چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

شعر اگر حکمت بود, طاعت بود


شعر اگر حکمت بود, طاعت بود

نگاهی دیگر به شعر و اندیشه های عطار نیشابوری

اگرچه شرح احوال زندگی فریدالدین عطار نیشابوری همانند بسیاری از بزرگان ادب ایران، با وجود افسانه ها و کرامت های بسیاری که از او بر سر زبان هاست؛ در غباری از تیرگی و ناشناختی فرو رفته است اما نگاهی گذرا به اندیشه ها و افکار والای او حاکی از علو اندیشه و تعالی آن است که از او عارفی آزاده و حقیقت بین و بی نیاز ساخته است که به درجات والایی از کمال معرفت دست یافت. عارف شهیر و شاعری سترگ که به جهت خلق آثار ماندگاری چون منطق الطیر، تذکره الاولیاء، الهی نامه، اسرارنامه، مصیبت نامه و مجموعه های دیگر همواره مورد توجه بوده و با سروده های ناب و معرفتی خویش، در جایگاه یکی از والاترین عارفان ایران زمین خوش نشسته است.

در این مقال، اندیشه ها و اشعار این عارف والامقام را مورد بررسی قرار می دهیم.

بی شک کدامین سخن ور است که هم چون فریدالدین عطار نیشابوری به تنظیم شعر برخیزد و این عطیه حکمت زا را با عرش و شرع هم سنگ ببیند و موجب آرایش دو جهان برشمرد.

شعر و عرش و شرع از هم خاستند

تا دو عالم زین سه حرف آراستند

نور گیرد چون زمین از آسمان

زین سه حرف یک صفت هر دو جهان

(مصیبت نامه، صفحه ۶۴)

و از مدح روی برتابد و دل خویش را از سودای هر معلومی پاک کند و هم چون سالکان پخته و مردان مرد به میدان درد گام گذارد و خشک لب، غرقه آن دریای ناپیدا کران گردد تا سر جانان را از جان بجوید و در جنب لقمه پرهیزی و مدح، کم هزل گیرد و حاصل هزل را از آب فراست ریختن برشمرد و حکیمانه فریاد در دهد:

شعر مدح و هزل گفتن هیچ نیست

شعر حکمت به که در وی پیچ نیست

(مصیبت نامه، صفحه ۰۵)

و برخلاف بسیاری از شاعران ستایش گر طامع، به جای نعت و وصف شاهان و پادشاهان، ممدوح خویش را حکمت بداند و بس

تا ابد ممدوح من حکمت بس است

در سر و جان من این همت بس است

(همان، صفحه ۷۴)

و شعر حکمت گونه را طاعت و بندگی برشمارد و بگوید:

شعر اگر حکمت بود طاعت بود

قیمتش هر روز و هر ساعت بود

شعر بر حکمت پناهی یافتست

کاو به یؤتی الحکمه راهی یافتست

(همان، صفحه ۷۴)

و شعر گفتن را بازر پختن یکی بداند

شعر گفتن همچو زر پختن بود

در عروض آوردنش سختن بود

(همان، صفحه ۸۴)

و شاعر راستین را که به زعم او با بهشت و آسمان نسبتی دارد برتر از دیگران به شمار آورد.

چون بهشت و آسمان و آفتاب

چون عناصر باد و آتش خاک و آب

نسبتی دارند با این شاعران

پس کجا شاعر بود چون دیگران

(همان، صفحه ۸۴)

از این موجز به وضوح می توان دریافت که وی تا چه حد به اهمیت سخن منظوم که امور عظام را در نظام عالم سبب می شود وقوف دارد. به همین سبب به شعر به نظر تقدیس می نگرد و برای بیان معانی بلند خویش با همه استادی که در نثر دارد، نظم را به کار می گیرد و آن را کلید گشودن درهای راز می داند و در حقیقت احسن الاشیاء را برمی شمارد:

شعر چیست این جمله در بگشادن است

شرح چندینی عجایب دادن است

گفت هم موزون و هم زیباست شعر

در حقیقت احسن الاشیاست شعر

و نیز حظ او فرو قسم افضل از شعر را سخن حکمتی می داند و شاعر را به نظم معانی حکمت آمیز می خواند و خود هم چون افلاطون که بزرگ ترین خدمت ها را خدمت به دانایی می شمرد خود و فضیلت را با تجلیات طبع خویش شکل می بخشد و بر منصه ظهور می نشاند و تا بدان جا خویشتن را مفتون شعر می نگرد که با همه بت شکن خویی که دارد شعر را بت خود می پندارد و خویشتن را بت پرست چنین بتی به شمار می آورد.

بت تو شعر می بینم همیشه

تو را جز بت پرستی نیست پیشه

حجاب تو ز شعر افتاد آغاز

که مانی تو بدین بت از خدا باز

بسی بت بود گوناگون شکستم

کنون در پیش شعرم بت پرستم

(الهی نامه، صفحه ۳۶۹)

با چنین عشق و خلوصی است که سر بر آستان بزرگان سخن فارسی، هم چون فردوسی و سنایی و انوری و خاقانی می ساید:

آفتاب ار چه سمایی گشته است

در سنا جنس سنایی گشته است

از کمال شعر و شوق شاعری

چرخ را بین ازرقی و انوری

باز کن چشم و ز شعر چون شکر

از بهشت عدن فردوسی نگر

ور درین علمت کند شاهی هوس

علم اگر در چینست خاقانیت بس

(مصیبت نامه، صفحه ۶۴)

او با روی تافتن از مدح- رایج ترین وسیله قرب به درگاه بزرگان با هدف جذب منفعت- از پذیرش ارزش های مقبول و معمول روزگار سر می پیچاند.

نه طعام هیچ ظالم خورده ام

نه کتابی را تخلص کرده ام

(منطق الطیر، صفحه ۲۵۳)

عطار بر این گونه در مسیر شعر و شاعر خود، راه و منش دیگر را انتخاب می کند، راهی که هدف غایی و بلندترین نقطه آن، زندگی کردن هدفدار مردم و ستیزه گر ساختن شعور و آگاهی آنان است.

او هدهد هادی شده راه ترقی و خوش بختی مردمان است. مردی است تمام و تیز وهمی است در راه آمده و خود از نیک و بد جهان آگاه گشته، که مردانه دست از آرزوها و آمال می شوید و به عشق معبود و معشوق ازلی، به جان افشانی برمی خیزد و بی شک جان و وجود خویش را برای این کار، به کار می دارد تا شاید آن را در خور یار و دلدار یابد.

جان چه خواهی کرد بر جانان فشان

در ره جانان چو مردان جان فشان

(مصیبت نامه، صفحه ۱۵)

عطار از ذکر آلام و هواهای نفسانی خویش که بر رخسار مضامین مدحی و معانی شاعرانه و معمول زمان اوست، لب بر می بندد و به سرودن دردهای انسانی روی می برد تا به گفته عنصرالمعالی «شعر از بهر مردمان گوید نه از برای دل خویش».

و به این شکل عطار جهان بینی نوینی به شیوه سنایی اما بسی شاعرانه تر از وی پایه گذاری می کند او می کوشد نیازهای معنوی انسان را بجوید و به صورت نکته هایی که بیان آنها شایسته است بنمایاند اندیشه عطار در یک جا و یک موضوع و زمان متوقف نمی ماند، از فراز عرش تا قعر فرش همه چیز و همه جا را می کاود و بر معیارهای معنوی خویش رجوع می کند. او به انسان عظمت و وسعت اندیشه می بخشد، تفکر او را برمی انگیزد و آگاهانه به حریم عزت پادشاهی مطلق وحدانیت تام راهبری و راهنمایی اش می کند که هرچند: نیست حد هر زبانی نام او، اما کار آن است که انسان ها از او نشانی یابند و به خود می بالد که:

هر توان گر کاین چنین گنجینش هست

کی شود در منت هر سفله پست

(منطق الطیر، صفحه ۱)

عطار عالی ترین نغمه ها و سرودهای شورانگیز و شوق آمیز را در سرود می گیرد و آن گونه در عشق معشوق مستغرق می گردد که یکسره از کفر و ایمان در می گذرد. جمال ظاهر و عشق زوال پذیر را از کمال نمی داند و صورت جمیلان را به چیزی نمی خرد. بی دردی و بی حاصلی انسان را به استهزا می گیرد و می گوید:

ای گدایان چند از این بی حاصلی

راست ناید عاشقی و بددلی

هرکه را در عشق چشمی باز شد

پای کوبان آمد و جان باز شد

(منطق الطیر، صفحه ۱۶)

عطار در همه مظاهر و جلوه های حیات معاینه و مشاهده حق را جلوه گر می بیند و از فروغ آن نور جاری در تار و پود زندگی، معانی هنری و الهام شعری می گیرد و این تابش پرارج درون را به برون می رساند و بر جبهه و معارف الهی و انسانی به شکلی افتخارآمیز جلوه های روح بشری رقم می زند.

اوج هنرورزی و هنرنمایی عطار آن است که شاهد شعر را به لباس نمی آراید تا زرق و برق ظاهر مانع از آن شود که روی دلارام وی از جلوه بخشی واقعی بازماند. او مداحی دروغین برای برآورده کردن مطامع خویش نیست که چون به راه سخن فراز آید و بخواهد که قصیده ای بسراید و بیاراید، جان مسکین را عذاب دهد و بارها به عقده جستن معانی مطلوب ممدوج وارد شود تا از عهده سخنی مقبول ممدوح برآید و همچون قافیه پردازانی نیست که واژه ها و ترکیبات خوش تراش را در قالبی نغز بنشانند بدون اینکه از جان آن واژه نامه آهنگین دردی بتراود و با اندیشه و ذوقی زبانه بکشد، بلکه او سراینده فتوت نامه مردان راه است که معتقد است:

فتوت چیست داد خلق دادن

به پای دستگیری ایستادن

(منطق الطیر، صفه ۲۴)

عطار در بیشتر اشعار خود آن گونه در جوش و شور غرق می گردد و به هر صورت مغلوب عشق می شود و درک و فهم او در غلبه بر احوال محو می ماند که از هستی خویش بی خبر می شود و به همین سبب است که

راز وی را در نیابد هریکی

راز بلبل گل بداند بی مشکی

(منطق الطیر - صفحه ۱۰۱)

عطار قطعا در طرح و توضیح قصه های مثنوی های خود نیز ممتاز است و شور و سوز کلام ساده و درعین حال سنگین و ساده و زیبای او که حاصل هم جوشی واژه ها و ترکیبات پرارج و پربهاست، نمایش گر قدرت سخن وری و سخن طرازی اوست. قصه های او که مجموع حکایات منظوم و منثورش را بالغ بر ۱۸۵۰ قصه شمرده اند. مملو از کشش ها و جذبه هاست که در اکثر آنها با جلوه های سرگرم کننده و ارشاد گر همراه است و معمولا با نیش طنز وجدان انسانی و شعور اجتماعی او را بیدار می کند تا بهتر بنگرد و نارسمی های آشکار را خوب تر ببیند. زبردستی های او دریافتن برخی تعابیر بدیع و خلق بسیاری معانی تازه و پرتحرک ضمنی و ساختن حکایت های کوتاه و مجمل که هر کدام دلیلی در جهت توضیح دادن و جان دار کردن موضوع اصلی است مایه لذت خواننده صاحب نظر می شود. عطار شاعری است که جانش با عشق خوی کرده است و به سان بسیاری از شاعران خصوصیات ملی و اخلاق عمومی مردم روزگار خود را باز می نماید.

عطار در انتقادهای تند اجتماعی خویش هرگز جانب حکمت را رها نمی کند و شاید به همین سبب است که وی به قصه پناه می برد تا غصه هایی که در صورت عادی هرگز نمی توان بر زبان آورد بازگوید.

قصه چیست از مشکلی آشفتن است

و آن چه نتوان گفت هرگز، گفتن است

بیان شاعرانه در قصه های طنزآمیز عطار بسیار از حد عالی بالاتر است، زیرا وی در عین حال که بی رسمی های زندگی را نشان می دهد از رعایت جانب احتیاط، غافل نمی ماند، مثلا آنجا که داستان ظلم عاملان عهد خویش را بازمی گوید ظلم آنان را به کنایه حاصل نوعی مشیت و اراده حق می داند.

بیدلی را گفت آن پیر کهن

حق بود ظالم روا هست این سخن؟

گفت ظالم نیست اما دایم او

صدهزاران بنده دارد ظالم او

هرچه جمع آری به ظلم این جایگاه

جمله برخیزد به یک ساعت زراه

(مصیبت نامه، صفحه۲۷)

بیشتر قصه هایی که از قول دیوانگان نقل می کند حاوی اعتراض های تند اجتماعی اوست.

آن یکی دیوانه ای یک گرده خواست

گفت من بی برگم این کار خداست

مرد مجنون گفتش ای شوریده حال

من خدا را آزمودام قحط سال

بود وقت غز زهر سو مرده ای

او نداد از بی نیازی گرده ای

(مصیبت نامه، صفحه۷۴)

و در پایان باید گفت که عطار در مقوله نزدیک شدن شعر با پدیده های زندگی و به جریان گذاشتن آن در مسیر رویدادهای زمان و حقایق آن، سهمی بزرگ برعهده دارد. او به این شکل به نظام ارزنده ای که سنایی در دنیای شعر و ادبی ایجاد کرد و به کمک آن شعر را از برخی انحصارات بیرون کشید و به میان مردم کوچه و بازار برد، کمک کرد و خود نیز فضایی تازه در شعر جست و به برخی از رسوم معمول و تقلید شعر و ادب که تکلف و اعنات اهم آن بود، پشت پا زد و به این اعتبار می توان وی را شاعری سنت شکن و نوآور اما معقول دانست، زیرا به گمان او شعر بهترین عطیه الهی و شاعری برترین مقام است.

شعر را کردند بهتر چیزنام

کی تواند بود از این برتر مقام

(مصیبت نامه، صفحه۰۴)

علی خوشه چرخ آرانی

منابع و مآخذ:

-اسرارنامه- عطار نیشابوری، تصحیح و تعلیق محمدرضا شفیعی کدکنی، انتشارات سخن، تهران، ۱۳۸۶

-الهی نامه- عطار نیشابوری، تصحیح و تعلیق محمدرضا شفیعی کدکنی، انتشارات سخن، تهران، ۱۳۸۷

-مصیبت نامه- عطار نیشابوری، به اهتمام تقی نورانی وصال، کتاب فروشی زوار، اردی بهشت ۸۳

-منطق الطیر- عطار نیشابوری، به اهتمام سیدصادق گوهرین، انتشارات علمی- فرهنگی، چاپ نهم، ۱۳۸۲