پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی با الگوی غربی, دو ضربه جانکاه بر پیکر انقلاب بود


توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی با الگوی غربی, دو ضربه جانکاه بر پیکر انقلاب بود

حضرت آیت الله علم الهدی در مصاحبه اختصاصی با هفته نامه پرتوسخن, در تشریح جنگ احزاب, توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی با دنباله روی از غرب را به منزله دو تبری دانستند که از دو طرف بر پیکر و تنه درخت انقلاب زده شد و این درخت را مصدوم کرد, ولی رهبری حکیمانه مقام معظم رهبری و سکانداری مدبرانه ایشان به کلی مساله را حفظ کرد

مقام معظم‌رهبری در دیدار رئیس‌جمهور و دولتمردان با معظم‌له، کارشکنی‌ها علیه دولت نهم را به جنگ احزاب تشبیه کردند. در این‌باره گفت‌وگویی با آیت‌الله علم‌الهدی، نماینده ولی‌فقیه و امام جمعه مشهد و عضو مجلس خبرگان انجام داده‌ایم که در زیر می‌آید.

رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیرشان با هیات دولت، دو جریان داخلی و خارجی را در مقابل این دولت دانستند که مثل جنگ احزاب دست به دست هم داده‌اند و فشار می‌آورند که دولت نهم را بکوبند. چرا رهبر معظم انقلاب چنین تعبیری فرموده‌اند و دلیل اتحاد فعلی دشمنان اسلام چیست؟

در حقیقت با این بیان، مقام معظم رهبری خواسته‌اند از جریان خاصی که امروز در جامعه ما به وجود آمده، و هدف اصلی و واقعی این جریان، اساس نظام و انقلاب است پرده‌برداری کنند. این دولت به خاطر این که در کانون کارگزاری این نظام قرار گرفته و به مقام رهبری وابسته است و حرف امام و این نظام و انقلاب را می‌زند، و عدالت‌خواهی و استکبارستیزی در آن تشخص دارد، هدف و سیبل این تهاجم شده است.

در جنگ احزاب آنچه که صورت گرفت یک اتفاق و همدستی و همیاری تمام جریان‌های ضداسلام در شبه جزیره عربستان بعد از شکست توطئه‌های فردی‌شان بود. از ابتدای ظهور اسلام، قریش از یک طرف و گروه‌های ملحد و مشرک دیگر هر کدام در ظرف وجودی خودشان، با استفاده از قدرت خود، علیه پیغمبر قیام کردند و شروع کردند با ایشان جنگیدند. تمام این حرکت‌ها و توطئه‌های بر ضد رسول‌الله شکست خورد، و کار به جایی رسید که هر یک از جریان‌های مخالف اسلام به این نتیجه رسیده بودند که قدرت مصاف در برابر مسلمان‌ها و پیغمبر را ندارند. لذا در صدد برآمدند که با هم دست به یکی کنند و با یک اتفاق و تجمیع قدرت و نیرو، بتوانند بر پیغمبر مسلط شوند و مسلمانان را شکست بدهند. با این تفکر و اندیشه، جریان جنگ احزاب شروع شد.

● چه جریان‌هایی در جنگ احزاب به مقابله با پیامبر اسلام برخاستند؟

در جنگ احزاب سه جریان در کنار هم قرار گرفتند. اول جریان کفر و شرک و بت‌پرستی عربستان. دوم جریان یهود به عنوان معاند هدفمند پیغمبر و اسلام و سوم جریان نفاقی که در مدینه نفوذ کرده بودند و از هر نوع ضربه و زیان به مسلمان‌ها و پیامبر هم ناامید شده بودند و قدرت توطئه خودشان را هم از دست داده بودند. این سه جریان با هم یکی شدند و جنگ احزاب آغاز شد.

مقام معظم رهبری با تشبیهی که فرمودند، می‌خواهند مردم را به این نکته توجه بدهند که در تجربه سی‌ساله این انقلاب و تداوم سی‌ساله این نظام به عنوان دستاورد محوری انقلاب، تا به امروز همه طرح‌ها، همه توطئه‌ها، همه برنامه‌ها را از جنگ تحمیلی گرفته تا توطئه‌های خائنانه عرصه بین‌المللی در تقابل با این نظام و کشور، تا حرکت‌های کور و هدفمند نفاق در داخل و درون کشور، همه اینها تا به امروز شکست خورده است. نفاق در شکل‌های مختلف و رنگ‌های گوناگون شکست خورده، هم آنجایی که با قیام مسلحانه به مصاف این انقلاب آمده، هم آنجایی که در صدد براندازی نظام با یک حرکت نرم و کودتای خزنده، اقدام کرده، شکست خورده است. جریان‌های بیرونی هم در تهاجم‌شان، شکست خورده‌اند هم شرق و هم غرب، هم در جبهه‌های اقتصادی و هم جبهه‌های سیاسی، در همه توطئه‌ها در برابر نظام ما شکست خورده‌اند و امروز بعد از سی‌سال نظام ما قوی‌تر از روز اول و قدرتمندتر از روز اول در دنیا تناور حکومت می‌کند.

با این خصوصیتی که این نظام پیدا کرده است، الآن همه به این نتیجه رسیده‌اند که هیچ‌کدام به تنهایی قدرت مقابله با این نظام را ندارند و اینها در مقام مقابله با این نظام همه دست به یکی شده‌اند. و لذا شما می‌بینید در برخورد با این نظام و جریان‌های این نظام، که در نقطه اول و صف مقدم‌اش این دولت ارزشی قرار دارد، وزارت خارجه اسرائیل همان حرف را می‌زند که در مجامع اروپایی زده می‌شود و دقیقا همان حرف هم به وسیله جریان‌های نفاق داخلی و گروه‌های ضدارزشی و لائیک زده می‌شود. وقتی که بناست یک موضع‌گیری در مقابل دولت انجام بگیرد، ما یک هم‌صدایی و هم‌نوایی بین همه این جریان‌ها احساس می‌کنیم. تعبیر مقام معظم رهبری در مقایسه حملات به دولت با جنگ احزاب این را می‌رساند که همان‌‌طوری که جنگ احزاب در آن موقعیت شروع شد، موقعیتی که همه جریان‌ها از مصاف شخصی با اسلام و پیغمبر ناامید شده بودند و جز این که با هم دست به یکی کنند و قوای خودشان را تجمیع کنند، راهی در مقابله با پیغمبر نمی‌دیدند، الآن هم نظام ما در این شرایط قرار دارد.

طبیعی است که همه این تهاجمات هماهنگ، متوجه دولت بشود به خاطر این که این دولت در رأس کارگزاری این نظام است.

● عامل پیروزی مسلمین در برابر احزاب در این جنگ چه بود؟

عاملی که دشمن در جنگ احزاب شکست خورد و برای همیشه ناامید شد از مقابله با اسلام و به دنبالش فتوحات مسلمانان یکی پس از دیگری در جریان فتح خیبر، فتح مکه و بعد غزوه حنین و رسید تا به غزوه تبوک و این فتوحات عظیم و گسترده مسلمانان به صورت یک فعالیت‌ها در عرصه‌های مصاف با امپراتوری‌های جهان، شروع شد، علت و عامل اصلی این شکست و ناامیدی دشمن در داخل شبه جزیره عربستان، وجود اقدس امیرالمؤمنین علیه‌السلام است. این جمله‌ای که از پیغمبر اکرم معروف است و سنی و شیعه نقل کرده‌‌اند که رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله فرمودند: «ضربت علی یوم الخندق، افضل من عبادة الثقلین» یک ضربت امیرالمؤمنین که در روز خندق، به امر بن‌ عبدود زدند و او را از پای در آوردند، از عبادت ثقلین و از عبادت جن و انس بالاتر است، این در حقیقت یک شعار نبود و تنها یک بیان ارزش معنوی این ضربت، مبتنی بر اخلاص و قصد قربت امیرالمؤمنین نبود، این فرمایش رسول اعظم یک پیشگویی بود، و در حقیقت یک غیب‌گویی از رسول‌الله بود، یعنی پیامبر خواستند بفرمایند که تمام عبادت جن و انس، این که خداگرایی و خداپرستی در زمین به وسیله اسلام، پای‌گیر شد و انسان‌ها در صفحه کره خاکی، در عبودیت خدا قرار گرفتند، به خاطر آن ضربت امیرالمؤمنین علیه‌السلام در روز خندق و در جنگ احزاب بود. اگر آن ضربت نبود، و در جبهه احزاب، اسلام شکست می‌خورد و پیغمبر اکرم خدای ناکرده شکست می‌خوردند، دیگر روی کره زمین خدا عبادت نمی‌شد. عبودیت پروردگار از جن و انس براندازی شده بود. عبودیت پروردگار در جن و انس، مدیون آن ضربت امیرالمؤمنین در روز خندق است. پس ما می‌بینیم عامل شکست احزاب، در جریان جنگ خندق، وجود اقدس مولی‌ امیرالمؤمنین علیه‌السلام بوده، و این را ما باید بدانیم که امروز هم عامل شکست همه قدرت‌ها در برابر این نظام، و انقلاب مقام ولایت است. آن روز ولایت مولی علیه‌السلام این شکست را برای دشمن، ایجاد کرد، سمبل ولایت، امیرالمؤمنین علیه‌السلام بود، امروز هم ولایت این قدرت‌های متفق و یکتا شده شرک و کفر و نفاق را شکست خواهد داد، و ولایت‌گرایی مردم می‌تواند، با احزاب امروز بجنگد و مبارزه کند و لذا هر دولتی که در این نظام، مسؤولیت کارگزاری را برعهده بگیرد، بایستی خاصیت شفاف اولیه‌اش ولایت‌گرایی باشد، و اگر ولایت‌گرایی باشد، این دولت می‌تواند در محور کارگزاری نظام، قرار بگیرد. اگر این ولایت‌گرایی را نداشته باشد، در برابر احزاب شکست می‌خورد و آنها ممکن است پیروز شوند.

● اشاره به جنگ‌های بعد از جنگ‌ احزاب فرمودید، مسلمین پیش از جنگ احزاب نیز، غزوات و سریه‌های داشته‌اند، از برجسته‌ترین آن‌ها جنگ‌های بدر و احد است. جنگ بدر که مسلمین در آن پیروز بودند، و جنگ احد که شکست ظاهری از آن مسلمین شد. آیا می‌شود در تطبیق با امروز، جنگ بدر را دفاع مقدس و جنگ احد را کمرنگ‌شدن ارزش‌ها پس از دفاع مقدس در نتیجه پیروی از سیاست‌های اقتصادی و فرهنگی غرب، تجمل‌گرایی مسؤولین و رفاه‌طلبی، نفوذ سکولاریسم و لیبرالیسم در دولت‌ها – به تعبیر رهبر معظم انقلاب – که دولت نهم جلوی آن را گرفت، دانست؟ جنگی که با پیروزی دولت ارزش‌گرای نهم، از بروز آن جلوگیری شد؟

اول این که مسلمین در جنگ احد شکست نخوردند، جنگ احد مظهر قدرت اسلام و پیغمبر بعد از جنگ بدر بود، البته یک حرکت نامساعدی در جنگ احد از سوی عده‌ای سر زد که مقداری در ارتباط با این حرکت مسلمین خسارت و ضایعات دادند. مسلمین شکست نخوردند. امیرالمؤمنین یکه و تنها لشکر سه هزار نفره قریش را شکست دادند، حتی بعضی از اینها که به حمراء الاسد رفتند و با خیال این که لشکر اسلام خیلی ضایعه و خسارت دیده است، به فکر این افتادند که می‌توانند برگردند و با لشکر خسارت‌دیده بجنگند، پیغمبر اکرم دستور دادند و همان مسلمان‌های مجروح در جنگ احد حرکت کردند و تا حمراء الاسد دشمن را تعقیب کردند. این در حالی است که پیامبر فرموده بودند غیر از کسانی که در جنگ احد شرکت کرده‌اند برای تعقیب نیایند. وقتی که اینها حرکت کردند، حتی از هیبت حرکت اینها، کفار ترسیدند و از حمراء الاسد هم فرار کردند و رفتند. احد در حقیقت برای ما یک مظهر قدرت دین و اقتدار متکی بر اخلاص و ایثار و خداگرایی مسلمین بود بعد از جنگ بدر، در جنگ احد مسلمان‌ها شکست نخوردند.

ما در انقلاب سی‌ساله خودمان، نوسان‌هایی در عرصه این نظام داشته‌ایم، یک تشبیه شما، تشبیه دفاع مقدس به جنگ بدر، تشبیه جالبی است. اما جریان‌هایی که بعد پیش آمد، تنها مسأله غنیمت‌گیری بعضی وابستگان این انقلاب یا برخی افرادی که برای انقلاب زحمت کشیده بودند، نبود. آنها هم در نوسانات بعدی نظام و انقلاب ما پیش آمد و فضای لیبرالیستی و سکولاریستی به وجود آمد، این در حقیقت معلول دو قضیه‌ای بود که از همان ابتدا هم مقام معظم رهبری با این دو جریان مخالف بودند، و موضع‌گیری مشخصی هم داشتند، ببینید، دو حرکت انجام گرفت که انقلاب را دچار نوسان و خسارت کرد. نمی‌شود البته گفت، کسانی که عامل این خسارت‌ها بوده‌اند، آگاهانه به این اقدامات دست زده‌اند و خدای ناکرده قصد خیانت و یا ضربه‌زدن به این انقلاب را داشته‌اند. شاید آنها هم ناآگاهانه فکر می‌کرده‌اند این خط، خط خوبی است. این روش‌، روش خوبی است. یکی بحث توسعه اقتصادی با الگوی غربی بود و دیگری بحث توسعه سیاسی با دنباله‌روی از غرب بود. اینها به منزله دو تبری بودند که از دو طرف بر پیکر و تنه درخت انقلاب زده شد و این درخت را مصدوم کردند. نعوذ بالله شاید قصدی هم نداشتند. هیچ‌کدام از افرادی که عامل اجرایی این دو خط بودند، نمی‌توانیم بگوییم اینها خائن بودند، قصد سوء داشتند، یا نسبت به انقلاب قصد خیانت داشتند، شاید در فکرشان بوده که راه توسعه جامعه ما و توسعه اقتصادی ما، بعد از جنگ تحمیلی، واقعا توسعه اقتصادی با الگوی غربی است، و فکر می‌کردند این راه توسعه است! یا فکر می‌کردند راه توسعه اجتماعی و سیاسی ما همان توسعه سیاسی با الگوی غربی است. و با این تفکر آمدند این قضیه را مطرح کردند. اما اینها واقعا دو ضربه جانکاه بود از دو طرف بر پیکر این انقلاب زده شد و ما راهمان را گم کردیم و خط ما مشتبه شد. ولی رهبری حکیمانه مقام معظم رهبری و آن سکانداری مدبرانه ایشان به کلی مساله را حفظ کرد و کشتی این انقلاب در جاده و مسیر خودش قرار گرفت و بر حسب این که این کشتی در جاده و مسیر خودش قرار گرفت، ارزش‌های انقلاب و امام برگشت به جامعه ما، این خودش را در انتخابات ریاست‌جمهوری نهم، انتخابات مجلس و همه گزینش‌های مردمی پس از آن نشان داد.

البته برخی سران جریان‌های گذشته، اعلام کرده‌اند که می‌خواهند آب رفته را به جوی بازگردانند!‌ و وضعیتی که پس از انتخابات نهم ریاست‌جمهوری به وجود آمده را تغییر دهند، و عمده تلاش خود را هم بر روی همین امر قرار داده‌اند.

آنها حرف‌های مختلفی می‌زنند. یک بار گفته‌اند که این که ما به ارزش‌ها و اصول‌ انقلاب باز گشته‌ایم، این در جامعه ایجاد یک توقعات و مطالباتی می‌کند! ما باید فکر کنیم که مطالبات مردم را چه طور جواب بدهیم. این یک حرف است، که این حرف به معنای ندامت است از آنچه پیش از آن دنبال می‌کرده‌اند. اما یک حرف هم این است که می‌گویند اصل بازگشت به ارزش‌های انقلاب و شعارهای اصلی زمان امام و انقلاب جوابگوی این مطالبات نیست. ما این وضع موجود را باید دگرگون کنیم! البته آنها طوری حرف می‌زنند که هر کسی از ظن خود یارشان می‌شود! دو جور می‌شود آن را تفسیر کرد. اما اگر ما این دو حرف را کنار هم بگذاریم و بررسی کنیم، احتمالاتی دارد، یک احتمال این که خیر! روش ما روش خوبی بوده، باید دوباره همان توسعه اقتصادی و سیاسی غربی پیاده بشود، بی‌بندوباری و حرکت جامعه به سوی لائیسم ترویج شود، خوب ما ضربه‌ این را خورده‌ایم و تجربه‌اش کرده‌ایم و دیدیم که این نتیجه‌اش مقابله و معارضه با انقلاب و اسلام است. ما از این وضعیت عبور کرده‌ایم. ما نمی‌توانیم آن‌طور عمل کنیم. در سال ۷۶ که به آن توسعه سیاسی غربی تن دادیم، در حقیقت جنگ سخت ما گذشته بود و ما پیروز شده بودیم، جنگ نرم هم علیه ما شروع نشده بود. الان دو سه سال است که جنگ نرم علیه این نظام شروع شده است. با این شروع شدن جنگ نرم، این که ما برگردیم و جامعه را برگردانیم ارزش‌های انقلاب را تضعیف کنیم، اصول انقلاب را تضعیف کنیم، بخواهیم برگردیم به آن توسعه سیاسی با الگوی غربی و رشد با الگوی دینی را کنار بگذاریم، این در حقیقت به معنای این است که یک کلنگ و تبری به دست گرفتن و انقلاب را از ریشه زدن. آن به این معناست.

برخی مدعیان اصول‌گرایی در سپاه پیامبر، بعد از این که قدرت و لشکرکشی احزاب را دیدند، دچار ترس شدند و بحث مخالفت و عبور از پیامبر را مطرح کردند. رهبر معظم انقلاب در دیداری که با هیات دولت داشتند، انگیزه خط تخریب داخلی دولت را یک طیف وسیعی دانستند، اعم از بعضی که بی‌خبرند و مغرض نیستند، برخی که غرض‌های شخصی و سطحی دارند، و برخی که غرض‌های عمقی با نظام دارند و از امام در دلشان کینه است و حرف‌های امام را یا از اول قبول نداشتند یا حالا قبول ندارند. نکته‌ای که وجود دارد این است که امروز در میان برخی چهره‌ها مخالفت با دولت دیده می‌شود که نمی‌شود به هیچ عنوان آن را از روی بی‌خبری و بی‌اطلاعی دانست.

این فرمایش رهبری در ارتباط با تخریب‌گران دولت است. رهبر معظم انقلاب مرز میان انتقاد و تخریب را مشخص کرده‌اند. ببیند، هر کسی که در ارتباط با دولت حرفی زد، الزاما مخالف دولت نیست. اگر فکر کنیم همراهی و تایید و پشتیبانی دولت به این است که افراد لب ببندند و به هر برنامه‌ای که در کشور اجرا می‌شود تن بدهند، این فکر غلط و خیال باطلی است. ما نباید توقع داشته باشیم از شخصیت‌های سیاسی و نخبگان جامعه که درباره هر جریانی که پیش می‌آید، اینها صرفا تمکین کنند و تسلیم باشند و حرف نزنند و اگر هم حرف زدند، بگوییم اینها مخالف دولت هستند. بارها مقام معظم رهبری فرمودند مخالفت با دولت درست نیست، تخریب دولت جایز نیست، اما انتقاد از دولت درست است. باب انتقاد بسته نیست. یعنی اگر برنامه و اقدام و جریانی که از سوی دولت اتفاق می‌افتد و این به نظر کسی خلاف رسید و به نظرش اشکالی داشت، آن اشکال را باید بگوید. حرفش را باید بزند. ما که نباید هر کسی یک نظریه‌ای داد بگوییم با دولت بد است، با دولت دشمنی دارد. حتی افرادی که از اول پای این دولت ایستاده‌اند، حمایت کرده‌اند، دفاع کرده‌اند، دولت را تایید کرده‌اند، حالا اگر آمدند در یک مساله اقتصادی یا مساله فرهنگی نظر دادند، که این نظر با نظر دولتمردان هماهنگ نبود و یا ایرادی داشتند به آنچه که دولت انجام داده، ایراد داشتند به آنچه دولت می‌خواهد سیاست‌گذاری کند، ما نباید بگوییم همه اینها مخالف دولت هستند. این انگ مخالفت با دولت به افراد، این خودش یک راهی است برای تضعیف دولت. من به عزیزان دولتمرد می‌خواهم بگویم، به افراد و جریان‌هایی که بر حسب پیروی از مقام معظم رهبری، می‌خواهند دولت را حمایت کنند و عامل تقویت دولت هستند، اینها دوست نادان نباشند و دولت را به اشتباه تضعیف نکنند. این که ما بیاییم، مدام به آمار مخالفین دولت اضافه کنیم. این یک نوع دشمنی با دولت است. یعنی کسانی که حتی حرفی را می‌زنند به عنوان حمایت و دلسوزی از دولت، ما بیاییم اینها را در فهرست مخالفین دولت جا بدهیم، این بزرگ‌ترین ضربه بر پیکر دولت است. کسانی که این کار را انجام می‌دهند با دولت دشمنی کرده‌اند.

یکی دیگر این است که وقتی افراد حرفی را می‌زنند و انتقادی می‌کنند، باید دید موضع حرف‌شان چیست. واقعا اینها از موضع مخالفت با دولت و اعتراض به دولت حرف می‌زنند، یا اینها در موضع حمایت از دولت ایستاده‌اند و از موضع النصیحة للحاکم، النصیحة للامام، النصیحة للامیر دارند حرف می‌زنند. اینها از باب امر به معروف و نهی از منکر دارند حرف می‌زنند، ما باید ببنیم دقیقا چه نظری می‌دهند.

نکته دیگری که باید دقت شود این است که حرف‌هایی را که افراد می‌زنند و در آن نقد دولت است، آن حرف‌ها را بیاییم از زبان دشمنان دولت نقل کنیم. این حرف‌ها را از زبان خودشان بگیریم و نقل کنیم. این که فرضا آقایی می‌آید و از روی دلسوزی حرفی در نقد یک برنامه فرهنگی یا اقتصادی دولت می‌زند، ما نرویم و ببینیم او چه گفته، اما وقتی حرف او را یک روزنامه ضددولتی و یا یک سایت مخالف دولت این حرف را پالایش می‌کند، پس و پیش آن را می‌زند، نقطه‌های مثبت حمایت از دولت را از آن حذف می‌کند و فقط نقطه نقد دولت را فقط برجسته می‌کند، ما بیاییم همان برجسته را بگیریم، هم به آقای رئیس‌جمهور گزارش بدهیم، هم در هیات دولت مطرح کنیم، و این را به عنوان دیدگاه آن آقا، تبلیغ کنیم. و از یک نیرویی که طرفدار دولت است، یک عنصر ضد دولت بسازیم. این بزرگ‌ترین دشمنی با دولت است. این تقویت دولت نیست. به عنوان نمونه خیلی جالب است که دفتر تبلیغات یک جزوه می‌دهد، مواضع و دیدگاه‌ها، در آن جزوه مواضع و دیدگاه خودم را دیدم، تمام مدارکش یا روزنامه کارگزاران است یا دیگر روزنامه‌ها و سایت‌هایی که ضد ما هستند و مواضع‌شان با مواضع ما مخالف است، ما اینها را قبول نداریم و اینها هم ما را قبول ندارند، چرا حرف ما را از اینها نقل می‌کنید!؟ از این روزنامه‌ها و سایت‌ها مطالب تقطیع شده و تحریف شده را آورده و نوشته مواضع و دیدگاه‌های سیداحمد علم‌الهدی!

شخص رئیس‌جمهور بارها اعلام کرده است که من دست منتقدانم را می‌بوسم، به عنوان نمونه با اقتصاددانانی که در نامه‌هایی کلیه مواضع اقتصادی دولت را زیر سؤال بردند، جلسه ترتیب داد و آنها را تکریم کرد. اما اکنون با برخی سیاه‌نمایی‌ها علیه دولت از سوی برخی سیاستمداران مواجه هستیم که رهبر معظم انقلاب در خطبه‌های نمازجمعه اخیر آنها را «بی‌انصافی» دانستند. این سیاه‌نمایی‌ها عینا در پایگاه‌های دشمن هم نقل می‌شود، سایت وزارت امور خارجه اسرائیل هم آن را منتشر می‌کند و مدام از سوی دیگر رسانه‌های بیگانه تکرار می‌شود. جای هیچ شک و شبهه نیست که سیاست خارجی استکبارستیز دولت، نقطه قوت دولت، افتخارآفرین و عزت‌بخش است و شما هم بارها به آن اشاره کرده‌اید، اما سیاه‌نمایی‌ و زیر سؤال بردن این سیاست‌ها از سوی کسانی که خود را سیاستمدار می‌دانند، آیا معنایی جز تخریب و دشمنی با دولت دارد؟

شاید نشود این افراد را جزو احزاب درگیر با پیامبر و مسلمین دانست. این نیست. نظر مقام معظم رهبری هم این نیست. جنگ احزاب وقتی شروع شد، در جنگ احزاب عمربن‌عبدود که آمد در میدان و گفت: «و لقد بححت من النداء بجمعکم هل من مبارز ...» در این جا یک عده‌ای از مسلمانانی که در صف پیغمبر بودند داشتیم که در عین این که در صف پیغمبر بودند، اینها در نفاق نبودند، اینها عبدالله بن‌ابی‌ها نبودند، اینها کسانی بودند که پشت سر پیغمبر مقابل احزاب ایستاده بودند، ولی در عین‌حال همانجا اینها عده‌ای دچار تردید شدند، عده‌ای دچار تشکیک شدند، عده‌ای در فکر این افتادند که پیامبر یک طوری با احزاب صلح کند، عده‌ای در صدد این برآمدند که یک رابطه و لابی برقرار کنند که اگر احزاب پیروز شدند، اینها بتوانند خودشان را حفظ کنند. اینها همه‌اش در لشکر پیغمبر بود. و این لشکر، لشکر پیغمبر بود.

● منافقین بودند؟

خیر! منافق هم نبودند، منافقین رفتند داخل مدینه که مدینه را به هم بریزند. منافقین آمدند در احزاب، آمدند در جنگ، رفتند آن طرف خط، ولی اینها که عرض کردم، داخل لشکر پیغمبر بودند، پشت سر پیغمبر بودند، و واقعا وقتی عمربن‌عبدود به دست علی علیه‌السلام کشته شد، خود اینها تکبیر گفتند، خود اینها خوشحال شدند، واقعا خوشحال شدند. ولی در عین‌حال وقتی که دیدند عمر بن عبدود آمد و مقابل لشکر پیغمبر ایستاد و این‌طور وضع پیش‌آمده بود، و فریاد می‌زد «هل من مبارز» و هیچ‌کس هم جز علی حاضر نیست برود در میدان. این افراد خیلی به فکر افتادند. ما الان هم در صف نیروهای مثبت، افرادی را داریم که حالا به هر عنوانی به میدان می‌آیند، نمی‌شود فوری روی اینها برچسب بزنیم به عنوان عبدالله‌ بن ابی جنگ احزاب. قضیه به این سادگی نیست. به جز جریان‌هایی لائیکی که اصلا اینها رهبری را نپذیرفتند، ولایت را قبول نکردند، و نقطه مقابلشان هم شخص رهبری و ولایت است. مثل عبدالله بن ابی. اینها الآن در مملکت هستند. جریان‌هایی مثل سازمان‌های نامشروع و حزب‌های غربگرا که عبدالله بن ابی‌های زمان هستند. اینها عوامل نفاق داخلی هستند که با عوامل خارجی هم‌دست هستند تا نظام را براندازی کنند. این نظام را با این وضع قبول ندارند. بعضا خودشان هم جاهایی گفته‌اند که نظام را با محوریت ولایت قبول ندارند. کسی که بگوید اشکالاتی که شما می‌کنید اشکال به دولت نیست، اشکال به رهبری است. این طور حرف می‌زند، اصلا نظام را قبول ندارد. ساختار ولایت را قبول ندارد.

● به هر حال با این طیف مواجه هستیم و تعبیر رهبر معظم انقلاب برای حزب‌الله اصیل، تکلیف‌آفرین است، در مقطع کنونی وظیفه خواص را چه می‌دانید؟

خواص و حزب‌الله اصیل باید راه خود را بروند. ما نباید نیروی خودمان را صرف و خرج برخورد کنیم. اگر بخواهیم نیروی خودمان را صرف و خرج برخورد کنیم، از حرکت اصلی باز می‌مانیم. کما این که در جنگ احزاب پیغمبر هم نیروی خودش را صرف و خرج برخورد با افکار پراکنده و پریشانی که در لشکرشان بود نکردند، به کسی هم ور نرفتند که تو چه فکر کردی، چه کار کردی، چه برنامه‌ای انجام دادی. پیامبر پس از این که احزاب فراری شدند و مسلمین در جنگ پیروز شدند، برگشتند و ریشه منافقین را در مدینه کندند. ولی به این افراد کاری نداشتند. چون اگر ما نیروی خودمان را صرف و خرج برخورد داخلی کنیم، از مواجهه و مقابله با دشمنی که در احزاب با هم یکی شدند باز می‌مانیم. این را باید توجه داشته باشیم.

مصاحبه: محسن داودآبادی فراهانی