یکشنبه, ۱۶ دی, ۱۴۰۳ / 5 January, 2025
مجله ویستا

زبان و هستی شعورمند


زبان و هستی شعورمند

علم زبان شناسی گامی است در راستای آگاهی انسان به خویشتن در این مقاله کوشیده ام پس از بیان تمثیلی از قول یکی از مؤلفان غرب, به نقش زبان در حیطه های زیر نگاهی بیفکنیم

علم زبان‌شناسی گامی است در راستای آگاهی انسان به خویشتن. در این مقاله کوشیده‌ام پس از بیان تمثیلی از قول یکی از مؤلفان غرب، به نقش زبان در حیطه‌های زیر نگاهی بیفکنیم.تلازم اندیشه و زبان، بررسی منتقدانه زبان در گفتمان ادبی ـ سیاسی، نگرش هستی‌شناختی ـ تاریخی، زبان‌شناسی نقادانه و سبک‌شناسی، ساخت‌گرائی و نقد جامعه‌شناختی محتوا و صورت کلام، پست مدرنیسم و بازی‌های زبانی. کلان‌نگری و خردنگری در زبان‌شناسی، و بستر تاریخی ـ فرهنگی ذهن انسان. گفتنی است نگارش این مقاله بر پایهٔ چند منبع انگلیسی و فارسی و با الهام از برخی مباحث زبان‌شناختی و در زمانی نسبتاً طولانی صورت پذیرفته است. تا از ”قبول خاطر و لطف سخن“ ، نشانی به‌همراه داشته باشد.

● مقدمه

پال سیمپسون (۱۹۹۴، ص ۱)، در آغاز کتابش زبان، ایدئولوژی و چشم‌انداز تمثیل جالبی نقل می‌کند که در آن ظرافت نقش زبان را به هنر نقاشی مانند می‌کند. به این وجه تشابه پس از نقل حکایت اشارت خواهیم کرد، گوش فرا دهید:

می‌گویند پادشاهی بود گوژپشت، دارای یک چشم و یک پا، روزی از هنرمندان دربارش خواست که از او تصویری بکشند. هنرمند نخست که خود را در موقعیت دشواری می‌دید بر آن شد که از ترسیم عیوب پادشاه صرف‌نظر کند؛ مبادا که خاطر پادشاه رنجه شود و بر وی خشم آورد. اما برخلاف تصور، پادشاه هنرمند را در کارش امین ندید و حکم به قتل وی داد. آنگاه پادشاه هنرمند دیگری را به حضور طلبید و این مأموریت را بر وی محول کرد. هنرمند دوم که از سرنوشت بدفرجام هنرمند نخست آگه بود، در کشیدن تصویر پادشاه کار را به‌درستی و صداقت هر چه تمام‌تر انجام دارد. اما واقعیت خنده‌آور شمایل پادشاه که به روی بوم نقاشی نقش بسته بود، پادشاه را غضبناک کرد و فرمان به قتل هنرمند دوم داد. هنرمند سوم احضار گردید. او که از روش کار و عاقبت مرگبار دو هنرمند پیشین باخبر بود برای یافتن ترفندی در انجام این رسالت به فکر فرو رفت و آنگاه تصمیم گرفت پادشاه را در صحنه شکار به تصویر کشد: تیر بر چله، کمان کشیده، یک پا بر کندهٔ درختی، یک چشم بسته، و با کتفی اندکی برآمده‌تر از کتف دیگر. هنرمند سوم توانسته بود با عرضه تصویر پادشاه در حالت شکار، اندام ناموزون و چهره زشت پادشاه را از چشم بیننده مخفی بدارد، عیوبی که نمایش آن‌ها، هنرمند دوم و اختفای آن‌ها، هنرمند اول را به کام مرگ فرستاده بود. پادشاه از این تمهیدی که هنرمند سوم به‌کار بسته بود خاطر شادمان گشت و بفرمود که او را خلعت فراوان دهند.

به تصور ما وجه تشابه میان ترفند هنرمند سوم و نقش زبان در ارتباطات کلامی واضح‌تر از آن است که به شرح تفصیلی نیاز باشد. سیمپسون، با بیان تمثیل فوق در آغاز کتابش خواسته بگوید همان‌طور که هنرمند می‌تواند هنر خود را در راه انجام رسالت واقعی به‌کار گرفته، واقعیت‌ها را به تصویر بکشد و یا پرده‌ای از غرض بر تابلو خود بیفکند، سیاه را روشن، روشن را تیره عرضه بدارد، نویسنده / گوینده نیز می‌تواند با ابزار ذهن‌ها را برآشوبد، دل‌های پریش را جمعیت خاطر بخشد، سر دلبران را در حدیث دیگران بیاورد، انبان تهمت را بر فرق مردم بریزاند، فرد را مصلوب‌الاختیار و یا او را بر کرسی قدرت بنشاند. در این باب، سخن فراوان است، اما بگذارید بر سر مقصود برگردم.

از دیرباز موضوع زبان به‌عنوان ابزاری در شکل‌بخشی رفتار افراد جامعه در جهت مقاصد متولیان امور نظر مرا به‌خود جلب کرده، آرزومند بودم همت مددکار شود تا در این باره قلم روی کاغذ بگذارم و مطالب چندی را به رشته تحریر کشم. امروز در یکی از روزهای پائیز ۸۴ خود را می‌بینم که پشت میز کارم نشسته‌ام تا آنچه مرا ماه‌ها منظور نظر بوده، و صد البته در حد توان، به نگارش درآورم و خود را از بار عهدی که بسته بودم رها سازم. برای تدارک کار، نخست لازم دیدم منابع چندی را به فارسی و انگلیسی تورق کنم و آراء تنی چند از صاحب‌نظران را نشانه کنم، آن‌ها را پشت‌بند باورهای خود قرار داده، مقاله‌ای رقم زنم. حاصل خلوت‌گزینی و تأمل در گفته‌های بزرگان همین نوشته است تا چه قبول افتد و در نظر آید.

● تلازم اندیشه و زبان

برای گشودن باب سخن، نخست به بیان دیدگاه یوهان گوتفرید فون هردر (۱۸۰۳ـ۱۷۴۴) در قرن هیجدهم میلادی می‌پردازم، کسی که معتقد بود زبان و اندیشه از یکدیگر جدائی ناپذیرند: زبان هم ابزار اندیشه است و هم محتوای آن؛ آن دو منشائی مشترک دارند و به موازات هم پیشرفت و با هم از مراحل مختلف و متوالی رشد و کمال عبور می‌کنند. (Herder ـ ۱۸۹۱). ویلهم فون هامبولت (۱۸۳۵ـ۱۷۶۷) این رأی و نظر هر دو را دنبال کرده، گامی فراتر می‌رود و می‌گوید زبان و اندیشهٔ هر ملتی در پیوند تنگاتنگ با هم می‌باشند. کلام هر ملتی روح آن، و روح آن ملت در کلامش متجلی می‌باشد. (Humboldt ـ ۱۹۴۹).

در اوایل قرن بیستم، بررسی رشد زبان و اندیشه را در حیطهٔ علاقه سمینوویچ ویگوتسکی می‌بینم. این دانشمند بزرگ روس، در تحلیل تکوینی رابطهٔ بین تفکر و زبان، همه پژوهش‌هائی را که تفکر و واژه را عناصر مجزا و مستقل دانسته، تفکر زبانی را حاصل ترکیب آن دو می‌دانند، مطرود می‌شمارد. به زعم ویگوتسکی، تفکر در قالب واژه‌ها بیان نمی‌شود، بلکه با استعانت آن‌ها به‌وجود می‌آید. بدینسان، ویگوتسکی بر التقاط زبان و اندیشه مهر تأیید می‌زند؛ واژه را کلید فهم ماهیت آگاهی (هشیاری) انسان تلقی می‌کند: ”واژه دنیای صغیر ضمیر آگاه انسان می‌باشد.“ (Vygotsky ـ ۱۹۶۲، ص ۱۱۹).

دربارهٔ پیوند اندیشه و زبان برخی از متفکران معاصر در روسیه و کشورهای غربی، مانند ویگوتسکی (۱۹۶۲)، لوریا (۱۹۶۱)، گرین فیلد و برونر (۱۹۶۶)، اسکربنر (۱۹۷۴)، کول (۱۹۷۴)، بری و داسن (۱۹۷۳)، لوید (۱۹۷۲) به لایه‌های عمیق‌تر تاریخی ـ اجتماعی مسئله پرداخته، ابراز عقیده کرده‌اند که تحولات تاریخی و شیوه‌های متداول کار در جامعه در شکل‌گیری فرآیندهای شناختی افراد آن جامعه مؤثرند. طلیعهٔ این اندیشه را نخستین بار در نیمه دوم قرن نوزدهم در آثار چارلز داروین و جانشین فکری او، هربرت اسپنسر، مشاهده می‌کنیم. اینان معتقد بودند که هشیاری انسان معلول تاریخ اجتماعی است و فرآیندهای بنیادین ذهنی، نه تظاهرات روان انسان، که بازتاب واقعیت‌های اجتماعی می‌باشند. در نیمه اول قرن بیستم، لوریا پژوهشی در راستای این باور که ساختار فکری بر ساختار فعالیت غالب اجتماعی قائم است، پژوهشی در ازبکستان و قرقیزستان به‌عمل آورد که شرح آن در کتابش رشد شناختی؛ مبانی فرهگی و اجتماعی آن (۱۹۷۶) به زبان برگردانی این نگارنده (۱۳۸۵) آمده است.

امروزه همگان این اصل را پذیرفته‌اند که اندیشه بر زبان، و زبان بر اندیشه اثر می‌گذارد، و ما نیز با پذیرش این اصل می‌خواهیم دربارهٔ چگونگی استفاده از ابزار زبان در شکل‌بخشی اندیشهٔ گویشوران جامعه از منظر گفتمان اجتماعی ـ سیاسی به کند و کاو بپردازیم ـ کاری است پر مهابت، اما ”ای خضر پی خجسته مدد کن به همتم“.

● بررسی منتقدانه زبان در گفتمان ادبی ـ سیاسی

فرانتیس بواس می‌گوید اگر بدانیم سنت‌های حاکم در جامعه چگونه بر دست و پای ما غل و زنجیر می‌زند می‌توانیم آن‌ها را بشناسیم و آن‌ها را در هم بشکنیم. فیرکلاف (۱۹۸۹) کتاب زبان و قدرت را با دو هدف به نگارش درآورده است: الف) بررسی نقش زبان در ایجاد، حفظ و تغییر رابطه‌های اجتماعی قدرت، ب) کمک به بالا بردن آگاهی مردم برای رهائی از زنجیر انقیاد که از قبل عادت‌های زبانی بر پندارها و کردارهای آنان بسته شده است. قراردادهای موجود در زبان‌شناسی جامعه‌شناختی از یک‌سو، مولود رابطه‌های قدرت‌اند و از سوی دیگر نگهبان این رابطه‌ها. برخی از این قراردادهای سنتی بر فرض‌های عام مبتنی می‌باشند. به‌عنوان مثال، در رابطهٔ بین دکتر و فرد بیمار، اقتدار از آن دکتر می‌باشد. به‌عبارتی، این دکتر است که دربارهٔ علم طبابت سر رشته دارد، راه درمان را می‌شناسد و لذا از قدرتی فرادست برخوردار بوده، امتیاز تصمیم‌گیری در معالجت و تجویز درمان از آن اوست.

بدیهی است این جاگیاه همین طور دیگر فرض‌های ایدئولوژیک مربوط به رئیس و مرئوس، معلم و متعلم، پدر / مادر و کودک، ارباب و رعیت، کارفرما و کارگر... که ریشه در قراردادها، و قراردادها ریشه در رابطه‌های قدرت دارند. ایدئولوژی با کاربرد زبان در پیوند تنگاتنگ می‌باشد، و اعمال قدرت از طریق ایدئولوژی، به‌ویژه از گذار راهبردهای ایدئولوژیک زبان تحقق می‌یابد. ایگلتون (۲۰۰۰) در جائی از کتاب خود به نکته‌ای اشارت دارد که در ارتباط با موضوع این مقاله در خود تأمل می‌باشد، بدین معنا شیوه‌ای که در بیان حقایق به‌کار می‌بریم در واقع مبین نظام ناپیدای احکام اعتباری ماست. آن احکام اعتباری (داوری‌های شخصی) که در وراء ساختارهای کلامی ما نهفته‌اند بخشی از ایدئولوژی ما می‌باشند. در واقع، طرز بیان ما راهی است به جهان باورها و عواطف ما. در اغلب موارد احکام اعتباری، از ایدئولوژی‌های اجتماعی متعلق به قشر غالب جامعه که قدرت را به‌دست دارند نشأت می‌گیرند. بحث این موضوع به گونهٔ برجسته در آثار پی‌یر بوردو، میشل فوکو، و یورگن هابرماس به‌چشم می‌خورد.

استفاده از زبان نه تنها در جهت تحکیم موضع قدرت، بلکه به منظور جلب رضات افراد مادون در سر سپردگی و ابراز عبودیت نیز به‌کار می‌رود این نکته ذهن مرا به‌سوی نقش دوگانه تلطیف و تخریب زبان می‌برد. فوکو می‌گوید گفتمان معصوم و بی‌طرف نداریم. در عمل، زبان می‌توان بسازد، می‌تواند نابود کند، هر گفتمان از همان آغاز در خدمت سلطه است و دارای نقش اقناعی و اغوائی می‌باشد. (امینی، ص ۲۹ـ۳۰). گفتمان به مثل، چهرهٔ ژانوس است که یک رویش خشونت، و روی دیگرش گفتمان است. خشونت پیش از آن‌که به‌وسیله دیکتاتورهائی چون موسولینی، هلیتر یا استالین به‌کار رود در زبان حضور پیدا می‌کند. استفاده نادرست از گفتمان و تبدیل انسان خردورز به موجود ابزاری مایهٔ نگرانی فوکو، دریدا، لیتوتار و دیگر متفکران پست مدرنیسم می‌باشد.

در عصر پیشرفت‌های عظیم تکنولوژی و صنعتی آنچه جامعهٔ بشری را تهدید می‌کند عموماً بحران فرهنگی است. تهاجم فکری از تهاجم نظامی خطرناک‌تر است. هم از این‌روست که در دوره پست مدرنیسم، به‌ویژه در نگرش هابرماس، گفتمان در صدر مصطبهٔ علم سیاست می‌نشیند. نویسنده کتاب ارزشمند گفتمان ادبیات سیاسی ایران (۱۳۸۰)، علی‌اکبر امینی، در مقدمه کتابش ضمن آنکه بر گفتمان سیاسی و اجتماعی برخی از بزرگان ادب فارسی نظری می‌اندازد، می‌گوید ”قدرت امروز بیش از هر زمان دیگر خود را در پشت گفتمان و زبان و کلام پنهان می‌کند“ و نتیجه می‌گیرد ”بر همه پژوهشگران علم سیاست و علوم اجتماعی... لازم است که وارد این‌گونه مباحث شده و جنبه‌های گوناگون این ادبیات غریب را از منظر اجتماعی، انسانی، سیاسی، فلسفی، عرفانی و زیباشناختی به نقد و تفسیر بکشند.“ (ص ۱۳).

● نگرش هستی شناختی ـ تاریخی

چرا برای شکستن مرزهای قدرت رجعت به گذشته لازم می‌باشد؟ در این که گفته‌اند ”گذشته چراغ راه آینده است“ چه حکمتی نهفته است؟ پیام لوکاچ (۱۳۷۷) پاسخ درخوری برای این پرسش می‌باشد: ”گذشته را باید به معنی هستی‌شناختی در نظر گرفت، و نه به‌معنای روش شناختی.“ (گلدمن، ۱۳۷۷). دربارهٔ این تداوم تاریخی هستی انسان‌ها، کلام اوکتاویو پاز (۱۳۷۱) به دل می‌نشیند: ”ما آثار تاریخی یک زندگی هستیم.“ (ص ۵۵). دیدگاه گلدمن (۱۳۵۷) نیز مؤید آراء فوق می‌باشد، بدین معنا که واقعیت اجتماعی، واقعیت تاریخی؛ و به‌عکس، هر واقعیت تاریخی، واقعیتی است اجتماعی. (گلدمن، ۱۳۷۷، صص ۲۷ـ۳۵). امروزه این اصل پذیرفته است که رسالت اصلی تاریخ صرفاً گردآوری تجارب گذشتگان نیست تا بتوان آن‌ها را در عمل راهنمای خود در حال و آینده قرار داد. زمانی تاریخی سودمند است که ارزش‌ها، اهداف و نیز راه‌کارهای برون رفت از مسائل و حوادث مد نظر باشد. بنیاد معنوی تاریخی رابطهٔ انسان‌هاست با انسان‌های دیگر. ”من“ با بودن ”او“ هستی می‌یابد. به باور گلدمن، ما در گذشته به دنبال همان چیزی هستیم که در اعماق معرفت انسان امروزین جست و جو می‌کنیم.

نیازها، آرزوها، دل‌مشغولی‌ها، هیجان‌ها و... رشته‌های اتصال انسان‌ها در حال، آینده، گذشته می‌باشند. شعور تاریخی تنها برای کسانی وجود دارد که از ”من“ و ”تو“ فراتر رفته، به واقعیتی برسند که بر تداوم هستی و بر رابطهٔ دیالکتیکی انسان و جهان قائم است. به باور گلدمن، تاریخ فقط یک محمل عینی دارد و آن زندگی اجتماعی است. از نظر وی، جماعتی انسانی یک ارزش کلی محسوب می‌شود (و این خود مؤید مفهوم جملهٔ زبانزد انگلیسی است: ”صدای مردم، صدای خداست“)؛ بنابراین، هر واقعه‌ای که در سرشت این جماعت تأثیر قابل ملاحظه‌ای بگذارد واقعه‌ای است تاریخی. این معیار در مورد بزرگان ادب و آثار نیز صدق می‌کند. از این‌رو، فرد ادیب و آثار قلمی‌اش زمانی یک واقعیت تاریخی مهم به حساب می‌آید که در زمان معین در سیاق فکری و عاطفی افراد وابسته به گروه‌های اجتماعی معین تأثیری پایدار گذاشته باشد. به‌عبارتی، آن اثر ادبی برای مورخ اهمیت دارد که خصیصه‌های نوعی زمانهٔ خود را منعکس کند. در پرتو همین اندیشهٔ تاریخ‌گیری است که نام‌ها و رشحه‌های قلمی فرزانگانی چون محمدتقی بهار، علی‌اکبر دهخدا، سید اشرف‌الدین گیلانی، ادیب‌الممالک فراهانی، محمد فرخی یزدی، ابوالقاسم لاهوتی، میرزاده عشقی، میرزا علی اکبر صبا، میرزا ملکم خان، میرزا آقاخان کرمانی، میرزا فتحعلی آخوندزاده، و...

دکتر بهروز عزبدفتری

منبع:

۱. آرین‌پور، صبا (۱۳۷۲). از نیما تا صبا. تهران؛ انتشارات زوار.

۲. احمدی، بابک (۱۳۷۳). مدرنیته و اندیشه انتقادی. تهران: مرکز نشر.

۳. امینی، علی‌اکبر (۱۳۸۰). گفتمان ادبیات سیاسی ایران در آستان دو انقلاب. تهران: انتشارات سیرنگ.

۴. پاز، اوکتاویو (۱۳۷۱). سنگ آفتاب. ترجمه احمد میرعلائی. تهران: نشر زنده‌رود.

۵. حقیقی، شاهرخ (۱۳۸۱). گذار از مدرنیته: نیتچه، فوکو، لیوتار، دریدا. تهران: انتشارات آگه.

۶. گرین، ولیفرد، و دیگران (۱۳۷۶). مبانی نقد ادبی. ترجمه فرزانه طاهری، تهران: انتشارات نیلوفر، (چاپ سوم: ۱۳۸۳).

۷. گلدمن، لوسین، و دیگران (۱۳۷۷). درآمدی بر جامعه‌شناسی ادبیات. ترجمه و گزیده محمدجعفر پونده، تهران: نقش جان.

۸. گلدمن، لوسین (۱۳۷۷). فلسفه و علوم انسانی. ترجمه حسین اسدپور پیرانفر. سازمان انتشارات جاویدان.

۹. نویمان، فرانتس (۱۳۷۳). آزادی و قدرت و قانون. گردآوری و ویرایش و پیشگفتار از هربرت مارکوزه، ترجمهٔ عزت‌الله فولادوند. تهران: خوارزمی.

۱۰. Berry, J. W. and Dasen, P. R. (۱۹۷۳). Culture and Cognition (eds.). London: Methuen.

۱۱. Bloomfield, L. (۱۹۱۴). Introduction to the Study of Language. New York: Hotle.

۱۲. Chomsky, N. (۱۹۶۶). "Cartesian Linguistics". New York: Harper and Row, pp: ۱۹-۲۲.

۱۳. Cole, M. and Scribner, S. (۱۹۷۴). Culture and Thought. New York: Wiley.

۱۴. Greenfield, P. M. and J.S. Bruner, J. S. (۱۹۶۶). "Culture and Cognitive Growth" International Journal of Psychology, ۱, ۸۹-۱۰۷.

۱۵. Fairchlough, N. (۱۹۸۹). Language and Power. London: Longman.

۱۶. Herder, Johan Gottfried von (۱۸۹۱). Abhandlung Uber den Ursprung der Sprache.

۱۷. Humboldt, Wilhem Von (۱۸۳۶). Uber die Verschiedenheit des Menschlischen Sprachlauses. Berlin. Republished. Darmstadt: Classen and Roether, ۱۹۴۹.

۱۸. Lee, David (۱۹۹۲). Competing Discourses: Perspectives and Ideology in Language. London: Longman.

۱۹. Llyod, A. R. (۱۹۷۲). Perception and Cognition: A Cross-cultural Perspective. Harmondsworth: Penguin Books.

۲۰. Luria, A. R. (۱۹۷۶). Cognitive Development: Its Cultural and Social Foundations. Harvard University Press.

۲۱. Luria, A . R. (۱۹۳۲). The Nature of Human Confticts. New York: Liveright.

۲۲. Scribner, S. (۱۹۷۴). "Developmental aspects of categorized recall in West African Society". Cognitive Psychology, ۶, ۴۷۵-۴۹۴.

۲۳. Simpson, Paul (۱۹۹۴). Language, Ideology, and Paint of View. London: Routledge.

۲۴. Egleton, Terry (۱۹۹۳). Literary Theory. Blackwell.

۲۵. Vygotsky, L. S. ۱۹۶۲. Thought and language. Cambridge: Massachusetts Institute of Technology Press.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.