چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مانعی برای قبول نشدن اعمال
هم کفر باطنی، یعنی نفاق، مانع قبولی اعمال عبادی میباشد و هم بی نشاطی در نماز و نارضایتی در انفاق که چه بسا اهل ایمان را نیز شامل بشود؛ یعنی، ممکن است فردی مؤمن باشد ولی نه در حال نماز نشاط دارد و نه به هنگام انفاق، رضایت؛ نمازش با کسالت است و انفاقش با کراهت که این خود، کاشف از نوعی نفاق است. هر چند دارای مرتبهای از ایمان هست ولی در مقام عمل، تقوا ندارد.
«قل أنفقوا طوعاً أو کرهاً لن یُتقبّلَ مِنکم أنکُم کُنتم قَوماً فاسقین و ما مَنَعَُهم أن تُقبلَ مِنهُم إلاّ أنّهم کَفرُوا باللهِ و برسولهِ و لا یَاتونَ الصّلاة إلاّ و هُم کُسالی و لا یِنفِقُونَ إلاّ وهُم کارهُون»؛ (۱).
«بگو: چه با میل و رغبت انفاق کنید و چه با بی میلی و کراهت، [به هر حال] از شما قبول نخواهد شد؛ زیرا شما گروهی فاسق [کافر و بی تقوا] هستید؛ و آنچه که مانع قبولی انفاقها آنها میشود [این است که] آنها به خدا و رسول، کفر میورزند و [از علائم نفاق و کفر آنها این است که] به نماز نمیایستند مگر با کسالت و انفاق نمیکنند مگر با کراهت [و عدم رضایت].»
● موانع قبولی اعمال
آیه نشان میدهد که هم کفر باطنی، یعنی نفاق، مانع قبولی اعمال عبادی میباشد و هم بی نشاطی در نماز و نارضایتی در انفاق که چه بسا اهل ایمان را نیز شامل بشود؛ یعنی، ممکن است فردی مؤمن باشد ولی نه در حال نماز نشاط دارد و نه به هنگام انفاق، رضایت؛ نمازش با کسالت است و انفاقش با کراهت که این خود، کاشف از نوعی نفاق است. هر چند دارای مرتبهای از ایمان هست ولی در مقام عمل، تقوا ندارد.
● تقوا ملاک قبولی اعمال
«إنّما یَتقبّلُ اللهُ منَ المُتّقینَ» (۲).
آنچه ملاک مقبولیّت است تقوا می باشد. ممکن است عملی صحیح باشد؛ یعنی، تمام شرایط صحّت آن موجود باشد امّا مقبول نشود، شرطِ مقبول بودن عمل این است که شخص عامل، متّقی باشد.
آنچه که توجّه به آن، دقیقاً لازم است این است که قرآن کریم با تعلیمات آسمانی اش میکوشد روح و جان بشر را در مسیر تکامل افکنده و آن را جوهری مطهّر و منوّر و منبع جوشان فضائل و مکارم بسازد و این را بفهماند که ملاک سعادت و شقاوتِ انسان، عملِ تنها نیست؛ یعنی، خود عمل «بِما هُو عَمل» ارزشی ندارد، بلکه از آن نظر که اثربخش به جوهر جان است دارای ارزش میباشد. در واقع ملاک سعادت و شقاوت انسان، مَلکات نفسانیّه ی اوست؛ اگر آدمی دارای ملکات فاضله بود، سعید است و اگر دارای ملکات رذیله بود، شقیّ است.
شما قطعه زغالی را کنار آتش قرار میدهید. از این آتش، حرارت اندکی به زغال میرسد. این حرارت، در ابتدا بسیار کم است، که اگر دست به آن زغال حرارت گرفته بزنید، اصلاً احساس گرمی نمیکنید، ولی مدّتی که گذشت و تدریجاً حرارت پی در پی به زغال رسید، کم کم میبینید روی زغال گُل انداخت و قرمز و سرخ شد و سرخی رو به شدّت رفت و در جسم زغال راسخ شد و عاقبت تبدیل به یک قطعه آتش شد
● مَلَکه و مفهوم آن
مَلکه؛ آن حالت راسخه ای است که در اثر تکرارِ عملی اثربخش در جان آدم پیدا میشود. چون خداوند، انسان را به گونهای آفریده که خاصیّت انفعال و پذیرش دارد؛ یعنی، هر عملی که از او صادر میشود اثری از آن، در روحش نقش میبندد.
عمل، فینفسه، حرکاتی است که به حسب ظاهر، موجود و معدوم میشود. با زبان تلفّظی میکنیم، با دست و پا حرکتی انجام میدهیم و ظاهراً معدوم میگردد؛ ولی از همین حرکات، اثری در صفحهی جان ما حادث میشود و نقش میبندد و تا مدّتی باقی میماند. حال، آن عمل اثرگذار اگر تکرار نشود، آن اثر به مرور زمان از بین میرود؛ امّا اگر آن عمل تکرار شود طبیعی است که آن اثر نیز شدیدتر میگردد تا به حالتی میرسد که در جان رسوخ پیدا میکند و از آن حالت راسخه، در اصطلاح عملی تعبیر به ملکه میشود و آن ملکه بر اثر اشداد، تبدیل به جوهری در درون انسان میشود که منشأ آن آثار و منبع افعال میگردد!
از باب تشبیه: شما قطعه زغالی را کنار آتش قرار میدهید. از این آتش، حرارت اندکی به زغال میرسد. این حرارت، در ابتدا بسیار کم است، که اگر دست به آن زغال حرارت گرفته بزنید، اصلاً احساس گرمی نمیکنید، ولی مدّتی که گذشت و تدریجاً حرارت پی در پی به زغال رسید، کم کم میبینید روی زغال گُل انداخت و قرمز و سرخ شد و سرخی رو به شدّت رفت و در جسم زغال راسخ شد و عاقبت تبدیل به یک قطعه آتش شد. این قطعه زغالی که ابتدا سرد و سیاه بود و اثری نداشت، الان آتشی روشن و سوزان گشته که به هر چه برسد آن را میسوزاند، نفس آدمی نیز دارای این خاصیّت است؛ یعنی؛ خداوند حکیم آن را چنین ساخته که اگر در مجاورت اعمال خوب باید قرار گیرد، تدریجاً و پی در پی از آن اعمال، آثار نیک یا بد به او میرسد تا اینکه عاقبت، جان آدم مبدّل میشود به دیوی مهیب و غولی وحشتناک که پیوسته از او شرّ و فساد میجوشد و پس از مرگ نیز سر از جهنّم سوزان در میآورد؛ و یا بر اثر مجاورت با اعمال نیک، انسانی میشود فرشته خو که پیوسته از او خیر و صلاح و فضیلت تراوش میکند و پس از مرگ نیز در بهشت ابدی جایگزین میگردد.
● ملکات نفسانیّه و تأثیر آن در سرنوشت انسان
پس ملاک شقاوت و سعادت، همان ملکات نفسانیّه است که از آن میشود به صفت رو به خدا بودن و پشت به خدا بودن، تعبیر کرد؛ یعنی، کار انسان به جایی میرسد که حقیقتاً موجودی رو به خدا میشود و جنبهی وجه اللّهی پیدا میکند و هیچ گاه از بین نمیرود.«کُلُّ شیءٍ هالٌ إلاّ وجههُ...»؛ (۳).
امّا همین انسان بر اثر تکرار اعمال بد، موجودی پشت به خدا میشود و هرگز روی حیات و آثار حیات در خود نمیبیند.
«الّذی یصلی النّار الکبری ثمّ لا یموتُ فیها و لا یحیی»؛ (۴)
آن کسی که رو به خدا شد و ملکه خیر در او به وجود آمد، چه بسا کار به ظاهر بدی هم از او سر بزند، امّا همان کار بد، چون اشتباهاً و به انگیزهی الهی انجام شده است، به جانش نورانیّت میدهد! چرا که جانش رو به خدا و انگیزهاش خدایی است.
مثلاً ممکن است آدمی که واقعاً متّقی و پرهیزکار است اشتباهاً خَمر را به گمان اینکه شربت حلال است بنوشد و یا به گمان اینکه دارویی است که بر حسب دستورِ طبیب برای رفع بیماریاش مؤثّر است تناول کند و عمل به دستور طبیب نیز شرعاً واجب است و حال آنکه در واقع شرابی است که خوردنش شرعاً حرام است. در این صورت، این شُرب خمر نه تنها موجب ظلمات در روحش نمیشود بلکه چون به قصد امتثال امر خدا انجام داده و انگیزهی الهی داشته است سبب افزایش نورانیّت جانش نیز میگردد و همچنین است آدمی که بر اثر تکرار اعمال زشت و ناپسند، ملکهی طغیان و عصیان در روحش پدید آمده و حالت «پشت به خدایی» به خود گرفته است، اگر شربت حلالی را با اعتقاد به اینکه خَمر حرام است، با انگیزهی شکستن حریمِ دین و پا نهادن روی فرمان خدا بنوشد، این عمل بر ظلمت روحش میافزاید و او در نزد خدا، آدم طاغی و عاصی محسوب میگردد؛ زیرا اگر چه او شربت حلالی نوشیده است امّا چون این نوشیدن از ملکهی طغیان بر خدا نشأت گرفته و حاکی از خُبث طینتِ وی میباشد، طبعاً به خاطرِ قُبحِ فاعلیاش محکوم به قبح میگردد و سبب افزایش ظلمت در روح میشود.
● نشانههای مقبولیت اعمال
پس این چند جمله از آیات شریفه به ما نشان میدهد که مقبول بودن اعمال در نزد خدا دو علامت دارد: یکی نشاط در عبادت و دیگر رضایت در انفاق؛ یعنی، انفاق مسلمان باید توأم با رضا و رغبت باشد، و نمازش باید توأم با نشاط و حضور قلب باشد و او اگر بخواهد این دو حال برایش حاصل شود باید از دنیا بر کند وگرنه دلبستگی به دنیا موجب بی نشاطی در نماز و کراهت در انفاق میگردد.
«قُل أنفقوا طَوعاً أو کَرهاً لَن یُتقبّلَ مِنکم...»؛
«با کفر درونی که شما دارید هیچ عملی از شما مقبول نخواهد شد.» ما به حمدالله، کفر درونی نداریم ولی ترس این هست که مرتبهای از نفاق در ما باشد! چون نفاق و ریا هم مراتب دارد. هم ایمان باید خالص باشد و هم اعمال، با نشاط. تمام اعمال اینگونه باید باشد تنها موضوع نماز و زکات نیست. در آیه اگر اشاره به نماز و زکات شده است شاید به این جهت باشد که نماز، ارتباط با خدا را نشان میدهد و زکات، ارتباط با مردم را؛ انسان مسلمان باید رابطهاش با خدا و مردم محکم باشد. هر جا حقّ خدا و حقّ خلق خدا هست باید ادا شود؛ آن هم با نیّتی پاک و انگیزهای خالص و الهی.
پی نوشت ها :
۱- سورهی برائت، آیات ۵۳ و ۵۴
۲- سورهی مائده، آیه ۲۷
۳- سورهی قصص، آیهی ۸۶
۴- سورهی اعلی، آیات ۱۲ و ۱۳
منبع :
صفیر ولایت، ش ۶۲، سید محمدضیاء آبادی.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست