یکشنبه, ۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 23 February, 2025
دین و گوهر هنر

● بنیاردلان: معرفتشناسی هنر اسلامی
شواهد تاریخی و آثار باقیمانده در تمدن ما دلالت بر آثار هنری با یک نظام زیباییشناختی کامل دارد و هنر شرقی و به ویژه هنر اسلامی ـ ایرانی با صورت جدید هنر غربی، به سبب تفاوت در مبانی این دو هنر، کاملا متفاوت است. یونانیان دریافتند که نسبتهای ثابتی در طبیعت وجود دارد و کشف این تناسب آنان را به امر مقدسی به نام ریاضیات سوق داد. هنر یونانی بر مبنای ریاضیات و کشف تناسب و تقارن و هماهنگی در طبیعت شکل گرفت و آنان نظام زیباییشناختی هنر خود را بر آن بنا نهادند. آنان برای این کشف بزرگ خود احترام و تقدس قائل شدند و این تناسب را در هنرهای تجسمی خود به کار بردند و در آثار و تندیسهای هنری باقیمانده از تمدن یونان باستان این امر کاملا مشهود است، اما تمدن اسلامی ـ بویژه در ایرانـ با وجود پیشرفتهای بسیار در علم ریاضیات، ریاضیات را در هنر خود به کار نگرفت و به تناسبات و تقارنات طبیعت بر مبنای نسبت طلایی فیثاغورث چندان توجهی نکرد و کوشید تا امر نادیدنی و پنهان در پس پرده ظاهری طبیعت را آشکار کند.
در فرهنگ و تمدن اسلامی هنر منفک از دین و حقیقت نیست و هنرمند مسلمان در نگاه به طبیعت تجلی حق را میبیند و از همین رو ریاضیات نمیتواند برای او رکن قلمداد شود و منشأ هنر در این تمدن نه محاکات طبیعت، بلکه چیزی ورای آن است.
هنرمند مسلمان با صیقل روح خود به دیدار حقیقت میرسد و در نتیجه این دیدار است که هنر او شکل میگیرد؛ بنابراین آثار هنری تمدن اسلامی خلق موقعیتهای فرازمانی و فرامکانی است، در حالی که در هنر یونانی و غربی، ریشه هنر، محاکات عالم خارج است. هنر در تمدن ما جنبه تکرار و تولید دارد و جنبه کارکردی، معنوی و جاودانگی خود را حفظ میکند. موضوع علمی زیباییشناسی آثار هنری ایرانی ـ اسلامی نفس انسان است، برخلاف هنر غربی که منشأ آن محاکات طبیعت یا همانندسازی است.
هنر هر دوره متناسب با تفکر ظهور یافته در آن دوره است. با مبانی هنر جدید نمیشود به سراغ سنجش آثار هنری خودمان (هنر دینی) برویم. بر این اساس عدهای با تاکید بر نظام زیباییشناسی جدید آنقدر پیش رفتند که تمدنهای قدیم را فاقد زیباییشناسی دانستند. باید توجه داشت که صورت جدید هنر با آنچه در تمدن اسلامی و شرقی است متفاوت است. شواهد تاریخی دلالت بر آثار هنری در تمدن اسلامی دارد.
سوال این است که بر چه مبنایی میشود به حقیقت و معرفت این آثار هنری دست یافت؟، هنر یونانی به امر قدسی دست یافت. آن امر قدسی بحث ریاضیات و تناسب و هماهنگی در طبیعت بود. از نظر یونانیان تناسب در طبیعیت امر ثابتی است. کشف این که طبیعت از تناسب برخوردار است یونانیان را به سمت ریاضیات کشاند و نسبت طلایی فیثاغورث اساس هنر یونانی شد. یونانیان تناسب در طبیعت را در هنرهای تجسمی خود به کار بردند، اما با وجود آن که ایرانیان با ریاضی خوب آشنا بودند و ریاضیات را خوب میشناختند ریاضیات در هنر آنها راه نیافت. ایرانیها وقتی در طبیعت نگاه میکردند به این تناسب توجه نکردند و تصرف در طبیعت و جعل واقعیت کردند. آنها وقتی در طبیعت نگریستند سعی کردند امر پنهان در عالم خارج را آشکار کنند.
در تمدن اسلامی هنر منفک از دین و حقیقت نیست. در تمدن اسلامی هنرمند با یاد اوست که راه میرود و قلبش را صیقل میدهد و قابلیت دیدار پیدا میکند و در این دیدار اثر هنری میآفریند.
لذا نسبت میان دین و هنر تعبیر درستی نیست چون در تمدن اسلامی تفکیکی بین دین و هنر نیست.
● رجبی: شیعه و هنر
کلمه شیعه دو معنا دارد که یکی به معنای مصاحبت و همراهی است و دیگری به معنی پیروی همراه با عشق. معنای اولی به معنای ولایت و دوستی و دومی به معنای وِلایت و سرپرستی. در شیعه ولایت به حق برمیگردد. شیعه بر مبنای حکمت قرآنی رسوخ به باطن قرآنی را از طریق اولیا میداند و معتقد است کلیددار، امیرالمومنین(ع) و خاندان او هستند؛ بدون پیر نمیتوان به راه طریقت رفت.
منظور از هنر شیعه، هنر اسلام حقیقی است که چنین هنرمندی اعتقاد به باطن کتاب خدا دارد و همه حقایق در کتاب مستتر است. تحقق هنر شیعه در مدینهالنبیاست و در تشیع رسوخ باطن قرآن از طریق اولیا و در راس ایشان امیرالمومنین(ع) و خاندان آن حضرت محقق میشود که کلید ورود به کتاب الهی هستند. انسان کامل هرگز تمنایی نمیکند که پاسخ منفی داشته باشد و همه چیز به حق برمیگردد و مهمترین بحث شیعیان چگونگی شکلگیری ولایت است که از ولایت خدا شروع تا ولایت پیامبران، امامان و ولایت پدر و مادر و اساتید ختم میشود.
هنر شیعه یک بحث اساسی دارد که اهل سنت ندارند و آن عصمت است، که در فرهنگ شیعه بسیار مهم است. عصمت رابط بیواسطه خلق با خداست. شیعیان معتقد هستند اگر جهان بر مدار خود میگردد به حضور «ولیالله اعظم» است و هر چه در این عالم ظهور کرده از پرده عصمت اولیا بوده است؛ کسی که به مقام «فناء فی الله» رسیده است. عصمت، بحث مهمی در فرهنگ شیعه است. عصمت رابطه بیواسطه از حق به خلق است. این عصمت نسبتی وثیق با حسن دارد. حسن ظرف تجلی اسمای الهی است و از این حیث سوره یوسف، احسن القصص خداوند میشود. خدا اگر میخواهد با انسان صحبت کند در پرده راز و تمثیل صحبت میکند و کشف عبارت از رفع حجاب است. جهان به اعتبار حضور ولیاللهالاعظم(عج) و از پرده عصمت او میچرخد؛ این عصمت با حسن نسبت دارد و علم استحسان (حسنشناسی) با قاعده عصمت تبیین میشود. هنر و تمدن و علم و معرفت امانت الهی است که نزد اهل خداست و باید به اهل او سپرده شود. هنر اسلامی در قاموس، آمادهگر به سوی امام است و هنرمندان خلیفهگان خدا روی زمین هستند. در هنر قدسی وحدت اصل است و از هر دری که برویم رو به سوی خداست و هنر نیز کشف حقیقت است.
امام علی(ع) میفرمایند: «قیمه کل امرء ما یحسنه»، فلسفه پرسش برای رسیدن از مجهول به معلوم و هنر عبارت از کشف معلوم و سخن گفتن با مردم با زبان رمز است. تمدن و هنر نبوی مظهر اسم قدوس الهی است؛ در هنر قدسی وحدت وجود دارد و در این تمدن حقیقت شیء نزد خداست و هنر ابداع و کشف این حقیقت است.
عدم تشبه به هنر بیگانه از دیگر ممیزات هنر شیعی است. هنر و تمدن شیعی رسوخ باطن قرآن نزد اهل خدا و تعالی آن نیز نزد ایشان است. در فرهنگ شیعی منشأ هنر حکمت و به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) «کشف الحقیقه من غیر اشاره» است. دو نوع هنر داریم: یک هنر قدسی است و هنر دیگر نقش به حرامی است و شیعیان، هنر شیعه را قدسی و هنر غیرشیعه را به قول حافظ «نقش به حرام» میدانند.
● بلخاری: نسبت هنر و ادیان شرقی
در بحث نسبت میان دین و هنر گام اول ارائه تعریفی از این دو است، تعاریف مختلفی از مفهوم دین عرضه شده است، دین در مشهورترین و البته مقبولترین تعریف خود، مجموعهای از اصول اعتقادی و فرایض علمی است که منشأ الهی داشته و غایت آن فلاح و رستگاری انسان است که منشأ وحیانی و فلاح انسانی بنیادیترین اجزای دین است. از سوی دیگر در باب تعریف هنر چنین اتقان و اجماعی وجود ندارد، گذشته از آن که برخی فلاسفه و جامعهشناسان، هنر را اصولا غیرقابل تعریف میدانند. همچنین فلاسفهای چون ویتگنشتاین معتقدند، هنر به دلیل گستردگی وسیع در ایده یا قالب و محتوا نمایانگر مفهومی باز است و مفاهیم باز نیز ماهیتا غیرقابل تحدید و تعریفند. جامعهشناسان هنری نیز معتقدند که هنر و نهادهای هنری مسوول تحولات متغیر و متحول اجتماعی هستند، لاجرم آثار برآمده از آنها نیز چنان قطعیت و ثبوتی ندارند که سر در انقیاد تعریف ثابت و جامع نهند، گرچه هر دو گروه به صورت مطلق موجودیت و تأثیر هنر را باور دارند.
رحیمی: عدم تشبه به هنر بیگانه از دیگر ممیزات هنر شیعی است. هنر و تمدن شیعی رسوخ باطن قرآن نزد اهل خدا و تعالی آن نزد ایشان است. در فرهنگ شیعی منشأ هنر، حکمت و بهتعبیر امیرالمومنین(ع) «کشفالحقیقه من غیر اشاره» است
با این وجود از یک سو فلاسفه (از افلاطون تا به امروز) و از دیگر سو هنرمند ـ اندیشهورزانی چون داوینچی (از رنسانس به این سو) سعی بلیغ در تعریف هنر نمودند، برآورد نهایی این تلاشها نیز چنین است که عناصری چون تخیل خلاق و ظهور زیباییشناسانه آن در یک قالب، بنیادیترین عناصر هنر هستند یعنی همان دو وجه formal (صوری) و pictorials (تصویری) فرم در اینجا به معنای جوهر یعنی ایده بوده و از منشأیی سرچشمه میگیرد که در یک قالب هنری از مجموعه قواعد و تکنیکهایی بهره میبرد و ظهور مییابد. دو وجهی که شاید بتوان با دو عنصر بنیادی دین یعنی عقیده و عمل مرتبط و مشابه دانست.
خلاصه اینکه هنر منشأ، ظهور، کارکرد و غایتی دارد، حتی آنانی که نظریه هنر برای هنر را مطرح میکنند نمیتوانند به طور مطلق کارکرد یا غایتی را از آثار هنری سلب کنند. از دیدگاه آنان هنر فاقد هرگونه کارکرد مذهبی، اجتماعی و سیاسی بوده لیکن از چنین نظری هرگز این معنا حاصل نمیشود که هنر ذاتا فاقد هرگونه کارکرد و غایتی است.
پس همچنان که بیان شد هنر هم منشأ دارد و هم غایت؛ حال میگوییم بنا به این دو ساحت، دین و هنر با هم نسبتی دارند، بویژه در غایت اثر هنری که میتواند همان کارکرد اخلاقی در ساحت دین باشد.
همان کارکردی که ارسطو تحت عنوان «کاتارسیس» یا تطهیر از آن نام برده و افلاطون به دلیل فقدان آن در آثار هنری روزگار خویش، حکم به اخراج شاعران و هنرمندان از «یوتوپیایش» میدهد. نتیجه اینکه در دو وجه منشأ و نیز کارکرد اخلاقی (در جهت فلاح و رستگاری انسانی) دین و هنر با هم نسبت مییابند، لذا بحث نسبت میان هنر و دین هنگامی که به عنوان دو مفهوم مستقل مورد بررسی قرار میگیرند، یک وجه و هنگامی که هنر ظل و تحت یک دین مورد تأمل قرار میگیرد وجهی دیگر دارد.
در ساحت دوم هنر در ایده و قالب، کاملا متأثر از اصول بنیادی یک دین بوده و به عبارتی بازتاب آیینهگون اصول آن در قالبی زیباییشناسانه است. نکته بنیادی این است که به دلیل محوریت ماهوی امر ظهور ایده در تعریف هنر، نوع نمود امر مطلق در یک دین، ماهیت هنر دینی آن را تعیین خواهد نمود، یعنی اگر در یک دین امر مطلق، در قالب صورت نمایان شود هنر آن دین، هنری آشکارا تجسمی خواهد بود و اگر در قالب صورت نمایان نشود، هنری کاملا انتزاعی یا متمایل به انتزاع خواهد بود.
هنر، صورتنمایی امر مطلق است و این صورتنمایی ماهیت هنر را میسازد. دین، ریشه در الوهیت و وحدانیت دارد، دو جزء اصلی آن عقیده و عمل است. دین مجموعه اعتقادی است که از سویی وحدانی و از سوی دیگر پراکسیس (عملگرایانه) است. دین جنبه وحیانی و عملی دارد. دین دارای نظر است و بدون عمل و منشأ وحیانی ظهور خارجی ندارد.
دو گروه از متفکران هنر را تعریفناپذیر دانستند؛ گروه اول کسانی هستند که سردمدار آن ویتگنشتاین است که هنر را یک مفهوم باز تعبیر میکردند که حدپذیر نیست، بنابراین قابل تعریف هم نیست. گروهی دیگر جامعهشناسان هنری هستند که معتقدند هنر و نهادهای هنری محصول اجتماعی هستند لاجرم آثار برآمده از آن نیز چنان قطعیت ندارد که سر در انقیاد تعریف ثابت و جامع نهند؛ هر دو گروه به صورت مطلق موجودیت و تأثیر هنر را باور دارند.
جهانیان طی ۴۰ تا ۵۰ سال گذشته جامعهشناسی هنر را جدی گرفتند، قبل از سوسیالیسم هنر تحت سیطره فلسفه بود و بعد از آن به دلیل سیطره مطلق اندیشه چپ بویژه مارکوزهایها، هنر تحت سیطره جامعهشناسی قرار گرفت.
هنر دینی الزاما نقش بازنمایی و آیینهگون دارد و ذات مستقل ندارد. به طور عام هنر در برهوت شکل نمیگیرد. ایدهها در هنر دینی توسط خداوندگار دین شکل میگیرد و هنر بازتاب جمال وحیانی است.
دو وجه فرم و تصویر با عناصر بنیادی دین یعنی عقیده و عمل مرتبط و مشابهند و هنر نیز هم منشأ و ظهور و هم غایت و کارکردی دارد و بنابر دو ساحت منشأ و غایت، دین و هنر باهم نسبت دارند و میتوان گفت غایت اثر هنری با کارکرد اخلاقی دین نسبت دارد. هنر در ایده و قالب خود کاملاً متأثر از اصول بنیادی یک دین است و به یک عبارت بازتاب آیینهگون اصول آن در قالبی زیباشناسانه است.
هنر دینی نقشی آیینهگون و بازتابی دارد و هویت مستقلی از خود ندارد. در این هنر ایدهها توسط خدای دین تعیین میشوند و اصول هنر بازتاب جمالشناختی آن دین است. ذات هنر صورتنمایی است و کیفیت صورتنمایی امر مطلق در یک دین مبین ماهیت هنر آن دین است؛ بر این اساس اگر خداوند در یک دین بر بشر صورت بنماید، مسلما در آن دین هنرهای تجسمی رشد میکند و اگر صورت ننماید، هنری کاملا انتزاعی یا متمایل به انتزاع خواهد بود.
کیفیت مواجهه خداوند با بشر ماهیت هنر هر تمدنی را مشخص میکند، در ادیان هند و مسیحیت (مثلا در انجیل یوحنا) خداوند صورت نموده و ظاهر شده و این صورتنمایی به اوج گرفتن هنرهای تجسمی در آن ادیان منجر شده و پاسخ هرگز مرا نخواهی دید خداوند به موسی(ع) در میقات (اعراف/۱۴۳) باعث ماهیت و خصلت تجریدی و انتزاعی هنر اسلامی شده است.
سیدحسین امامی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست