جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

دریای جنوب در صحنه


دریای جنوب در صحنه

ساعاتی همراه با محمود استاد محمد و گروهش در پشت صحنه تهرن

درست مثل این که یک داستان کوتاه سه، چهار صفحه ای را خوانده و نخوانده باشی و راننده تاکسی بگوید: بفرمایید آقا. همین طور از پله های این ساختمان فرهنگی در خیابان ارسباران بالا می روی. آن وقت اصغر دشتی با تو دست می دهد و بی آن که به این فکر کنی که مارکز بلند نویس، چگونه دریایی از نور مهتابی را در اتاقک کوچک دو کودک درست کرد تا آنها روی امواج نور قایق سواری کنند، لبخند محمود استاد محمد تو را با خود خواهد برد.

دیگر بی آن که به دریای فشرده شده مارکز در اتاق آن دو کودک بازیگوش فکر کنی یا این که سرانجام داستان کوتاه سه، چهار صفحه ای و نفهمیدن پایان آن را برگردن راننده تاکسی بیندازی، در فکر اتاق کوچک تمرین محمود استاد محمد و گروهش فرو می روی؛ عقربه های کوچک ساعت مچی ات که از روی ۸ بعد از ظهر بگذرند، پنجه های آفتاب سوخته ای بر طبل به صدا درمی آیند. حس یک آهنگ گمشده در سراسر وجودت طنین انداز می شود و صندلی های کناری در جریان سیال ذهن تو به اسکله یک بندر پیر و سالخورده تبدیل می شود. محمود استاد محمد همچنان که در این سالن کوچک تمرین آرام می آید و می رود، انگار تو را با این موسیقی بندر و نوری که برایت فضا را نقاشی می کند با هوای شرجی و صدا های باد برده شهری ساحلی در جنوب رو به رو می کند.

حالا دیگر انگار قایق سواری آن دو کودک بازیگوش را در اتاق کوچکشان فراموش کرده ای. آرام به چهره محمود استاد محمد می نگری. او نویسنده و کارگردان نمایش «آ سید کاظم» است که شاید خوانده ای و نخوانده ای. استاد محمد، سال ها پیش بازیگرانی همچون خسرو شکیبایی و مجید مظفری را به انحنای متن های روان و صمیمی خود هدایت می کرد و تو حالا در این سالن تمرینی با چهره صدر الدین شجره، پردیس افکاری، تبسم هاشمی، خسرو احمدی و ... روبه رو می شوی، انگار این نمایش نامه نویس و کارگردان کهنه کار، دریای جنوب را با خود به این سالن کوچک تمرین آورده است. او هر شب ساعت ۸ تا ۱۲ در این فضای پر شده از موسیقی جنوب و نور پردازی دوار و در هم و بر هم، می آید و می رود و بچه های گروهش را با دیالوگ هایی رمز آگین و اپیزودی تاریخی از جنوب روبه رو می کند؛ متن ها روی دست های بازیگران ورق می خورد و آدم انگار در کنار یک اسکله قدیمی با صدای امواج دریا و ماهیگیرانی در آن سوی زمان روبه رو می شود. محمود استاد محمد این نمایش را برای حضور در جشنواره فجر تمرین می کند.

تهرن قصه غریب و در عین حال جذابی دارد. انگار تاریخ، افسانه، دریا، بندر، موسیقی، جن و پری و... در شکل اورادی پر طنین در این اتاق تمرین جمع شده اند و فضا را به شکلی پر از تأویل درآورده اند؛ «غول بهش مضرت زده غوله رفته خونه تهرانی ها». این ها را خسرو احمدی بازیگر نقش صاحب زالی می گوید و خیلی زود متوجه می شوی قصه این نمایش تنها یک روایت صرف دراماتیک نخواهد بود. زیرا دیالوگ ها به نحوی غریب و اسرار آمیز از حجم ملموس و محسوس زمان به گذشته ولایه دیگری از ذهن نقب می زنند. لایه ای که دیگر با سلام و گپ دوستانه ابتدای ورودت به سالن با استاد محمد فرق دارد. خیلی زود حس می کنی که در این سالن کوچک تمرین دریایی جمع شده است. یک شهر کوچک بندری با اسکله اش انگار به آواز دریانوردان قدیمی ایرانی گوش سپرده است و آدم ها یکی یکی در این شهر موسیقی و برش های ناگهانی نورپردازی خلق می شوند، می آیند، می روند و در لایه ای از این لحظه های ساعت ۱۰ شب تو ناپدید می شوند. درست مثل جریان زاری که انگار آذرخشی ناگهانی است و ابری را در گوشه آسمان نشانه رفته است. تهرن یکی از اصیل ترین قصه های ژانر رئالیسم بومی ایران است؛ ژانری که می تواند همچون ادبیات آمریکای لاتین، فلکلور، قصه ها و باورهای بومی ایران را به شکل ادبیاتی منحصر به فرد ارائه کند و آن را در یک بسته بندی شکیل و زیبا به مخاطبان جهانی ارائه دهد. از این رو در تک تک دیالوگ ها دقیق می شوی. به زار، غول و و جن و... در لابه لای قصه نمایش می نگری.

در ذهن تو انگار هر شب روح ماهیگیری گمشده بر روی دریا به پیاده روی می رود و با مرواریدهای گمشده مردمان باستانی پارس برمی گردد.

حالا صدرالدین شجره هم از در وارد می شود. از گوشه عینکش نیم نگاهی به صحنه می اندازد. انگار هنوز زود است. برای آمدن او به گوشه ای از این صحنه تمرینی، فانوس، یک میز و صندلی کوچک و چشم انداز دیداری خانه ای قدیمی نیاز است. صدای آشنای قصه شب مانند همان دقایقی که پیچ رادیو را می چرخانی، آرام و ملایم است. انگار بازیگر قدیمی تئاتر رادیویی ایران با نقش خود، ملک دیوان ارتباط برقرار کرده است. حالا آرام، آرام، زارخوانی و آواهای گروهی بازیگران به اتمام می رسد تا درست در وسط سالن میز و صندلی های کوچک دور آن به سخن گفتن بیایند.

صدرالدین شجره، پردیس افکاری، تبسم هاشمی، خسرو احمدی، مهدی ساکی، مهدی آگاهی، سیامک احمدی، رضا علوی، فهیمه موسوی، مریم بخشی، رؤیا شجاعی، عرفان ملکوتی، علی فرح زاد، بهاره دهقانی پور و ثمین راحتی هرکدام گوشه ای از خاطرات گمشده مردمانی از جنوب هستند که همواره در این سالن کوچک جمع شده اند.

حالا میز و صندلی ها می آیند انگار سپیده دم یک روز ملایم از دوران پر تب و تاب مشروطیت است. یک خانواده تهرانی از طایفه قاجار به بندر تبعید شده اند.

ملک دیوان پدر این خانواده طرفدار مشروطه خواهان است و همسرش به طایفه قدیمی خود، قاجاریه علاقه دارد.

از این رو زندگی خانوادگی آنها همواره با مشاجره های لفظی توأم است. دختر کوچولوی آنها تاج ماه نیز هست. آن سوتر خسرو احمدی با نگاه های تیزی به ملک دیوان می نگرد. او بازیگر نقش صاحب زالی است. صاحب زالی که در بندر مردم را اذیت می کند و شخصیتی منفی به شمار می رود، چندان روی خوشی به این خانواده قجری نشان نمی دهد. او تلاش می کند که تاج ماه را با جریان زار درگیر کند.

بنابراین می گوید که زار به تاج ماه سرایت کرده است. از سوی دیگر خانواده ملک دیوان خدمتکاری به نام کهور دارند که انگار صرع دارد و خیلی وقت ها غش می کند. صاحب زالی تلاش می کند که ماجرا را جور دیگری بازگو کند. او می گوید که تاج ماه، جن را به کهور منتقل کرده است. زیرا دخترکوچولوی خانواده تهرانی با «منتیل ها» که چیزی شبیه جن یا ارواح خبیثه هستند، در ارتباط است.

این کل داستان قصه است که همواره در تمرین های گروه مانند بارشی ناگهانی بازیگران را به رفت و آمد واداشته است. محمود استاد محمد خود روی این متن دقت وحساسیت خاصی دارد. او درباره تمرین ها و نحوه رضایت از کار می گوید: کار نسبت به زمان، ساعات تمرین و وقتی که گذاشته ایم، خیلی خوب شده است. بازیگران هم، چه بچه های قدیمی و چه جوان تر ها از خود انرژی می گذارند.

برای دقایقی کوتاه با محمود استاد محمد و شخصیت نمایشی مشهورش «آسیدکاظم» به دهه های گذشته برمی گردیم؛ به زمانی که مجید مظفری در این تئاتر بازی می کرد. آن روزها استاد محمد نمایشنامه نویسی جوان بود و همواره با نمایش آسیدکاظم برسر زبان ها افتاد. در حالی که با هم خاطره نمایش «شب بیست و یکم» را با بازی خسرو شکیبایی مرور می کنیم، می گوید: تهرن شباهتی به آسیدکاظم یا شب بیست و یکم ندارد. اگر این نمایش به طرز مطلوبی به روی صحنه برود، کار خوبی از آب در می آید. منظورم این نیست که تهرن نمایش محکمی است. منظورم این است که رابطه خوبی باتماشاگر برقرار می کند. این نمایش نوعی وسعت دارد و ۴۰ بازیگر در آن بازی می کنند. همچنین به دلیل تنوعی که در طراحی آن به کار رفته است ، قادر به این ارتباط با مخاطب است. تهرن یکی از بومی ترین، تاریخی ترین و افسانه ای ترین قصه های خلیج فارس را در دوره مشروطه با انقلاب مشروطه تلفیق کرده است. من در متن کوشش کردم که برای خواننده جذاب بنویسم. در اجرا هم همین کوشش راکرده ام. اما این که این کار محکم و جاندار ارائه شود یاخیر؟ داوری آن برعهده تماشاگر است.

داستان در یک خانه قدیمی بامعماری دوران قاجاریه شکل می گیرد. خانواده صاحب این خانه قدیمی از قاجاریه هستندکه به بندری درجنوب تبعید شده اند. قصه با رویدادهای بین این خانواده و حاکم بندر به پیش می رود. بنابراین اینجا هم بندر را داریم و هم دریا و هم آن خانه قدیمی. یعنی طراحی صحنه اش خیلی وسیع است.

استاد محمد درعین حال خونسرد است. به صحنه ای از تمرین بچه ها وارد می شود. گاهی دیالوگ رامتوقف می کند. «تو یه خنده می خوای. عمه یه خنده داره. تو باید عین لبخند عمه را تقلید کنی» و شاید لحظاتی بعد در باره عمارت مسکونی ملک دیوان و خانواده اش می گوید: خانه دو پنجره دارد که خورشید هم پشت یکی از آنهاست. از پنجره صداهایی را می شنویم. صدای شلوغی آدم ها.

و حالا از این پنجره نیم نگاهی به منزل این خانواده قدیمی تهرانی می اندازی . ملک دیوان ایستاده است و چای می نوشد. او انگار همیشه تنهایی اش را با فکر کردن و چای نوشیدن پر می کند. به بازیگر این نقش نزدیک می شوی.

صدرالدین شجره نمایش نامه نویس و کارگردان تئاتر رادیویی در تهرن، نقش پدر خانواده قجری را بازی می کند. او ۱۵ سال از صحنه دور بوده و انگار مثل صدایی گرم و درعین حال باران خورده از لابه لای امواج رادیویی بیرون آمده است تا در هیأت مردی از جنس قصه های دریا و هوای شرجی بندر به روی صحنه بیاید. شجره درباره ملک دیوان داستان تهرن می گوید: من فکر می کنم که نقش به من خیلی نزدیک است و به دلیل نزدیکی نقش با روحیه خودم این کار را پذیرفتم . ضمن این که روحیه آقای استاد محمد هم برایم خیلی مهم است. به نظر من تهرن یک کار شسته و رفته تاریخی است؛ متن زیبایی که ردپای قصه و افسانه هم در آن هست. حالا به نقش همسر ملک دیوان می رسی. بازیگر این نقش پردیس افکاری است وی می گوید: من نقش خانمی از خانواده قاجار را بازی می کنم. او طرفدار قاجاری هاست و شوهرش نیز طرفدار مشروطه خواهان است. بنابراین باشوهرش درگیر است. من نقشم را دوست دارم و این مهم ترین چیزی است که می توانم بگویم. امیدوارم بتوانم در نقشم جست وجو کنم.

پردیس افکاری حس خود را در باره کارکردن با محمود استاد محمد با یک جمله بیان می کند راستش را بخواهید خیلی وقت ها غمگینم می کند. زیرا جایگاه استاد محمد خیلی بالاتر از این است که هم اکنون مشاهده می کنیم.

افکاری درباره سوژه کار می گوید: با وجود این که سوژه مربوط به گذشته است و ما امروز با چنین سوژه ای درگیر نیستیم، اما بسیار جذاب است؛ شاید این امر به دلیل پرداخت و بازگویی بخشی از تاریخ جالب توجه است. زیرا همیشه خواندن تاریخ برایمان شیرین است.

دختر این خانواده قدیمی هم از خود و خانواده اش می گوید؛ تبسم هاشمی نقش دختر این خانواده یعنی تاج ماه را بازی می کند. او بیش از دو سه هفته ای است که به تهرن پیوسته است. وی می گوید: من متن را خیلی دوست دارم و از نقش خیلی خوشم آمده است. همچنین کار کردن با استاد محمد بسیار لذت بخش است. او منش نیکویی دارد. او شعور بالایی دارد و شاید از آن کارهایی بود که اگر در آن بازی نمی کردم، دوست داشتم سر تمرین های این نمایش بیایم.

خسرو احمدی هم ادامه می دهد: من صاحب زالی را بازی می کنم. او یک شخصیت منفی و منفور است. البته چون شروع کار است، اتفاق خاصی نیفتاده است و از تجربه بچه ها و خودمان، یک سری چیزها را اتود می کنیم. فعلاً باید ببینیم که چه اتفاقی برای نقش ها می افتد.

خسرو احمدی که همواره در شیوه بازیگری خود با دو حالت توأمان طنز و واقعیت بازی می کند، به نوعی شخصیت صاحب زمان را نیز در خود دغم کرده است.

از خسرو احمدی درباره این شیوه توأمان طنز و واقعیت می پرسم و این که آیا صاحب زالی را با شگردهای خاص خود روی صحنه به پرداخت نمایشی درمی آورد؟

او می گوید: من به طور ثابت، چند شب است به کار رسیده ام. در این چند شب هم از همان مایه های خودم استفاده کردم. یعنی با صاحب زالی کلنجار می روم. من از طنز شروع کرده ام. اما دلم نمی خواهد آن قدر منفور باشد که هنگام بیرون رفتن آدم ها از سالن در ذهن شان غیب شود. زیرا دوست دارم این شخصیت منفی شیرین کاری هایی هم داشته باشد. هم اکنون هم آقای استاد محمد چنین اجازه ای را به من داده اند. اما شاید کار پیش برود و به جایی برسیم که حتی رگه ای از طنز هم در این شخصیت ایجاد نکنیم.

من وقتی نخستین بار قصه را خواندم، از قضیه تاریخی آن چیزی دستگیرم نشد. اما از چارچوب کار خوشم آمد.

آن موقع آقای استاد محمد هم درباره کار به من توضیحاتی داد و کار برایم جذاب شد. من بدون اغراق می گویم، وقتی یکی از شبها دیالوگ ها را می خواندم، بچه ها به خنده افتادند. اما وقتی آن را بازخوانی کردم، دیدم که چقدر متن شیرین است.

در تهرن، مهسا دهقانی پور و علی اصغر دشتی نیز به عنوان دستیاران کارگردان حضور دارند. اصغر دشتی دلیل همکاری اش را با استاد محمد، شخصیت صمیمی این نمایشنامه نویس قدیمی و اخلاق حرفه ای ذکر می کند.

با محمود استاد محمد از کنار در سالن هنر و تجربه در فرهنگسرای ارسباران به سوی نرده های بالکن می رویم. او منتظر است که مجید میرفخرایی با طراحی صحنه و لباس، بافت دیگری به نمایش اش ببخشد.

از فرشید اعرابی به عنوان آهنگساز تهرن صحبت می کند. دقایقی از شب می گذرد. چای محمود استاد محمد سردشده است و...

امید بی نیاز