چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
یادم هست، یادت نیست
![یادم هست، یادت نیست](/web/imgs/16/96/sq9o41.jpeg)
خبر از بهار را شلوغی خیابان و فرشهای خیس پهن شده روی دیوار خانه میدهند. بی تابی کودکان پای ویترین مغازهها و زل زدن توی چشم ماهیهای قرمزی که بعد از عید خوراک گربههای محل میشوند. بهار، دلشوره خاطراتی است که آوار میشود روی سرم. وقت خوبی است برای خاطرهبازی.
معنی بهار برایم کت و شلوار کوچک و براقی است که مجوز پوشیدنش همراه است با خواندن یا مقلب القلوب. همراه با عیدی هایی که بوی قرآن می دهند. تعمیر اتومبیل پیکان رنگ و رو رفته پدر و بستن باربند روی آن معنی بهار است برای کودکی هایم. بهار، شمال است.
روانه شدن به سمت شمال ایران و دیدن سال به سال دریای خزر. بهار معنی اش جاده های سبز و شلوغ منتهی به شمال است و در به دری برای پیدا کردن یک پلاژ خالی. سفر، معادل است با بهار. اگر فصلی دیگر قصدی برای سفر باشد، ذهن کودکی هایم به من می گوید بوی عید آمده است که حرف سفر است. بوی عیدی که با بزرگ ترشدن نسبت معکوسی داشت. هر چه بزرگ تر شدیم بوی عید کمتر شد و دغدغه ها بیشتر. بعدها سفر بیشتر شد و عیدها کمتر. این روزها بهار هست، هر چند خبری از سفر نیست، سفر هزینه دارد و بهار نه. از آمدن بهار گریزی نیست و برای نرفتن به سفر چاره ای هست! این روزها دلمشغولی آدم ها واریز یارانه جدید است، توزیع سبد کالا! دیر شدن گاه به گاهش است،
هر چند مردم این سال ها دیگر چندان در قید یارانه ها و سبدها نمانده اند و حتی حاضرند زیر بار قسط و وام بروند و بهار را جشن بگیرند. جشن می گیرند و وام ها را پخش می کنند در کل سال.
عید همین روزهاست؛ همین روزهایی که توپ تحویل سال هنوز شلیک نشده است، هنوز نقاره ها سازشان را آواز نکرده اند، هنوز ماهی کوچک تنگ تکانی نخورده است و مردم در هیاهوی خرید، خیابان ها را قرق کرده اند. عید همین است. همین جنب و جوش و خروش شهرهاست، جنس های تازه بازارها، همین فرش هایی است که از پشت بام خانه ها آویزان شده است، فریادهای گوشخراش دادزن های حراجی هاست. های و هوی ترقه های فروش نرفته چهارشنبه سوری است! همین که سال تحویل شد، همین که یا مقلب القلوب خوانده شد، همین که چشم پدر پرآب شد از تغییر فصل، همین که مادر عینک گذاشت و آرام قرآنش را زمزمه کرد، عید تمام می شود. همه آن جنب و جوش و هول و هراس و شوق و اضطراب جایش را به رخوتی می دهد که شهر را می گیرد. آدم ها توی پیاده رو آرام تر راه می روند، بی اعتنا به مغازه های حالا خلوت شده گذر می کنند و به این فکر می کنند که ماهی قرمز حبس شده در تنگ را به خانه کدام فامیلی ببرند که هنوز توی خانه اش حوض دارد! بهار تنیده است توی وجودم. تماشای مردم این سال ها معنی بهاری است که پیشتر ها طراوتش رنگ و بوی دیگری داشت.
میثم اسماعیلی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست