دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

نقش فرهنگی شاهنامه در ایران


نقش فرهنگی شاهنامه در ایران

نقش فرهنگی شاهنامه در ایران قرن ۲۱ چه خواهد بود آیا همان چیزی خواهد بود كه از دویست سال پیش تا كنون شاهدش هستیم

بحث كوتاهی كه من در این نشست دارم عنوان «نقش فرهنگی شاهنامه در ایران قرن بیست و یكم» است كه عبارت كامل آن چنین است: «نقش فرهنگی شاهنامه در ایران قرن ۲۱ چه خواهد بود؟» آیا همان چیزی خواهد بود كه از دویست سال پیش تا كنون شاهدش هستیم؟ من اینجا سعی میكنم تصویری از نقش فرهنگی شاهنامه تا كنون ارائه كنم تا نقش فرهنگی شاهنامه در ایران قرن ۲۱ قابل تصور باشد و در آخر راه حلی ارائه می كنم برای برون شدن از آنچه معتقدم عملاً نقش كه نه بی نقشی و خنثایی بوده است. تصور نمیكنم كه نتیجه این نشستها مورد توجه مدیران فرهنگی و آموزشی در سطوح كلان باشد ولی به هر حال گفتنش این فایده را دارد كه حداقل گفته شده باشد. در آستانه روز بزرگداشت فردوسی هستیم, روز ۲۵ اردیبهشت, روز فردوسی؛ نام گذاری روزهابه نام بزرگانی چون فردوسی, سعدی, حافظ به چه علت است؟ آیا روزی به نام فردوسی نام گذاری می شود و بزرگداشت فردوسی برگزار میشود چون شاهنامه و سراینده فرزانه‌اش فردوسی دارای نقش فرهنگی بسزا و در خور در جامعه ایران بوده؟ یا اینكه ما روزی را به نام فردوسی نام گذاری میكنیم و نشستهای بزرگداشت میگیریم برای جبران غفلت و قصور فرهنگی‌مان؟ این آیین كه همگی در حال اجرایش هستیم در واقع جبران تغافل فرهنگی است كه نسبت به شاهنامه وجود داشته است؟ كدام یك از اینها واقعیت است؟ یك مثال دیگر میزنم آیا اینكه ما روزی را به نام روزِ زن در سال داریم, به این معناست كه در جامعه ما نقش زن در عرصه‌های مختلف اجتماعی,‌سیاسی, فرهنگی و اقتصادی تثبیت شده است؟ پاسخ منفی است. نام گذاری روز زن در جامعه‌ای با پیشینه مردسالاری كه الان میخواهد از این وضعیت بیرون برود, به خاطر این است كه آمار نشان دهد فقیرترین افراد جهان را زنها تشكیل میدهند از نظر فرهنگی, آموزشی و سیاسی و اقتصادی و بهداشتی و رفاه و بیمه اجتماعی هم این فقر در زنان در كل جهان نسبت به مردان وجود دارد. یعنی در سطوح كلان مدیریت سیاسی, اقتصادی و آموزشی زنان محذوف‌‌اند و به جبران این حذف یك روز از ۳۶۵ روز سال به نام آنان نام گذاری شده است. پس نام گذاری روز به این علت نیست كه آن نقشی كه میبایست شایسته و در خور بوده است, به دست آمده و محرز شده است. در جامعه‌ای كه انرژی و اطلاعات فرهنگی را از جوامع دیگر به طریق ترجمه یا از طرفی دیگر دریافت میكند و به عناصر فرهنگی سنتی, بومی و قومی خودش امكان رشد و بازسازی را نمیدهد و این عناصر فرهنگی در حاشیه فرهنگ متوقف می مانند, آن وقت است كه نام گذاری روزی مثل فردوسی ضرورت پیدا می كند. نام گذاری روزی به نام بزرگانی مثل فردوسی ضرورتی آیینی است برای آنكه ارتباطی مداوم با منابع فرهنگی بومی را زمینه سازی كند. در جامعه‌ای مثل ایران كه فراموش كرده چگونه از منابع فرهنگی گذشته‌اش اطلاعات و انرژی بگیرد, هر گونه حركت آیینی برای پرداختن به عناصر فرهنگی خودی سودمند است. پس اجرای آیین نام گذاری روزی به نام بزرگان می‌خواهد آن تغافل و مغفول ماندگی را درباره عناصر فرهنگی سنتی جامعه جبران كند. كه این نه تنها اشكالی ندارد كه مفید است اما نباید در حد و سطح نام گذاری متوقف بماند. بلكه لازم است برای پویا شدن و نقش شایسته یافتن عناصر فرهنگی ایرانی كه تا امروز مغفول مانده‌‌اند و نقشی در باز تولید فرهنگ امروز, چنانكه باید و شاید نیافته‌اند, زمینه سازی جدی و اساسی صورت گیرد, و نیز یادمان نرود كه این زمینه سازی باید با فقدان روحیه‌‌ی تبلیغی, پدرانه, تجلیل و تكریم و ستایشهای مبالغه آمیز در مورد آن چیزی كه میخواهیم در درون فرهنگ مردم تعمیق بدهیم. صورت بگیرد, چون اگر این كار را بكنیم, حداكثر اتفاقی كه میافتد این است كه این باورها را و این تجلیل و تكریمهای مبالغه آمیز را میتوانیم اساساً و عیناً در مردم به وجود آوریم و آنها به همین شكل آن را به كار ببرند. ما از این مرشد سازی, مریدپروری و ایجاد تقدس در اطراف عناصر فرهنگی گذشته‌مان سودی نمیبریم. پس حواسمان باشد كه زمینه سازی كردن برای عناصر فرهنگی مغفول مانده با تجلیل مبالغه آمیز و ستایشهایی كه در آن ید طولانی داریم, متفاوت است.

من در كلاسهای دانشگاه وقتی از دانشجوی ترم دوم زبان و ادبیات فارسی در مورد شاهنامه پیش از ورد به سر فصل درس حماسه یك كه درس رستم و سهراب است, میپرسم در مورد شاهنامه چه میدانید و آن را چگونه اثری میبینید؟ در پاسخ همان چیزهایی را میگویند كه از رادیو و تلویزیون و از نشستهای متداولی شنیده‌اند كه تماماً به تكریم و تجلیلهای مبالغه آمیز میپردازند. پرده بعدی این است كه این دانشجویان فقط میدانند كه پهلوانی به نام رستم بوده و پسر خودش را ناخواسته كشته و حتی بعضی این حماسه تراژیك را مضحك و مسخره آمیز میبینند. این یعنی فقر اطلاعات و نداشتن كمترین آگاهی از فرهنگ خودی, همین بچه‌ها بسیاری از عناصر فرهنگی غربی را به خوبی میشناسند ولی در آن سو وقتی میپرسی كه فردوسی و شاهنامه از نظر توی دانشجو چگونه است, چیزی كه به تو میگوید عیناً چیزهایی است كه ما هم مثل آنها از كودكی و نوجوانی و جوانی و سالهای بعد از تریبونهای مختلف در تجلیل و ستایش شاهنامه شنیده‌ایم.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.