزند یهودی درب را باز كرد با كمال تعجب رسول خدا را دید كه فرمود به عیادت پدرت آمده ام !

خبر آمدن رسول خدا(صلّی اللّه علیه و اله و سلم) را به پدر مریضش داد ، پدر گفت ای پسر قبل از اینكه رسول خدا وارد اطاق شود روی مرا بپوشان كه سخت از آن حضرت شرمنده ام !

چون حضرت كنار بسترش قرار گرفتند ، عرضه داشت ای رسول خدا ابتدا مرا مسلمان كن ، سپس روپوش از رویم بردار .

آری جائی كه تواضع وسیله هدایت شود امری لازم و كاری است خدائی ، و آنجا كه تواضع باعث شیر شدن مخالف گردد امر حرام و كاری ناپسند است .

● رسول خدا(ص) و كنیز گریان

حبیب خدا پولی در اختیار یكی از اصحاب گذاشت كه برای آن حضرت پیراهنی بخرد ، او به بازار رفت و برای پیامبر یك پیراهن به دوازده درهم بخرید ، حضرت فرمودند پیراهن دوازده درهمی لازم نیست ، بدن را با پارچه ارزان تر هم می توان پوشاند !

خود به بازار رفتند و پیراهن را با یك پیراهن چهار درهمی عوض كرده و هشت درهم بقیّه را پس گرفتند ، در مسیر راه به نیازمندی رسیدند كه لباس نداشت چهار درهم برای خرید یك پیراهن به او مرحمت فرمودند و گذاشتند ، در اثنای حركت به كنیزی برخوردند كه در گوشه ای بصورت ماتم زدگان نشسته و گریه می كند ، سبب اندوه و ناله او را پرسیدند ، پاسخ داد خانم خانه چهار درهم در اختیارم گذاشت كه برای خانه خرید كنم گم كرده ام ، حضرت جهت خرید چهار درهم باقی مانده را به او عنایت كرد، عرضه داشت احسان خود را در باره من كامل كنید ، فرمود چه كنم ، گفت با من تا درب منزل اربابم بیا و برای من بخاطر دیر كردن شفاعت كن ، حضرت در كمالِ فروتنی با او همراه شد تا به درب خانه ارباب كنیز رسید ، زن خانه در به روی رسول خدا گشود و عرضه داشت من كجا و شما ، چه شد كه به درب این خانه قدم رنجه كردید ، حضرت فرمود كنیزت دیر كرده وی را ببخش ، عرضه داشت او را به شما بخشیدم ، حضرت رو به كنیز فرمود : منهم تو را در راه خدا آزاد كردم ، سپس در حال برگشتن فرمود : چه پول با بركتی بود ، بدن من و یك مستحق را پوشاند و برده ای را در راه خدا آزاد كرد .

پایگاه استاد حسین انصاریان

منبع: کتاب عرفان اسلامی ج ۱۰



همچنین مشاهده کنید