شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
یاد مهر و مدرسه بخیر

راستی زندگی چه زود میگذرد! انگار همین دیروز بود. وقتی که از مدرسه میآمدیم، با بغضی چمبره زده در گلو و کف دستی تاول زده از ترکه آلبالو و مادر که دلسوزانه به تسلای ما یا شاید به دلجویی از خودش، با همه دانایی که داشت، زمزمه میکرد: «بچه جون تو هنوز نمیدونی. از قدیم گفتهاند چوب معلم گله...!»
واقعا که زندگی چه زود میگذرد! انگار همین دیروز بود که مادر با تعجیل و شتابی در قدمهایش دست تو را گرفته بود و در درازای خیابانی آن سوتر محله و خانه کشیده میشد و به دنبال خودش میکشاندت. دیر شده بود. آنقدر که در خانه دلدل کرده بودی و به دلشوره اولین روز مدرسه پا از پا برنداشته بودی، دیر شده بود.
مادر با گامهای کشیدهاش تو را به دنبال میکشید و بال چادرش در باد بال بال میزد و کشیده میشد. رگهای از سوز سرما در تن هوا بود. دست مادر اما گرم و مهربان. گاهی که قدمهایش را سست میکرد تا نفست راست شود و پس نیفتی، فرصتی میشد تا نگاهت به نگاهش بیفتد. نگاهی که آمیزهای از غرور و ترحم بود.
(غرور شاید از این که فرزندش به بار نشسته و به سن مدرسه رسیده. ترحم اما چرا...!؟)
میبردت تا تو را به مدرسه بسپاردت. میرفتید تا تو بمانی و او برگردد. تجربه اولین جداییات شاید.
تو در آن سوی در و دیوار و نیمکت و تختههای سیاه میماندی و مادر تمام راه را، و این بار نه به شتاب، که انگار دلشکسته و پارهای از جانش در جایی جای مانده برمیگشت، شاید حتی پای چشمش هم تر شده بود. نمیدانستی. ولی این را میدانستی و حتما امروز هم به یاد داری. این که چه دلتنگ شده بودی. چه تنها مانده بودی. غربت غروبی پاییزی بر دلت نشسته بود و تو در خودت شکسته بودی... .
مادر رفته بود و تو انگار تازه معنای آن حس ترحم را در نگاهش میفهمیدی. راستی که چقدر قابل ترحم بودی آن روز... . روز اول مهر ماه سالی که برای اولین بار به مدرسه رفتی...
زندگی راستی چه زود میگذرد. انگار همین دیروز بود. درازنای درد را میگویم که از بند انگشت شروع میشد و تا فرق سر تیر میکشید.
درد که میگویم، نه آنقدر سخت که مثل مردن. شاید آنقدر تلخ و عذابآور که مثل شکنجه.
معلم خط را میگویم. قلمهای نی را که یادت هست؟ بارها از خودمان پرسیدیم چرا وقتی معلم خط با هر چه زور که داشت، شکنندگی انگشتانمان را در بند بند نی ضرب میکرد، قلم نی نمیشکست!؟
راستی که چه قلمهایی داشتیم. چه شیشههای مرکبی. چه لیقههای دواتی... یادت هست؟ چه خطی مینوشتیم. «جور استاد به ز مهر پدر» چه میدانستیم. شاید هم استاد خط داشت جور مهر پدر را میکشید و مانمیفهمیدیم.
حرف مادر را یادت هست؟ این که: «بچه جون تو هنوز نمیفهمی. از قدیم گفتهاند چوب معلم گله» و عجیب این که امروز و هنوز هم نمیفهمیم. این که چرا و چطور یک معلم میتوانست آن همه بد باشد.
ولی نه. از حق هم نباید گذشت. معلمها همه هم آنقدرها بد نبودند. از اجبار و اتفاقی که شاید چند نفری را هم به کلاس و لباس معلمها کشانده بود بگذریم، به گذار ایثار و مدارا و محبت میرسیم که بسیاری از معلمان من و تو از ساکنان قانع و صبور آن بودند.
چارسوق این گذر به شمع وجود آن نازنینان روشن بود و هم آنان، قلندران بیدار شبهای بلند ندانستنهای من و تو بودند. پس، یادشان در تاریکخانه خاطر ما روشن باد.
راستی که این قافله عمر چه زود میگذرد! اول مهر ماه سالی که پشت نیمکت مدرسهای در جایی از آنجا که زبان همکلاس و معلم و درس و کتابش زبان مادر بود و زبان مادریمان بود تا امروز اول مهر ماه که ایستاده یا نشستهای در گوشهای از سرزمینی که پدری نیست و زبانش هر چه که هست، مادری نیست.
راستی که چقدر دلم تنگ است برای آن نیمکت چوبی رو به تخته سیاه مدرسهام. برای همهه بچهها در حیاط مدرسه. برای نقشه ایرانی که آنجا در کلاس و بر دیوار آویزان بود. برای صدای گرم و روشن معلمم که به زبان مادری از سرزمین پدری میگفت... .
و بالاخره که امروز، در خطی از مدارات دوم یا سوم زمین باز به هم میرسیم. با کولهباری از خاطرات و یادها. خاطرات و یادهایی که در گذران این همه سال جای جای کمرنگ و بیرنگ شده. درست مثل رنگ جوگندمی موهای من و تو. به هم میرسیم. نگفته، انگار که گفتهایم، گذشتهها گذشته. حالا دیگر نگران سرزمین پدریمان هستیم و زبان مادری بچههایمان.
قافله عمر میگذرد و چه تند و با شتاب. من و تو نیز با این قافله همراهیم و میرویم. خاطرات و یادهایمان پاک و کمرنگ میشود. رشتههای نقرهای و سفیدی که به نقد جوانی خریدهایم، زینت موهایمان میشود و نگاههایمان نگران آینده است. ما ـ من و تو ـ ما هم درس و مدرسهایهای قدیم. همکلاسیهای آن روزها... .
منبع: parand.se
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست