شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

نظریه دولت در اندیشه سیاسی حسن البنا


نظریه دولت در اندیشه سیاسی حسن البنا

حسن البنا در سال ۱۹۰۶م در محمودیه از توابع بحیره مصر به دنیا آمد و در مدرسه الرشاد, مرکز تربیت معلم دمنهور و دارالعلوم قاهره تحصیل کرد پس از فراغت از تحصیل در دارالعلوم, معلم مدارس شهر اسماعیلیه شد

به اعتقاد حسن البنا ـ بنیان‏گذار و رهبر اخوان المسلمین ـ دین و دولت جدایی ناپذیرند و تثبیت آن و نیز ترویج دعوت، مهم‏ترین اهداف برپایی نظام اسلامی است. دولت اسلامی مبتنی بر سه رکنِ مسؤولیت حاکم، وحدت امت و احترام به اراده امت و اصول اساسی آن هم عدالت، آزادی و جهاد می‏باشد. البنا سه ویژگی برای دولت اسلامی بر می‏شمارد که عبارتند از: دعوت، جهان شمول، شرعی و در این راستا، چهار وظیفه نیز برای آن احصا می‏کند: برپایی نظام سیاسی، تحقق عدالت در عرصه فردی، خانواده، ملی و بین المللی، نشر و ترویج دعوت و جهاد. دولت مطلوب از دیدگاه البنا، نظام خلافت است.

حسن البنا در سال ۱۹۰۶م. در محمودیه از توابع بحیره مصر به دنیا آمد و در مدرسه الرشاد، مرکز تربیت معلم دمنهور و دارالعلوم قاهره تحصیل کرد. پس از فراغت از تحصیل در دارالعلوم، معلم مدارس شهر اسماعیلیه شد. وی در همین شهر (در سال ۱۹۳۹م) هسته نخست اخوان المسلمین را شکل داد. پس از انتقال محل تدریس وی به قاهره، مرکز عام و مقر رهبری اخوان المسلمین نیز به قاهره انتقال یافت. در قاهره نشریه اخوان المسلمین را با هدف تبلیغ دعوت خود که رواج گسترده‏ای یافته و در همه جای مصر شعبه‏ها و مراکزی داشت، منتشر کرد. دعوت اخوان به تدریج مرزهای مصر را در نوردید و در کشورهای عربی طرفدارانی یافت. در سال ۱۹۴۹م. حسن البنا به دست نیروهای حکومتی در قاهره ترور و به قتل رسید. البنا آثار متعددی دارد که از آن جمله است: رسالهٔ التعالیم، رسالهٔ الجهاد، دعوتنا فی طور جدید، بین الامس و الیوم، الرسائل الثلاث (دعوتنا، الی ای شی‏ء ندعو الناس، نحو النور)، الاخوان المسلمون تحت رایهٔ القرآن، مشکلاتنا فی ضوء النظام الاسلامی، العقائد، المناجاهٔ، المأثورات، احادیث الجمعهٔ، الدعوهٔ و الداعیهٔ، و السلام فی الاسلام.۱

● رابطه دین و سیاست

از دیدگاه حسن البنا، حوزه سیاست و حوزه دین از یکدیگر جدا نیست و دولت اسلامی هم قدرت دینی را اعمال می‏کند و هم قدرت دنیوی را:

در اسلام دو قدرت وجود ندارد که در جامعه اسلامی با هم نزاع کنند. قدرت یگانه و یکپارچه است و در دولت تجسم می‏یابد که بر امور دین و دنیا اشراف دارد؛ بنابراین دولت، قدرتی است دارای رویکرد به جامعه و قدرتی است که احکام را اجرا می‏کند، حافظ امنیت و نظم است و عدالت را در بین مردم حاکم می‏کند.۲

حسن البنا می‏دید که مسلمانان عملاً دین را از سیاست جدا کرده‏اند و این جدایی به تعبیر وی «نخستین گام سستی و منشأ فساد» بود. از دیدگاه وی، راهی برای خروج از این وضع جز با برپایی «حکومتی اسلامی» وجود نداشت.۳

● اهداف دولت اسلامی

اندیشه حسن البنا در دعوت به برپایی دولت اسلامی مبتنی بر اهدافی است که وجه ممیز آن به شمار می‏رود: نخست، تثبیت رابطه شریعت با دولت یا تثبیت دینی بودن دولت، بی‏آن که مقصودْ دولت دینی به معنای غربی‏اش باشد؛ دوم، تفاوت دولت اسلامی با همه مکاتب قدیم و جدید است. حسن البنا در یکی از نامه‏هایش، اظهار شگفتی می‏کند از این که کمونیسم دارای دولتی است که منادی آن بوده و ترویجش می‏کند و فاشیسم و نازیسم دارای ملت‏هایی هستند که تقدیسشان می‏کنند و در راه آن مجاهدت می‏کنند، ولی «حکومتی اسلامی را نمی‏یابیم که به وظیفه دعوت به اسلام ـ که محاسن همه این نظام‏ها را دارد و فاقد معایب همه آنهاست ـ عمل کند و آن را به عنوان نظامی جهانی که راه حل درست و روشن و بی‏ضرر همه مشکلات بشر در آن است، به دیگر ملت‏ها ارائه و معرفی کند».۴

اخوان از همان ابتدا فراگیری دعوتشان را اعلام کردند و منظورشان عدم جدایی دین از سیاست یا دین از دولت بود. آنان اهدافشان را در میثاقی با عنوان «عقیدتنا» ارائه کردند. از کنگره پنجم اخوان در سال ۱۹۳۹ برای نخستین بار اهداف اخوان المسلمین در بندهای قانون اساسی آن تصریح شد. در بند دوم این قانون یکی از اهداف جماعت را «برپایی دولت شایسته‏ای می‏داند که احکام و آموزه‏های اسلام را عملاً پیاده و در داخل از آن حراست و در خارج آن را تبلیغ کند».۵ دولت مورد نظر اخوان بعد اخلاقی داشت و صفت «صالحه» را برای آن به کار می‏بردند و از به کار بردن عناوینی چون دولت دموکراتیک یا دولت لیبرال و یا حتی دولت شورایی اجتناب می‏کردند. آنان وظیفه دولت را حراست از شریعت با همه امکانات می‏دانند. حسن البنا به سخن امام محمد غزالی استشهاد می‏کند که می‏گوید: «بدان که شریعت اصل است و پادشاه نگاهبان، و آنچه که اصل ندارد ویران است و آنچه نگاهبان ندارد، ضایع است». وی سپس نوع حکومت در اسلام را چنین تعریف می‏کند:

پس دولت اسلامی جز بر اساس دعوت بر پا نمی‏شود. دولت اسلامی دولت رسالت است نه تشکیلات مدیریت و نه حکومت ماده جامدِ گنگ بی‏روح. دعوت نیز جز در سایه نهاد حمایت کننده‏ای که حفظ و ترویج و تبلیغ و تقویتش کند پا بر جا نمی‏شود.۶

اخوان معتقد به ضرورت وجود حکومت اسلامی به عنوان ابزار برپایی جامعه فاضل یا برانگیختن امتی بود که به اسلام به عنوان دین حق گردن نهاده است. البنا در کنگره ششم اخوان در ژانویه ۱۹۴۱ چنین گفت: اسلام به عنوان نظام و پیشوا، دین و دولت و شریعت و اجرا، آمده و نظام آن باقی مانده و این دین همچنان پیشواست و دین تداوم دارد و دولت تباه شده و قوانین و اجرا کنندگان رونق یافته‏اند... و اخوان المسلمین برای تأیید نظام به وسیله حاکمان و احیای دوباره دولت اسلام و اجرای احکام اسلام و برپایی حکومتی مسلمان و مورد تأیید امت مسلمان می‏کوشند؛ امتی که امور زندگی‏اش را شریعتی اسلامی تنظیم می‏کند که خدا پیامبرش را به پیروی از آن امر فرموده است:

ثُمَّ جَعَلْناکَ عَلی شَرِیعَهٍٔ مِنَ الاْءَمْرِ فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ ـ إِنَّهُمْ لَنْ یُغْنُوا عَنْکَ مِنَ اللّهِ شَیْئاً وَ إِنَّ الظّالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ اللّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ؛۷ سپس تو را در طریقه آیینی که [ناشی] از امر [خداست [نهادیم. پس آن را پیروی کن و هوس‏های کسانی را که نمی‏دانند پیروی مکن. آنان هرگز در برابر خدا از تو حمایت نمی‏کنند و ستمگران بعضی‏شان دوستان بعضی [دیگر]ند و خدا دوست پرهیزگاران است.

اخوان المسلمین اعلام می‏کند که وظیفه‏اش بازگشت به وضع از دست رفته‏ای است که امت اسلامی در دوره نخستین خود، به عنوان کامل‏ترین شکل نظام اجتماعی، در آن به سر می‏برد. آنان معتقد بودند فساد رایج در نظام اجتماعی نیازمند اصلاح گسترده‏ای است که جز اخوان المسلمین ـ آن هم از راه حکومتی که تأسیس خواهد کرد ـ از عهده آن بر نخواهد آمد. در نظر آنان، حکومت از ارکان اسلام است و برای تأمین آینده اسلام باید این رکن را بر پا کرد. آنان همواره بر این سخن تأکید می‏کردند که «انّ اللّه لیزع بالسلطان ما لا یزع بالقرآن؛ خدا به وسیله سلطان اموری را رواج می‏دهد که با قرآن رواج نمی‏دهد». بنابراین دعوت، ضروری است، ولی اگر به مرحله اجرا در نیاید ـ یعنی حکومتی بر اساس روش قرآنی که متضمن عناصر دعوت به دین است، تشکیل نشود ـ بر باد خواهد رفت.

● پایه‏های دولت اسلامی

البنا معتقد است: «حکومت در اسلام مبتنی بر قواعد شناخته شده و صریحی است که همان شاکله اساسی نظام حکومت اسلامی است... این حکومت مبتنی بر مسؤولیت حاکم و وحدت امت و احترام اراده آن است و دیگر پس از این، اسامی و اشکال اعتباری ندارند».۸

وی این مسأله را چنین تفسیر می‏کند که حاکم «در برابر خدا و مردم ـ که اجیر و عامل آنان است ـ مسؤول است... حکومت چیزی جز قرارداد بین حکومت شوندگان و حاکم بر اساس مراعات مصالح عمومی نیست».۹ این قرارداد اجتماعی در اندیشه حسن البنا مبتنی بر حقوق و وظایف طرفین قرارداد ـ یعنی حاکم و محکومان (مردم) ـ است. این قرارداد با اصل بیعت منعقد می‏شود که بر اساس آن مردم باید تا زمانی که حاکم به اجرای شریعت و احکام اسلام ملتزم است، از او اطاعت کنند.

اخوان المسلمین هیچ نظام سیاسی معینی را جز به اندازه‏ای که جوهره نظام اسلامی را تحقق می‏دهد ترجیح نمی‏دهند؛ از این رو البنا ـ چنان که خود می‏گوید ـ اهتمام صریحی به شکل و نام چنین حکومت و نظامی ندارد. از این جاست که می‏توان فهمید که چرا اسلام گرایان عموماً، نظام‏های حکومتیِ با مراتب مختلف دیکتاتوری و یا دموکراسی را تأیید می‏کنند، زیرا معیارشان نزدیک یا دور بودن آن از نظام اسلامی و به طور مشخص موضع آن در مقابل شریعت اسلامی است؛ چنان که این دیدگاه در بین اسلام گرایان فهم و ترویج شده است.

ستون دوم حکومت اسلامی از نظر البنا، «وحدت امت» است. وی معتقد است:

امت اسلامی واحد است، زیرا برادریی که اسلام دل‏ها را بر آن گرد آورده، اصلی از اصول ایمان است که ایمان جز بدان کامل و جز به وجود آن محقق نخواهد بود و این مانع آزادی رأی و نظر و بذل خیرخواهی از صغیر به کبیر و از کبیر به صغیر نیست. این همان چیزی است که در عرف اسلام با عنوان خیرخواهی (نصیحت) و امر به معروف و نهی از منکر شناخته شده است.۱۰

همان طور که در عبارت بالا آمده، وی می‏خواهد بین واحد امت و امکان اختلاف بر سر فروع جمع کند؛ البته اختلاف نباید در امور جوهری صورت پذیرد. بیومی غانم معتقد است این ایده، مبنایی است که نگرش حسن البنا را در مورد سه مسأله اساسی در باب نظام حکومتی اسلام روشن می‏کند: مسأله نخست، به آزادی به عنوان یکی از ارزش‏های سیاسی مربوط می‏شود؛ مسأله دوم، به موضع وی در برابر تکثر حزبی به عنوان ساختار سازمان بخش چنین فعالیت‏هایی ارتباط می‏یابد؛ مسأله سوم، به نقش مخالفت سیاسی در چارچوب وحدت امت اختصاص می‏یابد.۱۱ قدرت سازواری اخوان در شیوه تفسیرشان از نصوص دینی که همخوان با این مسائل است ـ آشکار می‏شود، اما در نهایت، قول به اولویت وحدت امت، غلبه می‏یابد.

حسن البنا قاطعانه می‏گوید که اسلام وحدت امت را مطلقاً واجب کرده «و آن را بخشی اساسی از حیات جامعه اسلامی دانسته که تساهل در آن در هیچ حالی روا نیست، زیرا [اسلام] وحدت را قرین ایمان می‏داند... چنان که اختلاف و تفرقه را قرین کفر می‏خواند». وی در تفسیر آیه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ کافِرِینَ»۱۲ می‏گوید: مقصود از عبارت «یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ کافِرِینَ» این است که پس از وحدت، شما را به حالت تفرقه بر می‏گردانند، زیرا وحدت هموزن ایمان است و کفر، هموزن تفرقه. البنا می‏کوشد تا راهی برای رفع تناقض بین تکثرگرایی در نظام سیاسی و وحدت در زندگی اجتماعی بیابد. اسلام گرایان نیز همواره از تفاوت ماهیت جوامع اسلامی و جوامع غربی سخن می‏گویند و اولی را مایل به وحدت و دومی را مایل به اختلاف می‏دانند؛ از این رو است که حسن البنا نظام پارلمانی را مانع وحدت امت نمی‏داند، به ویژه آن که حیات اجتماعی ـ به گفته البنا ـ در امت اسلامی اصول و رویکردهای عمومی واحدی دارد؛ اما از دیگر سو، حزب گرایی و تفرقه و اختلاف ملازم نظام پارلمانی در اروپا و غیر آن بوده است، زیرا اروپا بر ویرانه‏های تفرقه و اختلاف بنا شده و اختلافات خونین مداوم بین ملت‏ها و حاکمان سبب عملی پیدایی آنها بر اساس تضاد مشرب‏ها و اختلاف آرا بوده است. اما امت اسلامی را خداوند از این همه حفظ و صیانت کرده و آن را با وحدت و سماحت اسلام از چنین آشوب و اضطرابی بازداشته است.۱۳

بنابراین البنا به لحاظ اصولی با تحزّب مخالفتی ندارد، بلکه آنچه او را به مخالفت با تعدد و تکثر احزاب وا می‏دارد، اوضاع و شرایط آن روز مصر بود که سایه اشغال انگلیس بر آن گسترده بود. بیومی غانم معتقد است البنا اصل تکثرگرایی را رد نمی‏کرد، بلکه مخالف شکل فعالیتهای حزبی بود:

البنّا برآن بود که برپایی نظام حکومتی لیبرال و سالم و چند حزبی در سایه اشغال و نیز در سایه عقب ماندگی و انحطاطی که جامعه را آزار می‏دهد، دست نایافتنی است. چنین تصوری او را واداشت تا مدام به احزاب و نظام حزبی بتازد و حق داشت چنین کند.۱۴

البنّا برای مستدل کردن مخالفت خویش با حزب گرایی افراطی در جامعه آشفته مصر، حقیقت تکثر حزبی در کشورهایی مانند انگلستان و آمریکا را نیز مورد تشکیک قرار می‏دهد:

در انگلستان تنها دو حزب وجود دارند که قدرت بین این دو دست به دست می‏شود، حزبیت این دو هم تقریباً داخلی است و مسائل مهم ملی آنها را گرد هم می‏آورد و اثری از این حزب گرایی در میان آنان یافت نمی‏شود. در آمریکا هم جز دو حزب وجود ندارد که سر و صدایشان تنها در زمان انتخابات شنیده می‏شود؛ از این دو مورد که بگذریم، در جاهای دیگر اثری از تحزب و احزاب دیده نمی‏شود. کشورهایی هم که در تحزب پیشرفت کرده و در حزب سازی راه اسراف را پیموده‏اند، سزای کار خود را در جنگ و صلح ـ به طور مساوی ـ چشیده‏اند و فرانسه روشن‏ترین نمونه آن است.۱۵

وی معتقد بود احزاب در مصر به رغم کثرت‏شان، بر پایه‏هایی واقعی شکل نگرفته و شرایط موجود کشور و به ویژه اشغال آن به دست استعمار انگلیس را که وحدت ملی را شدیداً اقتضا می‏کرد، درک نکرده‏اند. احزاب در نظر وی بر اساس اختلاف بین شخصیت‏ها شکل گرفته و فاقد برنامه و نظام کاری بوده‏اند؛۱۶ از این رو به شدت بر احزاب مصر می‏تازد:

این حقیقت مورد اجماع است که احزاب، سیئه این میهن بزرگ و اساس فساد اجتماعی‏ای هستند که آتش آن اکنون شعله‏ور است. این احزاب، حقیقتاً «حزب» به معنای شناخته شده در هیچ یک از کشورهای دنیا نیستند. این احزاب صرفاً زاییده سلسله‏ای انشعاب‏ها و جدایی‏هایی است که اختلافات شخصی بین افراد این ملت پدید آورده است.۱۷

البنا در جایی دیگر، آشکارا نشان می‏دهد که علت مخالفت با احزاب این است که وجود آنها را مانعی بر سر راه استقلال و آزادی مصر می‏داند: «از این پس چاره‏ای نیست جز این که همه این احزاب منحل شده و نیروهای ملت در حزب واحدی که در راه تکمیل استقلال و آزادی تلاش می‏کند گرد هم آیند».۱۸

سومین رکن دولت اسلامی از دیدگاه البنا، «احترام به اراده امت» است. این رکن در حق نظارت امت بر حاکم و حق مشاوره با او تجسم می‏یابد. وی این رکن را به نظام انتخاباتی ربط می‏دهد و توضیح می‏دهد که احترام به اراده امت به این است که آنان به گونه درست و شایسته‏ای در حکومت مشارکت داده شوند و حکومت نماینده آنان باشد. وی تفاوتی اساسی بین شکل مشارکت مردم در اسلام و نظام‏های سیاسی جدید می‏بیند:

اسلام، دریافت رأی همه افراد امت را در همه حوادث، که در اصطلاح جدید به آن همه پرسی گفته می‏شود، شرط ننهاده است، اما در اوضاع عادی به کسب نظر اهل حق و عقد که آنان را نه به عنوان و نه به شخص معین نکرده ـ اکتفا ورزیده است.۱۹

● ویژگی‏های اهل حل و عقد

البنا در وصف اهل حل و عقد به اقوال فقها در تعریف آن تکیه کرده و آن را بر سه گروه منطبق می‏داند: ۱. فقهای مجتهدی که در فتوا و استنباط احکام مورد اعتماد و اتکایند؛ ۲. اهل خبره (کارشناسان) در امور عام؛ ۳. کسانی که نوعی رهبری یا ریاست بر مردم دارند، مانند بزرگان خاندان‏ها و شیوخ قبایل و رؤسای جمعیت‏ها و انجمن‏ها.۲۰

البنّا با گفتن این که گزینش اهل حل و عقد از راه انتخابات ممکن است، بر پیچیدگی و ابهام موضوع می‏افزاید، زیرا ضمانتی وجود ندارد که در انتخابات، هر چقدر سالم و آزادانه باشد، همه برگزیدگان از یک صنف و گروه نباشند. البته وی می‏خواهد به این وسیله بین ایده اهل حل و عقد و نظام پارلمانی سازگاری ایجاد کند:

نظام پارلمانی جدید راه رسیدن به اهل حل و عقد را نظم و سامان داده و فقهای مشروطه‏خواه نظام انتخاباتی و شیوه‏های مختلف آن را مشخص کرده‏اند. اسلام از این شیوه‏ها و سازمان‏ها در صورتی که به انتخاب اهل حل و عقد بینجامد اجتناب نمی‏ورزد. این امر با توجه به این که در هر نظام سیاسی‏ای انتخاب از میان دارندگان صفات اهل حل و عقد انجام می‏شود و غیر آنان نمی‏توانند نامزد شوند، آسان و دست یافتنی است.۲۱

● اصول اساسی دولت اسلامی

به اعتقاد حسن البنا، دولت اسلامی و موجودیت آن بر سه اصل اساسی عدالت، آزادی و جهاد استوار است.

عدالت در اسلام، اساس احکام است: «إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُوءَدُّوا الاْءَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ»۲۲، «إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاْءِحْسانِ»۲۳ و «إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی».۲۴ ـ ۲۵

اما آزادی از دیدگاه البنا چنان اهمیت دارد که اسلام هیچ گاه دولتش را تحت حاکمیت جز آن و سرزمینش را تحت حکومتِ حاکمِ بیگانه از آن تصور نمی‏کند. «وَ لِلّهِ الْعِزَّهُٔ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ»۲۶و «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الاْءَمْرِ مِنْکُمْ»۲۷ ؛ای کسانی که ایمان آورده‏اید از خدا و رسول و اولیای امر خود اطاعت کنید».۲۸

درباره جهاد، وی تأکید می‏کند که جهاد از اصول اساسی دولت اسلامی به شمار می‏رود و به این آیه استشهاد می‏کند:

«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍٔ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ»۲۹ هر چه در توان دارید از قدرت و اسبان ورزیده، آماده کنید تا به این وسیله دشمن خدا و دشمن خودتان را بترسانید.

وی می‏گوید: «هیچ دولتی بدون مبارزه و پیکار پایدار نمی‏ماند و هیچ آزادی‏ای بدون سلاح حفظ نمی‏شود».۳۰ وی جهاد را صرفاً تکلیفی فردی نمی‏داند، بلکه آن را علاوه بر فرد، بر دولت اسلامی ـ که چارچوب نظام‏مند ابراز اراده امت و ابزار تحقق آرمان‏های سیاسی آن که مورد تصریح قرآن و سنت است ـ نیز واجب می‏داند.۳۱

● ویژگی‏های دولت اسلامی

همان طور که گفته شد حسن البنا اصل مفهوم دولت اسلامی را بر گرفته از خود اسلام می‏دانست و طبیعی است که از نگره وی، چنین دولتی ویژگی‏های اسلام به عنوان دعوتی جهانی را دارا باشد. بنابراین از نظر وی، سه ویژگی اساسی برای دولت اسلامی می‏توان برشمرد:

دولت اسلامی، دولت دعوت است: البنا این مطلب را بارها و با تعابیری مختلف بیان کرده است. وی می‏گوید: «دعوت، اساس دولت است و دولت نگاهبان دعوت و این هر دو مایه قوام زندگی انسانی درست و صحیحند».۳۲

وصف دولت اسلامی به دولت «دعوت» یا دولت «رسالت»، از سویی، رابطه آن را با عقیده اسلامی روشن‏تر می‏کند و از سوی دیگر، پذیرش این تعریف، دو رکن از ارکان «نظریه سه‏گانگی ارکان دولت» که اندیشه سیاسی غرب به آن معتقد بوده و هنوز هم در کشورهای اسلامی از آن تقلید می‏شود، را ویران می‏سازد. بدین معنا که اگر «رسالت» یا «دعوت» اسلامی همان صبغه دولت بوده و نیز رسالتی «جهانی» باشد، پذیرش تشکیل دولت اسلامی بر روی هر یک از ارکان نظریه دولت ـ به مفهوم غربی آن دشوار خواهد بود. در اندیشه سیاسی غربی، یکی از ارکان دولت، سرزمینِ مشخص جغرافیایی است، اما در مقابل، منطق جهانی اسلام حوزه دولت اسلامی را تمام روی زمین می‏داند. رکن دیگر آن، «ملت» یا «مردم» است که بر اساس وابستگی نژادی یا ملیتی و یا هر دو مشخص می‏شود؛ اما در دولت اسلامی، امت تنها با دین اسلام مشخص می‏گردد. منطق جهانی بودن اسلام به این نتیجه می‏انجامد که همه انسان‏ها بالقوه ـ اگر نه بالفعل ـ تحت قدرت دولت اسلامی وارد خواهند شد.

بر اساس انگاره البنا، پذیرفتن این که دولت اسلامی، دولت دعوت است، «تن دادن به حکومت خدا» است و این دولت اسلامی را از دولت‏های دیگر متمایز می‏کند:

مقصود از حکومت خدا در دولت، این است که دولت، دولت دعوت باشد و چنین احساسی، حاکمان ـ هر چند درجات بالایی هم داشته باشند ـ و حکومت شوندگان ـ با همه تنوع کارهای‏شان ـ را در خود مستغرق کرده و صبغه ثابت دولت باشد و در بین مردم بدان موصوف شود... و خاستگاه همه رفتارها و دخالت هایش این احساس و صبغه بوده و دولت در گفتار و کردار به مقتضیات دعوت ـ محور بودن دولت اسلامی» پای بند باشد.۳۳

بدین ترتیب، وی اشکال مدرن دولت اروپایی را رد می‏کند و به طریق اولی، تشکیل چنین دولتی در جوامع اسلامی به تقلید از اروپایی‏ها را نیز نفی می‏کند:

در جهان، دولتی به نام اتحاد شوروی هست که اصل و رنگ و مکتبی شناخته شده دارد که ما آن را نمی‏پذیریم و به آن دعوت نمی‏کنیم... انگلیس و آمریکا خواستند از آن تقلید کنند و ادعا کردند که منادیان دعوت به چیزی به نام «دموکراسی» هستند، هر چند مفهوم آن بنا به منافع و مطامع و شرایط و حوادث متفاوت است.۳۴

البنّا در ضرورت تمسک به «دولت دعوت» می‏گوید:

هرگاه این مقصود پیدا شد و دولت با این رهیافت و اندیشه مرتبط گشت و این صبغه (دعوت) را به خود گرفت، نتیجه آن بدون شک، تمسک حاکمان به فرایض اسلام و اتصافشان به آداب و کمالات آن خواهد بود و سپس همه مقررات و قوانین و نظام‏های اجتماعی در دولت تابع ارشادها و احکام اسلام خواهد شد و به این ترتیب حکومت الهی در عرصه‏های فردی و اجتماعی و دولتی تحقق خواهد یافت، و این چیزی است که ما می‏خواهیم».۳۵

دولت اسلامی دولتی جهان شمول است: حسن البنا با توجه به اعتقادی که به «جهان شمولی اسلام و جاودانگی آن به عنوان خاتمه رسالت‏های آسمانی و مشمول آن بر امور دنیا و آخرت»۳۶ دارد، معتقد است دنیا بدون تردید به سوی وحدت بشری جهانی پیش می‏رود و اسلام نه تنها به این وحدت در چارچوب اخوت اسلامی بشارت داده، که راه عملی تحقق آن را نیز بر اساس این دو اصل ترسیم کرده است: «نخست، آدمیتی که همه بشر را به پدر و مادر واحدی نسبت می‏دهد و دوم، پیوند ربانی‏ای که همه این انسان‏ها را بندگان خدایی یگانه قرار می‏دهد».۳۷ «از آن جا که اسلام وحدت در جنس بشر، دین، رسالت، و شعائر را مقرر داشته و در حقوق و تکالیف و عبادت‏ها، مساوات را شعار خود قرار داده و مفاهیم دوستی و محبت و ایثار را به نفع کل بشر مقرر کرده است».۳۸ البنا چنین استنباط می‏کند که تنها اسلام شایسته تحقق بخشیدن به وحدت بشری است.

پی‏نوشت‏ها

۱. فهمی جدعان، اسس التقدم عند مفکری الاسلام (قاهره: دارالشروق، ۱۹۷۸م) ص ۵۸۴.

۲. حسن البنا، منبر الجمعهٔ (مجموعهٔ احادیث الجمعهٔ المنشورهٔ بجریدهٔ الاخوان المسلمین الیومیهٔ ـ (اسکندریه: دارالدعوهٔ، ۱۹۷۸) ص ۲۴.

۳. عبدالمجید الشرفی، «مشکلهٔ الحکم فی الفکر الاسلامی الحدیث»، مجله الاجتهاد، ش ۱۴ (چاپ بیروت) سال چهارم (زمستان ۱۹۹۲) ص ۸۱.

۴. حسن البنا، مجموعهٔ الرسائل (قاهره: دارالشهاب) ص ۱۲۰.

۵. الاخوان المسلمون، اوراق تاریخیه، ص ۱۲ و ۱.

۶. حسن البنا، مجموعهٔ الرسائل، ص ۱۲۰.

۷. جاثیه (۴۵) آیه ۱۸ ـ ۱۹.

۸. حسن البنا، مجموعهٔ الرسائل، ص ۲۳۴.

۹. همان، ص ۲۳۴.

۱۰. الفکر السیاسی للامام حسن البنا، ص ۳۱۴.

۱۱. الاخوان المسلمون، ص ۲۴۳.

۱۲. آل عمران (۳) آیه ۱۰۰.

۱۳. الاخوان المسلمون، ص ۲۴۳.

۱۴. الفکر السیاسی للامام حسن البنا، ص ۳۱۲ ـ ۳۱۳.

۱۵. حسن البنا، مجموعهٔ الرسائل، ص ۲۴۳ ـ ۲۴۴.

۱۶. حیدر ابراهیم علی، التیارات الاسلامیهٔ و قضیهٔ الدیمقراطیهٔ، ص ۱۹۸.

۱۷. همان، ص ۲۴۳ ـ ۲۴۴.

۱۸. همان، ص ۲۴۵.

۱۹. همان، ص ۲۴۶.

۲۰. همان.

۲۱. حیدر ابراهیم علی، پیشین، ص ۲۰۰.

۲۲. نساء (۴) آیه ۵۸.

۲۳. نحل (۱۶) آیه ۹۰.

۲۴. انعام (۶) آیه ۱۵۲.

۲۵. حسن البنا، حدیث الجمعهٔ (ذکری جریدهٔ الاخوان المسلمین الیومیهٔ) ـ (۱ ـ ۸ ربیع الاول ۱۳۶۶) ص ۲۲۸.

۲۶. منافقون (۶۳) آیه ۸.

۲۷. نساء (۴) آیه ۵۹.

۲۸. حسن البنا، حدیث الجمعهٔ، ص ۲۲۸.

۲۹. انفال (۸) آیه ۶۰.

۳۰. حسن البنا، حدیث الجمعهٔ، ص ۲۲۸.

۳۱. حسن البنا، «رسالهٔ الجهاد»، مجموعهٔ الرسائل، ص ۲۷۳ ـ ۲۹۱.

۳۲. حسن البنا، «آمال الدعوهٔ الاسلامیهٔ فی عهد الفاروق»، الاخوان المسلمین، ش ۲۷۸ (۲۰ ربیع الاول ۱۳۶۶/۱۱ فوریه ۱۹۴۷) ص ۱.

۳۳. حسن البنا، «معرکه المصحف؛ این حکم اللّه»، اخوان المسلمین، ش ۶۲۷، سال سوم (۷ رجب ۱۳۶۷/۱۶ مه ۱۹۴۸).

۳۴. همان.

۳۵. همان.

۳۶. حسن‏البنا، «العروبهٔ‏و الاسلام»، دوهفته‏نامه اخوان‏المسلمین، ش۱۸ (۴آوریل۱۹۴۵)، ص۳.

۳۷. همو، «من وحی حرا»، روزنامه اخوان المسلمین، ش ۱۶۸ (۲۱ نوامبر ۱۹۴۶) ص ۱.

۳۸. همو، «انسانیهٔ واحدهٔ»، روزنامه اخوان المسلمین، ش ۶۶ (۱۹ ژوئیه ۱۹۴۶) ص ۱.

۳۹. برای تفصیل بیشتر ر.ک: حسن البنا، «اصول الاسلام کنظام اجتماعی»، مجله الشهاب، ش ۳ (ژانویه ۱۹۴۸).

۴۰. حسن البنا، روزنامه اخوان المسلمین، ش ۴۵۴ (۲۴ اکتبر ۱۹۴۷) ص ۲.

۴۱. برای توضیح بیشتر، ر.ک: حسن البنا، «دعاء و فداء»، روزنامه اخوان المسلمین، ش ۴۵۴ (اکتبر ۱۹۴۷)، ص ۲.

۴۲. حسن البنا، «دعوتنا فی طور جدید»، مجموعهٔ الرسائل، ص ۱۳۹.

۴۳. همو، «الامهٔ الواحدهٔ»، روزنامه اخوان المسلمین، ش ۶۶ (ژوئیه ۱۹۴۶) ص ۱.

۴۴. همو، «الطریق من هنا»، روزنامه اخوان المسلمین، ش ۶۸۹ (۳۰ ژوئیه ۱۹۴۸) ص ۳.

۴۵. احمد امین، «الانسانیهٔ فی الاسلام»، مجلهٔ الثقافهٔ، ش ۴۱۳ (چاپ قاهره) ص ۱ ـ ۴.

۴۶. حسن البنا، «دعوتنا فی طور جدید»، مجموعهٔ الرسائل، ص ۱۲۵.

۴۷. همو، «الاخوان المسلمون تحت رایهٔ القرآن»، مجموعهٔ الرسائل، ص ۱۱۶.

۴۸. حسن البنا، «دعوتنا فی طور جدید» مجموعهٔ الرسائل، ص۱۲۵.

۴۹. بقره (۲) آیه ۴۳.

۵۰. همو، «المؤتمر السادس»، مجموعهٔ الرسائل، ص ۳۲۶.

۵۱. ابراهیم بیومی غانم، «مفهوم الدولهٔ الاسلامیهٔ»، مجله الاجتهاد، ص ۱۵۶.

۵۲. حسن‏البنا، «دین و سیاست»، روزنامه اخوان المسلمین، ش ۷ (۱۰ جمادی الاخرهٔ ۱۳۶۵/۱۲ مه ۱۹۴۶) ش ۷، ص ۱.

۵۳ حسن البنا، «بین الامس و الیوم»، مجموعهٔ الرسائل، ص ۱۴۷.

۵۴. برای تفصیل بیشتر ر.ک: حسن البنا، «هذه الثلاثهٔ من الاسلام»، مجله التعارف علی مبادئ الاخوان المسلمین، (۱۹۴۰).

۵۵. حسن البنا، منبر الجمعه (۸ جمادی الآخرهٔ، ۱۳۶۵/۱۰ مه ۱۹۴۶) ش ۶، ص ۱.

۵۶. ابراهیم البیومی غانم، پیشین، ص ۱۵۵ ـ ۱۵۶.

۵۷. حسن البنا، «هذه الثلاثهٔ من الاسلام»، مجله التعارف.

۵۸. همو، مجموعهٔ الرسائل، ص ۸۶، ۸۷.

۵۹. همان، ص ۳۱۳ ـ ۳۱۵.

۶۰. نساء (۴) آیه ۵۸.

۶۱. ابراهیم البیومی غانم، پیشین، ص ۱۵۹ ـ ۱۶۳.

۶۲. حسن البنا، مجموعهٔ الرسائل، ص ۱۹۸ ـ ۱۹۹.

۶۳. همان، ص ۱۷۸ ـ ۱۷۹.

۶۴. مذکرات الدعوهٔ و الداعیهٔ (قاهره: دارالشهاب، بی‏تا) ص ۱۴۵.

۶۵. حسن البنا، «مشکلاتنا فی ضوء النظام الاسلامی»، مجموعهٔ الرسائل، ص ۳۹۸.

۶۶. حیدر ابراهیم علی، پیشین، ص ۱۹۹، به نقل از عصام العریان از رهبران اخوان المسلمین.

۶۷. عبدالله فهد النفیسی، «الحرکهٔ الاسلامیهٔ»، رؤیهٔ مستقبلیهٔ، ص ۲۳۶.

۶۸. حسن البنا، مجموعهٔ الرسائل، ص ۳۸۹.

۶۹. دعوت اخوان سه مرحله داشت: آشنا سازی مردم با این ایده کلی؛ ۲. شکل دهی به ایده و انتخاب عناصر شایسته برای جهاد در راه آن؛ ۳. مرحله اجرای ایده و جهاد بی‏رحمانه برای نیل به هدف (همان، ص ۳۹۷).

نویسنده: مجید - مرادی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید