یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

نگاهی به دو فیلم از دو کارگردان فیلم اولی


نگاهی به دو فیلم از دو کارگردان فیلم اولی

طی دهه اخیر,سینمای ایران ناگهان با موجی از فیلم های ترسناک و علاقه مندانی برای ساخت و بالطبع تماشای این آثار مواجه شد

● نگاهی به فیلم «آل» ساخته بهرام بهرامیان، به بهانه پخش در شبکه خانگی

طی دهه اخیر،سینمای ایران ناگهان با موجی از فیلم‌های ترسناک و علاقه‌مندانی برای ساخت و بالطبع تماشای این آثار مواجه شد. گرچه در سال‌های دورتر از آن نیز،تک‌وتوک نمونه‌هایی مانند فیلم به یادماندنی زنده‌یاد حمید رخشانی،«شب بیست و نهم» در این ژانر ساخته شده بود ولی امروز تعداد بی‌شمار فیلم‌های سینمای وحشت،نشان از توجه ویژه کارگردانان به این گونه فراموش‌شده و همینطور استقبال سینماروها از هیجان ترسیدن در تاریکی سالن‌ها دارد. با این همه از میان تولیدات سینمای ترسناک، به ندرت فیلمی توانسته چنان که لازم است تماشاگر را با خود همراه کند و البته بترساند.«آل» نیز در این طبقه دسته‌بندی می‌شود و ظاهراً با همین نیت ساخته شده،گرچه به نظر نمی‌آید توانسته باشد مخاطبش راـ‌ از ترس‌ـ ‌روی صندلی میخکوب کند.از این‌رو شاید بتوان «آل» را بیشتر در میان فیلم‌های ملودرام خانوادگی یا اجتماعی(!) جا داد.اما از طرفی نیز نباید منکر تاثیر سینمایی برخی سکانس‌های فیلم شد و اتفاقا آل از این نظر فیلم خوش‌ساختی است.کارگردانی دقیق و هوشمندانه‌ای دارد.استفاده‌های خوب و بجایی از رنگ و نور و سایه‌ها شده و حتی جلوه‌های ویژه فیلم،کاملاً تداعی‌گر دلهره و اضطراب است.آنچه باعث می‌شود آل بیرون از دایره ژانر وحشت باقی بماند و فیلمی متوسط در نوع خود جلوه کند، فیلمنامه سردرگم و آشفته آن است.مهندس بهنیا(مصطفی زمانی) از همان شروع فیلم تشویش و نگرانی عیانی برای بارداری همسرش دارد و تماشاگر این را به عنوان ایده اصلی فیلم می‌پذیرد ولی رفته رفته هرچه فیلم پیش‌تر می‌رود،مخاطب کمتر در معرض نشانه‌های وحشت از موجودی مخوف و نادیده قرار می‌گیرد.گرچه فیلم از ابتدا و حتی با عنوان خاص خود(آل)،تماشاگر را دعوت به ترس و کنجکاوی عمیق در خصوص چیزی می‌کند که شناختی از آن ندارد.مخاطبی که به هوای ترس پای این فیلم نشسته،تا بیش از نیمه فیلم با مجموعه‌کابوس‌های بی‌پایان و بی‌منطقی سر و کار دارد که فقط او را برای «ترسیدن» آماده می‌کنند ولی کابوس به پایان می‌رسد و اتفاقی هم نمی‌افتد و عملاً می‌خورد توی ذوق تماشاگر.این شکل از پرداخت اجرایی و روایی فیلم،در فیلم ترسناک «خواب لیلا»(مهرداد میرفلاح) هم به کار گرفته شده و دست بر قضا،آنجا هم جواب نداده و بی‌خاصیت مانده.

تماشاگر در نیمه نخست «آل» نمی‌تواند استرس و عذاب روحی بهنیا را درک و با او همراهی کند و اصلاً نمی‌داند در چنین فضایی دلش برای چه کسی بسوزد یا بتپد.چون فیلم حتی قهرمان و بَدمن(Badman) ندارد که ترحم و تنفر بیافریند.ضمن این‌که تکرارهای چندباره کابوس‌ها و گاهی کابوسی در کابوسی دیگر،از جایی به بعد حوصله مخاطب را سر می‌بَرد و دیگر به سادگی، به صحنه‌های وحشت‌آفرین با پیش‌زمینه‌های ترساندن در فیلم اعتماد نمی‌کند و حدسش مبنی بر کابوس‌بودن ماجرا درست از آب درمی‌آید.ولی فیلم از نیمه دوم به بعد ناگهان ضرباهنگی تند و خلاف بخش اولیه در پیش می‌گیرد.کابوس‌ها تمام می‌شوند و معماها از راه می‌رسند.فیلم تمی جنایی و آمیخته با موجودیت عینی و حقیقی «آل» را دنبال می‌کند و خوب هم از جانب مخاطب جواب می‌گیرد.اطلاعاتی که ساموئل(همایون ارشادی) درباره آل می‌دهد با تلفیق و تطبیق روایت و صحنه‌های تلاش بهنیا برای رودررویی با آل و نجات زنش، بیش از حد انتظار تماشاگر خوب و تکان‌دهنده از کار درآمده‌اند.کارگردان می‌داند چگونه تماشاگرش را با امساک در عیان‌کردن چهره حقیقی آل، برای لحظه اوج تشنه کند تا با دیدن آن چهره رعب‌انگیز کناررودخانه از جا بپرد یا مجبور شود مانند بهنیا برای لحظه‌ای چشم‌هایش را ببندد.

متاسفانه پس از این بخش کوتاه‌مدتِ مهیج،پایان‌بندی دم‌دستی فیلم دوباره آن را از فراز به فرود می‌کشاند.چه می‌شد اگر فیلمنامه‌نویس و فیلمساز،مرز میان خرافه و حقیقت را درهم می‌شکستند و در نهایت همه تقصیرها را بر گردن «آل» می‌انداختند؟آیا تماشاگر این سرگرمی دروغی اما جذاب را بیشتر و بهتر باور نمی‌کرد و نمی‌پسندید تا آن حقیقت لوس و از سر ناچاری را؟ البته نباید فراموش کرد پایان‌بندی فیلم‌ها هنوز یکی از مهم‌ترین مشکلات سینمای ماست که حل‌نشده باقی مانده است.

فیلم آل این روزها در شبکه خانگی عرضه شده.اگر دلتان کمی هیجان ایرانی می‌خواهد،می‌توانید به تماشای آن بنشینید.ولی انتظار ترسیدن نداشته باشید.

● معرفی فیلم: مرگ کسب و کار من است

«مرگ کسب و کار من است» نخستین فیلم در کارنامه سینمایی «امیرحسین ثقفی» است ولی باید گفت این کارگردان جوان،نخستین گامش را در کارگردانی سینما خیلی محکم برداشته است. فیلمی که تاکنون چهار جایزه بهترین کارگردانی و بهترین فیلم را برده و هشت بار در رشته‌های دیگر کاندیدای دریافت جایزه بوده و حتی در چند جشنواره بین‌المللی شرکت کرده،سطح توقع تماشاگر و منتقدین را بالا می‌برد.البته باید منتظر ماند و دید آیا این فیلم می‌تواند در رقابت با فیلم‌های مهم‌تر و محکم‌تری مثل «یه حبه قند» و «سعادت‌آباد»،تماشاگران را به سوی خود جذب کند؟ «مرگ...» فیلمی است که کارگردانی‌اش بر فیلمنامه آن می‌چربد.ثقفی در فیلم اول خود،تمام هنرش را به کار گرفته تا ضعف‌های داستانی فیلمش را با نماهای چشمگیر و بازی‌های درخشان بازیگران بپوشاند که به نظر می‌رسد موفق هم شده. با آن‌که قصه «مرگ...» از جاهایی به بعد افت محسوسی دارد و به تدریج پرش‌های موازی داستانی از شخصیتی به شخصیت دیگر، برای مخاطب ایجاد کلافگی می‌کند،ولی دست‌کم تجربه تازه و متفاوتی در سینمای ماست.ناگفته پیداست کارگردان و گروه تولید،تجربه دشواری را پشت‌سر گذاشته‌اند تا قصه‌ای به این تلخی را در لوکیشنی محدود و مناظری ثابت و در روایت زمانی یک‌روزه به درستی و با حفظ ریزترین جزئیات به تصویر بکشند.

ثقفی در این فیلم روایت موازی آدم‌های مستاصل و درمانده‌ای را پی می‌گیرد که زندگی‌شان در گرو رفتن یا آمدن دیگری است.مثل پیرزنی که منتظر پسرش است و نگران بیماری ارثی که به فرزندش رسیده و همینطور پدر و دختربچه‌ای که بایدبرای دریافت پول، خود را به روستای همسایه برسانند اما کولاک مانع می‌شود و ...

«مرگ...» فیلم خاصی است ولی بسیار هنرمندانه و با جذابیت‌های بصری سینما ساخته شده است.اگر بتوانید داستان آن را با حوصله دنبال(بخوانید تحمل) کنید،مطمئن باشید از فیلم و جلوه‌های ویژه حرفه‌ای آن لذت وافری می‌برید. در این فیلم، پژمان بازغی، امیر آقایی، مریم بوبانی، کامران تفتی و ماه‌چهره‌خلیلی نقش‌های اصلی را ایفا می‌کنند.

احمدرضا حجارزاده