دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
مجله ویستا

سردرگمی در چند راهه وجدان


سردرگمی در چند راهه وجدان

ملاک تصمیم گیری اخلاقی از مباحث مهم فلسفه اخلاق است

فرض کنید شما در یک میدان جنگ به عنوان پزشک همراه یک هنگ هستید. در نبردی با دشمن، ۳ نفر از افراد این هنگ زخمی می‌شوند. یکی از آنها نوجوان، یکی میانسال و دیگری کهنسال است. جراحت هر ۳ این افراد شبیه هم است و دارویی که در اختیار شماست صرفا برای مداوای یکی از این سه نفر کفایت می‌کند. وضعیت به نحوی است که انتخاب آن یک نفر با شماست و ۲ نفر دیگر قطعا بر اثر این جراحت از بین می‌روند. حال چه ملاکی برای این انتخاب وجود دارد؟ آیا باید فرد میانسال را نجات داد یا کهنسال یا نوجوان را؟ شاید اولین پاسخی که به ذهن شما می‌آید این باشد که سرباز نوجوان برای ادامه زندگی حق بیشتری دارد. به هر حال ۲ نفر دیگر مدت زمان بیشتری زندگی کردند و به مرگ طبیعی خود نزدیکترند تا این نوجوان، اما از سوی دیگر ممکن است با نگاهی دیگر فرد سالخورده را بیشتر محق بدانید، چرا که به هر حال او از حیث سن و سال واجد احترام و حرمت بیشتری نسبت به دیگران است.

حال تصور کنید در همین وضعیت از واقعیتی مطلع شوید و آن این‌که از بین ۳ مجروح فقط فرد میانسال است که عهده‌دار مسوولیت یک خانواده است و تامین مخارج و اداره زندگی یک خانواده به عهده اوست. آیا این مطلب در قضاوت شما تاثیری خواهد داشت؟ احتمال دارد با آگاه شدن از این مطلب، فرد میانسال را برای مداوا برگزینید.

بیایید وضعیت فرضی مذکور را مقداری پیچیده‌تر کنیم. فرض کنید آن فرد کهنسال پدر شماست و فرد نوجوان فرزند شما و میانسالی که مسوولیت یک خانواده به عهده اوست، هیچ نسبتی با شما ندارد. در چنین وضعیتی کدام فرد را برای مداوا انتخاب می‌کنید؟ مسلما اگر بخواهید احساسی تصمیم بگیرید پدر یا فرزند خود را برای مداوا انتخاب خواهید کرد. ولی اگر بخواهید تصمیم اخلاقی بگیرید، تصمیمی که با ملاک‌های اخلاقی سازگار باشد، چه خواهید کرد؟ شاید اولین پاسخ شما به مساله این باشد اگر بخواهیم اخلاقی عمل کنیم که البته در چنین موقعیتی اقدام به این کار آسان نیست، ‌باید دست از احساسات قوم و خویشی برداریم و فرد میانسال را مداوا کنیم و شاهد مرگ پدر و فرزند خود باشیم.

اما آیا واقعا این کار، یک اقدام اخلاقی است؟ آیا شما از حیث اخلاقی وظیفه سنگین‌تری نسبت به فرزند یا پدر خود ندارید؟ آیا شما در درجه اول موظف به حفظ جان پدر یا فرزند خود نیستید؟ اگر پاسخ به این پرسش مثبت باشد، باز این مساله پیش می‌آید که پدر یا فرزند، کدام یک برای شما تقدم دارند؟

وضعیت فرضی‌ای که توصیف کردیم شاید بندرت اتفاق بیفتد و شاید چنین وضعیتی یا مشابه چنین وضعیتی در طول زندگی بسیاری از افراد اصلا اتفاق نیفتد، اما این به معنای نادیده گرفتن این نوع مسائل نیست و اتفاقا اینها از مسائلی هستند که امروزه بسیار زیاد در فلسفه اخلاق مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرند. این‌که شما در وضعیتی باشید که بین وظیفه اخلاقی و احساسات شدید عاطفی خود دچار تعارض شوید، وضعیت دشواری است و این‌که چه ملاکی برای تصمیم‌گیری در چنین وضعیتی برای عمل شما تعیین‌کننده است نیز مساله‌ای دشوار به نظر می‌رسد.

اما دشوارتر از این مساله این است که شما بخواهید بر اساس اخلاقیات تصمیم بگیرید، ولی ندانید تصمیم اخلاقی کدام تصمیم است. شما بین دو گونه وظیفه اخلاقی دچار تعارض هستید. یکی این‌که هر ۳ این افراد، انسان هستند و جان آنها از حیث انسان بودن به یک اندازه ارزشمند است و از سوی دیگر یکی از این افراد پدر خانواده است و با مرگ او یک خانواده هم آسیب می‌بیند. بنابراین شما هر چند با این فرد نسبت خانوادگی ندارید ولی نسبت به جان این فرد و نسبت به وضعیت آینده خانواده او وظیفه اخلاقی و اجتماعی دارید و نباید خانواده خود را به این فرد و خانواده‌اش ترجیح دهید، بلکه باید جان این فرد را نجات دهید.

اما از سوی دیگر مسلما حفظ جان فرزند شما از حفظ جان هر کسی بر شما واجب‌تر است، چرا که شما پدر این نوجوان هستید و اخلاقا ‌باید از او حمایت کنید و در جایی که جان او در خطر است و شما قادر به نجاتش هستید، جانش را نجات دهید، اما دشواری مساله به همین جا ختم نمی‌شود بلکه شما مانند هر فرد دیگری زندگی و وجود خود را مدیون والدین خود هستید و اکنون جان پدر شما به خطر افتاده است، بنابراین نمی‌توانید نسبت به او ولو به بهانه حفظ جان فرزندتان بی‌تفاوت باشید، هر چه باشد شما مدیون فرزند خود نیستید ولی مدیون پدر خود هستید.

بنابراین شما در وضعیتی قرار دارید که اولا بین وظیفه اجتماعی ـ اخلاقی‌تان از یک سو (حفظ جان مرد میانسال) و وظیفه اخلاقی ـ خانوادگی‌تان (حفظ جان پدر و فرزندتان) دچار تعارض شده‌اید و ثانیا در مورد وظیفه اخلاقی ـ خانوادگی‌تان نیز تعارضی را احساس می‌کنید و آن این‌که نمی‌دانید بین فرزندتان و پدرتان موظف به حفظ جان کدام یک هستید. در این مثال در واقع تصادم و تصادف چند نوع وظیفه به تصویر کشیده شده است. اولا وظیفه‌ای که انسان نسبت به همه انسان‌ها دارد. از این حیث همه انسان‌ها به صرف انسان بودن، دارای احترام و کرامت هستند. از سوی دیگر وظیفه‌ای که شما نسبت به فرد میانسال به خاطر خانواده او بر دوش خود احساس می‌کنید. این در واقع وظیفه‌ای است که شما نسبت به اجتماعی که در آن زندگی می‌کنید، بر دوش خود احساس می‌کنید، چرا که نمی‌توانید نسبت به جامعه‌تان بی‌تفاوت باشید. همچنین شما نسبت به خانواده خود نیز وظایفی اخلاقی دارید و این وظایف سنگین‌تر از وظایفی است که شما نسبت به سایر افراد جامعه دارید، چرا که هر فردی در درجه اول نسبت به تامین نیازهای اولیه خانواده خود مسوول است.

در اینجا بنا نداریم که پاسخی کاملا صحیح و صد‌درصد اخلاقی برای وضعیت مثالی مذکور بیاوریم، بلکه می‌خواهیم نمونه‌ای از مسائل مطرح در فلسفه اخلاق را تحلیل و با مثال تبیین کنیم. مسلما این‌که انسان تصمیم بگیرد مقید به اخلاقیات نباشد، تصمیم چندان دشواری نیست و در آن صورت هر جایی می‌تواند به میل و منفعت خود عمل کند. ولی دشواری از آنجا آغاز می‌شود که انسان از خودش فراتر رود و دیگران را نیز محترم می‌شمارد و نسبت به آنها احساس وظیفه می‌کند. چنین احساسی با مفهوم وجدان در پیوند است و این ندای وجدان ماست که خواهان نادیده نگرفتن دیگر انسان‌هاست و البته دین حامی قدرتمند این ندای درونی است و هر دوی اینها (دین و وجدان) در نگرش توحیدی اسلامی طرق هدایت الهی محسوب می‌شوند.

اخلاقی زیستن از این حیث دشوار است که متضمن فراتر رفتن از خواسته‌ها و امیال شخصی است، ولی از این حیث بر دشواری آن افزوده می‌گردد که گاهی ممکن است یافتن ملاک تصمیم اخلاقی به آسانی میسر نباشد و آدمی هر تصمیمی که بگیرد گمان برد باز وجدانش را ارضا نکرده است، بنابراین مباحث فلسفه اخلاق مباحثی بسیار ظریف و حساس و در عین حال بسیار ارزشمند هستند.

سلمان اوسطی