جمعه, ۲۸ دی, ۱۴۰۳ / 17 January, 2025
این غریبه ها نگهداری می خواهند
دستکم هیچ ایرانی تا چندسال آینده داستان توله شیرهای تهرانگرد را فراموش نمیکند؛ کوچولوهایی گرسنه، ترسیده و غریبه که بیتوجه به بازدیدکنندههای متعجبشان، پشت بوتهها پناه گرفته بودند و وقتی دستی نزدیکشان میشد ناله میکردند و پنجهها را بالا میبردند تا از خودشان دفاع کنند.
این ماجرا را گوشه ذهنتان نگه دارید و به فیلمهای مستندی فکر کنید که درباره انسانهای گمشده در طبیعت، دیدهاید. در همه این ماجراها انسانهایی به اعماق بکر حیات وحش تبعید شدهاند. توله شیرهای سرگردان و آدمهای تبعیدی به طبیعت در داستان ما اگرچه در ظاهر شاید ربطی به هم نداشته باشند، اما در واقع وجوه مشترکی با هم دارند، چون هر دو گروه در جوامعی از غیرهمنوع رها شدهاند و روزگار به آنها سخت گذشته است.
گم شدن در محیطی که غیرهمنوع، در آن فرمانروایی میکند برای ما انسانها پدیدهای نادر است، اما این تجربه هر روز و هر ساعت برای حیواناتی که ما به آنها لقب خانگی میدهیم و آنها را وارد حریم زندگی انسانی میکنیم، تکرار میشود و اینگونه است که مرز میان دو قلمرو حیوان دوستی و حیوانآزاری مخدوش میشود و دیگر سخت میتوان قضاوت کرد که آیا حیوانات هم به اندازه انسانها از این همزیستی لذت میبرند یا نه.
...اما وحشت از جامعهای غریب فقط یک وجه پدیده ورود حیوانات به زندگی آدمهاست و وجه غمانگیزتر این است که حتی سادهترین حقوقشان را برای زیستن از آنها دریغ میکنیم.
ما آنها را میخریم، به خانه میآوریم، محبوس میکنیم و از آنجا که نه اطلاعاتی درباره راههای نگهداری از آنها داریم و نه امکانات اولیه را برای مراقبتشان فراهم کردهایم، پس از مدتی آنها را میکشیم و آنوقت است که متاسف میشویم و زیاد نمیگذرد که با حیوانی تازه جای خالیشان را پر میکنیم.
آنها زبانی برای دفاع از حقشان یا حتی یادآوری نیازهایشان به انسانها ندارند و همین موضوع در برابر جامعه جدیدی که محکوم به زیستن در آن شدهاند، آسیبپذیرترشان میکند.
این مطلب میتوانست با همین حرفهای خشک و جدی پیش برود اما در اواسط آن، وقتی به حیواناتی که دوستان و آشنایانم، زندانبانشان شدهاند فکر میکردم، به خیالم رسید که اگر آنها زبانی برای بیان نیازها یا انتقاد از شرایط شان داشتند چه میگفتند؟ این شد که مطلب ما از این قسمت به بعد فقط به حرفهای حیواناتی که گمان میکنیم حق دارند آنها را بگویند، اختصاص دارد.
● ماهی: خوشتان میآید همدیگر را بخوریم؟!
نمیتوانم نفس بکشم، آب کثیف است، به خیالشان ما هوا میخوریم، خبری از غذا نیست. غذا هم که میدهند چیزهایی میدهند که به عقل جن هم نمیرسد! مگس و پشه میدهند، سیبزمینی و یکسری سرخکردنیهای دیگر!
دو سه تا از رفقایم از عید تا حالا مردهاند، بد میمیرند، بد میمیریم. با شکمهای بزرگ شده و بالههای کج و کوله و پولکهای ریخته. حقیقت زندگیمان همین شده است که بیندازنمان توی قفسهای شیشهای. بروند، بیایند و تلنگر بزنند به دیوار نازک قفس تا بترسیم و فرار کنیم و آنها ذوق کنند بیآنکه بدانند هر باری که وحشت زده جست میزنیم امکان دارد سکته کرده باشیم و همین مرگمان را نزدیکتر میکند.
دیگر نمیخواهم بیشتر توضیح بدهم که آنها حتی روش عوض کردن آب تنگمان را هم نمیدانند و.... همه اینها به کنار، پرسشی از آکواریومدارها دارم، واقعا هدفتان از این که ما را با دوستان گوشتخوارمان در یک آکواریوم میاندازید، چیست؟
● طوطی: کی گفته من تخمه دوست دارم؟!
قصه طوطی و بازرگان را شنیدهاید؟! همه ما طوطیها این قصه را بلدیم اما به نظر من، راست نیست یا همنوعهای من دروغ گفتهاند یا بازرگانش بازرگان نبوده، والا چرا وقتی ما خودمان را به مردن میزنیم کسی باور نمیکند؟
یادتان باشد شما ما را به زور از آن سر دنیا کشاندهاید اینجا. واقعا فکر میکنید اگر کلماتتان را به ضرب دگنک تکرار میکنیم، یعنی با شما حرف میزنیم؟ اگر میشد هرچه دلم میخواهد به زبان خودتان بگویم احتمالا برایتان میگفتم که قرار نیست ما صبح تا شب تخمه آفتابگردان بخوریم. ما طوطیها هم مثل قناریها و مرغهای مینا، برنامه غذایی دقیقی داریم و این تخمه شکستنهای بیامان و اجباری به سلامتمان لطمه میزند و اهل خوردن نوشابه، شکلات، نمک، ادویه و روغن نیستیم.
شما دوست دارید همیشه هفت هشت نفر به شیشه پنجره اتاقتان چسبیده باشند و تماشایتان کنند؟ ما هم دوست نداریم اطراف قفسمان را شلوغ کنید.
● سگ: مطمئن باشید من آدم نمیشوم
شما گوشهای آویزان مرا ندیدید؟ این همه پشم را که روی چشمهایم را پوشانده، زبانم را که از دهانم بیرون میماند، پنجههایم را، ککهای تنم را، دمم را،.... شما اینها را ندیدید؟ شما نشنیدهاید من واق واق میکنم؟ شما متوجه نشندهاید من روی چهار پا راه میروم نه روی دو پا؟!
پس چطور به فکرتان رسیده مرا به خانه بیاورید تا مثل خودتان زندگی کنم؟ من همنوع شما نیستم و اگر قرار است بین شما زندگی کنم هرگز عادات قدیمیام را فراموش نمیکنم، فقط پنهانشان میکنم. شما داستان آن رفیقمان را شنیدهاید که صاحبش به قصد خودکشی قرص خواب خورده بود و خوابش برده بود، طرف، آنقدر بیمسوولیت بود که فکر غذای رفیق ما را هم نکرده بود! خب ! رفیق ما چه کار میکرد؟ چون سگ متمدنی شده بود باید از گرسنگی میمرد؟ صاحبش قصد خودکشی داشت نه او. به همین دلیل هم صورت صاحبش را خورد.
آنوقت چه شد؟ بد نام شد. اهالی رسانه آمدند و هر چه دلشان میخواست درباره ما گفتند، اما مگر ما اصرار کرده بودیم از گلهداری و دشت و بیابان جدایمان کنید و به زور توی چاردیواری خانهتان نگهمان دارید؟!
شما که نمیدانید من باید هر روز چند ساعت پیادهروی کنم وگرنه دق میکنم، شما که نمیدانید من حتما باید هر روز بازی کنم وگرنه بیماری میشوم، شما که نمیدانید من نباید قند بخورم و دم به ساعت قند جلویم میاندازید تا طرز جویدنم شما را به خنده بیندازد، شما که نمیدانید من ببر نیستم که فقط گوشت بخورم و باید برنامه غذایی داشته باشم، چرا مجبورم میکنید کنارتان زندگی کنم؟
اینها را گفتم که بفهمید من و بقیه همنوعهایم، حیوان میمانیم، آدم هم نمیشویم.
این اصل را اگر قبول کنید دیگر نباید کتکم بزنید. اگر موهای تنم را در غذایتان پیدا کنید یا ککهایم تنتان را به خارش وادارند، اینها دلخوشیهای من است و اگر دلخوشیهایم را از من بگیرید چه میماند از من به عنوان یک سگ ؟! این که میشود زندگی گربهای!
● لاک پشت: بگذارید بخوابیم
ما ماهی نیستیم که از آب بیرون نیاییم و اگر نتوانیم به سطح آب برسیم و گاهی وقتها در خشکی استراحتی کنیم، حتما میمیریم.
ما صد سال عمر میکنیم؟! ما؟! شاید! البته اگر شما اجازه بدهید. چرا نمیگذارید در امنیت و آسایش به خواب زمستانی برویم؟ چه حالی میشوید اگر خوابآلود باشید و یک نفر هی غذا بچپاند توی دهانتان و مجبورتان کند بجویدش تا بیدار بمانید؟ مسخره است اما حتی فروشندههای ما هم نمیدانند ما برای ادامه زندگی به چه شرایطی نیاز داریم.
نه خاک ارهای نرم که بتوانیم وقت خوابیدن روی آن آرام بگیریم، نه دمایی متعادل که بشود در آن به خواب رفت، نه مواد مغذی که یک هفته مانده به خواب زمستانی بخوریم و بعد برای به خواب رفتن آماده شویم، نه حتی محل نگهداری دلبازی که بشود رنج اسارت را فراموش کرد و نه.... شما جای ما بودید جوانمرگ نمیشدید؟!
● همستر: حبسم کردهاند
آن وقتها که هنوز صاحب نداشتم، توی فروشگاه حیوانات یک همستر میگفت روزگارش در خانه مردم بدک نبوده، میگفت مدتی آکواریومی داشته با یک چرخ فلک کوچک پلاستیکی صورتی که غم اسارت را از یادش میبرده اما حکایت من فرق دارد. همه روز در اتاقکی تنگ و تاریک با دیوارهای نئوپانی محبوسم کردهاند. روزی نیم ساعت برای هواخوری بیرونم میآورند و در طول این مدت دائم با چوبی کوتاه به پهلو یا سرم میکوبند.
● گربه: لعنت به زندگی سگی
یکبار یکی از بچههای زن صاحبم به او میگفت: «شما که بلد نبودید بچهداری کنید، چرا بچهدار شدید؟!» چیزی شبیه همین را من هم باید میگفتم: «شما که بلد نبودید گربهداری کنید، چرا گربهدار شدید؟» البته گاهی که این فکر خیلی توی سرم دور میزند با خودم میگویم مگر این آدمها واقعا طرز استفاده همه آن چیزهایی را که در زندگی به دست آوردهاند بلدند؟ یک گربه مثل من، فقط به اندازهای شکار میکند که شکم خودش و بچههایش را سیر کند، اما آدمهایی مثل او ـ شوهرش ـ چقدر شکار میکنند؟ به اندازه شکمشان؟ هرگز!
گربه هستم! قرار نیست درس اخلاق بدهم که. حرفم این است: این آدمها ما را نگه نمیدارند، شکنجه میکنند. بگذریم از این که حق زاد و ولد را از ما گرفتهاند؛ مهمترین حقمان را که همنوعهای آزادمان از آن برخوردارند، اما درد ما که فقط این نیست، آنها اصول سادهتری را هم درباره ما نمیدانند، مثلا هنوز خبر ندارند که پیش از آوردن گربهای به خانه باید سینی شنی ویژه ادرارش، گلدان چمن مخصوصش برای جویدن برگها، ظرفهای فلزی آب و غذایش، کنده درخت برای تیز کردن پنجههایش و محل خوابش را جور کنند.
زندگی در خانه آدمها آن هم بدون کنده درخت، بدون سینی شنی و بدتر از همه بدون گلدانی که بشود برگهایش را جوید، میشود یک زندگی سگی!.
● در کدام قلمرو ایستادهاید؟
حرفهای حیوانات را خواندید؟ نیازهای آنها حتما بیشتر از آن چیزی است که ما برایتان تعریف کردهایم اما همین اندک شرایط نگهداری را هم خیلیها جدی نمیگیرند و همین باعث آسیبدیدگی حیوانات و حتی مرگشان میشود.
به این حرفها فکر کنید، شما آمادگی فراهمکردن این شرایط را برای غریبهای که وارد خانهتان میشود دارید؟ دقیقا در کدام قلمرو ایستادهاید، حیوان دوستی یا حیوان آزاری؟
مریم یوشیزاده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست