پنجشنبه, ۷ تیر, ۱۴۰۳ / 27 June, 2024
مجله ویستا

شب قدر, شب ظهور اول


شب قدر, شب ظهور اول

بر پایه آموزه های وحیانی, خداوند نخستین ظهور خویش را به صورت اجمال در صورت «هو» داشته است

بر پایه آموزه های وحیانی، خداوند نخستین ظهور خویش را به صورت اجمال در صورت «هو» داشته است. این بروز نخست به یک معنا تنزیل ذات در عالم ظهورات و تجلیات می باشد؛ چرا که کنز مخفی الهی اراده حبی اش به این تعلق گرفت تا از کمون ذات بیرون آید. این اتفاق هر چند که بیرون از دایره زمان و لحظه است، ولی بیانگر تقدم رتبی برای مقامات الهی چون احدیت بر واحدیت و یکتایی بر یگانگی است. در عرفان اسلامی از نخستین تجلی و ظهور به نام «التعین الاول» یاد شده است. دومین مرتبه تنزل را مقام «التعین الثانی» گفته اند که مقام تجلی و ظهور الوهیت است و خداوند در جامع اسم الله ظهور یافت.

نویسنده در این مطلب بر آن است تا این معنا را اثبات کند که مرتبه نخست ظهور و تعین اول در همان چیزی اتفاق افتاده است که از آن به شب قدر یاد می شود. از آن جایی که این تجلیات و ظهورات در عالم ماده اتفاق نیفتاده بلکه در عالم ذات و الوهیت اتفاق افتاده و بیرون از دایره زمان و مکان می باشد، اطلاق شب قدر بر این درجات و ترتب ظهور تنها برای تبیین رتبی می باشد؛ اما همان اتفاق در عالم ماده که سایه اتفاقات در عالم قدس می باشد، در زمان، جاری می شود. از این رو، شب قدر در عالم ماده از جایگاه خاصی برخوردار می شود؛ زیرا نمایشگر اتفاقات عالم قدسی است که یک بار تحقق یافته ولی در عالم ماده تکرار می شود؛ زیرا دریچه زمان چنان تنگ و ضیق است که تنها در این شب به نمایش در می آید. از این رو شب قدر در هر سال این اندازه اهمیت یافته است. اینک با هم مطلب را از نظر می گذرانیم.

● نخستین تجلی و ظهور خدا

برپایه روایت مشهور «کنت کنزا مخفیا» خداوند در نخستین تجلی و ظهور خویش، در مقام احدیت ظهور یافت که این ظهور از خدا برای خدا و به شکل اجمال محض و صرف بود که از آن به مقام محمدی، احدیت، یکتایی، هو، تعین اول و مانند آن یاد می شود.

دومین تجلی و ظهور هر چند که به یک معنا هم چنان اجمالی است ولی به یک معنا تفصیلی است و اعیان ثابت و اسمایی برای خداوند در صقع ذات و در مقام علمی ظهور می یابد و ما با آن به عنوان مقام الله آشنا هستیم. الله همان اسم جامعی است که همه صفات الهی را در خود دارد. از این رو از آن به مقام تعین ثانی، واحدیت و یگانگی و مانند آن یاد می شود. پس از این مقامات است که اعیان خارجی به کلمه «کن» وجودی، تحقق خارجی می یابد که نخستین رتبه را عقل اول در اختیار می گیرد و در ادامه تجلیات و ظهورات به اعیان خارجی همه موجودات مادی می رسیم که در جهان ماده صورت تحقق و وجود یافته اند. مجموعه کلی ظهورات و تجلیات را عارفان اسلامی پنج حضرت گفته اند و به حضرات پنجگانه معروف است.

اگر به ظاهر تجلیات و ظهورات توجه داشته باشیم به این معنا می رسیم که هر یک از این تجلیات و ظهورات در حقیقت یک نوع تنزل از سوی ذات است ولذا تنزل حضرت پنجم، مرتبه ظهورات و تجلیات در عالم ماده و دنیاست که پست ترین مرتبه و درجه تنزل می باشد.

نخستین تجلی که همان تعین اول و مقام احدیت و هویت است، تنزل کاملی است که از آن به شب قدر نیز می توان یاد کرد؛ زیرا شب با آنکه خود امری وجودی است ولی با محدودیت ظهور رو به رو می باشد. از این رو شب ظهور نمی تواند جز به احدیت باشد. همین محدودیت است که از آن به قدر یاد می شود؛ زیرا ذات در تنزل و تجلیلات خویش لازم است تا در اندازه ظرفیت رتبی جا گیرد و شب با همه عظمت خویش، تنها ظرف بخشی از ذات می گردد.

اگر به این نکته توجه کنیم که شب رتبی می بایست به اندازه ظرفیت خویش، ذات را ظرف شود، این شب قدر همان ظرف رتبی تحقق نخستین تجلی و تنزل ذات در مقام محمدی و احدیت بوده است.

می دانیم که انسان کامل حضرت محمدی(ص) در همه حضرات وجودی حضور دارد. در مقام احدیت، حضرت محمدی نخستین تجلی و تنزل ذات بوده است؛ چرا که کسی در رتبه، نزدیک تر از او به ذات نیست که در مقام تدلی در «قاب قوسین او ادنی»(نجم، آیه۹) قرار دارد.

در سوره قدر بر این نکته تاکید شده که نخستین تجلی همانند تجلی دوم، دفعی و انزالی است. از این رو خداوند می فرماید: انا انزلناه فی لیله القدر، یعنی اراده انزالی ذات بر این قرار گرفته است تا به شکل احدیت محمدی در شب قدر انزال دفعی و تجلی دفعی نماید. در روایت تفسیری، ضمیر «ه» به حضرت محمد(ص) و قرآن نسبت داده شده و هر دو معنا درست است؛ زیرا قرآن بخش کتبی همان وجود محمدی(ص) در مراتب پایین تر است.

بنابراین، نخستین تنزل و انزال دفعی در عالم وجود از کنز مخفی در مقام محمدیت صورت می گیرد که در شب قدر تحقق می یابد.

● شب قدر مادی، سایه شب قدر رتبی

از اسرار «انزلناه» این است که همه مراتب وجودی را تبیین می کند؛ چرا که این کنز مخفی در همه مراتب وجودی و تجلیات رتبی از حضرت نخست تا حضرت پنجم، یک ظهور اجمالی محض به شکل «ه» را دارا می باشد، چنان که هر چیز هستی در عالم دارای باطن و ظاهر و اجمال و تفصیل است. بنابراین می توان گفت که هر چیزی که در عالم ماده تجلی و ظهور یافته، دارای باطن و ظاهر و مقام احدیت و واحدیت و دیگر مراتب ظهور و تجلی است. از جمله این چیزها، شب قدر مادی است که خود بیانگر و سایه و نشانگر همان شب قدر رتبی در مقام تجلی و تنزل نخست کنز مخفی در مقام احدیت می باشد.

بنابراین در عظمت شب قدر مادی که هر ساله در زمان خاص اتفاق می افتد همین بس که این شب قدر زمانی و مادی، سایه و نمایشی از شب قدر رتبی است. از این رو خداوند در سوره قدر در بیان عظمت آن، هر شب قدر را برابر با یک عمر آدمی می داند.

از اسرار این است که یک عمر آدمی شامل عمر حضرت محمدی(ص) نیز می شود که در عالم ماده اتفاق افتاده است. این عمر کوتاه محمدی و حضور مادی در عالم ماده دنیوی، خود از چنان عظمتی برخوردار است که اگر یک طرف ترازو قرار گیرد و همه عالم مادی بلکه غیر مادی در کفه دیگر آن باشد، با این همه کفه وجود مادی محمدی(ص) بسیار سنگین تر باشد که فاصله میان زمین و آسمان را به یاد آورد.

در آیات قرآنی و نیز روایات تفسیری این معنا بارها تبیین شده که شب قدر، شب تعیین همه امور هستی و شب قضای کلی و قدر جزیی است؛ چرا که در شب قدر رتبی نیز این گونه اتفاق افتاد تا کنز مخفی همه چیز را بروز و ظهوری به قدر ظرفیت دهد. بنابراین در شب قدر مادی نیز چنین اتفاقی چون سایه تکرار می شود ولی از آن جایی که جهان مادی همانند غار افلاطونی است که ناظر تنها بخشی را می بیند که دریچه و روزنه تنگ و ضیق غار مادی جهان دنیوی می تواند آن را بر عالم ماده بتاباند و به نمایش گذارد. و لذا قدر کلی و رتبی به شکل قدر جزیی مادی و زمانی در یک فرآیند به چشم ناظر دنیوی و مادی می آید و امر یگانه و یکتا و واحد را اموری متعدد هم چون شب ها و روزهای سپید و سیاه می بیند و از درک یکتایی و یگانگی آن عاجز می باشد.

البته این عجز و ناتوانی تنها مختص ناظر نیست، بلکه اصولا ظرفیت دنیا و ماده این گونه است که کلیات را در قالب جزئیات و امور یکتا و یگانه را به اشکال متنوع و متعدد به نمایش می گذارد. در تمثیل می بایست شب قدر کلی و رتبی را همانند آب نازل از آسمان دانست که در جویبارهای وجود مادی به اشکال متنوع و گوناگون و متعدد درمی آید و همانند گیاهان با میوه ها و مزه های متعدد و متنوع دانست که از یک آب و خاک تغذیه می کنند ولی این همه تنوع و تشابه و شباهت و تفاوت را فراهم می آورند. بنابراین، با آن که شب قدر رتبی یکی است ولی در جهان ماده به سبب محدودیت و ظرفیت تنگ و ضیق مادی، شب های قدری در ماه رمضانی می شود که هر ساله تکرار می گردد.

● صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی

به سخن دیگر، هر آن چه در عالم ماده وجود می یابد و ظهور دارد، تصویر و سایه ای از ظهورات عوالم بالاتر است. بنابراین عالم ماده تنها سایه ای از حضرت نخست و تعیین اول است که همه مراتب و حضرات را پیموده تا در حضرت ماده این گونه به نمایش گذاشته شده است.

همان گونه که کتاب الهی مراتب متعددی دارد، کلمات وجودی الهی نیز این گونه است. کتاب الهی در مقاماتی به گونه ای است که جز مطهرین از انسان های کامل یعنی معصومان(ع) به عنوان یگانگی نوری با حضرت محمدی(ص) به آن دسترسی ندارند و لایمسه خداوند بیانگر عدم مس وجودی جز ایشان با آن کتاب است و در مراتب دیگر وجودی همین کتاب نیز جز مطهرین به طهارت ظاهری و باطنی نمی توانند با آن ارتباط برقرار کنند و مس وجودی نمایند.

خداوند در آیات ۱ تا ۴ سوره دخان می فرماید: والکتاب المبین انا انزلناه فی لیله مبارکه انا کنا منذرین فیها یفرق کل امر حکیم.

آن چه در این آیات آمده بیانگر همه مراتب وجودی شب قدر است. به این معنا که شب قدر رتبی که امر حکیم الهی به شکل مقام احدیت محمدی ظهور یافته و به نوعی تنزل و تفصیل اجمالی یافته، هر ساله در شب قدر مادی چنین اتفاقی می افتد؛ زیرا محدودیت ظرف مادی جز این اجازه نمی دهد.

● تکرار شب قدر مادی

شهید مطهری درباره تکرار شب قدر مادی در هر سال در کتاب آشنائی با قرآن در مجلد پنجم در ذیل آیات سوره دخان می نویسد: خداوند در آیه چهارم می فرماید: «فیها یفرق کل امر حکیم» در این شب جدا می شود (تعبیر «جدایی» دارد) هر امر حکیمی. نتیجه تدبرهای مفسرین درباره این آیه مختلف بوده است. بعضی گفته اند مقصود این است که در این شب- و در واقع در یکی از این شبها لیله القدر- قرآن نازل شد و به وسیله قرآن کریم دستورها و احکام بیان شد و به طور کلی بیان کردن یک چیز یعنی واضح کردن و روشن کردن و تفصیل دادن آن و در واقع بیرون آوردن آن از حد اجمال و ابهام به مرحله تفصیل و روشنی، پس «در این شب جدا می شود هر امر حکیمی». مقصود از این «امر» یعنی دستورهای الهی، معارف الهی: این چیزهایی که به وسیله قرآن بیان شده است در این شب تفصیل داده شد.

ولی البته این نظر، نظر صحیحی نیست، چون این نظرها نظر مفسرین است به حسب تدبری که در آیات کرده اند. و بعضی مفسرین دیگر که این نظر را رد کرده اند- و درست هم رد کرده اند- گفته اند آیه می فرماید در این شب جدا می شود، تفصیل داده می شود (نه شد). اگر مقصود همان نزول قرآن و بیان احکام و معارف به وسیله قرآن باشد، همین طور که فرمود:«انا انزلناه فی لیله مبارکه » ما درشب پر برکتی قرآن را فرود آوردیم، بعد هم باید بفرماید:«و درآن شب که قرآن فرود آمد هر امر حکیمی به وسیله قرآن بیان شد» همین طور که درمورد نزول قرآن معنی ندارد گفته شود:«درهر شب قدر قرآن نازل می شود»؛ قرآن دریک شب قدر نازل شد.پس اگر مقصود از «فیها یفرق کل امرحکیم» تفصیل معارف و احکام به وسیله قرآن باشد، باید گفته می شد که «درآن شب بیان شد» یعنی به صیغه ماضی گفته می شد:«فیها فرق کل امر حکیم» در صورتی که به صیغه مضارع گفته شده است و این ازنظر علمای ادب روشن است که فعل مضارع دلالت بر استمرار می کند، یعنی ]دلالت می کند بر[ یک امر جاری و دائمی که پیوستگی دارد و همیشه هست، نه یک امری که درگذشته بود و قطع شد: یک امری که وجود دارد.

بنابراین آیه می خواهد بفرماید که در شب قدر چنین چیزی وجود دارد: و خود این آیه هم باز دلیل براین است که لیله القدر مخصوص به یک شب نیست آن طور که بعضی اهل تسنن گفته اند که لیله القدر اختصاص داشت به زمان پیغمبر و با فوت رسول اکرم لیله القدر منتفی شد. معلوم می شود که چنین چیزی نیست، چون وقتی که می گوید دراین شب به طور استمرار همیشه جریان این است، دلیل براین است که خود لیله القدر هم برای همیشه باقی است نه اینکه از بین رفته است. و بعلاوه معنی ندارد که تا زمان پیغمبر هر سال لیله القدر وجود داشته باشد و بعد از پیغمبر لیله القدر از بین برود. مثل این است که بگوییم بعد از پیغمبر ماه رمضان رفت. ماه رمضان، دیگر زمان پیغمبر و غیر زمان پیغمبر ندارد. لیله القدر شبی از شبهای ماه رمضان است و همین طور که ماه رمضان ، بودن و نبودنش به بودن و نبودن پیغمبر نیست لیله القدر هم این گونه است.

پس مقصود از این که «دراین شب تفریق می شود» چیست؟ کلمه «فرق» همین چیزی است که ما می گوییم «تفرق»؛ یعنی دوچیز را که اول با هم هستند وقتی از یکدیگر تجزبه کنند و تفصیل بدهند، این را می گویند«فرق»؛ است. این، هم درامور عینی و هم درامور ذهنی و فکری درست است . اگر شما یک مطلب علمی را کاملا تجزیه کنید و بشکافید این هم باز خودش «فرق» و «تفرق» و «تفصیل» است؛ و «تفصیل» درخود قرآن هم آمده. قرآن کریم می فرماید:«و ان من شیء الاعندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم» (حجر، آیه ۲۱) هیچ چیزی نیست (این دیگر اختصاص به مساله وحی ندارد. شامل این سنگ و خاک و درخت هم هست، شامل همه چیز هست) هیچ چیزی نیست (با یک لحن قاطع استثناناپـذیری) مگر آنکه خزائن آن در دست ماست و ما آن را به اندازه معین و معلوم و حساب شده فرو می فرستیم.

طبق این تعبیر قرآن همه چیز از آسمان فرود آمده، حتی زمین هم از آسمان فرود آمده حتی این آسمان هم از آسمان فرود آمده:«نه فقط زمین فرود آمده از آسمان، آسمان هم فرود آمده از آسمان خاک و آب و باد و هوا و آتش و هرچه که شما درنظر بگیرید امر فرود آمدنی است؛ یعنی هرچیزی درنزد پروردگار حقیقی و بلکه حقایقی دارد و خلقتش دراین عالم و درواقع تنزل و نزول آن حقیقت است، یا به تعبیر دیگر مثل این است که سایه آن حقیقت دراین عالم اسمش می شود «امر مادی»، «امر زمانی»، «امرمکانی».

میرفندرسکی قصیده بسیار عالی حکیمانه و عارفانه ای دارد که از شاهکارهای ادبیات فارسی است(ادبیات به معنی اعم را عرض می کنم، یعنی ادبیاتی که شامل معنی و معرفت است) این قصیده شرح شده است؛ قصیده ای که یک حکیم گفته نه یک شاعری که فقط می توانسته الفاظ را سر هم کند؛ می گوید:

چرخ با این اختران، نغز و خوش و زیباستی

صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی

مقصود از «بالا» این آسمان نیست، خود آسمان هم در این منطق باز آن زیرین است؛ آن یک آسمان فوق آسمان است.

صورت زیرین اگر با نردبان معرفت

بر رود بالا همان با اصل خود یکتاستی

این همان معنا و مفهوم «نزول» را بیان می کند که هر چیزی، حتی خود زمین، حتی آسمان از آسمان دیگر نازل شده؛ اما معنی این «نزول» این نیست که این ]شیء[ با همین شکل، با همین خصوصیت با همین قدر و با همین حد در یک جای دیگر بوده، آن را از آنجا برداشته اند و آورده اند اینجا؛ مثل اینکه این آدم در یک جایی بوده، او را از آنجا برداشته اند، به یک وسیله ای- مثلا با هواپیما- آورده اند اینجا گذاشته اند؛ نه، این «نزول» همین چیزی است که در اینجا قرآن از آن تعبیر به «فرق» می کند، تفصیل و تجزیه است، (فیها یفرق کل امر حکیم)، فرق و جدایی است.

این تشبیه، ضعیف است ولی باز نسبتا می تواندچیزی را بفهماند: شما خودنویستان را جوهر می کنید. در مخزن این خودنویس شما جوهر زیادی هست. بعد با این خودنویستان شروع می کنید به نوشتن، یک نامه می نویسید: «حضور مبارک دوست عزیزم جناب آقای الف...» اگر از شما بپرسند که این کلمات چیست؟ مگر غیر از همین جوهرهاست که روی صفحه کاغذ قرار گرفته؟ اصلا غیر از این جوهر که چیزی نیست. آیا این جوهر الآن به وجود آمد؟ این جوهر نبود؟ ]پاسخ می دهید[ چرا بود. این جوهرها در مخزن که بود حد نداشت، شکل نداشت، از یکدیگر جدا نبودند، این خصوصیات نبود؛ این بود که در آنجا فقط اسمش جوهر بود و بس، ولی وقتی همان جوهر- نه چیز دیگری- در اینجا می آید حد و شکل و کیفیت می پذیرد، این می شود «حضور» آن می شود «محترم». در اینجا دیگر «محترم» غیر از «حضور» است. هیچ وقت انسان «حضور» را با «محترم» اشتباه نمی کند، چنان که «الف» را با «ب» و «ب» را با «ج» اشتباه نمی کند. اینها که در سابق متحد و یکی بودند و در آنجا اساسا جدایی و چندتایی نبود و وحدت بود، در مرحله نوشتن بر آن، کثرت و فرق و جدایی حکمفرما شد. البته با همین مخزن هم می شد شما به جای «حضور محترم...» چیز دیگری بنویسید و شکل دیگری به آن بدهید، ولی دست شما آمد این شکل را به آن داد.

پس این کلمات را شما در اینجا به وجود آوردید ولی کلمات به یک معنا قبلا وجود داشت اما نه به صورت کلمه و جدایی. این است که در آنجا به تعبیر قرآن: «احکمت آیاته»، در مرحله احکام وجود داشت، در اینجا در مرحله تفصیل: «کتاب احکمت ایاته ثم فصلت» (هود، آیه ۱). این دو نزول قرآن بر پیغمبر این طور است. آن دفعه اول که قرآن بر پیغمبر نازل می شود که کلمه و حرف و آیه و این حرف ها نیست مثل این است که این خودنویس پر بشود. خودنویس پر می شود اما از حقیقتی پر می شود که در آن هیچ لفظ و کلمه ای نیست. مرحله دوم نزول قرآن آن وقتی است که همان پر شده ها بعد به صورت کلمات و الفاظ درمی آید. مولوی یک شعر خیلی عالی در این زمینه دارد (هر چه در این زمینه گفته اند از این آیه قرآن بیرون نیست: «و ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم») می گوید:

متحد بودیم و یک گوهر همه

بی سر و بی پا بدیم آن سر همه

یک گهر بودیم همچون آفتاب

بی گره بودیم و صافی همچو آب

چون به صورت آمد آن نور سره

تا ابد چون سایه های کنگره

کنگره ویران کنید از منجنیق

تا رود فرق از میان آن فریق

مقصود از «ویران کردن» این است که وقتی شما از آن دید نگاه کنید می بینید همه به یک اصل و به یک وحدت بر می گردند.

پس این «فیها یفرق کل امر حکیم» که به صورت مضارع و مستقبل آمده و یک امر جاری را دارد بیان می کند که همیشه این امر جاری وجود دارد، نمی تواند اختصاص به نزول قرآن داشته باشد، بلکه ]ناظر[ به نزولی ]است[ که همه چیز دارد. حال این چه رابطه ای است میان این نزول تدریجی همه اشیاء از آن اصل و مبدا خودشان با لیله القدر؟ آن رابطه ای است که عالم تکوین با انسان کامل دارد، و این خود بحث مفصلی دارد. پس «فیها یفرق کل امر حکیم» هر امر حکیم- که در اینجا مقصود از «حکیم» همین چیزی است که عرض کردیم، یعنی در حال احکام و وحدت و بساطت است- در این شب از یکدیگر جدا می شوند، تنزل پیدا می کنند و به صورت حدود و اشکال و خصوصیات در می آیند.»

آن چه از استاد علامه مطهری در این جا نقل شد می تواند تصویری روشن از آن چه در آغاز نوشتار بدان اشاره شد ارائه دهد. به نظر می رسد که پرداختن به همه جوانب این مسئله بیرون از حوصله این نوشتار است و به همین مقدار بسنده می شود.

محسن امان زاده