یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

حقه الاغ


حقه الاغ

الاغ هنگام علف خوردن، کم کم از مزرعه دور شد. ناگهان گرگ گرسنه ای جلوی او پرید، الاغ خیلی ترسید ولی فکر کرد که باید حقه ای به گرگ بزند وگرنه گرگ او را یک لقمه می کند، برای همین لنگان …

الاغ هنگام علف خوردن، کم کم از مزرعه دور شد. ناگهان گرگ گرسنه ای جلوی او پرید، الاغ خیلی ترسید ولی فکر کرد که باید حقه ای به گرگ بزند وگرنه گرگ او را یک لقمه می کند، برای همین لنگان لنگان راه رفت و یکی از پاهای عقب خود را روی زمین کشید.

الاغ ناله کنان گفت: ای گرگ در پای من تیغ فرو رفته است، از تو خواهش می کنم که قبل از خوردن من این تیغ را از پایم در بیاوری.گرگ با تعجب پرسید: برای چه باید این کار را بکنم؟ من که می خواهم تو را بخورم!

الاغ گفت: چون این خار که در پای من است و مرا خیلی اذیت می کند و اگر تو مرا بخوری در گلویت گیر می کند و باعث خفگی تو می شود.

گرگ پیش خودش فکر کرد که الاغ راست می گوید. برای همین پای الاغ را گرفت و گفت: تیغ کجاست؟ من که چیزی نمی بینم و سرش را جلو آورد تا خوب نگاه کند.در همین لحظه الاغ از فرصت استفاده کرد و لگد محکمی به صورت گرگ زد طوری که تمام دندان هایش شکست و با سرعت از آنجا فرار کرد.

مودی