سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

بحران هویت در جوانی


بحران هویت در جوانی

آموزه های دین همواره بهترین الگو و دستورالعمل برای مقابله با بحران هویت شناخته و معرفی می شوند

من کیستم؟ پاسخ به این پرسش سهل و ممتنع، ارزیابی و شناخت فرد را نسبت به هویت درونی و ملموس خویش تبیین می‌کند.

روان‌شناسان و متخصصان علوم اجتماعی بر همین اساس، مفاهیمی نظیر هویت و بی‌هویت را مطرح می‌کنند و بخشی از ناهنجاری‌های رفتاری خرد و کلان جامعه را به آن نسبت می‌دهند.

گستردگی عوامل پرتعداد و زمینه‌ساز برای بی‌هویتی که در دنیای امروز کمتر جامعه‌ای از آنها بی‌نصیب مانده، بروز معضلی عام به نام بحران هویت را موجب می‌شود که جهان‌بینی و فلسفه شناخت و رفتارهای افراد را مخدوش می‌کند و بر آسیب‌های عمیق فردی و اجتماعی دامن می‌زند.

بحران هویت، اساس زندگی و چیستی و چرایی حیات اجتماعی را دستخوش تغییر می‌کند و از این‌ رو با نگاه عمیق به معضلات حادی نظیر ازخودبیگانگی، پرخاشگری و هنجارشکنی، سست‌عنصری، مدگرایی، خرافه‌پروری، عصیان اجتماعی، شکاف میان نسلی و ... می‌توان رد پایی از بی‌هویتی فردی یا گروهی را جستجو کرد.

بی‌دلیل نیست که صاحب‌نظران بحران هویت را یک ترومای اجتماعی نامیده‌اند و آن را بیش از آن که معلول آسیب‌های جدی جامعه بدانند، علت و ریشه اصلی نابسامانی‌های تاثیرگذار جمعی معرفی می‌کنند.

اولین گام و البته مهم‌ترین مرحله برای مقابله با هر آسیب اجتماعی و رفتاری نیز شناسایی دقیق و ارائه تعاریفی متناسب، جامع و بومی از آن است. در این نوشتار ضمن ماهیت‌شناسی بحران هویت به اختصار به عوامل سازنده و دامنه آسیب‌های آن و ارائه راه‌حل‌ها درباره این پدیده نوظهور پرداخته‌ایم.

هویت، مجموعه‌ای منسجم از باورهای فردی و جمعی است که یک کل واحد را می‌سازد. در حوزه فردی ، آگاهی و پذیرش درونی و بدون چالش از شخصیت که برآیندی از ساختمان بدنی ، جنسیت ، اخلاق ، رفتار ، عقاید ، باورها ، گرایش‌ها ، توانایی‌ها و استعدادهای بالقوه و بالفعل است، هویت فرد را شکل می‌دهد.

به هر حال پذیرفتنی است که هویت را می‌توان از آثار و نشانه‌هایش دریافت و بررسی کرد و از این حوزه به آسیب‌شناسی فرد و بی‌هویتی و بحران هویت پرداخت.

هویت موضوعی عقلایی و عاطفی است که تکلیف شخص را با هستی، فلسفه زندگی و معنای حقیقی آن روشن می‌کند و سلامت شخصیت یا احراز هویت با سازگاری با محیط پیرامون از نظر رفتارها، پذیرش، باور و قضاوت و تفسیر ارتباط دارد.

افتادن در دام تک‌هویتی در این حوزه، آسیبی جدی محسوب می‌شود که خود به تشدید بحران هویت کمک می‌کند.

هویت در واقع برآیند و تلفیقی از ارزش‌ها، باورها و تعلقات ذهنی و رفتاری است و تک‌بعدی نگریستن به آن از سوی افراد یا گروه‌ها، خانوادگی، فامیلی، قومی یا اجتماعی به تضاد با دیگران و جبهه‌گیری گروه‌های هویتی در تقابل یکدیگر می‌انجامد.

تعصب در برابر یکی از ابعاد هویت، تسری تمام شوون رفتاری و باورها به آن و تلاش برای همرنگ کردن دیگران با این نگرش پررنگ و تک‌بعدی نه‌تنها برای مقابله با بحران هویت کارساز نیست؛ بلکه به مخدوش شدن تعاریف و مصادیق آن در جامعه و بلاتکلیفی مناسبات جمعی منجر می‌شود.

تک‌هویتی آفتی است که به جان عده‌ای می‌افتد و موجب می‌شود برای تربیت دوباره نسل‌ها، گروه‌ها و توده‌های اجتماعی یا طرد و تخریب آنها، کمر همت ببندند و بدتر از آن ابعاد دیگر هویت را زیر سوال ببرند و تخطئه کنند ، برای مثال در خانواده یا خاندانی که به مسائل خرافی در زمینه‌های مختلف زندگی اعتقاد و باور دارند ، اعتماد به ارزش‌ها و دستاوردهای علمی یا حتی توجه به واقعیت‌ها و روابط علی و معلولی در نظام هستی ممکن است به بی‌هویتی تعبیر شود.

یافتن مصادیق چنین نگرش‌هایی در جامعه نیز کار دشواری نیست و در این باره باید گفت گاهی بحران هویت اصلا وجود خارجی و حقیقی ندارد و تنها نتیجه تصورات انحصارگرا و متعصبانه عده‌ای است که براحتی به قضاوت درباره دیگران و به قول خودشان ناسازگارها و نخاله‌ها می‌پردازند.

دکتر مجید ابهری، متخصص علوم رفتاری و آسیب‌شناسی اجتماعی ضمن آن که هویت را تابلوی معرفی اصالت، فرهنگ، شخصیت و باورهای فرد معرفی می‌کند، درباره نگرش تک‌بعدی در این حوزه توضیح می‌دهد: همرنگی با دیگران که امروزه فلسفه برخی رفتارها و قضاوت‌ها قرار گرفته،‌ نظریه‌ای غلط است.

همرنگی و تک‌هویتی فقط در مواردی جایز است که موجب رشد و بالندگی فرد گردد و باید میان بالندگی ، واپس‌گرایی ، شیفتگی و تقلید اجباری تفاوت قائل شد و اختلاف فاحش میان آثار و تبعات آنها را از یکدیگر تفکیک کرد. پررنگ کردن یکی از ابعاد هویت و ایجاد انتظارهای شدید و نابجا برای تحقق آن در شخصیت افراد، تعادل میان عوامل هویت‌ساز را به‌هم می‌زند و خود به بحرانی تازه تبدیل می‌شود.

صرف همرنگ نشدن با دیگران را نباید بحران هویت به حساب آورد؛ چراکه عده‌ای از صاحب‌نظران علوم رفتاری معتقدند، همرنگ شدن با دیگران می‌تواند اولین نتیجه بی‌هویتی باشد! عده‌ای دیگر پا را فراتر گذاشته و بحران هویت را بحران درک این حقیقت می‌دانند که هر فرد شخصیت منحصربه‌فردی دارد و نباید انتظار داشت در همه موارد با دیگران هم‌رفتار و هم‌عقیده باشد.

آسیب دیگر در شناسایی بحران هویت به معیار ارزیابی هویتی افراد بازمی‌گردد. شرایط روز جامعه که در هر مقطعی با جو خاصی همراه است، نباید معیار قضاوت قرار گیرد.

ارزش‌های والای انسانی، مطلوب‌ترین معیار شناخته شده برای ارزیابی هویت‌هاست و بر این اساس می‌توان پذیرفت آنچه در یک مقطع خاص بحران هویت نامیده می‌شود، اگر مخرب و ناسازگار نباشد، امیدواری به بازنگری در ارزش‌ها و هنجارها را زنده می‌کند و در شرایطی ایده‌آل به ایجاد هویتی جدید و باارزش‌تر منجر می‌شود.

دکتر ابهری در این‌ باره می‌افزاید: در فرهنگ ملی و دینی ما برای ارزیابی شخصیت و هویت افراد معیارهایی روشن و آشکار وجود دارد که بدون آنها در قضاوت خود دچار اشتباه و خطاهای فردی و سلیقه‌ای خواهیم شد. اولین آن فرمایش مولا امیرالمومنین(ع)‌ است که «فرزند زمانه خویشتن باش».

اگرچه ارزش‌های اصیل انسانی و مکتبی خدشه‌ناپذیرند، اما نباید با خلط مبحث و خودرایی به ایجاد محدودیت‌های فکری و رفتاری برای گروه‌های اجتماعی بویژه جوانان بپردازیم و با ایجاد بی‌‌هویتی کاذب به بحران هویت نسل‌ها و توده‌های اجتماعی دامن بزنیم.

این آسیب‌شناس اجتماعی انگ زدن به جوانان را هم یکی دیگر از آسیب‌‌های این حوزه می‌داند و می‌‌افزاید: در پاره‌ای روابط والدین و جامعه با جوانان، ضعف برقراری ارتباط، تقابل میان ارزش‌ها و انتقادات پی در پی و بعضا نابجا موجب می‌شود به جوان انگ بی‌هویتی زده شود.

چنین کاری تکلیف جوان را با خانواده یا جامعه و ارزش‌های پذیرفته شده جمعی روشن می‌کند و او هم باورش می‌شود بی‌هویت است یا حداقل در مقام ستیزه‌جویی برمی‌آید و افزایش فاصله میان هنجارهای هویت‌ساز را به دنبال دارد.

برای مقابله با چنین آسیبی باید بزرگ‌ترها رفتاری دلسوزانه، منطقی و انعطاف‌پذیر نشان بدهند و قبول کنند آنها نیز زمانی به اقتضای دوران جوانی مشکلات و علایقی داشتند که امروزه فقط شکل و قیافه و مظاهر آن تغییر کرده است. انگ زدن تخریب را به دنبال دارد و رابطه دوستانه و با انعطاف در مقابل جرقه‌های بی‌هویتی می‌تواند شخصیت جوان را در مسیر بهبود قرار دهد و جامعه را از بحران‌های هویتی و آسیب‌های دامنه‌دار آن نجات بدهد.

بنابر نظر روان‌شناسان بحران هویت لازمه رشد روانی شخصیت سالم است و هر فردی در دوران نوجوانی و جوانی چنین بحرانی را تجربه می‌کند. رفتارهای هنجارشکن افراد در این سن نباید به مثابه بی‌هویتی انگاشته شود و در مقابل باید با کمک به وی برای رفع این شرایط حاد و هدایت فکری و معنوی نوجوان بازنگری در ارزش‌ها و پذیرش عقلایی آنها را تسهیل کرد.

نکته آخر در شناسایی بحران هویت، درک رد پای آن در آسیب‌های حاد و مزمن اجتماعی است. واژه بحران هویت نزد عامه افراد جامعه ما صرفا با مشاهده افرادی با مدل مو، لباس یا آرایش عجیب و غریب تداعی می‌شود؛ در حالی که بی‌هویتی یا حتی عدم صلابت شخصیت درونی و حقیقی فرد مظاهر بسیاری دارد که مدگرایی و تلاش برای شاخص شدن در میان جمع با هر روش و سبک غیرمتعارفی تنها یکی از آنهاست. ناگفته پیداست شناسایی سردستی یک مشکل تنها برای رفع و رجوع آن و اصلاح ظاهر نابهنجارش کفایت می‌کند و در مباحث کلان و موشکافانه اجتماعی قابل اعتنا نیست.

● آثار و نتایج‌

تبعات ناشی از بحران هویت بسیار گسترده است. خشونت و پرخاشگری که اولین نتیجه ضعف در برقراری ارتباط با دیگران و شناسایی محیط و سازگاری است، مهم‌ترین تاثیر بی‌هویتی و اختلالات شخصیتی محسوب می‌شود. برخی معضلات اجتماعی و فردی نظیر مدپرستی، مصرف‌گرایی، بیماری‌های مزمن روانی، وندالیسم، عصیان اجتماعی، رنگ باختن ارزش‌ها، مفاسد اجتماعی، تمایل به خاص بودن و درخشیدن در جمع، ایجاد ظاهر ناپسند، نارسایی‌های هویت جنسی و... از بی‌هویتی نشات می‌گیرد و در جامعه ما می‌توان تردید در ازدواج یا تاهل، ناتوانی در احراز نقش‌ها، عدم تعامل میان استقلال و وابستگی، نارضایتی دائمی از قیافه و چهره، پرخاشگری در مقابل نظام‌های اخلاقی، آموزشی، قانونی، عرفی و اعتقادی را هم به این آسیب‌ها افزود. اگر هویت را عامل ساختاری ذهنی فرض کنیم که وحدت میان تلقی فرد درباره موجودیت خود و ارتباطش با دیگران را تعریف کند، فهرست بلندبالایی که از آسیب‌های بحران هویت ارائه شد بسادگی قابل توجیه است.

واژه کلیدی در این ‌باره ارتباط و سازگاری با دیگران و محیط است و کسی که با هویت خود مشکل دارد، مبنایی برای تنظیم روابطش با افراد پیرامون و مناسبات بیرونی نمی‌یابد. آنچه عرف اجتماعی نامیده می‌شود، محصول سیر طبیعی تنظیم رابطه جمع کثیری از افراد از گروه‌ها و اقشار مختلف است و در این میان فردی که معیاری برای تنظیم روابطش ندارد و به قول معروف از هارمونی خارج شده به رفتارهای غیرعرفی و عجیب دست می‌زند که با وجود دریافت بازخوردهای منفی از ارتکاب آنها ابا و کراهتی ندارد.

به دلایلی که در ادامه ذکر می‌شود، بحران هویت در دنیای امروز به ایجاد شکاف غیرمعقول میان اعضای نسل‌های مختلف نیز منجر می‌شود و دریچه‌ای به سوی مفاسد و نارسایی‌های دیگر اجتماعی می‌گشاید که جای بحث و بررسی بسیار دارد.

در دنیای امروزی مسائلی نظیر تنوع نظریه‌ها و مرام‌ها، تهاجم فرهنگی، جهانی‌سازی، فردگرایی، سکولاریسم، تغییرات پرشتاب زندگی، تبلیغات مکتبی رسانه‌ها، کم‌رنگ شدن نقش دین در زندگی، ماشینیسم، مدرنیسم، خرافه‌گرایی، نظام‌های ناکارآمد آموزش و پرورش، بحران‌های اقتصادی و فرهنگی و... بستری قدرتمند برای بی‌هویتی و گسست ارزش‌های سنتی و حتی اصیل فرهنگی و علمی پدید می‌آورد.

مبارزه نادرست با هریک از این نارسایی‌ها نیز چنان که متاسفانه رواج بسیار دارد، بر شدت معضلات می‌افزاید و از طریق ایجاد دوگانگی و تفاوت در ارزش‌ها و باورها به اختلال هویت کمک می‌کند.

در جوامع سنتی عوامل هویت‌ساز بسیار ساده عمل می‌کردند و از طریق سنت‌ها، اعتقادات، باورها و شرایط اجتناب‌ناپذیر محیطی و بومی شخصیت و هویت نسل‌ها را بدون هیچ اختلال و حاشیه‌ای شکل می‌دادند. الگوها مشخص و در دسترس بودند و در شخصیت و اصالت والدین یا اجداد خلاصه شدند.

ارتباطات و اطلاعات در حد ضرورت و کفایت در زندگی افراد وارد می‌شد و حرکت تدریجی و به اقتضای گذشت زمان برای تسریع و تسهیل شوون زندگی از مطلوبیت مطلق برخوردار بود اما دنیای امروز توفانی سهمناک از ارتباطات گسترده و اطلاعات متنوع پیش روی انسان معاصر قرار می‌دهد که در آن هیچ الگویی از مطلوبیت کامل برخوردار نیست و همه شوون زندگی رو به نسبی‌گرایی و انقضای تاریخ مصرف پیش می‌رود.

در چنین شرایطی نقش‌هایی که یک فرد باید در ابعاد مختلف زندگی اجتماعی به عهده بگیرد، شوون متغیر، پیچیده و ناهمگون را ایجاب می‌کند که برآمدن از عهده همه آنان به طور همزمان دشوار است و تعلیق و اختلال هویت را در پی دارد.

ممکن است فرد اصلا نداند چرا یک نقش را پذیرفته و در شناخت آن با پریشانی و سردرگمی مواجه شود یا نتواند به سهولت درک کند که این نقش چیست و چه جایگاهی در زندگی وی و نظام اجتماعی پیرامونش دارد یا حتی نداند دقیقا چه کاری باید انجام دهد. یکی از محققان برجسته این حوزه بحران هویت را چیزی جز ناتوانی در پذیرش و اجرای نقشی نمی‌داند که جامعه از فرد انتظار دارد.

متفکران معاصر تاثیر این شرایط مدرن و شتابزده را که هر روز زندگی انسان را به دوره گذار تبدیل می‌کند، چنان در اختلال هویت وی موثر می‌دانند که از مرگ عشق و معنی زندگی، گرسنگی روح انسان و مسخ و بیگانگی باطن بشر در عصر صنعت و فناوری سخن می‌گویند.

از دیگر دلایل بحران هویت می‌توان به بروز بحران‌های فردی، گروهی، طبقاتی، اقتصادی و فرهنگی اشاره کرد که بویژه در صورتی که طولانی‌مدت و با تاثیر یکباره یا تدریجی شگرف همراه باشند، بر شناخت و ارزیابی فرد از هویت خویش و روند تکامل شخصیتی وی آسیبی جدی وارد می‌کند. در حوزه علوم رفتاری نیز زندگی تک‌بعدی با نوعی بحران هویت همراه است که شخصیت فرد را دستخوش عقب‌ماندگی و سستی می‌کند.

توجه به یکی از ابعاد زندگی فردی و اجتماعی نظیر اقتصاد، فرهنگ و ورزش بتدریج با تلقی قهرمان‌پرستی و میان‌مایگی کاذب پیوند می‌خورد و سرخوردگی تعلیق هویتی را به دنبال می‌آورد. نکته مهم درباره هویت حاشیه امنیت آن است، این که فرد هویتش را براساس عقلانیت و ارزش‌های فردی احراز کرده یا صرفا به تقلید در این باره و موافقت‌ها و تایید اکتفا کرده است.

یعنی هنگامی که فرد درباره خویشتن خویش و باورهای سازنده هویتش قضاوت می‌کند، آیا آن را منطقی می‌یابد یا خیر. هویتی که اجتماع بسازد یا به فرد تحمیل کند، غالبا در بازنگری درونی مخدوش می‌شود و صلاحیت و منطق آن زیر سوال می‌رود.

چنین هویتی حاشیه امنیت شکننده‌ای دارد و آگاهانه یا ناآگاهانه صرفا به دلیل ابعاد کاربردی‌اش احراز شده است. این موضوع که حقیقت شناخت فرد از خودش با آنچه در قالب هویتش نمایش می‌دهد مغایرت داشته باشد، خود نوعی بحران هویت است که با واژگانی مذموم نظیر تظاهر، ریاکاری و دورویی تبیین می‌شود و دارنده چنین صفاتی را هم از آثار منفی روحی و روانی بی‌نصیب نمی‌گذارد.

● چه باید کرد؟

آموزه‌های دین همواره بهترین الگو و دستورالعمل برای مقابله با بحران هویت شناخته و معرفی می‌شوند و ریشه این موضوع را باید در پیوند این آموزه‌ها با مسائل فطری و تمایلات متعالی باطنی انسان جستجو کرد و دین مبین اسلام بصراحت بشر را به خیر و نیکی حقیقی فرامی‌خواند و از زشتی و پلیدی تن و روان حذر می‌دهد.

تحقیقات میدانی نیز ثابت می‌کند اعتقاد به خدا و مبدا آفرینش، ایمان به یک نیروی برتر و التزام فکری و عملی به دستورات دینی علاوه بر کاهش مفاسد اجتماعی به احراز هویتی سالم و باصلابت به فرد کمک می‌کند و شخصیت وی را از تزلزل و تردید می‌رهاند.

مذهب با پاسخ به این پرسش‌های اساسی و فلسفی زندگی که انسان از کجا آمده، برای چه زندگی می‌کند و به کجا می‌رود خلاء ناشی از حکومت عقلانیت محض و حسابگری مادی و مدرن را بر فلسفه حیات پر می‌کند و شخصیتی استوار و درخور فطرت و تمایلات قدرتمند درونی برای انسان می‌سازد.

آزادگی، رهایی از بندگی و ترس غیر خدا، ظلم‌ناپذیری، تقید به اخلاق و عقلانیت شرافتمندانه، پرداختن به فراغت و معنویت بخشی از آموزه‌های دینی هستند که به احراز هویت فردی در هر دوره و زمانی کمک می‌کند و از این طریق روح تشنه انسان را سیراب می‌گرداند.

اما نباید انتظار داشت این ارزش‌ها در دنیای متلاطم و پیچیده امروزی بدون بسترسازی و به صورت خود به خود در جامعه تجلی و نمود پیدا کند. بویژه در دین مبین اسلام که احکام فردی و حتی عبادی بر شوون و مناسبات اجتماعی ناظر است. لزوم این بسترسازی و تسهیل پررنگ‌تر می‌شود.

در این‌باره عزم همگانی و تلاش دستگاه‌های فرهنگی و اجتماعی، رسانه‌ها، نظام آموزشی و تربیتی، قوای تقنینی و اجرایی و حتی نهادهای مالی، اقتصادی، بیمه‌ای، سرمایه‌ای، حمایتی و اشتغال‌زا یک ضرورت جدی است.

هویت نسل‌ها براساس دریافت اعضای آنها از شرایط مختلف اجتماعی در حوزه‌های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و رفتاری شکل می‌گیرد و القای ارزش‌های متعالی دینی و انسانی و تسهیل درونی ساختن آنها جز با هماهنگی معنادار و جهت‌یافته میان این بخش‌های مختلف امکان‌پذیر نیست.

ارزش‌های دینی که به صورت بالقوه در نهاد هر فردی وجود دارد و در جامعه ایرانی سینه به سینه به نسل‌های نوپا منتقل می‌شود با اجرای ملموس و تجلی آشکار در مناسبات اجتماعی ملکه ذهن افراد شده و هنجارهای هویت‌ساز آنان را با صلابت و مستحکم می‌کند. در مقابل ضعف‌های اجتماعی در دستیابی علمی به این آموزه‌ها و ارزش‌ها بتدریج جایگاه آنها را در اندیشه و بینش نسل‌ها متزلزل و کم‌رنگ می‌کند و تصور دست‌نیافتنی یا غیرکاربردی بودنشان را تقویت می‌نماید.

دکتر ابهری در این باره تعبیری قابل تامل به کار می‌برد و حرف آخر را می‌زند: مواجهه با بحران هویت یا مظاهر آن به معنای ضعف و نارسایی نظام اجتماعی در ارائه و انتقال ارزش‌های دینی، ملی و قومی به نسل‌های جدید است. توجه به الگوهای بیگانه و غربی در نوع پوشش، رفتار و جهان‌بینی نتیجه آن است که ما در الگوسازی و تبلیغ و تشویق درباره آنها موفق نبوده‌ایم. مثال آشکار در این ‌باره بدحجابی و هرج و مرج پوششی در جامعه است که از دست نیافتن به یک الگوی مناسب و مورد توافق همگان در این حوزه حکایت می‌کند.

در دنیای امروز هنگامی که سازوکار و کارکردهای اجتماعی یک جامعه در انتقال و تقویت ارزش‌های متعالی‌اش به نسل‌های جدید ناموفق عمل کند یا با نارسایی‌های خرد و کلان مواجه باشد، تهاجم فرهنگی در لایه‌های زندگی فرد و اجتماع نفوذ می‌کند و بحران هویتی را دامن می‌زند.

احراز هویت نسل‌ها و تسهیل درونی شدن ارزش‌های متعالی برای رشد و بالندگی یک جامعه پویا ضرورتی جدی محسوب می‌شود و سرمایه‌گذاری نکردن برای آن به هرز رفتن نیروهای مادی و معنوی اعضا و گروه‌های اجتماع می‌انجامد.