شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
مجله ویستا

یک تئاتر یا یک شورش بی ثمر


یک تئاتر یا یک شورش بی ثمر

عباس ابراهیمی از ۱۵ سپتامبر ۱۹۶۹ به آمریكا مهاجرت كرده است دوران دبیرستان و دانشگاه خود را در همان جا به اتمام می رساند او فارغ التحصیل سینما از «مدرسه هنرهای بصری» است, و عضو سرویس بین المللی خبر آمریكا و فتوژورنالیست است به عنوان كارگردان چند فیلم ساخته و در ایران در مجلات فیلم اینترنشنال ـ فیلم و سینما ـ فرهنگ و سینما مقاله نوشته اند این مطلب نگاه ایشان به نمایش «استاد بهرام بیضایی» است

عباس ابراهیمی از ۱۵ سپتامبر ۱۹۶۹ به آمریكا مهاجرت كرده است. دوران دبیرستان و دانشگاه خود را در همان‌جا به اتمام می‌رساند. او فارغ‌التحصیل سینما از «مدرسه هنرهای بصری» است، و عضو سرویس بین‌‌المللی خبر آمریكا و فتوژورنالیست است. به عنوان كارگردان چند فیلم ساخته و در ایران در مجلات: فیلم اینترنشنال ـ فیلم و سینما ـ فرهنگ و سینما مقاله نوشته‌اند.مطلب ذیل نگاه ایشان به نمایش «استاد بهرام بیضایی» است.

اولین كار تئاتر بود كه از استاد بهرام بیضایی دیدم و بسیار خوشحالم كه در ایران بودم. سالن اصلی تئاتر‌شهر (تهران ـ ایران) مملو‌ّ از هموطنان گرامی بود، حت‍ّی مردم هنردوست ۱۲۰ دقیقه تمام در جایگاه بدون صندلی برای احترام به هنر و هنرمندان و برای دیدن كار جدید استاد بیضایی به تماشا ایستادند.صدای متین و زیبای خانمی از بلندگوی سالن تئاتر، از تماشاگران محترم خواست تلفنهای همراه خود را خاموش و از گرفتن عكس خودداری كنند.صحنه سیاه، سیاه و سیاه‌تر در تاریكی فرو می‌رود، در صحنه سیاه سیاه و تاریك طنین موزیك آغاز شومی را برای تماشاگران به ارمغان می‌آورد. بعضی از تماشاگران با اولین MELODy ملودی موسیقی (محم‍ّدرضا درویش) دو طرف دسته صندلی سالن تئاتر را با دو دست می‌گیرند و روی صندلی خود میخكوب می‌شوند و با وجود اینكه صدای آواز (مامك خادم) سخت ناراحتشان كرده است راهی برای فرار جست‌وجو نمی‌كنند و هر لحظه انتظار می‌كشند تا این تنش مرگبار پایان یابد، لیكن تنش مرگبار با شدت بیشتری، ادامه می‌یابد.دستهای تماشاگران دسته صندلی را رها می‌كند و روی سینه قرار می‌گیرد و همان‌طور كه صدای موزیك بلند و بلندتر می‌شود دستها هم روی قلبها فشرده‌تر می‌شود تا اینكه موزیك قطع و نور آهسته آهسته روی سن ظاهر می‌گردد. (FADE–IN) چه شروع دردناك و لذ‌ّت‌بخشی، براوو! تماشاگران دستها را از روی قلبهای خود برمی‌دارند و نفس راحت و انتظارآمیزی می‌كشند. البته اگر این تئاتر در نیویورك اجرا می‌شد احتمالا‌ً می‌توانست چند و یا چندین سال روی سن باقی بماند و شاید موفق هم باشد. استاد بیضایی همانند یك (GENERAL) پنج ستاره، یك سردار، فرماندهی لشگری از هنرمندان واقعی را با واقعیت روی سن بزرگ سالن اصلی تئاتر‌شهر رهبری می‌كند و چه باشكوه هنرمندان را در یك سن كاملاً سیاه سیاه مانند یك شوالیه، بسیار با عظمت، همانند تئاترهای برادوی (BROADWAY) نیویورك همانند استاد عبدالحسین نوشین، پیتر بروك، الیا كازان، باب فاسی و... دهها كارگردان كبیر دنیای تئاتر شجاعانه و بدون ترس و لرز و شاد خودسانسوری با قدمهای محكم و عزمی راسخ گام برمی‌دارد تا صحنه‌های سیاه سیاه را با پرده‌برداری از اتفاقات گذشته مانند یك تمثال پرده‌برداری و سعی می‌كند تا همه چیز مانند یك روز روشن و آفتابی برای تماشاگران باشد، حت‍ّی نور آفتاب بعضی از تماشاگران را از روی غم و یا شاید از روی شادی گریان می‌كند، ممكن است گریه‌های آنها خاطره و یا یك یادبود باشد. دختران و پسران جوان با لباسهای خاكستری تیره رنگ با فریاد و شعار، آنها نغمه بی‌هنگام از مرگ زندگی و زندگی مرگ است را با فریاد و یك صدا سر می‌دهند. گهوارهٔ كوچكی كه با تور سفیدی كه روی آن است از سمت راست سن، بر روی دست زن میان‌سالی وارد صحنه می‌شود و روی نیمكت وسط صحنه قرار می‌گیرد. ر‌ُخشید فرزین (مژده شمسایی)، نوید ماكان (علی عمرانی) این مادر و پدر جوان تنها فرزند خود، نیما را به تبعید فرستاده‌‌اند تا از !!!؟.

«مجلس شبیه؛ در ذكر مصایب استاد نوید ماكان و همسرش مهندس ر‌ُخشید فرزین» طراح صحنه (محسن شاه ابراهیمی) صحنه‌آرایی بسیار بسیار خوب برای یك نمایش بیست پرده در یك سن با دو پل هوایی و پل‍ّه‌های آهنی و یك نیمكت دو طرفه با پایه چرخ‌دار، چند میز و تعدادی صندلی با پایه‌های چرخ‌دار، با دید و زاویه بسیار خوب و حساب‌شده در دو طرف سن، صحنه‌آرایی كرده‌اند. طراح نور (علی صفری) با یك FADE–IN+FADE – OUT بسیار عالی، نور چراغ قو‌ّه‌ها و رعد و برقها تأثیر ترس و دلهره را به خوبی در روی سن و در شخصیتهای نمایش به سوی واقعیت بی‌نهایت و عالی رسانده و حركت همزمانی بازیگران و نور كه به دنبال آنها در حركت است خوب و حساب‌شده و از كاربرد دراماتیك بالایی برخوردار است و رنگهای نور تمامی صحنه‌ها را كاملا‌ً در اختیار نمایش دارد. لباسها بسیار عالی بود به‌خصوص لباس س‍َرپیشخدمت (علی اولیایی) با آن جلیقه كمی كوتاه كه او مجبور بود جلیقه را پایین بكشد تا بتواند برآمدگی شكم خود را بپوشاند، كاراكتر او بسیار خوب بود. حركات او مانند گارسونهای فرنگی است. گروهبان (علی یداللهی) انتخابی به‌جا و در نقشی خوب، گروهبان مراسم بعدی را اعلام می‌كند. ستوان برآبادی (مهرداد ضیایی) با یك DIRECTION خوب و لحن صدایی عالی، او برای وطن در مراسم شركت می‌كند. متأسفانه زن، شخصیت كلیشه‌ای در فرهنگ تئاتر و سینمای امروز جهان یافته است و كسی هم جوابی برای آن ندارد. ستوان به خانم فرزین علاقه‌مند می‌شود و خانم فرزین كه به ماكان همسر خود، وفادار است عصبانی به نظر می‌رسد. ستوان از عصبانیت خانم فرزین لذ‌ّت می‌برد. ستوان به خانم فرزین می‌گوید؛ بیشتر بگویید عصبانیت به شما بسیار برازنده است. انتقاد بسیار به‌جایی از شهربانان همیشه‌بیدار می‌كند. خانم فرزین گفت، هر وقت شكایت كردیم خودمان مورد سؤال قرار گرفتیم، آثار باستانی ما را به غارت می‌برند. استاد ماكان خطاب به ستوان، من دوستی ندارم، من با دیوار حرف می‌زنم، یكی از دوستان پرونده‌اش سر به نیست شد، یكی خودش را دار زد، یكی خودش را با چاقو كشت. گروهبان با حالتی خنده‌آور؛FUNNY با بی‌احتیاطی از وسایل آشپزخانه استفاده كردن.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.