چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

معرفی گروه های چریکی دانشجویی


معرفی گروه های چریکی دانشجویی

رژیم شاه , به رغم طرح شعار فضای باز سیاسی که در سال ۱۳۳۹ مطرح کرد, نشان داد که عملاً هر گونه انتقاد و اعتراض را سرکوب خواهد کرد

رژیم شاه‌، به رغم طرح شعار فضای باز سیاسی که در سال ۱۳۳۹ مطرح کرد، نشان داد که عملاً هر گونه انتقاد و اعتراض را سرکوب خواهد کرد. حمله به دانشگاه در اول بهمن ۱۳۴۰ و دستگیری و زندانی کردن رهبران گروه‌های سیاسی و سپس سرکوب قیام ۱۵ خرداد نشان داد که راه هرگونه فعالیت سیاسی در چارچوب قانون بسته است و از طرف دیگر عواملی همچون توانایی نیرهای مسلح در سرکوب قیام‌ها ، کارایی ساواک در ریشه‌کن ساختن احزاب مخفی و زیرزمینی و بی‌اعتنایی سازمان‌های مهم مخالف، به ویژه حزب توده و جبهه ملی به کنار گذاشتن روش‌های مقاومت مسالمت‌آمیز، دست به دست هم دادند تا مخالفان جوان را به جستجوی شیوه‌های جدید مبارزه ترغیب کنند. پس شگفت‌اور نیست که در سال‌های بعد ، دانشجویان دانشگاه‌ها گروه‌های مباحثه مخفی و کوچکی را برای بررسی تجربه‌ها یاخیر چین ،‌ ویتنام ، کوبا و الجزایر و ترجمه آثار مائو ، جیاب ، چه‌گوارا و فانون تشکیل دادند.

در اوایل دهه ۱۳۴۰ اولین عملیات مسلحانه با ترور حسنعلی منصور توسط «هیأت‌های مؤتلفه اسلامی» آغاز شد. هیأت‌های مؤتلفه اسلامی در بهار ۱۳۴۲ فعالیت فرهنگی و سیاسی خود را آغاز کرد و پس از قیام ۱۵ خرداد با تصویب قانون کاپیتولاسیون و تبعید امام خمینی به ترکیه ، مشی مسلحانه را در پیش گرفت.

دو ماه بعد از این ترور، در فروردین ۱۳۴۴ شاه از یک ترور ناموفق توسط رضا شمس‌آبادی جان سالم به در برد. رژیم شاه به بهانه این ترور پرویز نیکخواه و چند دانشجوی وابسته به سازمان انقلابی حزب توده ( طرفدار چین و منشعب از حزب توده) را دستگیر کرد. نیکخواه و گروه او از فعالین جنبش دانشجویی در خارج از کشور بودند.

در سال ۱۳۲۴ دو گروه دیگر تحت عنوان « حزب ملل اسلامی» به رهبری سیدکاظم بجنوردی و جنبش انقلابی مردم ایران (جاما ) به رهبری دکتر کاظم سامی و حبیب‌الله پیمان با گرایش مبارزه مسلحانه تشکیل و در همان سال قبل از هر اقدامی دستگیر و به زندان‌های طولانی مدت محکوم شدند.

در سال ۱۳۴۸ حدود ۲۰۰ نفر توده‌ای که از تصمیم حزب توده در خصوص عدم توسل به خشونت بر ضد رژیم نارضای بودند، «سازمان انقلابی کمونیست‌های ایران» را تشکیل دادند و به عملیات مسلحانه رو آوردند. این گروه نیز فرصت عملیات پیدا نکرد و اعضای آن دستگیر شدند. در همین سال ۱۸ دانشجو و استاد توده‌ای ، هنگام تلاش برای خروج از مرز عراق و پیوستن به سازمان آزادی‌بخش فلسطین دستگیر شدند.

پس از این تلاش‌ها گروه‌های چریکی شکل گرفتند که عمدتاً پایگاه دانشجویی و دانشگاهی داشتند. مهمترین آنها عبارتند از: سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران ، سازمان مجاهدین خلق ایران ، مارکسیست‌های منشعب از مجاهدین ( سازمان پیکار ) ، گروه‌های کوچک مارکسیست مانند سازمان آزادی‌بخش خلق‌های ایران ، گروه لرستان ، سازمان آرمان خلق ، گروه توفان ، اتحادیه کمونیست‌ها و ...

همچنین گروه‌های کوچک اسلامی محلی مانندگروه ابوذر در نهاوند، گروه شیعیان راستین در همدان، گروه الله‌اکبر در اصفهان ، گروه والفجر در زاهدان و ....

در این بررسی امکان تشریح وضعیت و عملکرد همه گروه‌های فوق‌الذکر نیست بلکه به بررسی مهمترین سازمان‌های مسلح که بیشتر در ارتباط با دانشجویان بوده‌اند می‌پردازیم.

● سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران و جنبش دانشجویی

سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران که در فروردین ۱۳۵۰ اعلام موجودیت کرد از ائتلاف دو گروه قدیمی دانشجویی که پیشینه شکل‌گیری آنها به دهه ۱۳۴۰ بر‌می‌گشت، بوجود آمد . گروه اول در سال ۱۳۴۲ توسط ۵ دانشجوی د انشگاه تهران (بیژن جزنی ، عباس سورکی، علی‌اکبر صفایی فراهانی، محمد آشتیانی و حمید اشرف) به رهبری بیژن جزنی سازمان داده شد.

جزنی از ده سالگی در سال ۱۳۲۶ به عضویت سازمان جوانان حزب توده در آمد. بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به مدت دو سال در زندان بود و با مشاهده نقاط ضعف حزب توده به ویژه وابستگی آن به شوروی و عدم کارایی درمبارزه با رژیم شاه، به فکر احیای مجدد حزب توده و یا متشکل ساختن افراد مبارز پراکنده برای از سرگیری مبارزه افتاد. طی سال‌های ۳۴ـ ۱۳۳۸ با کمک چند تن از دوستانش؛ از جمله چوپان‌زاده، گروهی را تشکیل داد و نشریه‌ای را به صورت پلی‌کپی در سطح محدودی منتشر کرد. در این نشریه بر وحدت نیروهای ضد رژیم و ایجاد جبهه وسیع برای مقابله آن تأکید شده بود. جزنی در سال‌های ۱۳۳۹ـ۱۳۴۰ در دانشکده ادبیات داشنگاه تهران در رشته فلسفه تحصیل کرد. در همین زمان به عنوان مسئول فعالیت‌های علنی و دموکراتیک در کارد مرکزی گروه انتخاب شده و طولی نکشید که به عنوان یکی از رهبران جنبش دانسجوی یدر آمد. وی در این دوره بارها به زندان افتاد.

جزنی در سال ۱۳۴۲ با درجه ممتاز دکترا در رشته فلسفه از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. رساله‌ او درباره نیروهای انقلاب مشروطیت ایران بود وی همچنین کتاب‌های « تاریخ سی ساله» «چگونه مبارزه مسلحانه توده‌ای می‌شود؟» ، «نبرد با دیکتاتوری» و مجموعه مقالاتی دیگر را تدوین کرد.

گروه بیژن جزنی درسال ۱۳۴۲ اقدام به سازمان‌دهی جدید کرد و استراتژی مبارزه قهرآمیز را برگزید و به مطالعه شیوه عملیات مسلحانه پرداخت. در زمستان ۱۳۴۶ به خاطر نفوذ یک عنصر توده‌ای به نام عباس شهریاری که در خدمت ساواک بود، شناسایی شد. به همین علت بیژن جزنی و عباس سورکی، (دانشجوی علوم سیاسی و عضو سابق حزب توده، دستیگر و تا فروردین ۱۳۵۴ زندانی و سپس تیرباران شدند. علی‌اکبر صفایی فراهانی ، دانشجوی دانشکده فنی و محمد صفار آشتیانی، دانشجوی حقوق از مرز خارج شند و به لبنان رفتند و مدت دو سال در اردوگاه‌های وابسته به سازمان آزادی‌بخش فلسطین، آموزش چریکی دیدند. صفایی فراهانی در سال ۱۳۴۸ به ایران برگشت و پس از برقراری ارتباط با حمید اشرف و دو نفر دیگر که دستگیر نشده بودند، مجدداً به لبنان رفت و با تهیه اسلحه و مهمات به همراه آشتیانی در بهار ۱۳۴۹ به ایران بازگشت و به شناسایی نواحی شمالی برای عملیات پرداخت و در عین حال با گروه مسعود احمدزاده ارتباط برقرار کرد.

گروه دوم تشکیل دهنده سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران را مسعود احمدزاده ، دانشجوی ریاضی دانشگاه صنعتی آریامهر و امیر پرویز پویان ، دانشجوی رشته ادبیات دانشگاه ملی رهبری می‌کردند.

این دو دانشجو اهل مشهد بودند و با انجمن اسلامی دانش‌آموزان مشهد همکاری داشتند و در دانشگاه نیز با جبهه ملی در ارتباط بودند.

احمدزاده در هنگام تحصیل در دانشگاه به مارکسیسم رو آورد و رد سال ۱۳۴۶ برای بحث بر روی آثار چه‌گوارا، انقلابی هوادار جنگ‌های چریکی در آمریکایی لاتین، رژی دبره ، نویسنده و انقالبی فرانسوی و کارلوس ماریگلد انقلابی برزیلی و طراح جنگ‌های چریکی شهری، یک گروه کوچک مخفی تشکیل داد. احمدزاده در سال ۱۳۴۹ یکی از آثار مهم تئوریکی سازمان فداییان خلق را با عنوان «مبارزه مسلحانه: هم استراتژی و هم تاکتیک» نوشت. پویان نیز در دانشگاه به مارکسیسم، به ویژه از نوع کاسترویی آن گرایش پیدا کرد و کتاب‌های «ضرورت مبارزه مسلحانه» و «تئوری بقا» از آثار اوست.

دو گروه احمدزاده و جزنی پس از آشنایی با هم و آگاهی از نظریات سیاسی یکدیگر در فاصله شهریور تا دی ۱۳۴۹ به مباحثات طولانی و منظم بر سر انتخاب استراتژی و تاکتیک مبارزه مسلحانه ادامه دادند. گروه جزنی که بیشتر رهبران آن از اعضای پیشین حزب توده بودند درباره ادغام ، بر اهمیت ایجاد سازمانی توانمند تکیه داشت. اما اعضای گروه احمدزاده که بیشتر عضو پیشین جبهه ملی بودند ، به نقش توده‌های خودجوش و عملیات قهرمانانه اهمیت می‌دادند.

در این مذاکرات سرانجام به این نتیجه رسدیند که با توجه به جو خفقان و کنترل شدید پلیس، در اوایل کار، ایجاد هر نوع سازمان گسترده به منظور بسیج توده‌ها غیرممکن است. از این روبه تئوری کار گروهی به منظور برخوردهای مسلحانه و در هم شکستن جو خفقان رو آوردند تا از این طریق ثابت کنند که مبارزه مسلحانه تنها راه رهایی است.

امیر پرویز پویان درباره ضرورت مبارزه مسلحانه تأکید داشت و می‌گفت اختناق، سرکوب و نبود دموکراسی ، ایجاد سازمان‌های کارگری را برای ما ناممکن کرده است. برای شکستن این طلسم ضعف و ناتوانی و به حرکت درآوردن مردم ، باید به مبارزه مسلحانه انقلابی متوسل شویم.

جنگ چریکی به عنوان استراتژی اصلی دو گروه جزنی و احمدزاده شناخته شد و بعد از عملیات سیاهکل ، در فروردین ۱۳۵۰، سازمان فدائیان خلق را ایجاد کردند. در حقیقت پس از شکست‌های پی‌ در پی حزب توده و جبهه ملی، پیروزی کاسترو در کوبا ، مائو و جیاپ در چین و ویتنام و اعتباریابی چریک‌های آمریکای لاتین، تأثیر نیروبخش بر روشنفکران جوان ایران داشت. سازمان فدائیان خلق با تدوین این استراتژی ساده، در واقع از دیگر سازمان‌های سیاسی؛ از جمله جبهه ملی، حزب توده و نهضت ازادی که روش مبارزه سیاسی در قالب قانون اساسی و امید به دگرگونی مسالمت‌آمیز را در پیش گرفته بودند، انتقاد می‌کردند. آنها همچنین حزب توده را به علت وابستگی به شوروی مورد انتقاد قرار دادند. بیژن جزنی ، بنیانگذار فکری فداییان خلق، در کتاب «تاریخ سی ساله» با انتقاد از حزب توده در دهه ۱۳۴۰ می‌نویسد:

«درست در هنگامی که رژیم به سرکوبی شدید مردم و تحکیم دیکتاتوری خود پرداخته بود، ماه عسل مناسبات ایران و شوروی آغاز شد. این بار دیگر اثبات کرده جنبش انقلابی ایران ابید مسیر خود را مستقل از مشی و سیاست شوروی و هر قدرت خارجی دیگری پی‌ریزی کرده و با اتکاء به نیرو خلق به راه خود ادامه دهد؛ چنانکه شوروی و دیگر قدرت‌ها و جریان‌های جهان نیز بدون توجه به منافع و مصالح جنبش ، مناسبات خود را با ایران تنظیم می‌کنند».

فداییان خلق از طرف دیگر، سازمان انقلابی حزب توده ایران و گروه‌های طرفدار چین را به دلیل کاربست مکانیکی نظریات مائو و عدم درک روح خلاق و اندیشه او مورد انتقاد قرار داد.

درباره عملیات‌ها ی چریک‌های فدایی خلق می‌توان به عملیات گروه بیژن جزنی ( جنگل ) به رهبری صفایی فراهانی در منطقه سیاهکل در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ اشاره کرد. این عملیات که بر اساس افکار بیژن جزنی مبتنی بر عملیات مکمل در شهر و روستا صورت گرفت، به منظور تبلیغ عملیات سملحانه و تغییر جو سیاسی در سطح کشور انجام شد. چریک‌ها امیدوار بودند کشاورزان شمال با سنت رادیکال خود، همانطور که از جنبش میرزا کوچک‌خان حمایت کردند، به جنبش آنها نیز روی خوش نشان دهند. طرح این عملیات چریکی با طرح عملیاتی فیدل کاستور در قبام بر ضد با تیستا ، دیکتاتور وابسته به آمریکا در کوبا ، شباهت داشت.

عملیات سیاهکل که توسط ۹ نفر از چریک‌ها آغاز شد، به دلیل دستگیری اتفاقی یکی از کادرهای گروه جنگل ـ به دلایل غیر مرتبط با این گروه ـ به شناسایی آنان توسط ساواک انجامید. به همین علت به زودی با نیروهای ژاندارمری پاسگاه سیاهکل درگیر شدند و پس از تصرف پاسگاه و گرفتن غنائم، با موج عظیم عملیات نیروهای مسلح مواجه و کشته یا اسیر شدند. ساواک در ادامه دسگیری‌ها در مجموع از افراد تیم‌های ۳۳ نفری جنگل و شهر ، ۱۷ تن را دستگیر کرد. از آن عده ۱۳ تن به حکم دادگاه نظامی در اسفند ۱۳۴۹ تیرباران شدند.

۵ نفر از افراد گروه جنگل که در عملیات سیاهکل شرکت نداشتند، صبح روز ۱۸ فروردین ۱۳۵۰، سرتیپ فرسیو، دادستان اداره دادرسی ارتش را در تهران ترور کردند. پس از این عملیات، طرح ادغام گروه‌ها و ایجاد سازمان چریک‌های فدایی خلق صورت گرفت. پس از این عملیات ، طرح ادغام گروه‌ها و ایجاد سازمان چریک‌های فدایی خلق صورت گرفت. از این پس کارهایی از قبیل بمب‌گذاری‌در انجمن ایران و آمریکا، دستبرد به بانک‌ها ، قتل مأمورین ساواک ، بمب‌گذاری در سفارت‌خانه های انگلیس، امریکا و عمان؛، دتفر مرکزی تلفن و تلگراف بین‌المللی، دفتر هواپیمایی ، قرارگاه‌های پلیس تهران، تبریز ، گرگان، مشهد‌، آبادان و ... توسط سازمان چریک‌های فدایی خلق انجام شد. در سالگرد واقعه سیاهکل ، اعتصاب‌ها و تظاهرات هر چند کوچک در دانشگاه تهران ترتیب داده شد. دراین دوران، به ویژه از سال ۱۳۵۴ رژیم شاه در سایه تبلیغات بر ضد ملحدین تروریست و به بهانه ریشه‌کن ساختن «خرابکاران»، ناآرامی‌های دانشگاه‌ها و مدارس عالی را به نحو چشمگیری سرکوب کرد، اما اقدام‌های سازمان‌های فداییان و مجاهدین خلق در شکستن فضای دیکتاتوری شاه و ایجاد روزنه امید برای جنبش دانشجویی مؤثر افتاد.

به رغم همه این فعالیت‌ها ، در اواخر سال ۱۳۵۴، پس از پنج سال مبارزه مسلحانه، کاملا روشن شد که فعالیت‌های سازمان فداییان خلق نتوانسته است مشعل انقلاب را روشن کند و به این معنا، مبارزه این سزمان با رژیم به بن‌بست رسید. رژیم شاه موفق شده بود شمار زیادی از چریک‌ها را از میان بردارد و با جنگ تبلیغاتی گسترده، جنبش فدائیان خلق را به دانشگاه ها محدود کند. برای مقابله با این فشارها و پایان دادن به بن‌بست، پس از بحث ‌های طولانی، سازمان فداییان خلق به دو شاخه تقسیم شد:

شاخه «اکثریت» که تا هنگام مرگ حمید اشرف در اوسط سال ۱۳۵۵ توسط وی رهبری می‌شد، بر ادامه جنگ مسلحانه تا شکل‌گیری یک قیام توده‌ای پافشاری می‌کرد.

شاخه «اقلیت» خواهان خودداری از درگیری مسلحانه، گسترش فعالیت‌های سیاسی، به ویژه در میان کارگران کارخانه‌ها و برقراری پیوند نزدیک با حزب توده بود. این گروه در اواسط سال ۱۳۵۵ به حزب توده پیوست و گروه «منشعب از سازمان چریک‌های فدایی خلق وابسته به حزب توده ایران» (فداییان منشعب) را تشکیل داد.

بعد از این انشعاب ، فعالیت چشمگیری از دو گروه که سلاح‌ها خود را حفظ کرده بودند، مشاهده نشد. با شروع انقلاب در سال ۱۳۵۷ فدایئان بار دیگرظاهر شدند، ولی در ایجاد حرکت مردم و برپایی تظاهرات ضد رژیم پهلوی، نقشی نداشتند. در برخوردهای مسلحانه روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن با حمله به پاسگاه‌های پلیس و پادگان‌های نظامی پیشگام بودند و اسلحه و مهمات زیادی را به چنگ آوردند و در نقاط مختلف مخفی کردند.

در طی سال‌های مبارزه سازمان فدائیان، از مجموعه ۱۷۲ چریک فدایی کشته شده، ۷۳ نفر دانشجو بودند و همچنین ۴۳ نفر دیگر نیز فارغ‌التحصیل دانشگاه بودند.

● سازمان مجاهدین خلق ایران و جنبش دانشجویی

سازمان مجاهدین خلق ایران با استراتژی مبارزه مسلحانه در شهریور ۱۳۴۴ به وسیله سه تن از دانشجویان پیشین دانشگها تهران به نام‌های محمد حنیف‌نژاد ، سعید محسن و علی‌اصغر بدیع‌زادگان که فعالیت‌های جبهه ملی و نهضت آزادی آنان را قانع نکرده بود، برای براندازی رژیم شاهنشاهی بنیانگذاری شد.

حنیف‌نژاد در سال ۱۳۱۷ در تبریز به دنیا آمد و در رشته مهندسی ماشین‌های کشاورزی دانشگاه تهران تحصیل کرد. وی در دوران تحصیل با جبهه ملی ، انجمن‌های اسلامی دانشجویان و سپس نهضت آزادی همکاری کرد. حنیف‌نژاد به همراه دیگر اعضای نهضت آزادی در بهمن ۱۳۴۱ به علت مخالفت با رفراندم شاه ، دستگیر و به مدت ۷ ماه در زندان بود و پس از آزادی از زندان به دانشگه برگشت و تحصیلات خود را در سال ۱۳۴۲ به پایان رساند. حنیف‌نژاد در دوران دانشجویی، سنگ بنای انجمن اسلامی دانشکده کشاورزی دانشگاه تهران را گذارد.

وی پس از پایان تحصیلات در دوران خدمت سربازی به مطالعه مبارزه مردم کوبا ، الجزایر و ویتنام پرداخت و سپس با گردآوری دوستان دانشجوی خود، هسته اول سازمان مجاهدین خلق را تشکیل داد.

سعید محسن در سال ۱۳۱۸ در زنجان به دنیا آمد. وی ضمن تحصیل در رشته تأسیسات دانشگاه تهران در سال‌های ۱۳۳۹ـ۱۳۴۲ از فعالین جنبش دانشجویی در جبهه ملی ، انجمن اسلامی دانشجویان و نهضت آزادی بود.

او در دوران دانشجویی چند بار به زندان افتاد؛ از جمله یک بار در واقعه اول بهمن ۱۳۴۰ و یک بار پس از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲. سعید محسن همانند حنیف‌نژاد پس از پایان تحصیلات به سربازی رفت و سپس در جریان تأسیس سازمان مجاهدین شرکت کرد.

علی‌اصغر بدیع‌زادگان در ال ۱۳۱۷ در اصفهان متولد شد و در رشته شیمی دانشگاه تهران تحصیل کرد. در دانشگاه با فعالیت جبهه ملی و نهضت‌ آزادی و مسائل سیاسی آشنایی پیدا کرد. بدیع‌زادگان پس از پایان تحصیلات، به خدمت سربازی رفت و در کارخانه اسلحه‌سازی تهران مشغول به کار شد و در عین حال استاد شیمی دانشگاه تهران بود. وی در جریان تأسیس سازمان مجاهدین خلق همکاری کرد و در سال ۱۳۴۹ در پایگاه‌های الفتح فلسطین آموزش چریکی را فرا گرفت و به صورت مخفی با مقادیری اسلحه و مهمات به ایران بازگشت و تا شهربور ۱۳۵۰ که دستگیر شد از فعالین سازمان بود.

بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق بلافاصله پس از تأسیس، دست به اقدام علنی نزدند تا هم بتوانند مبانی فکری و ایدئولوژیک خود را تدوین کنند و نیز به کادر خود ، آموزش عمیق فکری و عقیدتی بدهند.

محمد عسگری‌زاده ، دانشجوی رشته مدیرت بازرگانی دانشگاه تهران ، ضمن توضیح چگونگی شروع فعالیت خود درباره انگیزه‌های کار سیاسی خود چنین می‌گوید:

« ... در بدو شروع به کار،‌ فعالیت‌های من از حد مطالعه و تشکیل جلسات مذهبی تجاوز نمی‌کرد و کم کم در اثر مطالعات بیشتر هدف‌ها جنبه سیاسی به خود گرفت و چون در اثر برخورد با جامعه و ادارات و دستگاه‌های دولتی به این نتیجه رسیده بودم که فساد و فحشا و بی‌عدالتی و ظلم موجود در جامعه، از طریق وعظ و خطابه از بین نخواهد رفت و از طرفی مبارزات آوارگان فلسطینی جهت به دست آوردن سرزمین‌‌های خود و همچنین جنگ‌هایی که در کشورهای مختلف از قبیل الجزایر به منظور آزادی و استقلال رخ داده، این فکر را در ما تقویت و ثبیت کرد که در ایران منحصرا از طریق زور و انقلاب می‌توان فحشا ، فقر و بی‌عدالتی را از بین برد و یک حکومت اسلامی برقرار نمود..»

محمد بازرگانی، دانشجوی مدرسه عالی بازرگانی و از افراد کادر مرکزی سازمان نیز می‌نویسد:

«... ایدئولوژی ما اسلام بوده و هدف نهایی آن پیشبرد هدف‌های عالیه اسلامی و راه رسیدن به این هدف در شرایط فعلی مبارزه مسلحانه بوده که قصد عملی کردن آن را داشتیم .... »

علی باکری[برادر شهیدان مهدی و حمید باکری] نیز ضمن اشاره به مبارزه گروه‌های سیاسی طی سال‌های ۴۱ـ۱۳۴۰ و ناکامی آنها اظهار می‌دارد:

«... وقایعی که در مورد نهضت نفت و حکومت مصدق به وقوع پیوست باعث گردید این فکر تثبیت شده در من به وجود آید که رژیم ایران مانند بسیاری از رژیم‌های دیگر جهان وابسته به امپریالیسم آمریکا و انگلیس است و برنامه‌هایش در جهت حفظ منافع خود و امپریالیسم می‌باشد. بنابراین ملت همیشه تحت فشار سیاسی ، فقر و بدبختی و فساد می‌باشد و عامل اصلی اینگونه درماندگی‌ها را رژیم فعلی می‌دانیم. بنابراین با توجه به زمینه‌هایی که از قبل داشتیم بوجود آوردن یک جامعه دمکراتیک و ایجاد وضع عادلانه هدف و انگیزه من بود...»

پژوهشگر: علیرضا کریمیان


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.