جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نبوغ در مقابل کلیشه


نبوغ در مقابل کلیشه

نگاهی به تقابل «دریم ورکز» و «پیکسار» در دنیای انیمیشن

دریم ورکز بعد از فروش پایین‌تر از انتظار فیلم «زنبور» در سال ۲۰۰۷ امسال با دو انیمیشن «کونگ‌فو پاندا» و «ماداگاسکار ۲: فرار به آفریقا» پا به میدان گذاشت تا علاوه بر جبران مافات در مقابل رقیب بلامنازع خود پیکسار حرفی برای گفتن داشته باشد. انیمیشن‌های دریم ورکز منهای استثنا‌هایی مانند فیلم «زنبور» خوب می‌فروشند و مخاطبان زیادی را روانه سالن‌های سینما می‌کنند اما مشکل اینجاست که هرگز به آثاری ماندگار تبدیل نمی‌شوند و صرفا جذابیت‌هایی مقطعی را رقم می‌زنند و اتفاقا در این زمینه به خوبی مخاطب را به تسخیر خود درمی‌آورند. همین امسال «کونگ‌فو پاندا» نسبت به انیمیشن تحسین‌شده پیکسار «وال.ای» سود بیشتری از گیشه‌ها نصیب خود کرد اما کیست که نداند «کونگ‌فو پاندا» در ارزش و اعتبار و البته ماندگاری به گرد «وال.ای» هم نمی‌رسد.

جالب است که در سال ۲۰۰۷ هم قسمت سوم «شرک» به لحاظ آمار فروش «راتاتویی» را پشت سر گذاشت اما ارج و قرب و البته تحسینی که نثار «راتاتویی» شد هرگز با قسمت سوم «شرک» قابل مقایسه نبود. در واقع دریم ورکز با انیمیشن‌هایی مانند سه‌گانه «شرک»، «افسانه کوسه» و «ماداگاسکار» نشان داده است که به راحتی می‌تواند بر موج سلیقه مخاطب سوار شود و چندین برابر هزینه تولید فیلم‌هایش را به حساب‌هایش برگرداند. اما کافی است انیمیشن‌های دریم ورکز را کنار عناوین انیمیشن‌های پیکسار قرار دهید تا تفاوت‌ میان جذابیت و ماندگاری را به خوبی حس کنید؛ عناوینی مانند «داستان اسباب بازی»،‌ «شرکت هیولاها»،‌ «در جست‌وجوی نیمو»، «راتاتویی» و البته «وال‌.ای». همان‌ قدر که پیکسار با ایده‌ها، شخصیت‌ها و داستان‌های منحصر به فردش زیبایی‌‌شنایی هنری فیلم‌های انیمیشن را ارتقا داده است، به همان میزان دریم ورکز برای نیل به اهداف گیشه‌محور خود مدام بر طبل اصول ساده و تثبیت شده خود کوبیده است. پیکسار علاوه بر اینکه از خلاقیت در پرداخت بصری غافل نمی‌شود دائما به دنبال داستان‌هایی بدیع با مضامینی عمیق است تا علاوه بر ارتقای سلیقه هنری مخاطب هر بار با ایده‌ای نو و شگفت‌انگیز وی را مسحور پرده سینما کند. به همین دلیل است که در کارنامه پیکسار تنها یک مورد فیلم دنباله‌ای یافت می‌شود (داستان اسباب بازی) و در عوض دریم ورکز هویت خود در دنیای انیمیشن‌ها را تا حد زیادی مدیون سه‌گانه «شرک» است که در فاصله سال‌های ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۷ تولید شده‌اند. از قرار معلوم دریم ورکز قرار است در سال‌های آتی همین شیوه را ادامه دهد و طبق برنامه اعلام شده دنباله چهارم «شرک»، دنباله «کونگ‌فو پاندا» و سومین فیلم «ماداگاسکار» را در سال‌های ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ به نمایش بگذارد.

رمز موفقیت پیکسار (البته برای کسانی که فروش بیشتر را موفقیت نمی‌دانند!) در این است که می‌تواند انیمیشن‌های خود را به سطحی فراتر از به اصطلاح کارتون برساند، وجوهی چند لایه به فیلم‌های خود تزریق کند و به لحاظ مضمون هم به جاذبه‌های دنیای مدرن گریز ‌بزند و هم از پس‌زمینه‌های اسطوره‌ای و کهن الگویی غافل نشود. «وال.ای» به عنوان اثری کاملا «پیکساری» مصداق خوبی برای اثبات این مدعاست که یک‌تنه می‌تواند تا سال‌ها در پیشانی پیکسار خودنمایی کند. در مقابل دریم ورکز کماکان سعی می‌کند الگوهای دستمالی شده و مستعمل کارتونی را صرفا بازآفرینی کند و به دور از ایده‌های نو و خلاقانه یا مانند مجموعه فیلم‌های «شرک» با شوخی‌های هجوآمیز، اثرش را سرپا نگاه دارد یا مانند «ماداگاسکار» به مفهوم کهنه وفاداری پناه ببرد یا مانند «کونگ‌فو پاندا» بر اموری مانند حس حقارت و برتری جویی پافشاری کند. به تعبیر دیگر دریم ورکز عامدانه و احتمالا از روی ناتوانی محصولات پر زرق و برق خود را در حد آثار کودکانه نگه می‌دارد و در مقابل پیکسار کاملا آگاهانه و با تکیه بر توانایی‌‌های خلاقانه کارکنان خوش‌فکرش آثاری خلق می‌کند که همزمان کودکانه و فراکودکانه هستند.

در این میان طبیعی است که دریم ورکز برای جبران ضعف آثار خود به سراغ عوامل حاشیه‌ای از جنس صداپیشگان اسم و رسم‌دار و مشهور برود تا کاستی‌های داستانی‌اش کمتر به چشم بیایند. وودی آلن و جنیفر لوپز در «مورچه‌ها»، مایک میرز، ادی مورفی و کامرون دیاز در «شرک»، آنجلینا جولی،‌ جک بلک، یان مک‌شین و داستین هافمن در «کونگ‌فو پاندا» و کریس راک و بن استیلر در‌ «ماداگاسکار» تنها بخشی از مجموعه ستاره‌های صداپیشه فیلم‌های دریم ورکز بوده‌اند. در مقابل پیکسار با گذشت زمان تکیه خود بر صداپیشگان را کمتر و کمتر کرده است و از تام هنکس در «داستان اسباب بازی» و جان گودمن و بیلی کریستال در «شرکت هیولاها» به شاهکاری همچون «وال. ای» رسیده است که در یک سوم ابتدایی خود اصلا دیالوگی به معنای متداولش ندارد.

از طرف دیگر هزینه‌ تولید انیمیشن‌های دریم ورکز و پیکسار حداقل در چند نمونه اخیر تفاوت چندانی با هم نداشته است و هر دو این شرکت‌ها با هزینه‌ای به هم نزدیک کار خود را پیش برده‌اند. سال گذشته دریم ورکز ۱۶۰ میلیون دلار صرف تولید قسمت سوم «شرک» کرد و پیکسار هم با هزینه ۱۵۰ میلیون دلاری «راتاتویی» را آماده نمایش کرد. امسال هم «ماداسگار ۲: سفر به آفریقا» بودجه‌ای ۱۵۰ میلیون دلاری داشت و «وال.ای» تنها ۱۸۰ میلیون دلار خرج روی دست پیکسار گذاشت. ظاهرا با پیش کشیدن همان بحث قدیمی چگونه خرج کردن باید بگوییم دریم ورکز بخش اعظم بودجه انیمیشن‌های سال‌های اخیرش را صرف صداپیشگان نامدارش کرده است تا در کوتاه‌ترین زمان ممکن فیلم‌های متعددش را با حضور کارگردانان نه چندان نامدار آماده نمایش کند و در مقابل پیکسار علاوه بر صرف دقت و حوصله در تولید آثارش به جای اینکه بودجه خود را صرف حضور امثال جک بلک و بن استیلر کند به سراغ تکنیسین‌هایی مانند بن برت و راجر دیکینز رفته است تا در کنار نابغه‌های خود پیکسار تیم حرفه‌ای و کاربلدی را ترکیب کند. شاید به همین دلیل است که انیمیشن‌های دریم ورکز آثاری هستند که بعضا‌ و بلکه غالبا خوب می‌فروشند اما تنها به شهرت و محبوبیتی مقطعی دست می‌یابند و در قلب و جان مخاطب ته‌نشین نمی‌شوند. شاید به همین دلیل و دلایل است که غول سبز و عظیم الجثه و حیوانات کونگ‌فو کار دریم ورکز صرفا موجوداتی جذاب هستند و در مقابل ماندگاری موش شیرین سخن و روبات محزون پیکسار، حرفی برای گفتن ندارند.

یحیی نطنزی