دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

زندگی اگرچه تلخ


زندگی اگرچه تلخ

نقد و تحلیل شعری از عبدالحسین انصاری

زندگی اگرچه تلخ، مرگ نازنین که هست

مارهای فربه درون آستین که هست

گرچه دختران شهر شوربخت مانده اند

روی گوش ماه گوشوار صدنگین که هست

صدهزار شکر اگرچه فصل اعتقاد نیست

باز هم هزار مدعی برای دین که هست

اسب اگرچه تشنه آمده ست و تیر در گلو

صد سوار مرده روی شانه های زین که هست

گرچه سیب تازه ای نریخت با تکان باد

نعش کودکان شیرخواره بر زمین که هست

راه آسمان اگرچه بسته تر شده ست باز

روی زخم های میهنم هنوز مین که هست

شهر ناز شعرهای تلخ را نمی خرد

شعر را شهید کن عزیز نقطه چین که هست

هرچه دارم و ندارم این دل شکسته است

خواستی برای تو نخواستی همین که هست

عبدالحسین انصاری

مضمون نسبتاً قدیمی تقابل شهر و روستا که به ویژه در دوران پس از ورود صنایع غربی و غربی شدن شهر در شعر معاصر رونق گرفته است، دستمایه عبدالحسین انصاری شاعر خوب جنوبی برای آفرینش این غزل است. شعر کنشی زبانی برای حمایت از زندگی است و زندگی صورت اجرایی زیبایی، اگر بخواهیم به زیبایی برسیم باید زنده باشیم و موجود زنده است که می تواند تقارن ها و تناسب ها را حفظ کند، در قرآن عزیز شهیدان زنده دانسته شده اند، زندگانی که نزد پروردگارشان روزی می خورند و عبدالحسین انصاری فرزند یکی از این زندگان است، پس لاجرم چنین زندگی پایداری را می جوید و با تأکید بر این معنای زندگی، زندگی نصفه و نیمه و مغشوش قبل از مرگ را به چالش می کشد.

زندگی اگرچه تلخ، مرگ نازنین که هست

مارهای فربه درون آستین که هست

مرگی که در این بیت نازنین شمرده شده است، از این سنخی است که ذکر شد، همان گونه مرگی که سالار زندگان جاوید کربلا آن را شیرین تر از حیات می خواند. البته مار در مصرع دوم بیشتر از آن که مفهوم مصرع اول را حمایت کند خود آغازی است برای حرفی تازه و آن هم تعریض به آنانکه با این زندگی بیگانه اند و لاجرم خود تبدیل به مارهایی مرگ آور شده اند.

گرچه دختران شهر شوربخت مانده اند

روی گوش ماه گوشوار صدنگین که هست

شاعر از امید می گوید، امید حتی در فضایی که شهر، زن این عنصر زندگی ساز را در غنچه پژمرده کرده است و به مرگ نزدیک کرده است. شاعر با نگاهی اسطوره ای به ماه همچون چشمه زیبایی و زندگی امید می بندد و به ستاره هایی که گوشواره آن زن زیبا شده اند.

صدهزار شکر اگرچه فصل اعتقاد نیست

باز هم هزار مدعی برای دین که هست

آن جنس موضع گیری و تزریق امید ناگهان به تعریض بدل می شود، تعریضی که به نوبه خود زیبا و مناسب است اما به سلیقه من تشکل طولی شعر را قدری به هم می ریزد. اتفاقی که در بیت اول در دو مصرع افتاده بود، حالا در دو بیت پشت سر هم تکرار می شود. و این مشکل را ایجاد می کند که بالاخره من مخاطب نمی فهمم شاعر در این شعر مجموعاً چه حسی دارد و شاید هم احساسش همین صورت متناقض را داشته است. که حتی اگر این هم باشد به نظرم در اجرای این احساس می شد دقت بیشتری کرد.

اسب اگرچه تشنه آمده ست و تیر در گلو

صد سوار مرده روی شانه های زین که هست

گرچه سیب تازه ای نریخت با تکان باد

نعش کودکان شیرخواره بر زمین که هست

فضای نگاه به نیمه خالی لیوان در این دو بیت گسترش تاریخی جغرافیایی می یابد و با دو صحنه دیگر تکمیل تر می شود. نخست به اسب بی سوار عاشورا می نگرد و سپس به مردانی که در همان صحنه علی رغم زندگی ظاهری و سوار بودن بر خر مراد به واقع مرده اند. در بیت بعد هم با نگاهی به جهان امروز از حسرتی عمیق و تاریخی یاد می کند، سیب سطر اول در فضای غربی شده امروز! آدم را به یاد آدم و بهشت می اندازد و نیز نیوتن و جاذبه اما در سطر دوم بر زمین می ریزد بی آن که راوی جاذبه ای باشد و به نحوی زیبا قصه کودکان غزه و لبنان را روایت می کند.

راه آسمان اگرچه بسته تر شده ست باز

روی زخم های میهنم هنوز مین که هست

این بیت اگرچه از بسته بودن راه آسمان می گوید اما راه آسمان را نشان می دهد. و راهی را که میهن شاعر و پدر آسمانی او یافته اند. این بیت با دو متن مهم رابطه برقرار می کند در سطر اول با شعر درخشان شاعر شهادت، استاد فرید طهماسبی:

اگر آه تو از جنس نیاز است

در باغ شهادت باز باز است

و در مصرع دوم با متن تصویری فیلم مستند لحظات قبل از شهادت آوینی عزیز

شهر ناز شعرهای تلخ را نمی خرد

شعر را شهید کن عزیز نقطه چین که هست

هرچه دارم و ندارم این دل شکسته است

خواستی برای تو نخواستی همین که هست

در این دو بیت هم شاعر به زیبایی همان فضا را به بلوغ می رساند و همان گونه که شهادت آوینی را انتخاب کرد در زمانی که مطرود بخش مهمی از دستگاه های فرهنگی غرب ستای زمان خود بود، شعر را شهید می کند و در بیت آخر هم با ضربه ای رباعی وار با مخاطب کم حوصله خداحافظی می کند!

علی محمد مودب