جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا

داستانک نماد بلوغ ادبیات پایداری


داستانک نماد بلوغ ادبیات پایداری

به بهانه انتشار مجموعه «من سرباز هخامنشی بودم»

بالندگی و بلوغ یک گونه ادبی را باید در کجای آن جست‌وجو کرد؟ در تعدد متون ادبی و یا تعدد نویسندگانی که متون ادبی را به وجود می‌آورند؟ بالندگی یک گونه ادبی در مزه‌مزه کردن گونه‌های متعدد روایت توسط نویسندگان آن است و یا در به بلوغ رساندن یک گونه ادبی توسط جمعی از نویسندگان آن؟ در ساحت نظریه‌پردازی می‌توان برای هر کدام از سوالات بالا و برای دست یافتن به نظر و مقصودی معین ساعت‌ها و جمله‌ها نوشت اما در یک نگاه کلی می‌توان گفت که بالندگی یک گونه ادبی با در اختیار داشتن تمامی این فاکتورها و نیز بسیاری از فاکتورهای نانوشته دیگر با در دست داشتن یک واقعیت محقق می‌شود که چیزی جز توانایی و جسارت آن گونه ادبی در تجربه کردن و آموختن و اندوختن نیست.

از انتشار نخستین آثار ذیل نام ادبیات دفاع مقدس و یا ادبیات پایداری در کشور ما چیزی بیش از ۲۵ سال می‌گذرد و در این مدت بخش وسیعی از خروجی این گونه ادبی نه تنها به تکرار مکررات توجه نشان داده است بلکه بسیاری از وجوه عاطفی و حماسی دفاع مقدس نیز در ذیل عنوان تولیدات کم کیفیت و از قضا احساساتی صرف و کلیشه‌های داستانی هنوز مدفون مانده است. با این وجود آنچه امروزه باعث می‌شود ادبیات دفاع مقدس را ادبیاتی بالنده و در آستانه دستیابی به تحولی بزرگ بدانیم، جسارت و توانمندی این ادبیات در پذیرش تجربیات تازه در بستر خود به منظور بروز وجوه تازه آن برای مخاطبانی است که عمدتا این واقعه را از نزدیک ندیده اند.

حوادثی همچون انتشار کتاب «دا» یا «بابانظر»یا «ضربت متقابل» و در این اواخر «مهتاب خین» که در ظاهر از نظر فرم روایت به یک دسته تعلق دارند اما در باطن روایت هر یک فرمانده قبیله خویش به شمار می‌روند و یکی از مهمترین نمونه‌های شاهد بر این مدعی است. ادبیات پایداری اما در آغازین روزهای چهارمین دهه از پیروزی انقلاب اسلامی در کشور رو به سمت تجرب قالب‌ها و سبک‌های تازه‌ای برای مواجهه با مخاطبان خود شده است که به خدمت در آوردن و بومی سازی گونه‌های روایی مدرن روایت ادبی از جمله می‌نی مالیسم از جمله آنها به شمار می‌آید. هر چند می‌نی مالیسم در نگاه نخست خاستگاه فرم گریزی و کاهش وقت و در نتیجه تمرکز مخاطب را به دنبال داشت اما رفته رفته با گذر زمان و عمق یافتن این نوع روایت در بستر ادبیات و فرا رفتن و عبور آن از حصار مرزهای جغرافیایی به یکی از مهم‌ترین ابزارها برای توجه دادن مخاطبان به نکته‌ها و لطایف و ظرایفی از یک ماجرا و یا شخصیت سوق داد که هیچ داستان بلندی قادر به رونمایی از آن نبوده است.

کتاب«من سرباز هخامنشی بودم» نوشته حسین علی جعفری که به تازگی از سوی انتشارات سوره مهر روانه بازار کتاب شده است نمونه‌ای قابل توجه و در خور تحسین از در اختیار در آوردن اصول می‌نی مالیسم برای یک روایت و حس بومی برای مخاطبانی است که می‌توانند غیر بومی نیز متصور شوند. جعفری پیش از این نیز در مجموعه داستان«ساعت‌ها همه خوابند» که توسط همین ناشر ارائه شده بود، خود را در مقام نویسنده‌ای روایتگر و در عین حال ساختار شکن به خوبی معرفی کرده بود. روایت‌های جعفری در این مجموعه حاوی ۷۹ داستانک نیز به طبع آن به قالب روایت کمتر اعتنا کرده است اما در ساخت فرم با چیره دستی مقصود و هدف از خلق داستانک و در نگاه کلی تر می‌نی مالیسم را در خدمت مقصود خود در آورده است.

داستانک‌های جعفری در مجموعه «من سرباز هخامنشی بودم» هر چند از نظر تکنیکی و نیز میزان توجه به اصول روایی می‌نی مال از جمله پایان‌بندی داستانی داری شدت و ضعف است اما مقصود نویسنده از تمرکز و توجه بر برشی از وقایع و نیز انسان‌های حاضر در مقطعی تاریخی با عنوان دفاع مقدس را به خوبی احصا کرده است.

نگاه جعفری به روایت جنگ در این مجموعه صرفا یک دغدغه تکنیکی نیست، او سعی ندارد چیزی را به رخ کسی بکشد اما در یک نگاه کلی او تمام تلاش خود را برای توجه دادن مخاطب خود به بعد حماسی و نیز عاطفی انسان در موقعیت جنگ و نیزباز‌آفرینی موقعیتی به نام نبرد و حماسه و ایثار در پهنه جغرافیا و اقلیم فکری جامعه خود به کار ببندد. در این مجموعه گاه با روایت‌هایی روبه‌رو هستیم که دارای وجه داستانی نبوده و برشی خاطره گون از زندگی یک انسان در مواجهه با موقعیت جنگ است و همین موضوع به‌رغم وجود خلأ نسبی خلاقیت در داستان‌ها، به دلیل بداعت جعفری در انتخاب موقعیت‌ها و شخصیت‌ها اثر را به سمت خواندنی و قابل اعتنا بودن هدایت کرده است.

«من سرباز هخامنشی بودم» را باید یک تجربه جدی، عینی و تاثیر‌گذار در عرصه ادبیات دفاع مقدس دانست که نویسندگان این عرصه را به خوبی به سمت تلفیق موقعیت و شخصیت به عنوان دو عنصر کلیدی داستان، در قالب روایتی غیر متمرکز به پیش می‌برد و آیا چیزی جز این نوع تجربه پذیری را باید نماد بالندگی یک گونه ادبی بدانیم؟