یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

اندر حکایت سینمای ونوسی و فیلم های مریخی


اندر حکایت سینمای ونوسی و فیلم های مریخی

همچنان این «شاهکار»های سخیف سینمای محترم و مبتذل هستند که در عرصه اکران سینمایی کشور, جولان می دهند

همچنان این «شاهکار»های سخیف سینمای محترم و مبتذل(!) هستند که در عرصه اکران سینمایی کشور، جولان می دهند. فیلم هایی که ابدا فیلمنامه ندارند، سنبل و مضحک هستند، قید کمترین و کوچک ترین ارزش های بصری و محتوایی را زده اند و به امید نان خوردن از سفره ستاره ها و سوپر استارهایشان و البته به مدد جذابیت کاذب و زننده تابوشکنی و تهورهای اخلاق ستیزانه و لاابالی گری ها و بی قیدیشان، به روی پرده رفته اند.

هنوز یادمان می آید که از جمله وعده ها و قول های مهم مدیران سینمایی در آغاز مسئولیتشان، یکی هم این بود که بنا دارند حتما و با قاطعیت بساط فیلمفارسی های مد روز و آثار نازل و مبتذل و سخیف را از عرصه سینمای ایران جمع کنند و این لکه های ننگ و انگل های شبه فیلم را از دامان این سینمای رنجور و بیمار و در حال احتضار بزدایند.

این بود نتیجه آن وعده و وعیدها و آن همه انتظار و امید و آرزو که ایجاد کردید؟ اینکه چشمانمان به جمال تابناک امثال «شیش و بش» روشن شود؟!

در اکران حال حاضر سینماهای کشور دو فیلم روی پرده که اتفاقا با حجم تبلیغاتی قابل توجهی نسبت به سایر فیلم ها حضوری فعال و همه جانبه دارند، فیلم های «شیش و بش» و «زنان ونوسی و مردان مریخی» هستند. فیلم هایی که با همان عناصر و مؤلفه های معروف و مشهور سینمای گیشه ای تولید شده و با رعایت کامل و یکپارچه موازین سخافت و ابتذال سعی در جلب توجه همه مخاطبان عام سینمای ایران کرده اند.

شاید بتوان گفت به لحاظ مضمونی و به اصطلاح فیلم نامه ای در هر یک از این دو فیلم یک ویژگی متنی وجود دارد که سایر عناصر فیلم ضمن حفظ کامل موازین و شئون سینمای گیشه، بر آن محور شکل گرفته اند. در فیلم اول به صورت مشهود و کم نظیری، سیطره یکی از ستارگان سینمای نازل و سطحی ایران قابل مشاهده است و به نظر می رسد فیلم «شیش و بش» اساسا یک ساخته سفارشی بر مبنا و محور همین سوپراستار سینماست. و در فیلم دوم هم گرچه به شکلی معیوب، کلیشه ای و با ساختاری دم دستی مضمون کتاب مشهور «زنان ونوسی و مردان مریخی» تبدیل به نمونه ای دیگر از سینمای آفت زده سال های اخیر شده است. جریانی که نه تنها به ارزش های ساختاری و مضمونی هیچ گونه تعهدی احساس نمی کند بلکه حتی حاضر نیست به غرایز بومی و نیازهای عاطفی و روانی مخاطبان عامش پاسخی حتی ابتدایی بدهد.

حقیقت آن است که طی سال های اخیر سینمای ایران در سیکل معیوب مدیریت شعار زده و بی اصول و بخشنامه ای و نیز فیلم های بی هویت و سخیف گرفتار آمده است و بعید به نظر می رسد در چنین روندی و با چنان موقعیتی راه برون رفت از این فضا موجود باشد یا مهیا شود. در حقیقت باید گفت سینمایی که نماد و نمودش را در فیلم هایی مثل «شیش و بش» باید جست یک سینمای بیمار و رخوت زده و افسرده و در حال احتضار است که نمی توان کوچک ترین امیدی به تغییر و تحول و ارتقای سطح آن درمناسبات مختلف سینمایی داشت مگر آنکه با یک خانه تکانی و انقلاب مبنایی همه چیز در یک طراحی جدید و براساس اصول و ارزش های هنری تنظیم شود و راه بر مافیای زر و زور تزویر که سیطره ای بلامنازع بر همه مناسبات جاری در سینمای امروز ایران دارد بسته شود. تا آن زمان چاره ای جز تحمل امثال «شیش و بش» و نمونه های متعدد و متنوعش در این سینما نداریم و گیشه و ابتذال حکایت همچنان باقی در هنر هفتم سینمای ماست. و اما این هم از معایب و عجایب وخیم و تکان دهنده سینمای ماست که فیلم اول یک کارگردان می شود اثری مثل «طاووس های بی پر» و در فیلم دومش به معجونی همچون «ورود زنده ها ممنوع» می رسد. فیلم «ورود زنده ها ممنوع» دومین ساخته جواد مزدآبادی پس از اثر ارزشمندی به نام «طاووس های بی پر» است و در نقد و تحلیل فیلم دوم این کارگردان و بیان موقعیت ساخت و پرداخت آن همین بس که آن را با اثر قبلی اش مقایسه کنیم و کیفیت این دو را بسنجیم و به عمق فاجعه نائل آییم و تشخیص دهیم که یک کارگردان جوان چطور و در چه فضا و سیستمی ممکن است به چنین موقعیتی دچار شود و روند پیشروی او در حیطه کارگردانی سینما به چنین پس رفتی منجر گردد.

شاید بررسی مصادیق چنین وضعیتی که متاسفانه تعدادش در سینمای ایران کم هم نیست مهم ترین و مفیدترین راه چاره برای سینمای این روزگار ما باشد تا با حسرت نگاه دقیق، صریح، موشکافانه و نقادانه به این موقعیت بتوان راه گریزی از آن یافت و از این وضعیت خارج شد. با مقایسه دو فیلم «طاووس های بی پر» و «ورود زنده ها ممنوع» به این نکته می رسیم که دقیقا تمام مولفه هایی که در اثر اول وجود داشت در فیلم دوم موجود نیست و اساسا فیلم «ورود زنده ها ممنوع» نتیجه فکر و دنیای دیگر و دغدغه های دیگر است که کمترین و کوچک ترین ربط و شباهتی با اثر قبلی ندارد.

«طاووس بی پر» به عنوان اولین ساخته بلند کارگردانش و با توجه به فضای فیلم، شرایط ساخت و سایر زمینه ها و عقبه اثر، فیلمی خوش ریتم، قصه گو و با لطافت بود که مخاطب را با خود همراه می کرد. به ویژه که با دو بازی خوب، گیرا و قابل دفاع از فریبرز عرب نیا و هنگامه قاضیانی همراه شده بود.

اما در فیلم «ورود زنده ها ممنوع» همه چیز نسبت به فضای فیلم قبلی دچار یک چرخش ۱۸۰ درجه ای شده و خلاصه اینکه همه مولفه های یک اثر گیشه ای و ساده پسند و با هدف جلب عام ترین نوع مخاطب در چیدمانی که نشانه های آشنای سینمای مبتذل این روزها را دارد کنار هم قرار گرفته اند.

از جمله این نشانه ها می توان به حضور بازیگران کلیشه ای و تابلو شده این نوع سینما همچون مجید صالحی و بهاره رهنما اشاره کرد و یا عنوان فیلم را یادآور شد که باز تداعی کننده همین فضا است. البته در این میان به صورت اتفاقی یک رخداد عجیب و غریب دیگر هم به مابقی زمینه های فیلم اضافه شده و آن تشابه اسمی این فیلم با یکی از فیلم های دیگر اکران اخیر سینمای ایران است به نام «ورود آقایان ممنوع» که البته گرچه هر دو اثر مشابهت هایی به لحاظ نشانه گذاری هایی دارند اما نمی توان آن دو را در یک طیف قرار داد؛ چرا که هم به لحاظ ساختاری و هم از جنبه قصه گویی و انسجام و قوام دراماتیک تفاوت های قابل توجهی میان این دو فیلم وجود دارد.

باید اندیشید و آسیب شناسی کرد که چرا کارگردان خوش قریحه ای که در فیلم اولش یعنی «طاووس های بی پر» بارقه هایی از امیدواری را با تلاش و سینماورزی موجدانه ای به تصویر می کشد به ساخت اثری در حد و اندازه «ورود زنده ها ممنوع» تن می دهد.

فیلمی که علاوه بر امتداد دادن به نشانه های کلیشه ای سینمای نازل این روزها یک عقب گرد مایوس کننده نسبت به تجربه کوچک اما موفق پیشین کارگردانش محسوب می شود. دیدن «ورود زنده ها ممنوع» علاوه بر سایر ترکش های ناشی از وضعیت خود فیلم حاوی تلنگرهای تکان دهنده و تلخی از این دست بود که شاید لازم باشد نظر مدیران و اصحاب هنر سینما در جامعه ما را به خود جلب کند.

محمد قمی