پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
مجله ویستا

آفات غفلت در عصر غیبت


آفات غفلت در عصر غیبت

طرفداران مكتب الهی معتقدند عالم منحصر به جهان حس و طبیعت نیست بلكه عالمی در ماوراء این عالم حس و محسوسات وجود دارد به نام عالم غیب كه پنهان از حس است و تمام محسوسات از آن عالم نشأت گرفته و به وجود آمده اند و سرانجام به آن عالم منتهی می شوند

● ایمان به غیب از اصول مسلّم دین‏

از اصول مسلم دین مقدس اسلام و همهٔ ادیان آسمانی، مسألهٔ «ایمان به غیب» است. غیب، یعنی چیزی كه پنهان و پوشیده است. یك نقطهٔ اساسی كه مكتب الهی از مكتب مادی در آن نقطه از هم جدا می‏شوند؛ همین مسئله است. طرفداران مكتب مادی معتقدند عالم منحصر به همین محسوسات و موجودات مادی و طبیعی است و جز عالم حس، عالم دیگری نیست. جهان از ماده شروع می‏شود و به ماده هم ختم می‏گردد. به فرمودهٔ قرآن:

[دهریّون‏] گفتند: جز زندگی دنیا چیزی نیست، دهر و طبیعت است‏ كه ما را زنده می‏كند و می‏میراند.۱

اما طرفداران مكتب الهی معتقدند عالم منحصر به جهان حس و طبیعت‏ نیست؛ بلكه عالمی در ماوراء این عالم حس و محسوسات وجود دارد به نام عالم غیب كه پنهان از حس است و تمام محسوسات از آن عالم نشأت گرفته و به وجود آمده‏اند و سرانجام به آن عالم منتهی می‏شوند.

در این حقیقت تردیدی نیست كه تمام محسوسات در ذات خود معدومند و از خود هستی ندارند و هستی را از خارج از ذات خود گرفته‏اند. ما قبلاً نبودیم و الان هستیم و بعد هم به این كیفیت نخواهیم بود و به معدوم شدگان ملحق خواهیم شد. در این نیز شكی نیست كه معدوم نمی‏تواند خود را موجود كند و ممكن نیست عدم و نیستی خود به خود مبدل به هستی شود، بلكه بدیهی است كه معدوم نیاز به هستی‏بخش خارج از ذات خود دارد.

● مرتبهٔ حس، نازل‌ترین مرتبهٔ هستی‏

تمام موجوداتی را كه ما در اطراف خود می‏بینیم به همین فقر و نیاز ذاتی مبتلایند كه احتیاج به هستی‌بخش خارج از ذات خود دارند و تردیدی نیست كه آن موجود هستی‌بخش خارج از ذات معدومات، باید در ذات خود وجود محض و هستی مطلق باشد یعنی از هیچ جهت عدم و نیستی به ذات او راه نیابد. نه مسبوق به عدم باشد و نه ملحوق به عدم، وگرنه او هم در جرگهٔ معدومات ذاتی قرار خواهد گرفت. او نه در احاطهٔ زمان قرار می‏گیرد و نه در احاطهٔ مكان و نه مُدرَك به ادراك می‏گردد؛ زیرا نازل‌ترین مرتبه‏ هستی، مرتبهٔ حس است و هر چه درجهٔ وجود بالا برود از عالم حس فاصله می‏گیرد و وارد عالم غیب می‏شود.

شما در ساختمان وجود خود بنگرید، آنچه كه عالی‏تر است غیب است و پنهان از حس، و آنچه كه محسوس است نازل‌تر و كم‏ارزش‏تر است. قوهٔ بینایی در وجود ما ارزشمند است و غیب است، اما حدقهٔ چشم محسوس است و اگر عاری از بینایی باشد كور است و بی‏ارزش. شنوایی در وجود ما با ارزش است و غیب است، اما لالهٔ گوش محسوس است و اگر عاری از شنوایی باشد كر است و بی ارزش. نیروی نطق و گویایی ارزش است و غیب است، اما زبان كه قطعه‏ای گوشت در داخل دهان است محسوس است و اگر عاری از قدرت بیان باشد لال است و بی ارزش. فكر و عقل و هوش در وجود ما كمال است و غیب است یعنی با چشم دیده نمی‏شود و با گوش شنیده نمی‏شود و با دست لمس نمی‏گردد. پس هر چه كه در ساختمان وجود ما محسوس است كم ارزش است و هرچه كه غیب است و نامحسوس ارزشمند است و در مرتبهٔ عالی از وجود است.

● روحی در باطن عالم به نام غیب‏

ملكات علمی یك انسان دانشمند غیب است و با هیچ‌كدام از حواس‏ ادراك نمی‏شود. ملكهٔ نقاشی در دست یك هنرمند نقاش، غیب است و محسوس به هیچ حسی از حواس نمی‏باشد. درختی را می‏بینیم كه در بهاران شاخ و برگ شاداب دارد و در فصل خزان آنها را از دست می‏دهد و سال دیگر از سر می‏گیرد. می‏فهمیم این درخت علاوه بر ساقه و شاخه و برگ، نیروی غیبی دیگری دارد به نام «روح نباتی» كه این همه طراوت و شادابی درخت از آن است و آن غیب است و با حس ادراك نمی‏شود. در این عالم كبیر بنگرید، از اول پیدایش عالم و آدم علی الدوام انسان‏ها می‏میرند، حیوانات می‏میرند، نباتات می‏میرند، ولی می‏بینیم عالم همچنان سرپاست. انسان‏ها هستند، حیوانات و نباتات هستند، در صورتی كه اگر عالم منحصر به همین محسوسات بود باید با مردن و از بین رفتن آنها بساط نسل موجودات از صفحهٔ زمین برچیده شده باشد و حال آنكه همه چیز هست. معلوم می‏شود این عالم روحی در باطن خود دارد كه غیب و پنهان از حس است و اوست كه ایجاد و افناء می‏كند، زنده می‏كند و می‏میراند. انسان و حیوان و نبات می‏آفریند و آفریده‏های خود را از بین می‏برد و دوباره از سر می‏گیرد.

می‏درد می‏دوزد آن خیاط كو

می‏دمد می‏سوزد آن نفّاث۲‏ كو

در قرآن كریم نیز می‌فرماید:

در هر روز [هر زمان‏] او در كاری است.۳

شب را داخل در روز و روز را داخل در شب می‏كند۴

زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون می‏آورد.۵

و او بر هر چیز قادر و تواناست.۶

نام مقدس آن غیب «الله» ـ جلّ جلاله و عظم شأنه ـ است.

و برای خدا هر چه در آسمان‏ها و زمین است، سجده می‏كند.۷

غیب آسمان‏ها و زمین از آن خداست و تمام امور به او برمی‏گردد.۸

مشرق و مغرب از آنِ خداست و به هر سو رو كنید، رو به خداست.۹

او غیب و ناپیداست اما آثارش در همه جا پیداست. هیچ جا خالی از او نیست ولی او مستقر در هیچ جا نیست. او با همه چیز هست ولی هیچ‌كدام از آن چیزها نیست. باز از باب تقریب به ذهن در ساختمان وجود خود بیندیشیم. روح و جان در تمام نقاط وجود ما هست. در مغز سرمان هست. در انگشت كوچك پایمان نیز هست. در چشم و گوش و دست و پایمان هست. در ریه و كلیه و كبدمان نیز هست. اگر در یك زاویه از زوایای بدنمان نباشد، آن زاویه خواهد مرد؛ ولی با این همه، مستقر در هیچ جای از بدنمان نیست؛ زیرا اگر در یك نقطه از بدنمان باشد، نقاط دیگر بدن از آن خالی خواهد بود و خواهد مرد؛ و لذا هیچ جای بدن از روح خالی نیست. ولی در هیچ جای از بدنمان نیست. روح با تمام اعضا و جوارحمان از درون و برون هست ولی هیچ‌كدام از آنها نیست. روح نه چشم نه گوش نه دست نه پا، نه كلیه ‏است و نه... ولی با همهٔ آنها هست. روح و جان در ساختمان وجود ما غیب است، محسوس ما و دیگران نیست.

● نبوّت و امامت، آمیزه‏ای از حس و غیب‏

ذات اقدس الله ـ جل جلاله ـ هم در همه جای عالم هست ولی مستقر در هیچ‏ جای عالم نیست كه منزه از مكان است. او با همه چیز هست:

او با شماست، هر كجا كه باشید.۱۰

ولی هیچ‌كدام از آنها نیست. هیچ‌جا خالی از خدا نیست ولی خدا مستقر در هیچ جا نیست. خدا از هیچ چیز جدا نیست ولی هیچ چیز خدا نیست. او غیب است و مبدأ و منتهای عالم هستی همو است:

إنّا لله و إنّا إلیه راجعون.۱۱

عالم هستی از غیب نشأت گرفته است و به غیب باز می‏گردد. حال از ذات‏ اقدس الله ـ جل جلاله ـ كه درجهٔ اول غیب است، پایین آمده و می‏رسیم به مرتبهٔ وحی و نبوت كه درجهٔ دوم غیب است. یعنی آن نیز پنهان از حس است؛ آن نیروی معنوی كه عالی‏ترین مرتبهٔ درك و شعور انسانی و مرتبط با عالم اعلای ربوبی است، در احاطهٔ هیچ‌یك از حواس ظاهری قرار نمی‏گیرد و لذا برای اینكه آن نیروی غیبی، از لحاظ تعلیم و تربیت، در دسترس عالم حس قرار گیرد، حضرت خالق حكیم فرد كاملی از انسان‏ها را بر می‏گزیند و او را حامل وحی و نبوّت قرار می‏دهد و حس و غیب را با هم می‏آمیزد. او را از جنبهٔ غیبی با خودش مرتبط می‏گرداند و از جنبهٔ حسی به بشر متصل می‏سازد و می‏گوید:

بگو، من مثل شما بشری هستم كه [از عالم رب‏] به من وحی می‏شود.۱۲

پیامبر اكرم(ص) همان انسان كاملِ گیرندهٔ وحی است كه از نظر جسم و بدن محسوس است اما از نظر وحی و نبوت غیب و از حس ما پنهان است. امامت نیز كه از حیث تبیین و اجرای وحی خدا تداوم بخش نبوت است به همین منوال است؛ یعنی امام از لحاظ جسم و بدن، محسوس است اما از لحاظ امامت كه همانند یك نیروی معنوی است، غیب است و از حس ما پنهان است. امامت، یعنی زعامت و پیشوایی عقل‏های آدمیان. عقل در وجود انسان یك نیروی غیبی است و طبعاً نیاز به یك زعیم و پیشوای غیبی دارد. خالق حكیم، عالم را بر محور وجود انسان می‏چرخاند كه فرموده:

تمام آنچه را كه در آسمان‏ها و زمین است مسخّر شما [و در مسیر خدمت به شما آدمیان‏] قرار داده است.۱۳

و تمام فرشتگان را به خضوع و سجده در برابر انسان واداشته است:

وقتی خدای تو به فرشتگان گفت: در برابر آدم به سجده بیفتید، تمام آنها همگی سجده كردند.۱۴

● امام(ع) عالِم به حقایق عالَم‏

بنابراین، كسی كه می‏خواهد امامت بشر را به عهده بگیرد، باید توانایی‏ تدبیر و تسلط بر تمام عالم را داشته باشد. كسی كه می‏خواهد عقل بشر را بچرخاند؛ باید بتواند تمام آسمان‌ها و زمین‌ها را بچرخاند؛ زیرا تمام سماوات و ارضین به فرمودهٔ خالقشان بر محور عقل بشر می‏چرخند و از این رو است كه می‏گوییم، تنها كسی می‏تواند هادی عقل بشر باشد كه از طرف خالق عقل بشر برای همین كار آفریده شده باشد و ابزار هدایت عقل به دست او داده شده باشد، چنان كه فرموده است:

ما آنان را پیشوایان و امامانی قرار داده‏ایم كه با [ابزار] فرمان ما رهبری می‏كنند.۱۵

آیا فرمان او چیست؟ همان است كه خودش فرموده است:

فرمان او این است كه هر چه را بخواهد دستور می‏دهد: موجود شو. او هم موجود می‏شود.۱۶

فرمان خدا ایجاد است و این فرمان به دست امام داده شده است. امام به‏ اذن خدا هم عالم به حقایق تمام اشیاء و هم قادر به ایجاد تمام اشیاء است. از این روست كه مولای ما امام امیرالمؤمنین(ع) فرمود:

ای مردم! [من تا در میان شما هستم و] تا مرا از دست نداده‏اید، از هر چه كه می‏خواهید از من بپرسید و از من بهره بگیرید؛ چرا كه من به راه‏های آسمان‏ها بهتر از راه‌های زمین آگاهی دارم.۱۷

● امامت بدون اذن خدا خیانت است‏

لذا جز دارندگان مقام وحی و اذن خدا، هر كسی ادعای امامت و زعامت‏ عقل بشر را بنماید او یا اوّل خائن به بشر است و یا اول جاهل به حال بشر و یا هر دو! آدم‏سازی به این سادگی نیست كه هر كسی مدعی آن گردد. درست كردن یك آبگوشت چقدر دقت می‏خواهد؟ اگر نیم مثقال نمكش كم و زیاد بشود قابل خوردن نیست. درست كردن یك انسان چقدر دقت می‏خواهد؟ درجهٔ شهوت و غضب انسان اگر اندكی از حد تعادل خارج شود، دنیا را به آتش می‏كشد.

این دنیای بشری است كه هم اكنون می‏بینید چه زندگی جهنمی به وجود آورده‏اند و نفس‏ها را در سینه‏ها تنگ كرده‏اند. در همه جا جز فساد و جنایت و خیانت چیزی مشاهده نمی‏گردد، چرا؟ چون شهوت و غضب بشر از حد تعادل خارج شده است و معدّل‏ (تعدیل‌كننده) ندارد. آشپزها نالایقند و عرضهٔ پختن عقل بشر را ندارند كه این چنین لقمه‏های تلخ و ناگوار و گلوگیر نكبت و نفرت تحویل جوامع می‏دهند. آن كیست كه بتواند در دامن خود سلمان و ابوذر و مقداد را بپروراند و مالك اشتری بسازد كه در عین داشتن فرمانروایی یك مملكت در میان مردم آنچنان ساده حركت می‏كند كه كسی احتمال نمی‏دهد او (حتی) كدخدای یك دهی باشد.

سخنرانی آیت‌الله سیدمحمد ضیاءآبادی

پی‌نوشت‌ها:

٭ این سخنرانی در تاریخ ۱۵ شعبان المعظم ۱۴۲۵ برابر با ۱۰ مهر ۱۳۸۳ ایراد شده است. صفیر هدایت، ش ۳۰، با تلخیص.

۱. سورهٔ جاثیه(۴۵)، آیهٔ ۲۴.

۲. نفّاث: دمنده.

۳. كلّ یومٍ هو فی شأنٍ. سورهٔ رحمن(۵۵)، آیهٔ ۲۹.

۴. یولج اللّیل فی النّهار و یولج النّهار فی اللّیل. سورهٔ حج(۲۲)، آیهٔ ۶۱.

۵. یخرج الحیّ من المیّت و یخرج المیّت من الحیّ. سورهٔ یونس(۱۰)، آیهٔ ۳۱.

۶. و هو علی كلّ شیءٍ قدیر. سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۲.

۷. ولله یسجد من فی السماوات و الأرض. سورهٔ رعد(۱۳)، آیهٔ ۱۵.

۸. و لله غیب السّماوات و الأرض و إلیه یرجع الأمر كلّه. سورهٔ هود(۱۱)، آیهٔ ۱۲۳

۹. و لله المشرق والمغرب فأْینما تولّوا فثمّ وجه الله. سورهٔ بقره(۲)، آیهٔ ۱۱۵.

۱۰. و هو معكم أین ما كنتم. سورهٔ حدید(۵۷)، آیهٔ ۴.

۱۱. سورهٔ بقره(۲)، آیهٔ ۱۵۶.

۱۲. قل إنّما أنا بشر مثلكم یوحی الیّ. سورهٔ كهف(۱۸)، آیهٔ ۱۱۰.

۱۳. و سخّر لكم ما فی السّماوات و ما فی الارض جمیعاً. سورهٔ جاثیه (۴۵)، آیهٔ ۱۳.

۱۴. سورهٔ حجر(۱۵)، آیات ۲۸ تا ۳۰.

۱۵. و جعلناهم أئمهٔ یهدون بأمرنا. سورهٔ انبیاء(۲۱)، آیهٔ ۷۳.

۱۶. سورهٔ یس(۳۶)، آیهٔ ۸۲.

۱۷. أیُّها النّاس سلونی قبل أن تفقدونی فلأنّا بطرق السَّماء أعلم منَّی بطرق الْأرض. نهج‌البلاغه فیض الاسلام، خطبهٔ ۱۸۹.

۱۸. سكر الحكومهٔ أبعد إفاقهٔ من سكر الخمور. غررالحكم، حرف السّین المطلق؛ و نثراللّئالی، حرف السّین.

۱۹. و عباد الرَّحمن الّذین یمشون علی الأرض هوناً و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً. سورهٔ فرقان(۲۵)، آیهٔ ۶۳.

۲۰. سورهٔ بقره(۲)، آیهٔ ۱۱.

۲۱. همان.

۲۲. همان.

۲۳. سورهٔ بقره(۲)، آیات ۱۲ و ۱۳.

۲۴. سورهٔ بقره(۲)، آیات ۲۰۴ و ۲۰۵.

۲۵. سورهٔ بقره(۲)، آیات ۱ تا ۳.

۲۶. المتّقون شیعهٔ علیّ(ع) الغیب هو الحجّهٔ الغائب. تفسیر نورالثقلین، ج ۱، ص۳۱.

۲۷. صدوق، كمال‌الدین و تمام النعمهٔ، ص ۳۵۳.

۲۸. أما و الله لیغیبینّ إمامكم سنیناً من دهركم و لتمحّصنّ حتّی یقال مات‏ قتل هلك بأیّ واد سلك و لتدمعنّ علیه عیون المؤمنین و لتكفؤنّ كما تكفا السّفن فی أمواج البحرِ. كلینی، كافی، ج ۱، ص ۳۳۶، ح ۳.

۲۹. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۱۲۴.

۳۰. صافی گلپایگانی، لطف‌الله، منتخب الأثر، ص ۴۳۷، ح ۲۰.

۳۱. محدث قمی، مفاتیح‌الجنان، اقتباس از اذن دخول به حرف شریف امامان(ع)، ص ۳۱۱.

۳۲. لان تروا أنه لیس لنا معكم أعین ناظرهٌٔ و أسماع سامعهٌٔ لبئس ما رأیتم. والله ما یخفی‏ علینا شئ من أعمالكم فاحضرونا جمیعاً عوّدوا أنفسكم الخیر كونوا من أهله تعرفوا به. قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ص ۹۲.

۳۳. إنّا غیر مهملین لمراعاتكم و لا ناسین لذكركم و لو لا ذلك لنزل بكم اللّأواء و اصطلمكم الأعداء. مجلسی، محمدباقر، همان، ج ۵۳، ص ۱۷۵.

۳۴. فما یحبسنا عنهم إلّا ما یتّصل بنا ممّا نكرهه. همان، ص ۱۷۷.

۳۵. علیكم بالورع و صدق الحدیث و اداء الامانهٔ و عفّهٔ البطن و الفرج. سفینهٔالبحار، ج۲، ص ۶۴۳ .

۳۶. و اعلم انّه لا ینفع اجتهاد لا ورع فیه. همان، ص ۶۴۲.

۳۷. سورهٔ آل‌عمران(۳)، آیهٔ ۵۴.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.