یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

ارتباط كمرنگ ادبیات و سینما


ارتباط كمرنگ ادبیات و سینما

سینما از بدو پیدایشش از همه هنرها استفاده كرده است و به همین دلیل به هنر هفتم معروف شده است و كامل ترین هنرهاست به دلیل این كه از ۶هنر دیگر استفاده می كند

به نظر می رسد از زمان پیدایش سینما، موضوع اقتباس از آثار ادبی نیز مطرح شده است. موضوعی كه همچنان به قوت خود باقی است. چراكه قصه و داستان ، سنگ اول بنای ساختمان پیچیده و تو در توی فیلم است.

حتی در سینمای داستان گریز امروز هنوز بند ناف سینما به تمامی از قصه قطع نشده است. قصه فیلم به طور طبیعی نخستین موردی است كه كارگردان به آن فكر می كند و قرار است بر این اسكلت ، گوشت و پوست استوار كند و اثری زنده و جاندار به نام فیلم بسازد. از اینجاست كه توجه به ادبیات داستانی - كلاسیك یا معاصر- به عنوان گنجینه ای از پیش آماده و مهیا ذهن و روان فیلمساز را به خود جلب می كند. موضوع مهمی كه سینمای ایران توجه شایسته ای به آن نداشته است و در حقیقت بهره كافی از آن همه امكانات و قابلیت ها نبرده است. كارنامه اقتباس ادبی در سینمای ایران اگرچه از نظر حجم چندان پربار و قابل توجه نیست ؛ اما نگاهی به آثار ساخته شده نشان می دهد كه از نظر كیفی موفقیت آمیز بوده است و گویای این كه اگر این روند استمرار پیدا كند، می تواند در سطح جهانی افتخارآمیز باشد. به عنوان نمونه می توان به فیلمهای شوهرآهوخانم ، گاو، تنگسیر، داش آكل و...اشاره كرد.

البته با ارزشهای نسبی و متفاوت. درباره اقتباس های ادبی ، كاركرد ادبیات داستانی در سینمای ایران با آقای احمد طالبی نژاد، منتقد، نویسنده و روزنامه نگار گفتگویی انجام داده ایم كه در ادامه می خوانید.

● سینما به صورت مستقیم یا غیرمستقیم از دیگر هنرها بویژه ادبیات و داستان استفاده می كند و برای تاثیرگذاری بیشتر آنها را به خدمت می گیرد. به عقیده شما این مساله برای سینما یك مزیت است یا یك ویژگی؟

سینما از بدو پیدایشش از همه هنرها استفاده كرده است و به همین دلیل به هنر هفتم معروف شده است و كامل ترین هنرهاست به دلیل این كه از ۶هنر دیگر استفاده می كند. این مساله نه مزیت است و نه اشكال ، بلكه یك ویژگی است. به دلیل این كه سینما ذاتا به ۲ عنصر خیلی مهم نیاز دارد: یكی عنصر بصری است كه وقتی عنصر بصری را در نظر می گیریم ، می بینیم در آن از مجسمه سازی و نقاشی استفاده می كند و در بحث صدا باید از موسیقی و صدا استفاده كند و وقتی یك فیلم داستانی ساخته می شود، سینما نیاز به داستان دارد و وقتی نیاز به داستان وجود داشته باشد، خود به خود از ادبیات هم استفاده می شود. در سالهای اخیر خیلی تلاش می شود كه سینما بند نافش را با هنرهای دیگر بویژه با ادبیات قطع بكند و فیلمسازهای آوانگاردی مثل جیم جار موش یا كیارستمی تلاش می كنند حداقل ارتباطی با ادبیات داشته باشند؛ ولی واقعیت این است كه ادبیات به قدری قوی و غنی است ؛ كه حتی خود را به سینمای آوانگارد تحمیل می كند و شما حتی در سینمای آوانگارد نیز یك پیرنگ داستانی می بینید. به همین دلیل ارتباط میان سینما و ادبیات لاجرم و ناگریز است و به همین دلیل ، این ارتباط باید وجود داشته باشد. نمی دانم پدیده ای مثل سینمای دیجیتالی درنهایت باعث چه اتفاقاتی می شود؛ ولی سینمای استانداردی كه تكیه اش بر مخاطب عام است ، به داستان و ادبیات نیازمند است.

● شما در صحبت هایتان اشاره كردید كه چون سینما از همه هنرها استفاده می كند و هنر هفتم است ، از آنها كامل تر است. آیا وقتی می گوییم سینما از هنرهای دیگر، مثلا موسیقی كامل تر است ، به طور ضمنی می گوییم موسیقی كامل نیست؟

نه. نمی توان گفت كه موسیقی كامل نیست ، بلكه منظورم این است كه چون امكانات ۶ هنر را به خدمت می گیرد، در واقع می توان گفت كه همه آنها را به صورت یكجا عرضه می كند. كمالی كه من می گویم در سینما وجود دارد، از این نظر است وگرنه سینما در قیاس با ادبیات ، در جاهایی ضعف دارد. به عنوان مثال حالت سوبژكتیو و درونی را در ادبیات خیلی راحت می توان بروز داد. نویسنده می تواند ریزترین احوالات درونی یك شخصیت را در قالب كلمات تصویر كند و خواننده تجسم كند؛ اما سینما در میان مفاهیم مجرد و ذهنی ناتوان تر از ادبیات است برای این كه سینما باید مفاهیم را عینی و مادی و در خلال این پروسه مفاهیم یك شكل ثابت پیدا می كنند.

● در اصل سینما دامنه تخیل را محدود می كند؟

سینما ضمن این كه دامنه تخیل را محدود می كند، با مسائل اجرایی نیز مواجه است. به عنوان مثال ، فیلم استاكر تاركوفسكی راجع به معجزه است تاركوفسكی در این فیلم نشان می دهد كه ایمان و معجزه باعث می شود انسان به رستگاری برسد. در این فیلم صحنه ای وجود دارد كه پدر دختر افلیج ، دخترش را به اتاق معجزه می برد. این اتاق معجزه در ادبیات خیلی زیبا تصویر می شود؛ ولی آن چیزی كه در فیلم تاركوفسكی می بینیم.

یك فضای چرك ، نمور و متروكه است. این همان نمونه ای است كه ادبیات قوی تر از سینما عمل می كند. فرض كنید بخواهید رمان كوری را به فیلم تبدیل كنید، من فكر می كنم حتی اگر برترین كارگردان هم این فیلم را بسازد، به قدرت رمان نخواهد بود. برای این كه ظرفیت ادبیات برای بیان مفاهیم فلسفی و مجرد بسیار بیشتر از سینماست ؛ اما این دلیل نمی شود كه بگوییم سینما عقب تر از ادبیات است. واقعیت این است كه سینما در شكل متعالی و هنری و فرهنگی اش به نظر من یك معجزه خیلی بزرگ است ؛ زیرا بشر با سینما توانسته است جاودانگی را خلق كند. سالهای زیادی است كه دیگر چاپلین نیست ؛ اما هر وقت فیلمی از او دیده می شود، انگار هنوز زنده است و دارد برای ما بازی می كند. سینما این ویژگی را در اختیار بشر قرار داده است كه در زمان شناور شود و به بی مرگی برسد. سینما از این برتری نسبت به دیگر هنرها برخوردار است.

یكی دیگر از مزایای سینما گستردگی و توان برقراری ارتباط با توده هاست. بسیاری از كتابها پس از این كه به فیلم تبدیل شدند، شهرت و آوازه ای دوچندان یافتند و جهانی شدند.

به عبارت دیگر، می توان گفت زبان سینما بومی تر است. زبان سینما نسبت به هنرهای دیگر جهانشمول تر است ، یك فیلم امریكایی در گوشه ای دور افتاده در كشور دیگری نیز فهمیده می شود ؛ در حالی كه زبان ادبیات به دلیل وابسته بودن آن به محدودیت های زبانی ، از گستردگی كمتری برخوردار است و فهم آن حتی با یك ترجمه قوی برای غیر همزبانان نویسنده مشكل است. در صورتی كه زبان تصویر، پخته تر و كامل تر است و زبان تصویر، زبان مشترك همه انسانهاست. به دلیل این كه همه انسانها با تصویر آشنا هستند. همه اینها را گفتم تا بگویم سینما در عین این كه هنر كاملی است ؛ ولی هنوز بی نیاز از دیگر هنرها بویژه ادبیات نیست.

● همان طور كه گفتید، سینما از همه هنرها استفاده می كند؛ ولی ادبیات یك ویژگی نسبت به دیگر هنرها در ارتباط با سینما دارد و آن این است كه به هر حال یكی از اركان سینما فیلمنامه است و فیلمنامه هم به هر حال یك نوع ادبی به حساب می آید. اگر از این دید نگاه كنیم ، می توانیم ادبیات را یكی از پایه های سینما بدانیم.

من با این دید زیاد موافق نیستم.

فیلمنامه ها دو جور هستند یكدسته كه ویژگی ادبی دارند و به صورت مستقل چاپ می شوند، مانند كارهای بهرام بیضایی كه بیشتر جنبه ادبی آنها اهمیت دارد، ضمن این كه سینمایی هستند. اما اساسا باید فیلمنامه را یك دستور كار برای فیلمسازی در نظر بگیریم.

● یعنی از نظر شما فیلمنامه نوع ادبی نیست.

منظور من از فیلمنامه جنبه تكنیكال آن است. اما این كه هر فیلمنامه در حال تعریف كردن یك داستان است ، این جنبه آن با ادبیات مشترك است. به عنوان مثال ، در فیلم یادداشت بر زمین اثر علی محمد قاسمی كه یكی از تجربی ترین فیلمهای ایران است و یك فیلم كاملا ضد داستان است و بر تصویر متكی است ، باز هم یك پیرنگ داستان می بینیم. در این فیلم تفكری اخلاقی و فلسفی وجود دارد كه از طریق یك داستان كمرنگ و محو بیان می شود. بنابراین ، گسست مطلق ادبیات و سینما امكان پذیر نیست و سینمای استاندارد بشدت نیازمند ادبیات است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید