یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

حقیقتی مستند در عالم پر زرق و برق سینما


حقیقتی مستند در عالم پر زرق و برق سینما

به بهانه سومین جشنواره سینمای حقیقت خواستیم در این باره کاری کرده باشیم و شما را بهتر و بیشتر با مقوله مستند سازی و چگونگی ساختارش آشنا کنیم

به بهانه سومین جشنواره سینمای حقیقت خواستیم در این باره کاری کرده باشیم و شما را بهتر و بیشتر با مقوله مستند سازی و چگونگی ساختارش آشنا کنیم. آثار مستند علاوه بر ماهیت پر ارزش و با کمالاتش به یکی از سکوهای پرتاب سینما و رسیدن به دنیای پر زرق و برق آن بدل شده و متاسفانه مانند «فیلم کوتاه» ماهیت اصلی اش را گم کرده است.

تعریف کلی و اساسی سینمای «مستند» برای بیشتر مخاطبان قابل درک و فهم بوده و با آن آشنایی دارند، سینمای مستند گذشته از تصویر و دنیای فریبنده آن، دارای زبانی مستند و قابل استناد می باشد که جایگاهی پر اهمیت در بیان تاریخ، فرهنگ و نوع زندگی مردم یا هر جنبنده ای دیگر دارد. متاسفانه پرداختن به حواشی سینما و دنیای رنگارنگ سینمای داستانی (فیلم های سینمایی بلند) وقتی برای دیگر پرداخت های جذاب و حقیقی این عرصه وسوسه انگیز نگذاشته است و سینمای «مستند» نیز مانند دیگر تولیدات در حاشیه به حیات رو به موتش ادامه می دهد. شاید اگر به این گونه از سینمای موجود اهمیت درخوری داده می شد سینمای داستان گو نیز بویی از فرهنگ و آداب ایرانی می برد و تا این اندازه فضایی غیرملموس و ناشناخته نداشت و با استناد به مستندات سینمای مستند، ساختاری جالب و نزدیک تر به متن جامعه پیدا می کرد.

مستندساز نیز باید با تاکید هر چه گسترده تر بر مرحله تحقیق و کنجکاوی درخصوص موضوع انتخاب شده، طوری عمل کند که سندیت اثر دچار نقصان و کمبود نباشد. پرداختن به وجوه نهفته و لایه های درونی یک واقعه بستگی به میزان ذوق و سلیقه مستندساز دارد. دید دقیق و نکته سنج فیلم ساز باید به کشف تمام جنبه های موضوع مطرح شده بپردازد. یک فیلم مستند خوب از لحاظ این لایه های درونی و کشفیات است که برجسته و تاثیرگذار می شود، سمت و سو دادن به واقعه ای مستند و اتفاق افتاده موجب جذابیت آن می باشد. در سینمای مستند همه چیز در گرو شناخت بهتر و بیشتر موضوع است، شناختی که مستلزم موفقیت در مرحله تحقیق و به تصویر کشیده شدن است. البته نکته قابل تامل درخصوص یک فیلم ساز مستند آن است که تحقیقات کتابخانه ای بر سایر اهمیتش، مانند تحقیق میدانی به پرورش یک ایده کمک نمی کند.

● کارگردانان مستند:

همگی به خوبی می دانیم که «خسرو سینایی» یکی از مستندسازان معروف و متبحر ایران است، اما متاسفانه به مدد عوامل مربوطه شاهد دیدن هیچ یک از کارهای او نبوده ایم، در نیمه اول دهه پنجاه «خسرو سینایی» مستندی را درخصوص یک خواننده دوره قاجار ساخته و در خصوص آن گفته است: مثل هر فیلم مستند شخصیت نگار دیگری از طرف من با خانواده «دماوندی» (همان خواننده) تماس گرفته و روزی به دیدار ایشان رفتم. در این دیدار معلوم شد «جناب دماوندی» سخت بیمارند و با حالی نامساعد در بستر بیماری افتاده اند. وخامت حالشان به گونه ای بود که ایشان یک هفته بعد از این دیدار جان به جان آفرین تسلیم کردند. دشواری مستند سازی از چنین موضوع شخصیت محوری در حالی که موضوع وجود خارجی نداشت و شخص مورد نظر در بستر بیماری بود یاس آور و ناامید کننده بود و از آنجایی که قصد نداشتم روندی تکراری را پیش گرفته و بیننده را مجبور به تاسف و سوگواری کنم، به جریان سمت و سویی دیگر دادم. در عین ناامیدی کوشیدم در اطراف موضوع آن قدر چرخ بزنم تا ایده فیلم خود را بیابم.

در حین صحبت با اعضای خانواده جناب دماوندی، دریافتم ایشان نوه ای دارند که ته صدایی داشته و ذوق خوانندگی را از پدربزرگ خویش به ارث برده است. با این خبر جرقه ای در ذهنم زده شد؛ با خوشحالی سرم را زیر گوش «دماوندی» برده و به او که چشمانش را با بی حالی بسته بود گفتم که اگر صدای مرا می شنود چشمانش را باز کند. دوربین را آماده کردم بعد از او خواستم با شنیدن صدای آواز نوه اش چشمانش را باز کند و لبخند بزند و دوباره ببندد. من سوژه اصلی فیلم را پیدا کرده بودم و حرفی را که می خواستم بیان کنم به تصویر کشیده بودم. از آن به بعد فیلم را با وجه اطلاعاتی زندگی ایشان ادامه داده و با استفاده از عکس ها و صفحات صدای ایشان به پایان رساندم. (منبع: مجله تخصصی نقد سینما)

و اما نمونه ای دیگر از یک فیلم مستند که به گونه ای موضوعی کاملا متفاوت از ایده اولیه را به تصویر کشیده است، در نیمه دوم دهه ۴۰ شمسی، زمانی که روزنامه ها با هیاهوی هر چه تمام تر از حماسه «روستازاده گرگانی» یاد کرده و آن را با آب و تاب هر چه تمام تر مطرح می کنند، واحد فیلم و عکس وزارت فرهنگ و هنر «کامران شیردل» را مامور ساختن فیلمی حماسی از این رخداد بزرگ می کند.

(پس تا این جا، هم موضوع و هم ایده روشن است) اما در سفر به گرگان و در مواجهه با واقعیت و دیدن انسان های مطلع و پیرامون این جریان (تحقیقات میدانی)، ایده ای جالب تر و دیدنی تر را کشف می کند. او در عین ناباوری می بیند تمام کسانی که در این رویداد شرکت داشته اند یا به نحوی در آن جا بوده اند، خود را شخصیت اول و عامل اصلی این رویداد جا می زنند، شیردل نیز با فراست و تیزهوشی این موضوع را به عنوان ایده اصلی برمی گزیند و آن را به رغم تقابلی که با ایده سفارش داده شده دارد تا به آخر پیش می برد و به تصویر می کشد. هر چند که این فیلم توقیف می شود، اما ارزش این چرخش ذهنی و نگرش کاملا جذاب و ستودنی است.

اما باز هم می توان تاسف خود که با وجود آثار مستند برجسته ای این چنینی ما تا به این اندازه با سینمای مستند بیگانه می باشیم.

● نگاهی به جشنواره سینما حقیقت در سالی که گذشت:

«سینما حقیقت» سال گذشته دومین جشنواره خود را از ۲۳ تا ۲۷ مهر ماه برگزار کرد، در این جشنواره که بر پایه «چگونه گفتن» برگزار شده بود آثار ارزشمندی حضور داشت که مضامینی جالب و شنیدنی داشته است.

● قلعه (فرنان ملکار، ۲۰۰۸ سوئیس):

موضوع مهاجرت و پناهندگی، موضوع مشترک و معضل برابر کشورهای زیادی می باشد، به ویژه اروپای غربی که به طور گسترده ای با این مقوله درگیر هستند.

فیلم «قلعه» به ثبت لحظه های متاثر کننده ای انجامیده که حتی پس از پایان فیلم، بیننده را رها نمی کند. نام فیلم اشاره به کمپ پناه جویان خارجی درمیان جنگل های سرسبز و زیبای سوئیس دارد.

جایی که صدها افغانی، عراقی، کرد، آفریقایی، آمریکای لاتین و شرق اروپایی، در جست و جوی آرامش و زندگی بهتر، به امید دریافت مجوز اقامت، داستان هایی از جنگ، شکنجه، فقر و درماندگی خود را برای مسئولان کمپ تعریف می کنند.

فیلم به شکلی پیش می رود که در نهایت کشور ثروتمند و آرام و طبیعت سرسبز سوئیس پس از مدتی زیبایی ذاتی اش را از دست می دهد و به حصاری دلگیر تبدیل می شود، «قلعه» مستندی جذاب از فرهنگ ها و عذاب های ملل مختلف جهان می باشد.

● بازجویی خصوصی (آنتونی دانچیوف، ۲۰۰۸، بلغارستان/ عراق)

«بازجویی خصوصی» مستندی افشاگرانه پیرامون جنایتی است که سال پیش در بلغارستان اتفاق افتاده است، در ژوئن سال ۱۹۸۸ یک دختر دانشجوی عراقی به نام سهام در خوابگاه دانشجویی کشته می شود و همان شب شوهرش، حسین همراه با تنها فرزندشان، به عراق می رود. آن چه فیلم ساز در جست و جوی علت و عامل جنایت به تصویر می کشد، مجموعه بسیار جذابی است از گفت و گوها، فیلم های آرشیوی و عکس. اما جالب تر از همه این ها، به خصوص برای بیننده ایرانی، اطلاعات حاشیه ای است که با زیرکی فیلم ساز به نحوی کاملا حل شده در جریان فیلم قرار می گیرد، در خلال این تحقیقات از سیستم امنیتی پیچیده بلغارستان و عراق و همکاری شان در سال های جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، صحبت می شود و گوشه های تاریک دیگری از شخصیت مخوف صدام را باز می شناسیم.

● عشق مکانیکی (فی آمبو، ۲۰۰۷، دانمارک/ فنلاند):

مستندی مهم درباره رابطه انسان و ماشین، روبات ها و آدم ها. «چگونه انسان می تواند رابطه ای بسیار نزدیک با روبات برقرار کند و حتی از این رابطه احساس رضایت کند؟» این پرسش اساسی، در رابطه یک پیرزن آلمانی با عروسک متحرکش با نام «پارو» و پروفسور ایشیگوری ژاپنی که خود طراح روبات هم شکل خودش است، مطرح می شود، اما به پاسخی مشخص و صریح دست نمی یابد.

«عشق مکانیکی» از ژاپن و آلمان به ایتالیا و دانمارک سفر می کند و در تلاش برای به تصویر کشیدن مهم ترین مشغله ذهنی انسان امروز، به همان تم قدیمی «نیاز به دوست داشتن» و «دوست داشته شدن» می رسد.

ریتم آرام و فضای سنگین فیلم، تنهایی، یاس و پژمردگی جهان آینده را که در آن پیران از کودکان پرشمارترند و از فقدان روابط انسانی و عشق رنج می برند، به خوبی بازتاب می دهد.

فیلم تفاوت فرهنگی در نوع نگاه شرق و غرب به روابط انسانی، به ویژه در نوع برخورد همسر و دختر پروفسور ایشیگور به روبات دست ساز او، که هرگز نمی تواند جای او را برای آن ها پر کند، به خوبی نشان می دهد، در حالی که آن ها روبات را می پذیرند اما احساسی به آن ندارند، پیرزن آلمانی «پارو» را دوست دارد و او را همدم تنهایی هایش می بیند، (در این جاست که تفاوت نوع نگرش در شرق و غرب به روابط انسانی مشخص می شود)

در پایان بحث سینمای مستند، باید از فردی چون «ابوالفضل جلیلی» به عنوان یکی از خوش فکرترین متولیان این امر نام برد، در سینمای جهان نیز می توان، «الیور استون» را طلایه دار سینمای مستند در جهان دانست.

به امید روزی که این نوع و قالب تصویری جایگاه اصلی خود را پیدا کند و مورد توجهی در خور قرار گیرد.



همچنین مشاهده کنید