جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

آزاداندیشی و خلاقیت در آموزش هنر


هیچ اجتماع انسانی وجود ندارد كه مقررات و اعتقادات دینی , اخلاقی و علوم و فنون خود را توسط آداب و رسوم و سنت هایش به نسل پس از خود منتقل نكند اما آیا آموزش به معنای انتقال الگوهای فرهنگی از نسلی به نسل دیگر است

هیچ‌ اجتماع‌ انسانی‌ وجود ندارد كه‌ مقررات‌ و اعتقادات‌ دینی‌، اخلاقی‌ و علوم‌ و فنون‌ خود را توسط‌ آداب‌ و رسوم‌ و سنت‌هایش‌ به‌ نسل‌ پس‌ از خود منتقل‌ نكند. اما آیا آموزش‌ به‌ معنای‌ انتقال‌ الگوهای‌ فرهنگی‌ از نسلی‌ به‌ نسل‌ دیگر است‌؟

اگر پاسخ‌ این‌ پرسش‌ مثبت‌ باشد، پس‌ یكی‌ از اهداف‌ ضمنی‌ آموزش‌، پیوستگی‌ و اتصال‌ فرهنگی‌ است‌ و هدف‌ اصلی‌اش‌ این‌ است‌ كه‌ انسان‌ به‌ یاری‌ آموزش‌ به‌ مقتضیات‌ وجودی‌ خود برسد. اما با توجه‌ به‌ مسئله‌ی‌ گذشت‌ زمان‌ و تغییر مدام‌ ارزش‌های‌ جامعه‌، این‌ مهم‌ چگونه‌ رخ‌ می‌دهد و آموزش‌ چگونه‌ می‌تواند علاوه‌ بر اتصال‌ و پیوستگی‌ فرهنگی‌، نوعی‌ جهش‌ فكری‌ و تغییر نگرش‌ را نیز پدید آورد؟ و آیا در این‌ مورد تنها آداب‌ و سنت‌ها نقش‌ تعیین‌كننده‌ دارند؟ و به‌ طور كلی‌، چه‌ عاملی‌ آموزش‌ نوین‌ را از آموزش‌ سنتی‌ متمایز می‌سازد؟

در عرصه‌ی‌ آموزش‌ هنر امروز، «آزاداندیشی‌» و «خلاقیت‌» دو عنصر اساسی‌ آموزش‌ را تشكیل‌ می‌دهد. تأكید بر آزاداندیشی‌ و خلاقیت‌، به‌تدریج‌ جایگزین‌ شیوه‌های‌ متداول‌ رسمی‌ در آموزش‌ مكاتب‌ مختلف‌ هنری‌ به‌ هنرجویان‌ شده‌ است‌. حال‌، پرسش‌ اساسی‌ این‌ است‌ كه‌ چگونه‌ می‌توان‌ آزاداندیشی‌ و خلاقیت‌ را در همه‌ی‌ جوانب‌ نظام‌ آموزش‌ هنری‌ وارد كرد؟

مربیان‌ تربیتی‌ چون‌ ژان‌ شاتو( Jean Shatou )، جان‌ دیوئی‌( John Dewey ) و دیگران‌ بر این‌ باورند كه‌ برای‌ آموزش‌ آزاداندیشی‌ و خلاقیت‌، نخست‌ باید ذهن‌ هنرجو را از هرگونه‌ پیش‌داوری‌ و تفكر قالبی‌ خالی‌ كرد و به‌ جای‌ آن‌، تفكر انتقادی‌ را در او پرورش‌ داد. هنرجو باید بتواند دانسته‌ها و خوانده‌های‌ خود را با دید انتقادی‌ بنگرد و قدرت‌ تحلیل‌ و بررسی‌ دانسته‌های‌ خود را داشته‌ باشد. ژان‌ شاتو در این‌باره‌ می‌گوید: «گام‌ اساسی‌ این‌ است‌ كه‌ صحیح‌ فكر كنیم‌، درست‌ بفهمیم‌ و صحیح‌ انتقاد كنیم‌». ۱ اگر بتوانیم‌ بدون‌ پیش‌داوری‌های‌ قبلی‌ به‌ مسائل‌ مختلف‌ با دیده‌ی‌ نقد نگاه‌ كنیم‌، حتماً قادر خواهیم‌ بود كه‌ آن‌ موضوع‌ را در درجه‌ی‌ اول‌ بشناسیم‌ و سپس‌ از زوایای‌ مختلف‌ ببینیم‌. اما چه‌ چیزی‌ ما را به‌ شناخت‌ مسئله‌ یا پدیده‌ای‌ دیگر ترغیب‌ می‌كند؟ مسئله‌ی‌ اساسی‌ آموزش‌ در همین‌ پرسش‌ خلاصه‌ می‌شود: «انگیزه‌ی‌ انسان‌ برای‌ آموزش‌ چیست‌؟» مربیان‌ آموزش‌ هنر دو عنصر شور و هیجان‌ یا همان‌ علاقه‌ را انگیزه‌ی‌ اساسی‌ آموزش‌ می‌دانند. این‌ همان‌ جمله‌ی‌ فلاسفه‌ی‌ معروف‌ است‌ كه‌ می‌گویند تا چیزی‌ را دوست‌ نداشته‌ باشی‌، نمی‌توانی‌ آن‌ را بشناسی‌. اگر در گذشته‌، نظام‌ آموزشی‌ بر مبنای‌ تكرار و تقلید بنا شده‌ بود، امروزه‌ دیگر تقلید، فرمانبرداری‌ و پیروی‌ بی‌چون‌وچرا در اصول‌ آموزش‌ خلاقه‌ جایی‌ ندارد. بنابراین‌، شاید یكی‌ از مهم‌ترین‌ وظایف‌ مربیان‌ تربیتی‌ ایجاد روحیه‌ی‌ شور و علاقه‌ برای‌ آموزش‌ است‌. اما عنصر سوم‌ آموزش‌ خلاقه‌، شناخت‌ قوانین‌ و سنت‌ها برای‌ ایجاد كشف‌ و شهود است‌. آموزش‌ آزاداندیشی‌ به‌ این‌ معنا نیست‌ كه‌ سنت‌ها را یك‌ باره‌ به‌ فراموشی‌ بسپاریم‌، بكله‌ در این‌ نوع‌ آموزش‌، شناخت‌ و نقد سنت‌ها به‌ منظور ایجاد خلاقیت‌ و حركت‌ ارتجالی‌ تازه‌ ضروری‌ به‌ نظر می‌رسد. پس‌ می‌توانیم‌ سه‌ اصل‌ اساسی‌ آموزش‌ خلاقه‌ در هنر را به‌ ترتیب‌ زیر بیان‌ كنیم‌:

۱) مقابله‌ با پیش‌داوری‌ها و تمرین‌ تفكر انتقادی‌

۲) ایجاد شور و علاقه‌ در دانش‌آموز

۳) شناخت‌ سنت‌های‌ ارزشمند به‌ منظور كشف‌ و شهود علاقه‌

ژان‌ـ ژاك‌ روسو ( Jean-Jacques Rousseau ) در مقدمه‌ی‌ كتاب‌ امیل‌ می‌گوید: «تحقیق‌ واقعی‌ ما در آموزش‌، بررسی‌ و مطالعه‌ی‌ وضع‌ انسان‌ است‌.» از آن‌جا كه‌ انسان‌ محور تمام‌ رویكردها و مكاتب‌ آموزشی‌ است‌ و هرگونه‌ تغییر و استحاله‌ی‌ فرهنگی‌ باید قبل‌ از هر چیز، بر روی‌ انسان‌ صورت‌ بگیرد، بنابراین‌ هر تلاش‌ و اقدامی‌ برای‌ ارتقاء انسان‌ به‌ مقام‌ واقعی‌ خویش‌ جزء آموزش‌ است‌. در این‌ مورد كه‌ آموزش‌ هنر نیز باید همچون‌ انواع‌ دیگر آموزش‌، انسان‌ را به‌ موقعیت‌ راستین‌ خویش‌ نزدیك‌ كند، اختلافی‌ نیست‌؛ اختلاف‌ بر سر تعریف‌ این‌ «موقعیت‌ راستین‌» است‌. در بسیاری‌ از مكاتب‌ آموزشی‌، معلمان‌ و مربیان‌ هدف‌های‌ آموزشی‌ را براساس‌ صلاح‌دید شخصی‌ خویش‌ و بدون‌ مشورت‌ با دانش‌آموزان‌ تنظیم‌ می‌كنند. در این‌ نوع‌ آزمایش‌ كه‌ با خلاقیت‌ و آزاداندیشی‌ فاصله‌ی‌ زیادی‌ دارد، هدف‌ها براساس‌ نیازهای‌ دانش‌آموزان‌ تنظیم‌ نمی‌شود. بنابراین‌، این‌ احساس‌ به‌ آن‌ها دست‌ می‌دهد كه‌ هدف‌ها به‌ آن‌ها تحمیل‌ می‌شود. در حالی‌ كه‌ در آموزش‌ خلاقه‌، هدف‌های‌ آموزشی‌ براساس‌ نیازهای‌ دانش‌آموزان‌ تنظیم‌ می‌شود. در آموزش‌ هنر، در درجه‌ی‌ اول‌ تلاش‌ بر این‌ است‌ كه‌ درك‌ و قدرت‌ لذت‌بردن‌ از هنر به‌ هنرجویان‌ آموزش‌ داده‌ شود. در این‌ نوع‌ آموزش‌، معنای‌ «واقعیت‌ راستین‌ انسان‌» همان‌ آزادی‌ تفكر و شیوه‌ی‌ ارتجالی‌ در زیستن‌ است‌. خلاقیت‌ به‌ معنای‌ رهایی‌ از هرگونه‌ پیش‌فرض‌ها، چهارچوب‌ها و بایدها است‌ و تفكر ارتجالی‌ و بداهه‌ این‌ امكان‌ را به‌ هنرجو می‌دهد كه‌ در هر لحظه‌ توانایی‌ها و نكات‌ نهفته‌ی‌ فراوانی‌ را درباره‌ی‌ خود و محیط‌ پیرامونش‌ كشف‌ كند و از آن‌ كشف‌ها در زندگی‌ خویش‌ بهره‌ بگیرد. پس‌ هدف‌ اصلی‌ آموزش‌ خلاقه‌ی‌ هنر، بازتاب‌ توانایی‌ها و امكانات‌ انسانی‌ در لحظه‌ و زمان‌ حال‌ است‌. در این‌ رویكرد، سنت‌ و دانش‌ پیشینیان‌، اگرچه‌ برای‌ آماده‌سازی‌ ذهن‌ مورد استفاده‌ واقع‌ می‌شود، اما تأكید بر تكرار محفوظات‌ نیست‌، بلكه‌ توانایی‌ عمل‌ و حركت‌ ارتجالی‌ ركن‌ اساسی‌ یادگیری‌ محسوب‌ می‌شود. در آموزش‌ خلاقه‌، به‌كارگیری‌ هرگونه‌ قواعدی‌ كه‌ روحیه‌ی‌ آزاداندیشی‌ و تحقق‌ شخصی‌ را محدود كند، بدون‌ استثنا مطرود است‌. جان‌ دیویی‌ معتقد است‌ كه‌ آموزش‌ همیشه‌ نباید خود را با شرایط‌ و مقتضیات‌ جامعه‌ سازگار كند، بلكه‌ در وهله‌ی‌ اول‌ ضروری‌ است‌ كه‌ خود را با شرایط‌ و نیازهای‌ دانش‌آموز سازگار كند. آموزش‌ خلاقه‌، در بهترین‌ و كامل‌ترین‌ شكل‌ خود، احساسی‌ از پیش‌بینی‌ به‌ دانش‌آموز اعطا می‌كند. احساس‌ پیش‌بینی‌ به‌ این‌ معنا است‌ كه‌ محصل‌ با شناخت‌ توانایی‌ها و محدودیت‌های‌ خود، حالتی‌ انعطاف‌پذیر نسبت‌ به‌ جهان‌ پیدا می‌كند؛ به‌ گونه‌ای‌ كه‌ قادر است‌ خود و اهدافش‌ را تغییر دهد و در هر لحظه‌، بهترین‌ واكنش‌ ممكن‌ را نشان‌ دهد. پس‌ در آموزش‌ خلاقه‌، فرد به‌شدت‌ در برابر كار و هدفش‌ احساس‌ مسئولیت‌ شخصی‌ می‌كند، زیرا می‌داند بازتاب‌ اعمال‌ او بر شكل‌گیری‌ سرنوشتش‌ تأثیر فراوانی‌ دارد. شاید به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ كه‌ پیشگامان‌ آموزش‌ خلاقه‌ بر این‌ باورند كه‌ فرد فقط‌ با انقلابی‌ در درون‌ خود به‌ موقعیت‌ واقعی‌ و شایسته‌ی‌ انسانی‌ خویش‌ دست‌ می‌یابد.این‌ انقلاب‌ نباید از خارج‌ به‌ فرد تحمیل‌ شود، بلكه‌ باید با تغییر در زمینه‌های‌ فكری‌ و اخلاقی‌ وی‌ همراه‌ باشد و چنین‌ تغییراتی‌ تنها به‌ یاری‌ آموزش‌ خلاقه‌ و آزاداندیشانه‌ رخ‌ خواهد داد؛ آموزشی‌ كه‌ حاصل‌ آن‌، تربیت‌ نسلی‌ مشتاق‌، پرانگیزه‌ و خودجوش‌ است‌؛ نسلی‌ كه‌ از تقابل‌ سنت‌ و خلاقیت‌، شیوه‌های‌ نوینی‌ را برای‌ زیستن‌ پیشنهاد می‌كند.

یادداشت‌:

۱ـ ژان‌ شاتو؛ ترجمه‌ی‌ غلام‌حسین‌ شكوهی‌، مربیان‌ بزرگ‌ (تهران‌: انتشارات‌ دانشگاه‌ تهران‌، ۱۳۶۹).

چیستا یثربی