دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
گنجشک کوچولوی ترسو
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود گنجشک کوچولویی بود که خیلی ترسو بود، یک روز گنجشک کوچولو یک تکه پنبه پیدا کرد. این طرف و اون طرف رو گشت تا یک جای خوب پیدا کنه، لونه ای بسازه و توی لونه یه جای گرم و نرم درست کنه.
گنجشک کوچولو بالاخره خسته شد و روی یک درخت نشست و از خستگی خمیازه کشید. پنبه از نوکش افتاد پایین روی گربه ای که زیر درخت خوابیده بود. گنجشک کوچولو ترسید و فریاد زد: آی پنبه ام، وای پنبه ام، پنبه ام از دست رفت.
یک مورچه ریزه میزه از زیر درخت می گذشت. سر و صدای گنجشک رو شنید و گفت: آهای گنجشک این قدر سر و صدا نکن. من پنبه رو برات میارم اما یک تکه کوچکش مال من.
گنجشک گفت: باشه. مورچه رفت و پنبه رو برداشت و آورد. گنجشک یه تکه کوچکش رو به مورچه داد و بقیه پنبه رو برداشت و پرید روی دیوار. گنجشک پنبه رو روی دیوار گذاشت تا دوباره از نوکش نیفته. کنار دیوار یه جوی آب بود بادی وزید و پنبه رو توی جوی آب انداخت. گنجشک ترسید و جیک جیک فریاد زد: آی پنبه ام وای پنبه ام، پنبه ام از دست رفت. قورباغه ای که کنار جوی آب نشسته بود، صدای گنجشک رو شنید و گفت: آهای گنجشک این قدر سر و صدا نکن من پنبه رو برات میارم اما یه تکه کوچکش مال من. گنجشک گفت: باشه.
قورباغه توی آب پرید و پنبه رو بیرون آورد؛ گنجشک یک تکه کوچکش رو به قورباغه داد و بقیه پنبه رو برداشت و پرید و رفت تا به یه تخته سنگ رسید. پنبه رو روی تخت سنگ گذاشت و رفت و دور و بر رو نگاه کرد. کنار تخته سنگ یه سوراخ بود. پنبه افتاد توی سوراخ گنجشک اومد و دید توی سوراخ افتاده جیک جیک کنان فریاد زد: آی پنبه ام، وای پنبه ام، پنبه ام از دست رفت.
یک موش دم دراز صدای گنجشک رو شنید و گفت: آهای گنجشک این قدر سر و صدا نکن. من می رم و پنبه رو از توی سوراخ میارم. اما یه تکه کوچکش مال من.
گنجشک گفت: باشه. موش رفت و پنبه رو آورد. گنجشک یه تکه کوچکش رو به موش داد و بقیه پنبه رو برداشت و پرید و رفت. روی یه درخت بلند جای خوبی پیدا کرد و لونش رو ساخت. وقت خواب، تکه پنبه رو آورد تا با اون تشک درست کنه اما کم بود و نشد. با خودش گفت: اگه نمی ترسیدم و پنبه رو از روی گربه برداشته بودم، حالا یه تشک نرم داشتم. باد اومد و سردش شد. خواست با تکه پنبه اش یک لحاف درست کنه اما نشد. با خودش گفت: اگه نترسیده بودم و پنبه رو از آب گرفته بودم حالا یه لحاف گرم داشتم. توی لونه دراز کشید. زیر سرش سفت و سخت بود بلند شد تا با تکه پنبه اش یه بالش نرم درست کنه اما نشد، با خودش گفت: اگر نترسیده بودم و پنبه رو از توی سوراخ برداشته بودم حالا یه بالش نرم داشتم.
گنجشک کوچولو همون طور که خوابش می برد با خودش گفت: ای کاش یک تکه پنبه دیگه پیدا کنم. اون وقت می دونم که چه طور با اون یه لونه گرم و نرم درست کنم.
عابدیان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست