شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

مصرف گرایی بنیادگرایانه و جامعه دیوانه


مصرف گرایی بنیادگرایانه و جامعه دیوانه

در یک فروشگاه بزرگ «آیکیا» در عربستان سعودی در سال ۲۰۰۴, سه نفر در اثر هجوم خریدارانی که برای به دست آوردن یکی از چند اعتبار ۱۵۰ دلاری تلاش می کردند, کشته شدند

در یک فروشگاه بزرگ «آیکیا» در عربستان سعودی در سال ۲۰۰۴، سه نفر در اثر هجوم خریدارانی که برای به دست آوردن یکی از چند اعتبار ۱۵۰ دلاری تلاش می‌کردند، کشته شدند. در نوامبر ۲۰۰۸ هم در «والمارت» نیویورک خریدارانی که می‌خواستند، یکی از چند «اچ‌دی‌تی‌وی‌ پلاسما» ۵۰ اینچی را خریداری کنند، تا حد مرگ لگدکوب شدند.

«جدینیاتایی دامور»، کارگر موقت تعمیر و نگهداری در «جمعه سیاه» کشته شد. در تاریکی پیش از سپیده دم، تقریباً ۲۰۰۰ خریدار بی‌صبرانه بیرون والمارت انتظار می‌کشیدند و زیر لب می‌گفتند «درها را باز کنید.» بگفته‌ همکار دامور، «جیمی اوربای» ۲۰۰ نفر با عجله از روی او گذشتند، آن‌ها درها را از جا درآوردند. او جلوی چشم من زیر پا افتاد و کشته شد. شاهدان گفته‌اند که دامور ۳۴ ساله برای هوا نفس نفس می‌زد و خریداران به عبور از روی او ادامه می‌دادند. پس از مرگ دامور، هنگامی که پلیس به خریداران دستور داد که فروشگاه را ترک کنند، بسیاری از آن‌ها امتناع کردند و برخی از آن‌ها غرغر می‌کردند که «از دیروز صبح در صف بوده‌ام».

نشریات عمده‌ای که مرگ دامور را پوشش ‌دادند، توجه خود را بر انبوه خریداران شوریده‌ و تا حد کمتری مدیران بی‎مسئولیت‌ والمارت که در تأمین امنیت قصور کرده بودند، متمرکز ساختند. اما در این نشریات مطلبی در مورد فرهنگ مصرفی و جامعه دیوانه‌ای که در آن بازاریابان، تبلیغ‌گران و رسانه‌ها پرستش کالای ارزان را تبلیغ می‌کنند، سخنی در میان نبود.

در کنار روزنامه‌نگاران، همکاران من هم که در بهداشت روانی تخصص دارند، جنون اجتماعی را نادیده گرفته‌اند. در این میان، روانکاو سوسیال دموکرات، «اریک فروم» (۱۹۰۰-۱۹۸۰) یک استثنا است. فروم در «جامعه عاقل» (۱۹۵۵) نوشته است: «با این همه بسیاری از روان‌پزشکان و روان‌شناسان از پذیرش این نکته که جامعه به مثابه یک کل، ممکن است فاقد عقل باشد، سر باز می‌زنند. آن‌ها معتقدند که مسئله بهداشت روانی در جامعه فقط مشکل تعدادی از افراد «نامعتدل» است و نه مسئله عدم اعتدال احتمالی خود فرهنگ.»

هر چند مردم می‌توانند در برابر تبلیغ کالای ارزان مقاومت کنند و در معبد والمارت، آیکیا و دیگر فروشگاه‌های بزرگ به پرستش نپردازند! و از مسیر انبوه مصرف‌کنندگان بنیادگرا دور بمانند، اما محافظت از خود در برابر مرگ تدریجی در اثر فرهنگ مصرف، دشوار است. فرهنگی که پی­آمدهایی این چنین دارد:

- انتظارات مادی فزاینده‎ای ایجاد می‎کند

- ارتباطات انسانی را بی‌ارزش می‎سازد

- مردم را به چنان شیوه‌ای اجتماعی می‌سازد که شیفته خود باشند

- اتکای به نفس را نابود می‌کند

- مردم را از واکنش‌های عاطفی عادی انسانی بیگانه می‌سازد

- امیدهای دروغینی ایجاد می­کند که رنج بیشتری می‌آفرینند

این فرهنگ، هر روز و به طرق مختلف روانی، اجتماعی و معنوی به مردم حمله‌ور می‌شود.

● انتظارات مادی فزاینده

این انتظارات اغلب برآورده نمی‌شوند و موجب رنجی می‌گردند که انگیزه مشکلات عاطفی و رفتارهای ویرانگر می‌شود. پژوهشگر سیاست‌گذاری اجتماعی، «ویلیام وگا»، مطالعه‌ای به سال ۱۹۸۸ در زمینه بهداشت روانی مهاجران مکزیکی که به ایالات متحده آمده‌اند، انجام داد. او در این مطالعه که اکنون به پژوهشی کلاسیک تبدیل شده است، دریافت که جذب شدن در جامعه ایالات متحده، برای این مهاجران به معنای سه برابر شدن نرخ افسردگی است. «وگا» هم چنین افزایش‌های عمده‌ را در سوءکاربرد مواد و دیگر رفتارهای زیان‌آور، یافت. بسیاری از این مهاجران خود را گرفتار رنج انتظارات مادی بیشتری که برآورده نشده‌اند، یافتند و در عین حال از رنج کاهش حمایت اجتماعی، خبر دادند.

● بی‌ارزش‌سازی ارتباطات انسانی

در پژوهشی که به سال ۲۰۰۶ در American Sociological Review انجام گردید، یادآوری شده تعداد آمریکایی‌هایی که گفته‌اند دوست نزدیکی ندارند که بتوانند به او اعتماد کنند، ظرف بیست سال گذشته، از ۱۰ درصد به تقریباً ۲۵ درصد افزایش یافته است. انزوای اجتماعی به شدت با افسردگی و دیگر مشکلات عاطفی همراه است. اما تنهایی فزاینده برای اجتماعی مصرفی که برای افزایش «واحدهای خریداری» تلاش می‌کند، خبری است خوش، چراکه افراد تنهای بیشتر، به معنای فروش تلویزیون‌ها، دی‌وی‌دی‌ها و قرص‌های آرامبخش ... بیشتر است.

● ترویج خودخواهی

خودشیفتگی یکی از دلایل متعدد نرخ فزاینده افسردگی و دیگر مشکلات عاطفی در ایالات متحده است، خودشیفتگی دقیقا همان چیزی است که فرهنگ مصرفی می‌طلبد. بودا، ۲۵۰۰ سال پیش، رابطه میان اشتیاق خودخواهانه و مشکلات عاطفی را تشخیص داد و بسیاری از پژوهشگران رفتار انسانی از اسپینوزا تا اریک فروم به نتایج مشابهی رسیده‌اند.

● نابودی اتکای به نفس

فقدان اتکای به نفس، می‌تواند موجب اضطراب رنج‌آوری گردد که خود انگیزه افسردگی و دیگر رفتارهای مشکل‌ساز است. در جامعه مدرن، تعداد زیادی از مردم (زن و مرد)، نمی‌توانند یک غذای ساده بپزند. آن‌ها هرگز اثرات ضد اضطراب اطمینان از توانایی خود در تهیه غذای خویش، پرورش سبزیجات مصرفی خود، شکار، ماهی‎گیری و جمع‌آوری غذا برای بقا را در نخواهند یافت. در فرهنگ مصرفی، چنین اتکای به نفسی بی‌معنی است. مردم تا حدی، باخبرند که اگر درآمدهای خود را از دست بدهند (که این روزها غیرممکن نیست) قدرت بقایی نخواهند داشت.

● بیگانه‌سازی از انسانیت

کاهنان فرهنگ مصرفی (تبلیغ‌گران و بازاریابان) می‌دانند که مصرف‌کنندگان بنیادگرا اگر با واکنش‌های عادی مانند خستگی، ترس، اندوه و نگرانی بیگانه شوند، بیشتر خرید خواهند کرد. اگر این کاهنان بتوانند ما را متقاعد کنند که حالت عاطفی معینی شرم‌آور یا نشانه بیماری است، بیشتر احتمال دارد که نه تنها داروهای آرام‌بخش که تمام انواع محصولاتی را هم که به ما احساس بهتری می‌دهند، خریداری کنیم. هنگامی که وحشت‌زده و از واکنش طبیعی انسانی بیگانه می‌شویم، این «رنج روی رنج» انگیزه بیشتری برای افسردگی و دیگر رفتارهای خودویرانگرانه و اعمال زیان‌آور ایجاد می‌کند.

● رنج امید دروغین

امید دروغین مصرف‌گرایی بنیادگرا، آن است که یک روز محصولی خواهیم یافت که می‌تواند به طرزی قابل پیش‌بینی و بدون عوارض جانبی، خلق و خوهای ما را تغییر دهد. روان‌پزشکی مدرن عضو کامل فرهنگ مصرفی است. «جام مقدس» آن جست‎وجو برای داروی ضدافسردگی‌ای است که رنج ناامیدی را از میان ببرد، اما زندگی را نابود نسازد. در اواخر قرن نوزدهم، «زیگموند فروید» تصور می‌کرد که این دارو را در «کوکایین» یافته است. در اواسط قرن بیستم، روان‌پزشکان تصور می‌کردند که آن را در «آمفتامین‌ها» و سپس در داروهای ضدافسردگی «تری‌سیکلیک» مانند تفرانیل و الاویل یافته‌اند. در اواخر قرن بیستم، SSRIهایی مانند «پروزاک»، «پاکسیل» و «زولوفت» به بازار آمدند که سرانجام معلوم شد، موجب وابستگی و انزواطلبی رنج‌آوری می‌شوند و از شبه‌داروها هم مؤثرتر نیستند. داروی ضدافسردگی هر چه باشد، به مثابه دارویی که افسردگی را از میان می‌برد اما زندگی را نابود نمی‌سازد، معرفی می‌شود. پس از آن بارها و بارها کشف شد که وقتی کسی مشغول ترمیم انتقال‌دهنده‌های عصبی است، زندگی صدمه می‌بیند؛ همان­گونه که در شوک الکتریکی و جراحی عصبی چنین می‌شود.

بنیادگرایان هم منطق و هم تجربه را رد می‌کنند. بنیادگرایان به اصول جزمی چسبیده‌اند و اگر اصول جزمی آن‌ها شکست بخورد، آن را رها نمی‌کنند، بلکه مصمم می‌شوند که ایمان خود را به این اصول بیشتر و عمیق‌تر کنند.

۵۴ سال پیش، اریک فروم نتیجه گرفت: «امروزه انسان با بنیادی‌ترین انتخاب روبه‎رو است، انتخابی نه بین کاپیتالیسم یا کمونیسم، بلکه بین روبوتیسم (هم از گونه‌ی کاپیتالیستی و هم از نوع کمونیستی) یا سوسیالیسم انسان‌گرایانه‌ جمع‌گرا. به نظر می‌رسد، اغلب واقعیات نشان می‌دهند که انسان روبوتیسم را انتخاب می‌کند و این، در بلند مدت، به معنای جنون و نابودی است. اما تمام این واقعیات آن قدر قوی نیستند که ایمان به فرزانگی، نیت خیر و عقل انسانی را از میان ببرند. اما تا زمانی که به بدیل‌های دیگر فکر می‌کنیم، نباخته‌ایم.»

رها شدن از مصرف‌گرایی بنیادگرا به معنای اندیشیدن به بدیل‌ها و به معنای اعتراض فعالانه است؛ تصمیم به تجربه کردن ابعاد گوناگون زندگی که اصول جزمی آن‌ها را حذف کرده‌اند.

نویسنده: بروس ای. - لیواین

مترجم: رها - مانی

منبع: هفته نامه - پنجره - ۱۳۸۸ - شماره ۱ - به نقل از ZMag، فوریه ۲۰۰۹