چهارشنبه, ۶ تیر, ۱۴۰۳ / 26 June, 2024
با یاد استاد از دست رفته منوچهر احترامی
![با یاد استاد از دست رفته منوچهر احترامی](/web/imgs/16/96/wkcxm1.jpeg)
پیشگو در حالی که از بلندای قلعه به ناشناخته جایی در دوردست مینگریست، با شتاب در سراشیب قلعه سرازیر شد. وقتی به آستان راه رسید، به ناگاه ایستاد و چشم به آسمان دوخت. آسمان صاف بود و خورشید در قاب آسمان مرموزانه میدرخشید. پیشگو چشم از زمین برگرفت، به طول راه نگریست که در برابر چشم موجخیز مینمود. پیشگو سنگین گام از زمین کند و آهسته در راه به حرکت درآمد. همانگونه که راه میسپرد، دیگر بار به آسمان نگریست. خورشید پشت ابرها پنهان شده بود. ابرها هر لحظه در حال متراکمشدن بودند. پیشگو هنوز چشم از آسمان برنگرفته بود که ابرهای سیاه، همه جا را فراگرفت و بارانی تند ریز شروع به باریدن کرد. پیشگو همچنان در جای خودش ایستاده بود. با رسیدن قطرههای پرجان باران بر زمین، پیشگو نگاه خویش را دیگر بار به زمین برگرداند و هم آوا با قطرههایی که با قدرت بر راه و کنارهها کوبیده میشدند، گام خویش را شمرده شمرده برداشت. باران هر لحظه تندتر میبارید. رعد و برقهایی سهمگین چندین بار از فراز آسمان، بر جای جای خاک کوبیده شد ولی پیشگو همچنان میرفت: نه ایستاد و نه نگریست. گویا گامهای بلند و محکمش پاسخی بود بر مهیب رعد و برق که سیلیسان به صورت زمین کوبیده میشد و قطرههای رهای باران را وحشیتر از لحظهها پیش بر عرصهٔ نگاه فرود میآمدند و هراسانتر.
تا آنجا که مردان و زنان قبیله میتوانستند به خاطر بیاورند، هیچ گاه بارانی این چنین ناگهانی و غافلگیرکننده، از پس خورشید سکوت و آرامش دهکده را نشانه نگرفته بود: باران، باران و باز باران. رعد، پشت رعد و برق، پشت برق.
کودکان و دخترانی چند از ترس فریاد سردادند و مادرانی چند که تا چند لحظه پیش از سایبان خانهها به کوه و دشت چشم دوخته بودند، با شدت یافتن باران یکباره به اندرون خانهها خزیدند. هر لحظه بر شدت باران افزوده میشد. آیا آسمان مهار از کف داده بود؟ مردمان بیتاب و بیقرار شدند. حتی کسانی که از ساعتی قبل، پیشگو مینگریستند و او را در رفتنش بر فراز قلعه و فرودآمدنش زیرنظر داشتند، آرام آرام رفتن را بر ماندن ترجیح دادند. باران چهرهای ترسناک و گریزانندهتر به خود گرفت: بارانی سیلآسا، رعد و برقهایی دیوانهوار، آسمان آشفته و زمین پریشان.
دیگر کسی در بیرون نماند. آخرین کسی که پای برای رفتن شتاب آلود کرد، مردی بود که از چندی پیش گم شده بود. او با شدت باران از بلندای درختی به زیر آمد و در حالی که میدوید، چندبار بیاختیار گفت: مگر کرده است این قبیله که عذابی این چنین غافلگیرکننده زمین و آسمانش را هدف گرفته است: اینک پیشگو تنها کسی بود که زیر باران بود. آسمان زوزه میکشید و پیشگو آرام گام برمیداشت. رعد و برقها عقل کوب از پشت هم میخزیدند و پیشگو آسودهخاطر راه میرفت. باران چونان دستی که از آستین آسمان برآمده باشد، بر صفحهٔ زمین کوبیده میشد و پیشگو نرم و ملایم پیش میرفت. در این حال مرد گمشده در برابر پیشگو قرار گرفت. دو مرد چند سال بود همدیگر را ندیده بودند و اینک یکی در باران میلرزید و حال گریز داشت و دیگری میخندید و آرام بود، همچون دریایی که آب در آن نقاب آینه و مرمر بر چشم میزند. پیشگو دوست دیرین خویش را در آغوش کشید. مرد گریست ولی باران اشکهای او را شست. پیشگو نیز گریست و باران از پس شستن گریهاش برنیامد. مرد از گریهٔ شدید پیشگو شگفتزده شد. پرسید: آیا برای من میگویی؟ افسوس اشکهای چون تویی که نفله گمشدهای بیارزش باشد. باران دیگر بار موج برداشت. پیشگو در برابر نگاه مردی که باران از پنهان به پیدایش آورده بود، رو به راه آورد و در دایرهٔ سیلابی که هر لحظه چیزی از آسمان برایش افزوده میشد، به حرکت درآمد.مرد گمشده پرسید: کجا میروی پیشگو! باران را مگر نمیبینی که بوی مرگ و هلاک میدهد؟ پیشگو بیآنکه بایستد، گرم و بلند گفت: مرگ آری! هلاک نه!
باران، این باران نه زیادت است و نه کثافت، ضیافت است؛ ضیافت کوچ انسانی از انسانها دهکده که روزی پای بر هستی گذاشت و جهان را امکان استقبال نبود و روزی که امروز است، پای از هستی بیرون کشیده است و جهان در بدرقهاش تا مرز فریاد حرکت کرده است.
پیشگو ایستاد و مرد در برابرش به سؤال قرار گرفت. پیشگو گفت: جهان اینک با این باران در لحظهٔ بدرقهٔ مردی است از تبار نیکنامان. نگاه کن! آسمان به غوغاست و زمین به هیاهو. این باران، بدرقهٔ جهان است و جهان در لحظه بدرقه. مرد ترسان و بیقرار پرسید: چه کسی از دنیا رفته است؟ در این حال پیکی به تندی از راه رسید و گفت: پیشگو، پیشگو! کاتب خوشسخن قبیله ساعتی پیش در منزل خویش قالب تهی کرده است. مرد در جای خویش ماند و پیشگو در ترنم باران جاری شد و جهان همچنان به حال بدرقه بود...
کریم فیضی
![](/imgs/no-img-200.png)
انتخابات ریاست جمهوری انتخابات انتخابات ریاست جمهوری 1403 مسعود پزشکیان انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم سعید جلیلی مناظره انتخاباتی مناظره قالیباف علیرضا زاکانی ایران پزشکیان
عید غدیر هواشناسی قتل فضای مجازی سازمان هواشناسی آلودگی هوا آتش سوزی شهرداری تهران وزارت بهداشت قوه قضاییه سلامت آموزش و پرورش
حقوق بازنشستگان بازنشستگان خودرو قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو دولت سیزدهم بانک مرکزی ایران خودرو قیمت سکه بازار خودرو مسکن
تهران سریال پایتخت میدان آزادی دزدان دریایی کارائیب تلویزیون رسانه ملی تئاتر سینمای ایران سینما فیلم
موبایل فضا
روسیه رژیم صهیونیستی غزه جنگ غزه اوکراین فلسطین لبنان اتحادیه اروپا حماس حزب الله لبنان چین ترکیه
یورو 2024 فوتبال پرسپولیس استقلال باشگاه پرسپولیس خوان کارلوس گاریدو لیگ برتر جواد نکونام باشگاه استقلال علیرضا بیرانوند جام ملت های اروپا لیگ برتر ایران
هوش مصنوعی دانش بنیان فناوری اپل عیسی زارع پور ناسا فیبرنوری
ویتامین دیابت سنگ کلیه سبزیجات افسردگی مغز