شنبه, ۹ تیر, ۱۴۰۳ / 29 June, 2024
مجله ویستا

اقتصاد رفتاری جایگزین اقتصاد سنتی نیست


اقتصاد رفتاری جایگزین اقتصاد سنتی نیست

مطلب حاضر را دو تن از پیشگامان اقتصاد رفتاری اخیرا در نیویورک تایمز نوشته اند

مطلب حاضر را دو تن از پیشگامان اقتصاد رفتاری اخیرا در نیویورک تایمز نوشته‌اند. لوونشتاین و اوبل که نویسندگان کتاب «تعارض طبیعت انسان با اقتصاد هستند» در این مقاله تا حدود زیادی از مواضع قبلی خود کوتاه آمده و یکبار دیگر بر اهمیت اقتصاد سنتی تاکید می‌کنند. همین تغییر موضع مطلبی است که این یادداشت را خواندنی‌تر می‌کند.

به نظر می‌رسد که هر هفته کتاب جدیدی چاپ می‌شود یا مقاله بلندی در روزنامه نوشته می‌شود که می‌گوید علت اصلی حبابی شدن بخش مسکن یا افزایش هزینه‌های پزشکی و بهداشتی تصمیم‌گیری غیرعقلایی بوده است. این تحلیل‌ها وامدار اقتصاد رفتاری هستند، شاخه جدید و به شدت پرطرفداری که سعی می‌کند با بهره‌گیری از عناصر روان‌شناسی رفتارهای به ظاهر غیرعقلایی افراد را توضیح دهد یا آنکه حداقل نشان دهد که تاکید اقتصاد سنتی بر عقلایی بودن افراد افراطی و غیرواقعی بوده است.

برای مثال اقتصاد رفتاری می‌تواند توضیح دهد که چرا افراد به‌اندازه کافی برای بازنشستگی شان پس‌انداز نمی‌کنند، چرا پرخوری می‌کنند، چرا به ندرت ورزش می‌کنند، چرا وسایل خانه‌شان در مصرف انرژی کارآ نیستند و بسیاری از چراهای دیگر. اقتصاد رفتاری پس از آنکه دلیل ریشه‌ای مشکلات را تشخیص داد، راه‌های مبتکرانه‌ای برای مقابله با آنها پیشنهاد می‌دهد. اما این رشته هم محدودیت‌های خودش را دارد. حالا که سیاستمداران روز به روز بیشتر از اقتصاد رفتاری برای حل مشکلاتشان استفاده می‌کنند، روشن شده است که این ابزار در حوزه‌هایی به کار گرفته می‌شود که برای پاسخگویی به آنها به‌وجود نیامده بوده است. در واقع دیده شده است که گاهی اقتصاد رفتاری به عنوان یک مستمسک سیاسی به کار گرفته می‌شود و سیاستمداران از آن استفاده می‌کنند تا از اتخاذ تصمیمات دشوار و واکنش برانگیز که اقتصاد سنتی توصیه می‌کند، طفره بروند.

برای مثال اپیدمی چاقی در آمریکا را در نظر بگیرید. همه می‌دانیم که برای رویارویی با آن استفاده از برچسب‌های کالری توصیه شده است. کار خوبی هم به نظر می‌رسد؛ چون دادن اطلاعات صحیح به افراد به آنها کمک می‌کند که تصمیماتشان را بهبود ببخشند. این توصیه اقتصاد رفتاری به قانون هم تبدیل شده است؛ اما همه درباره تحقیقات معروفی که در این باره انجام شده است، بسیار شنیده‌ایم. تحقیقات می‌گویند که نصب این برچسب‌ها هیچ تاثیری بر رفتار مصرف‌کنندگان نداشته است.

مساله این است که چاقی به خاطر کمبود اطلاعات به‌وجود نیامده است. اقتصاد سنتی می‌گوید که رد اپیدمی چاقی را باید در کاهش قیمت مواد غذایی دنبال کرد. به ویژه قیمت غذاهایی که برای تندرستی انسان مضرند. بنابراین راه موثرتر مبارزه با اپیدمی چاقی تغییر قیمت‌های نسبی مواد غذایی برحسب مضر یا مفید بودن شان است. یعنی توصیه اقتصاد سنتی در این زمینه بسیار روشن و کارگشا هم هست؛ اما چرا سیاستمداران از اجرای آن طفره می‌روند؟ چون ایجاد چنین تغییراتی ممکن است تبعات سیاسی و نارضایی‌های عمومی به دنبال داشته باشد.

تضاد منافع در بخش پزشکی را در نظر بگیرید. با وجود تحقیقات فراوان که نشان می‌دهند مشوق‌های ارائه شده از سوی کارخانجات داروسازی به پزشکان بر تجویزهای دارویی آنان اثر می‌گذارد، تشکیلات مسوول هیچ تلاشی نکرده‌اند تا جلوی این رشوه دهی پنهانی را بگیرند. قانون اصلاح شده جدید هم باز این موضوع را نادیده گرفته است.

اینجا هم مثل مورد برچسب‌های کالری، تدابیر به ظاهر پر زرق و برق و دهان پرکن وارد ادبیات قانون‌گذاران شده‌اند؛ یعنی اینکه فقط کافی است اطلاعات لازم درباره وجود چنین هدایایی به عموم داده شود. ما بار مسوولیت را از دوش کارخانجات که قدرت تغییر شیوه کسب‌و‌کارشان را دارند، برداشته و در عوض آن را بر دوش مصرف‌کنندگان بی‌قدرت و اغلب بی‌اطلاع گذاشته‌ایم. همین الگو را می‌توان در اصلاحات بهداشتی اخیر دید. این قانون قول می‌دهد که به هدف ستایش برانگیز بیمه شدن تمام آمریکایی‌ها دست یابد؛ در صورتی که از پرداختن به مشکل اساسی‌تر (یعنی هزینه‌های درمانی) عاجز است.

این قانون به جای آنکه مسوولیت پروسه‌های درمانی بدیع و پرهزینه را بر دوش افراد بگذارد، سعی می‌کند هزینه همه گونه درمان را با برنامه‌های تشویقی که به رفتارهای سالم پاداش می‌دهند، کاهش دهد. پیشگیری بی‌شک هدف خوبی است؛ جای بحث نیست که پیشگیری از سرطان ریه خیلی بهتر و آسان‌تر از درمان آن است؛ اما هرگونه تلاش برای بهبود بهداشت عمومی، حتی اگر در اقتصاد رفتاری ریشه داشته باشد، به نظر نمی‌رسد که بتوان به خودی خود تاثیری قابل اعتنا روی هزینه‌های درمانی بگذارد. تحقیقات نشان می‌دهند که داروهای پیشگیرانه حتی اگر واقعا فایده‌ای داشته باشند، هیچ وقت باعث صرف جویی در هزینه‌ها نمی‌شوند.

تکیه بی‌اندازه ما بر اقتصاد رفتاری تنها محدود به بخش مراقبت‌های بهداشتی نیست. فرمانداری نیویورک اخیرا برنامه‌ای وضع کرده با نام «لیتر بر مایل» که به راننده تصویر بهتری از میزان مصرف سوخت وسیله نقلیه‌شان بدهد. تحقیقات نشان داده‌اند که سیستم «لیتر بر مایل» طرح بهتری است برای توجه دادن راننده‌ها به مساله پرمصرف بودن خودروهایشان. اما باز هم اینجا تنها اطلاع‌رسانی کافی نیست. مساله اساسی‌تر قیمت است.

پایین بودن قیمت نسبی سوخت است که باعث می‌شود آمریکایی‌ها ماشین‌های بزرگ سوار شوند. سیاستمداران اینجا هم برای آنکه با واکنش‌های مردم در برابر توصیه‌های اقتصاد سنتی مواجه نشوند دست به دامان اقتصاد رفتاری شده‌اند. دیوید کامرون، نخست‌وزیر انگلستان، هم اخیرا برای حل مشکل پرمصرفی شهروندان انگلیسی در زمینه برق به اقتصاد رفتاری متوسل شده است و برای توجیه سیاست‌های خودش به مقاله‌ای ارجاع داده که می‌گوید اگر به مردم بگوییم وضعیت مصرف آنها در مقایسه با همسایه‌هایشان چیست، آنها کمتر مصرف خواهند کرد. حال همین را با نتیجه احتمالی که از یک سیاست برآمده از اقتصاد سنتی حاصل می‌شد مقایسه کنید: وضع مالیات بر آلاینده‌های کربنی خیلی به سرعت قیمت سوخت را متناسب با هزینه واقعی اش می‌کند و آنوقت همه مصرف‌کننده‌ها خود به خود رفتارشان را اصلاح خواهند کرد. اقتصاد رفتاری برای تکمیل کردن اقتصاد سنتی است، نه جانشین شدن به جای آن.

اگر اقتصاد سنتی می‌گوید که بین نوشیدنی‌های حاوی شکر و نوشیدنی‌های غیرشکری باید تفاوت قیمتی بیشتری وجود داشته باشد، اقتصاد رفتاری می‌تواند به آن کمک کند و بگوید که دادن سوبسید به دومی بهتر است یا وضع مالیات بر اولی. نهایت توانایی اقتصاد رفتاری همین است. با وجود تمام بینش‌هایی که این شاخه مطالعاتی ارائه می‌کند، نمی‌تواند ما را از قید تصمیم‌های دشواری که برای رویارویی با چالش‌های کشورمان ناگزیر به اتخاذ آنهاییم، رها کند.

مترجم: گلچهره پاکدل

منبع: نیویورک تایمز