یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

داستان نویس روزگار ما


داستان نویس روزگار ما

به مناسبت یازدهمین سالمرگ هوشنگ گلشیری

هوشنگ گلشیری، داستان نویس ایرانی، در سال ۱۳۱۶ خورشیدی در اصفهان زاده شد و در ۱۶ خردادماه ۱۳۷۹ خورشیدی در تهران درگذشت. سال های کودکی گلشیری بیشتر در منطقه نفت خیر جنوب غربی ایران سپری شد. در نوجوانی همراه خانواده اش به اصفهان بازگشت و در سال ۱۳۴۰ خورشیدی از دانشگاه اصفهان لیسانس ادبیات فارسی گرفت. گلشیری کار نویسندگی را از آغاز ۴۰ خورشیدی در همکاری با نشریه ادبی جنگ اصفهان آغاز کرد. در ابتدا بیشتر شعر می سرود، ولی رفته رفته با چاپ داستان های کوتاه راه خود را یافت و از آن پس داستان نویسی را وجهه همت خود ساخت، در سال ۱۳۴۷ نخستین مجموعه داستان های کوتاه خود را با عنوان مثل همیشه و یک سال بعد رمان معروفش شازده احتجاب را منتشر کرد. شازده احتجاب به سرعت در میان روشنفکران ایرانی مقبول افتاد و نام هوشنگ گلشیری را در صدر فهرست بلند داستان نویسان جوان قرار داد. این رمان که به شیوه تداعی های ذهنی مردی در حال نزع روایت می شود، داستان انحطاط و زوال سه نسل از شاهزادگان قاجار را در متن زنجیره ای از"خور و خواب و شهوت" و خشونتی باور نکردنی به بیان درمی آورد. نویسنده این داستان گیرا را با استفاده از تکنیک "جریان سیال ذهن" رقم زده و به تلفیقی از مضمون و روش دست یافته که در سیر داستان نویسی ایران بدیع و شگرف می نماید.

کریستین و کید (۱۳۵۰) مجموعه داستان بعدی گلشیری، شامل هفت داستان پیوسته است. در روایت رابطه ای عاشقانه میان یک جوان ایرانی و یک زن انگلیسی که در اصفهان می گذرد. سلسله داستان های این مجموعه به دلیل اتکا بر حکایتی فردی و فقدان بعد اجتماعی روشن، مورد انتقادهای فراوان قرار گرفت و هرگز مقامی را که به دلیل اعتلای کار روایتگری و فن داستان پردازی درخور آن بود به دست نیاورد. گلشیری در آثار بعدی خود ویژگی هایی را که در سبک داستان نویسی از آن خود کرده بود با نثر کلاسیک فارسی درآمیخت و زبانی پدید آورد که خاص خود اوست. دو اثر بعدی و مهم هوشنگ گلشیری مجموعه داستان نمازخانه کوچک من (۱۳۵۴) و رمان بره گمشده راعی (۱۳۵۶) است. رمان اخیر از نظر ژرفای کندوکاو ذهنی و گره خوردگی داستان با سنت حکایت پردازی در ادب کلاسیک فارسی اثری است یگانه که در آن گوئی نویسنده ناکامی های عاطفی مردان ایرانی نسل خود را به مویه نشسته است; مردانی که در شیوه اندیشیدن درباره "زن " همچنان فرزندان خلف راوی بوف کور هدایت را به ذهن می آورند، یعنی هنوز "زن " را در خیال "اثیری " رقم می زنند و در عمل "لکاته " می یابند.

در میان داستان های نمازخانه کوچک من چهار داستان می یابیم به نام "معصوم " که با شماره های ۱، ۲، ۳، ۴ از یکدیگر تفکیک شده اند. پنجمین داستان در این رشته داستان ها در بهمن ماه ۱۳۵۸، یک سال پس از انقلاب ایران در هیئت کتابی مستقل انتشار یافت به نام معصوم پنجم، یا حدیث مرده بردار کردن آن سوار که خواهد آمد. از نظر فن روایتگری و نثر داستانی، معصوم پنجم گام بلند دیگری بود و جای ویژه ای را در مجموعه آثار نویسنده اشغال کرد که درخور بررسی مستقلی است. جبه خانه (۱۳۶۲) نیز شامل سه داستان و یک طرح است که در واپسین سال های پیش از انقلاب نوشته شده، ولی در سال های بعد بازبینی و بازنویسی شده است. ...

در طول دو دهه گذشته هوشنگ گلشیری نیز مانند تنی چند از نویسندگان صاحب نام ایران کلاس ها و کارگاه های قصه نویسی و نقد ادبی برگزار کرد و چندین تن از داستان نویسانی که امروز در سنین میانسالی قرار دارند، پروردگان کلاس های اویند. در همین دوران گلشیری چندبار به اروپا -و یک بار هم در سال ۱۳۷۱ به ایالات متحده آمریکا- سفر کرد و در جمع های ایرانیان در شهرهای مختلف سخن گفت و آثار خود را عرضه کرد. در همین سال ها برخی از آثار گلشیری در ایران به چاپ رسید که از آن میان می توان حدیث ماهیگیر و دیو (۱۳۶۳)، دوازده رخ (۱۳۶۹) و مجموعه داستان دست تاریک، دست روشن (۱۳۷۴) را نام برد. برخی دیگر از آثار او، اما در اروپا و آمریکا منتشر شده است. این آثار عبارتند از پنج گنج (سوئد، ۱۹۸۹)، در ولایت هوا: تفننی در طنز (سوئد، ۱۹۹۱) و آینه های دردار (آمریکا، ۱۹۹۲).

در این میان رمان آینه های دردار از چند نظر حائز اهمیت ویژه ای است. مهم تر از همه ارتقا و اعتلای شیوه روایتگری است که هم از آغاز نویسنده در کار پروردن آن بوده است. تصاویری نظیر آینه و آینه کاری، کاشیکاری و معرق سازی در آثار اولیه نویسنده نیز به چشم می خورد و شاید بارزترین نمونه تجلی محیط زیست او، یعنی شهر اصفهان، در آثارش باشد. ظرفیت استعاری این گونه تصاویر را هم در جای جای آثار گلشیری به صورت بالقوه می توان مشاهده کرد. اما در آینه های دردار برای نخستین بار تصاویری نظیر آینه و کاشی به استعاره هایی از شگرد نویسندگی گلشیری بدل می شوند. در یکی از مکالمات پایانی داستان شخصیت اصلی داستان، ابراهیم -که نویسنده است و برای خواندن آثار خود برای ایرانیان اروپانشین به شهرهای آن قاره سفر کرده است- به صنوبر، دختری که روزگاری دوستش می داشته، می گوید: "... کار من، حالا می فهمم، بیشتر تذکر است، اشاره است به کسی یا چیزی، آن هم با کنار هم چیدن آنات یا اجزای آن کس یا آن چیز." و نیز: "در معرق هر جز» فقط قسمتی است از کل; برای من هر بخش، روایت دیگری است از همه آنچه باید باشد." و سرانجام: "من که گفتم، من از شکستگی شروع کرده ام، از شکست، از همین ضرورت که ما هر بار جایی هستیم که جایی دیگر نیست." در این جملات، گویاترین نظر نویسنده را می بینیم درباره تکنیک داستان پردازی اش، نویسنده ای که بزرگ ترین اثر را در تکنیک روایتگری داستانی در نسل پس از خود داشته است.

هوشنگ گلشیری رمان دیگری هم دارد به نام" شاه سیه پوشان" که ترجمه انگلیسی آن سال ها پیش به چاپ رسیده ولی اصل فارسی آن هنوز منتشر نشده است. چگونگی این امر از این قرار است که در اواخر سال ۱۹۸۹ یا اوایل سال ۱۹۹۰ نویسنده دست نویس رمان را به تفاریق برای ترجمه و انتشار برای دوست خود دکتر عباس میلانی می فرستاد. این رمان با عنوانBenightea the of King و با نام مستعار"منوچهر ایرانی" که گلشیری پیش از آن نیز بعضی از داستان های خود را به این نام چاپ کرده بود، از سوی انتشارات Mage در سال ۱۹۹۰ انتشار یافت. حال که نویسنده درگذشته است، جای آن دارد که اصل فارسی این اثر نیز هر چه زودتر در اختیار علاقمندان قرار گیرد.

گلشیری نیز مانند بسیاری از داستان نویسان امروز ایران، علاوه بر داستان نویسی مقالاتی هم در تاریخ و نقد آثار نویسندگان ایران دارد، از جمال زاده و هدایت گرفته تا محمود دولت آبادی، سیمین دانشور و احمد محمود که نویسندگان هم عصر خود اویند. این مقالات در عین حال که تیزبینی غریزی او و آشنایی اش را با مبادی نقد ادبی می رساند از دید دیگری گواهی نیز می تواند بود بر طبع نابردبار و نگاه محدود نویسندگان ایرانی در نیمه دوم قرن بیستم در رویارویی با تنوع چشمگیر شیوه ها و شگردهای داستان نویسی در ایران امروز. گلشیری از آنجا که خود در کار داستان نویسی شخصیت پردازی را اصل می دانست و زنجیره رویدادها را بر محور شناخت از ذهنیت شخصیت های داستان تنظیم می کرد، طبعا توجهی به پرداخت صحنه های عینی و گستره های آفاقی داستان نداشت. شاید به همین دلیل بود که پیوسته بر کار نویسندگانی مانند دولت آبادی و دانشور که بیشتر گستره های عینی و آفاقی را در داستان های خود می پروردند خرده می گرفت و کار ایشان را با "نقالی " و"حکایت گویی سنتی " یکسان می پنداشت. او در این کار چنان به افراط می گرائید که بعضی از آثار نویسندگان هم عصر خود را یکسره از رده "داستان امروز" خارج می شمرد.

هوشنگ گلشیری را بی تردید باید در زمره بارزترین چهره های داستان نویسی ایران در قرن بیستم شمرد. او در افقی تازه کار نویسندگانی چون صادق هدایت و بهرام صادقی را ادامه داد که جهان رویاها و اوهام آدمی را نیز بخشی جدایی ناپذیر از قلمرو داستان می دانند و در کار داستان نویسی از واقعیت عینی درمی گذرند تا به لایه های نهفته ذهن و ضمیر شخصیت های خود دست یابند. آنچه گلشیری بر کار این گونه نویسندگان افزود اشراف چشمگیر اوست به نثر کلاسیک فارسی و استفاده ای که او از آن گونه نثر در کار پرداخت زبان داستان می کند. نثر او را می توان اوج تعالی نثر داستانی امروز ایران به شمار آورد. آثار او بی گمان شایسته تحلیل های دقیق و همه جانبه ای است که متاسفانه هنوز درباره هیچ یک از داستان نویسان طراز اول ایران (شاید به استثنای هدایت) صورت نگرفته است.

نویسنده : احمد کریمی حکاک