جمعه, ۲۱ دی, ۱۴۰۳ / 10 January, 2025
مجله ویستا

هوش طبیعی هم تربیت می‌شود


هوش طبیعی هم تربیت می‌شود

● پرورش کودکان باهوش به میزان تلاش آنها بستگی دارد
تربیت کودکان باهوش همواره مسئله مهمی برای والدین و مربیان بوده است. نتایج سه دهه تحقیق پژوهشگران نشان می‌دهد پرورش چنین …

پرورش کودکان باهوش به میزان تلاش آنها بستگی دارد

تربیت کودکان باهوش همواره مسئله مهمی برای والدین و مربیان بوده است. نتایج سه دهه تحقیق پژوهشگران نشان می‌دهد پرورش چنین کودکانی برای موفقیت چه در زندگی و چه در مدرسه، بیش از آنکه به هوش ذاتی یا توانایی‌های منحصر به فرد بستگی داشته باشد، به سطح تلاش وابسته است.

شاید بتوان اولین نکته در تربیت کودکانی که «باهوش» نیستند، اما می‌توانند «باهوش» پرورش پیدا کنند را اجتناب والدین از یک اشتباه روزمره در تشویق فرزندانشان دانست: «تو بچه باهوشی هستی!»

شاید این جمله در ذهن والدین نیروی محرکی برای ترغیب، ایجاد انگیزه و اعتماد به نفس در کودکان باشد، اما در مقابل فرزند آنها ممکن است دچار نوعی حس اجبار شود. دانشمندان معتقدند ستایش توانایی‌های فطری کودکان تنها در تقویت و تأکید بر استعدادهای آنها نقش دارد و پدید آورنده یا شکوفا کننده آن نیست. به جای تمرکز بر این توانایی‌ها، در همراهی با کودکان بهتر است بر رشد ساختار ذهنی آنها متمرکز بود. فقط در این شرایط است که می‌توان به نوجوانان در سن گذار کمک کرد تا در مقابل ناکامی‌های حتی کوچک مانند کسب نمره نه چندان خوب در یک آزمون علمی منطقه‌ای، واکنش مناسبی داشته باشند. دانش‌آموزانی در بحران‌های هرچند ساده و معمولی از درگیری با حس بازدارنده تنهایی و ناتوانی دور می‌مانند که به جای تمرکز بر استعدادها، ساختار ذهنی‌شان در مسیر رشد باشد؛ تنها در این صورت است که این نوجوانان قادر به کنار آمدن با شکست‌های متناسب با سن‌شان هستند.

زمانی که انتظارات والدین و مربیان صرفاً بر عملکرد استعداد دانش‌آموزان تمرکز داشته باشد، کودک یا نوجوان در کنکاش درونی هوش متناسب با نیازش بخصوص در مدرسه و کلاس درس به کاربرد عینی نمی‌رسد.

این خود کودک است که نیاز دارد راه‌های درک حداقل نسبی ساختار و کاربرد آنچه می‌آموزد را بیابد. حتی در تربیت کودکی با بهره هوشی بسیار بالا، آموزش دادن روش‌های استفاده از آموخته‌ها و استفاده از هوش و استعداد ذاتی در کاربرد متناسب این دو است که از به هدر رفتن هوش مورد نظر والدین و مربیان جلوگیری می‌کند.

تشویق بیش از اندازه دانش‌آموزان برای کوشش‌هایشان، آنها را با چالش‌های بزرگتری مواجه می‌کند و در چنین موقعیتی است که می‌توانند بیشتر بیاموزند. سپردن کارها و وظایف غافلگیرکننده و مهیج به نوجوانان، بستر خلاق فزاینده‌ای را فراهم می‌آورد تا برای به‌کارگیری دانسته‌هایشان راهکارهای جدید پیدا کنند. اینجا است که هوش ذاتی کودک می‌تواند به عنوان یک محرک و مکمل نقش داشته باشد، اما به تنهایی کافی نیست. از سوی دیگر تکیه بر استعدادهای فردی کودکان ممکن است دانش آموز را از همکاری‌های گروهی در کلاس درس بازدارد، زیرا درنتیجه القای ناخودآگاه والدین، مربی تصور می‌کند توانایی‌های فردی او برای حل هر مسئله‌ای کافی است. طبیعتاً چنین باوری از قرار گرفتن رشد اجتماعی دانش‌آموز در مسیر مطلوب جلوگیری می‌کند.