پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
مجله ویستا

روابط ناشناخته متن ها


روابط ناشناخته متن ها

یکی از رویکردهای مورد توجه در مطـالعات مربوط به هنر و ادبیـات در دهه های اخیر, رویکرد «بینامتنی» است

یکی از رویکردهای مورد توجه در مطـالعات مربوط به هنر و ادبیـات در دهه‌های اخیر، رویکرد «بینامتنی» است. رویکرد بینامتنی بر این اصل اساسی استوار شده است که «هیچ متنی بدون پیش‌متن نیست» و به عبارت دیگر هیچ متنی بدون ارتباط با متن‌های دیگر شکل نمی‌گیرد بلکه همواره با بهره‌گیری- خودآگاه یا ناخودآگاه- از متن‌های پیشین خـلق می‌شود.

دنیـای متن‌ها دنیایی پیچیده از روابطی گوناگون درون‌متنی و بینامتنی است که بدون توجه به این روابط، شناخت کامل و واقعی آنها امکان‌پذیر نیست. بر همین اساس، برخی از محققان بزرگ بویژه در حوزه بینامتنیت همت خود را صرف شناخت و شناساندن روابط میان یک متن و متن‌های دیگر کرده‌اند که مجموعه مطالعاتشان «بینامتنیت» را شکل داده است.

گفته می‌شود برای نخستین بار، ژولیا کریستوا، در دهه‌ ۱۹۶۰ در ترجمه‌ تعبیر میخائیل میخائیلوویچ باختین از «گفت‌وگومندی» که در دهه‌ ۱۹۳۰ آن را معرفی کرده بود، اصطلاح intertextualité (بینامتنیت) را به کار برد. گفت‌وگومندی به رابطه‌ ضروری هر پاره‌گفتاری با پاره‌گفتارهای دیگر اطلاق می‌شود که از نظر باختین می‌تواند به هر «مجموعه‌ای از نشانه‌ها»، خواه یک گفته، شعر، ترانه، نمایش و خواه یک فیلم، اشاره کند. در واقع، هر متنی محل تقاطع متون دیگر است.

البته این بدان معنی نیست که کریستوا برای نخستین بار چنین مفهومی را ارائه کرده است. کورش صفوی می‌گوید اصطلاح «مناسبات بینامتنی» را نخستین بار صورت‌گرایان روس، بویژه ویکتور اشکلوفسکی در مقاله‌ «هنر به ‌مثابه‌ فن» و متأثر از گفت‌وگومندی باختین مطرح کردند. به گفته‌ اشکلوفسکی، «میان تمامی تأثیرپذیری‌های هنری، تأثیری که متنی ادبی از متنی دیگر می‌گیرد، مهم‌ترین است.»

گراهام آلن در تشریح دیدگاه نظریه‌پردازان معاصر، اساساً متن را چیزی جز بینامتن نمی‌داند و می‌نویسد: نظریه‌پردازان امروزی متن‌ها را خواه ادبی باشند خواه غیرادبی، فاقد هنر نوع معنای مستقل می‌دانند. متن‌ها چیزی‌اند که نظریه‌پردازان اکنون آنها را بینامتنی می‌دانند. آنها ادعا می‌کنند کنش خواندن در شبکه‌ای از روابط متنی فرو می‌غلتد. تفسیرکردن یک متن، کشف معنا یا معناهای آن یعنی ردیابی این روابط.

بنابراین خواندن به فرایند حرکت میان متن‌ها تبدیل می‌شود. معنا به چیزی تبدیل می‌شود که بین یک متن و تمام متن‌های دیگری که به آنها ارجاع می‌دهد و ربط پیدا می‌کند وجود داشته و از متن مستقل بیرون و وارد شبکه‌ای از روابط بینامتنی می‌شود.

از دیگر بنیانگذاران این مطالعات می‌توان به رولان بارت، لوران ژنی، میکائیل ریفارتر و همین طور با تـفاوت‌هایی به ژرار ژنت اشاره کرد. در این فرصت با توجه به موضوع مورد بحث، به آرا و نظرات ژرار ژنت بسنده خواهد شد.

ژرار ژنت مجموعه ارتباطات میان یک متن با غیر خود را به پنج دسته و گونه تقسیم کرده و آن را «ترامتنیت» می‌نامد. این پنج گونه رابطه عبارت است از: بینامتنیت، پیرامتنیت، فرامتنیت، سرمتنیت و بیش‌متنیت.

رابطه‌ بینامتنی نزد ژنت براساس رابطه‌ هم‌حضوری بنا شده است، یعنی حضور یک عنصر مشترک در دو متن گوناگون ولی رابطه‌ بیش‌متنی نیز بر اساس برگرفتگی استوار شده است، یعنی یک متن از متن دیگر برگرفته شده است.

سایر اقسام ترامتنیت به رابطه‌ میان یک متن و شبه‌متن‌های مرتبط با آن می‌پردازد. بر این اساس پیرامتنیت به رابطه‌ میان متن و پیرامتن های پیوسته و گسسته آن اشاره دارد. فرامتن بر اساس رابطه‌ تفسیری یک متن نسبت به متن دیگر استوار شده است و سرمتنیت رابطه‌ میان یک متن و گونه‌ای که به آن تعلق دارد را مورد بررسی و مطالعه قرار می‌دهد. به همین دلیل، فقط بینامتنیت و بیش‌متنیت به رابـطه میان دو متن هنری می‌پردازد.

چنان که گفته شد، بینامتنیت حضور یک عنصر خاص در دو متن است؛ یعنی رابطه‌ هم‌حضوری مورد توجه است. در توضیح این مطلب، می‌توان گفت که در اغلب موارد یکی از این متن‌ها از نظر زمانی جلوتر از متن دیگر است و به همین دلیل می‌تواند عنصری از این متن در متن دیگری حضور پیدا کند.

بینامتنیت دارای انواع گوناگونی است که در شاخه‌های مختلف هنری و ادبی نیز دگرگون می‌شود.

این گونه‌های بینامتنی را می‌توان از منظری به بینامتن‌های اعلام‌شده و اعلام ‌نشده تقسیم کرد. به طور مثال، نقل‌ قول یک بینامتن اعلام‌ شده است، همان طور که بسیاری از کلاژها نیز بینامتن اعلام ‌شده محسوب می‌شود. اما در مقابل، سرقت ادبی همانند سرقت هنری از گونه بینامتن‌های اعلام‌ نشده محسوب می‌شود. در این گونه بینامتن‌ها، حتی مرجع متن به طور عمد پنهان می‌شود. یادآوری می‌شود که هر بینامتن اعلام‌ نشده‌ای را نمی‌توان سرقت هنری دانست بلکه سرقت هنری فقط یکی از اقسام ارتباطات ضمنی میان دو متن است. اما بیش‌متنیت که بر اساس برگرفتگی استوار شده است، خود نیز به دو دسته‌ بـزرگ تقسـیم می‌شـود: همـانگونگی (یا تقلیـد) و دگـرگونگی (یا تغـییر).

بیش‌متنیت همـانگونگی بر اساس رابـطه تقلیـدی استـوار شده است؛ به عبارت روشن‌تر، برگرفتن یک متن از متن دیگر بدون این که قصد تغییر و دگرگونی در آن مطرح شده باشد. به طور مثال، در نقاشی کوشش می‌شود عین نقاشی فرد دیگری کشیده شود.

در مقابل آن، بیش‌متنیت دگرگونگی قرار دارد به این صورت که در برگرفتگی از یک متن در متن دوم تغییراتی صورت گرفته است که دایره‌ این تغییرات می‌تواند بسیار گسترده یا بسیار محدود باشد. به طور مثال، اقتباس از یک داستان مکتوب برای خلق اثری سینمایی یک فرایند بیش‌متنی دگرگونگی محسوب می‌شود. این دگرگونی در چندین لایه صورت می‌گیرد که از میان آنها می‌توان به بینانشانه‌ای و بیناشاخه‌ای اشاره کرد. در بررسی مطالب ارائه شده در بالا، می‌توان سه گونه کلی روابط میان‌متنی را نتیجه گرفت:

۱) رابطه بینامتنی،

۲) رابطه بیش‌متنی همانگونگی،

۳) رابطه‌ بیش‌متنی دگرگونگی.

در توضیح بیشتر، باید گفت در رابطه بینامتنی، متن الف و متن ب دارای یک یا چندین عنصر مشترک‌اند. به بیان دیگر، متن ب یک یا چندین عنصر از متن الف را در خود جای داده است. در شکل دوم، متن ب برگرفته از متن الف است بدون این که قصد تغییر یا دگرگونی در آن وجود داشته باشد. شکل سوم حالتی است که متن ب از متن الف برگرفته شده در عین حال که اراده و قصد تغییر نیز در آن بوده است.

در مجموع، در روابط بین‌متنی چنین می‌توان به قضاوت نشست که هیچ متنی به‌طور کاملاً مستقل وجود ندارد و هر متنی به گونه‌ای با دیگر متن‌ها مرتبط و متصل است.