پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

راز آن قبر مخفی و این انفجار


راز آن قبر مخفی و این انفجار

حرمتی كه زهرای اطهر ع در نزد پیامبر ص داشت, بركسی پوشیده نبود تا جایی كه نه پیامبر, چنان احترامی را بركسی روا داشت و نه فاطمه محبتی را كه به پدر می كرد ـ چه در زمان حیات و چه در زمان رحلت آن بزرگوار ـ بر كسی ابراز كرده بود محبتی كه بهقین, چیزی فراتر از عشق و علاقه پدر و فرزندی بود

حرمتی كه زهرای اطهر (ع) در نزد پیامبر(ص) داشت، بركسی پوشیده نبود تا جایی كه نه پیامبر، چنان احترامی را بركسی روا داشت و نه فاطمه محبتی را كه به پدر می‌كرد ـ چه در زمان حیات و چه در زمان رحلت آن بزرگوار ـ بر كسی ابراز كرده بود؛ محبتی كه بهقین، چیزی فراتر از عشق و علاقه پدر و فرزندی بود؛ محبتی كه هم احساس و عاطفه پدرانه، هم درس اخلاق و تربیت، هم سیاست و مدیریت و هر آنچه از كمالات در اسلام نهفته بود، همه با دست و زبان و تمام وجود پیامبر بر زهرای اطهر جلوه ‌می‌نمود.

اینكه پیامبر وی را پاره تن خود خواند، اینكه هرگاه به سفر می‌رفت، نخست از او خداحافظی می‌‌كرد و چون باز می‌گشت، او نخستین كسی بود كه به دیدارش می‌شتافت، اینكه فاطمه را گل باغ بهشت خواند، اینكه فرمودند: خشنودی و ناخشنودی فاطمه، میزانی است برای رضایت و نارضایتی خدا، اینكه او را سرور زنان بهشت خواند، اینكه او را شفیعه روز محشر نامید، اینكه محبت او را بر همه پیروان خود واجب ساخت و آیاتی را كه در شأن او نازل شد و بر امتش خواند، از آیه تطهیر و مودت تا سوره كوثر و... صدها كه هزاران منقبت و فضیلتی است كه در كتب معتبر شیعه و سنی در جلالت و رفعت شأن وی از زبان پیامبر و ائمه به تواتر نقل شده است. هم‌اكنون ما به دو نمونه از آنها از كتب اهل تسنن بسنده می‌كنیم تا پس از آن به اصل موضوع و منظور خود از این نوشتار بپردازیم:

۱) زمخشری در بیان آیه «قل لا اسئلكم علیه اجرا الا الموده فی القربی» (شوری آیه ۲۳) می‌گوید: انها لما نزلت، قیل یا رسول الله من قرابتك هولاء الذین وجبت علینا مودتهم؟ قال: علی و فاطمه و ابناهما.

وقتی این آیه نازل شد،‌ پرسیده شد: ای پیامبر، این نزدیكان تو كه مودت آنها بر ما واجب شده است، چه كسانی هستند؟ فرمود: علی، فاطمه و دو پسر ایشان. (كشاف، ج ۳، ص ۴۰۳).

۲) بخاری در كتاب خود «صحیح» از پیامبر اكرم (ص) چنین روایت می‌كند: «فاطِمه بَضعهٔ منی فمن اغضبها فقد اغضبنی.»؛ یعنی فاطمه پاره تن من است. پس هر كس او را به خشم آورد، من را به خشم آورده است.

اما با آن همه منزلتی كه هیچ كس با مراجعه به وجدان خود، یارای انكار آن را نداشت، پس از رحلت پیامبر، همه آن براهین و دلایل روشنی كه بر لزوم حرمت‌داری دردانه پیامبر دیده و شنیده بودند، به یك‌باره دود شد و از آنها چیزی جز خاطره‌ای در اذهان بر جای نماند.

● اما چرا چنان شد؟

حقیقت این است كه گروندگان به پیامبر در صدر اسلام، سه گروه بودند:

۱) عده‌ای با تمام وجود به او ایمان آوردند، تا جایی كه دیگرهیچ حجابی میان آنها و حقیقت مطلقی كه پیامبر آورده بود، حایل نبود و «لو كشف الغطا ماازدت یقینا» را با همه وجود بر زبان جاری می‌ساختند. (بحار ۴۰ ص ۱۵۳).

۲) عده‌ای نیز به تقلید از دیگران و همرنگ شدن با جماعت، شهادتین می‌گفتند و هیچ‌گاه ‌ایمان نیاوردند، اما در ظاهر به‌ ایمان اقرار كردند و در میان این گروه، عده‌ای بودند كه به تصریح قرآن كریم، وقتی اظهار ایمان كردند، مورد موأخذه خداوند واقع شدند؛ «قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبكم» (حجرات ۱۴).

اما اینان هرچند برای اسلام خطری بزرگ بودند، بدتر از آنان و سوم، كسانی بودند كه اظهار ایمان و اسلامشان كاملا حساب شده و هدفدار بود و به واقع، به پیامبر (ص) ایمان نیاوردند، اما برای آن كه معاش و شخصیتشان در جامعه برقرار باشد، آگاهانه و به دروغ اظهار ایمان و اسلام كردند.

مصیبتهایی كه ـ چه در زمان حیات پیامبر و چه پس از رحلتش ـ بر خاندان او روا داشته شد، نه به دست آنها كه به خاطر فقر فرهنگی و اقتصادی، از اسلام به فراخور درك خود، چیزی آموخته و اسلام را جز به سجود و ركوعی خشك و بی‌روح نشناخته بودند، بلكه از سوی كسانی روا داشته شد كه با علم و آگاهی تمام، لباس اسلام بر تن كردند تا از این راه در زمان حیات رسول خدا برای خود منفعت و وجهه‌ای به دست آوردند و پس از او نیز در زمانی مناسب، عقده‌های انباشته را از دل خود بیرون بریزند.

كسانی كه با بعثت ختمی مرتبت به یك‌باره عظمت و شكوه استكباری آنها فرو ریخت، كسانی كه بستگان فاسد و عیاش و ظالم آنها در لشكرگاه كفر به دست شیرمردی چون علی به هلاكت رسیده بودند و بهترین فرصت برای عقده‌گشایی را با مرگ پیامبر به كمین بودند.

پس از ارتحال پیامبر(ص) ‌این گروه و گروهی كه به ظن خود با اجتهاد و تفسیر به رأی خود از اسلام به بهانه دور كردن امت اسلام از اختلافات، در یك راه قرار گرفت؛ راهی كه نتیجه‌اش به تضییع حق اهل بیت و تفرقه بین امت اسلامی و خانه‌نشین شدن علی(ع) منجر شد.

كشتن بزرگان قریش و منافقین به دست شیرمرد تربیت شده در دامان پیامبر؛ یعنی علی(ع) و از طرفی، محبت ویژه‌ای كه از پیامبر نسبت به او دیده بودند، محبت و عظمتی كه علی در دل مومنین واقعی ایجاد كرده بود، و بغض و كینه‌ای كه در دل آن منافقین ایجاد شده بود و این اجتهاد به رأی‌ها، همه و همه دلایلی بود تا اینك پس از رحلت پیامبر، دست به كار شوند. و حال چه كسی برای این عقده‌گشایی‌ها و تشفی دل آنها، مظلومتر، دم دست‌تر و سزاوارتر از فاطمه، كه نزدیكترین فرد به پیامبر(ص) بود؟

با ضربه زدن به فاطمه (س) هم شعله آتشی كه از پیامبر در دوران حیات آن حضرت داشتند و هم آتش حسادت و كینه‌ای كه از علی بر دل ایشان زبانه می‌كشید، بر جسم و جان او می‌انداختند و به تعبیر عامیانه با یك تیر دو نشان می‌زدند.

پس از رحلت پیامبر به یك‌باره اوضاع دگرگون شد؛ فاطمه و علی كه تا دیروز مدافعان حریم نبوی بودند و صندوقچه اسرار نبوت و باب علم نبی و به فرموده پیامبر، مدار حق و باطل بودند، امروزه اسباب تفریق مسلمین خوانده شدند! خانه‌ای كه تا دیروز مهبط فرشتگان بود، امروز با همان دیدگاه باید به آتش كشیده ‌می‌شد؛ دست و بازو و صورتی كه تا دیروز منزلگاه بوسه پیامبر بود، امروز محل نواخته شدن سیلی و افروختن آتش نفرت و كینه دیگران بود و سرانجام، آنچنان عرصه را بر دختر آخرین پیامبر مرسل (ص) تنگ كردند كه سینه‌اش ـ كه به فرموده پیامبر (ص) آنچه بر او نازل شده بود، پیامبر آنها را بر سینه زهرا نیز جای داده بود ـ لبریز از غصه و اندوه شد و دیری نپایید كه به پدر مظلومش پیوست.

حادثه‌ای كه به واسطه آن، حضرت سخت مریض شد و سرانجام از پای درآمد، حادثه‌ای بس هولناك و دلخراش است؛ حادثه‌ای كه منجر به شهادت آن حضرت شد و بزرگان شیعه اصرار دارند درباره زهرا (س) واژه «شهادت» را به كار ببرند.

مقداد می‌گوید: دختر رسول خدا از دنیا رفت، در حالی كه خون از پشت و پهلوی او می‌رفت؛ به سبب ضربت شمشیر و تازیانه... .

▪ شرح آن ماجرای هولناك را عینا از زبان زهرای مرضیه نقل می‌كنم:

برای آتش زدن خانه، آتش آوردند، تا این كه ما را بسوزانند، من در آستانه در بودم. به خدا و به پدرم قسمشان دادم كه از ما دست بردارید و یاری مان كنید... آنچنان بر بازویم زدند كه كبود شد... در حالی كه حامله بودم به شدت من را بر در كوبیدند و در به رویم افتاد و من به صورت بر خاك شدم.

در حالی كه عرف معمول اقتضا می‌كرد، پس از رحلت پیامبر(ص) دست‌كم برای تسلای او هفته‌ها و ماه‌ها او را دلجویی داده و باعث تسكین و آرامش قلب مجروحش شوند، اما از هر فرصتی برای نشان دادن نفرت خود از فاطمه بهره جستند.

بزرگان مدینه نزد علی آمدند و گفتند: ما از دست همسر تو شب و روز نداریم؛ نه شبها می‌توانیم آرام بخوابیم و نه روزها می‌توانیم به كسب و كار خود مشغول باشیم. به او بگو یا روز گریه كند یا شب و علی بر فاطمه وارد شد و گفت: فاطمه جان، پیرمردان مدینه از من چنین خواسته‌اند... پس علی خانه‌ای به نام بیت الاحزان به دور از مردم مدینه برای فاطمه ساخت تا او در خلوت خود به عزای پدر مشغول شود (بحار ۴۳، ص ۱۷۴).

حتی نفرت از فاطمه را در زندگی خصوصی و خورد و خوراك خود نیز تسری دادند. در روایتی عجیب چنین وارد شده است:

ابا عبدالله (ع): «لیس علی وجه الارض بقلهٔ اشرف و لا انفع من" الفرفخ "و هو بقلهٔ فاطمه (ع) ثم قال: لعن الله بنی امیهٔ، هم سموه بقلهٔ الحمقاء بغضا و عداوهًٔ لفاطمهٔ». امام صادق (ع): گیاهی بر زمین خوبتر و نافع‌تر از خرفه (پرپین) نیست و این سبزه‌ای بود كه فاطمه دوست داشت؛ خدا لعنت كند بنی‌امیه را به جهت دشمنی كه با فاطمه داشتند، این گیاه را به نام بقله الحمقاء (سبزی نادانان) نام نهادند (وسایل الشیعه، ج ۲۵، ص۱۹۴ ).

این كینه و بغض با شهادت فاطمه پایان نگرفت؛ كینه‌ای كه شروعش با خوردن جگر حمزه سیدالشهدا توسط هند آغاز شد و پس از رحلت پیامبر(ص) به بدترین شكل بر دختر آن بزرگوار فرو ریخته شد و اوج آن در زشت‌ترین و وحشیانه‌ترین شكل قابل تصور بر جگرگوشه علی و فاطمه؛ یعنی حسین (ع) در روز عاشورا به اوج رسید.

وقتی امام حسین از لشكر مقابل می‌پرسد: چه چیزی شما را وادار كرد تا به جنگ ما قیام كنید؟ آنان به صراحت گفتند: «بغضا لابیك»؛ به خاطر بغض و كینه‌ای كه از پدرت در دل داریم.

ناگفته پیداست كه علی چه در زمان حیات پیامبر و چه پس از او بی اجازه یا رضایتش، حتی جرعه آبی هم نمی‌نوشید و اگر می‌توانستند، آشكارا می‌گفتند: «بغضا لجدك»؛ یعنی به خاطر بغضی كه از پیامبر داریم با شما چنین می‌كنیم.

هرچند عمر شریفِ زهرای اطهر (س) جز اندكی پس از فراق پدر دوام نیاورد، در همین مدت اندك، آنچنان ستمی بر او روا شد كه از فرط آن، نتوانست بیش از ۹۵ روز سنگینی آن را تحمل كند و كم كم خود را برای آنچه پدرش در بستر مریضی به او وعده داده بود (مرگ) و خنده بر لبان مباركش نشانده بود، آماده می‌كرد.

● راز آن وصیت عجیب!

فاطمه مظلومه خوب می‌دانست كه آتش حقد و كینه دشمنان به روزهای حیاتش پایان نمی‌یابد و حتی پس از مرگ نیز از آزار و اذیت این خاندان دست برنمی‌دارند و جسد مطهر او را نیز آماج این كینه‌توزی‌ها قرار خواهند داد، پس علی را به خلوت طلبید و این‌گونه وصیت كرد:

«یا علی انا بنت رسول الله زوجنی الله منك لاكون لك فی الدنیا و الاخره و انت اولی بی من غیری حنطنی و غسلنی و كفنی باللیل و صل علی و ادفنی باللیل و لا تعلم احدا و استودعك الله» (عوالم العلوم ۱۱ ص، ۵۱۴ )؛ ای علی، من دختر رسول خدایم. خدا من را به تزویج تو درآورد، تا در دنیا و آخرت با تو باشم و تو از دیگران به من سزاوارتری. من را شبانه حنوط بند غسل ده و كفن نما و هیچ كس نیز آگاه نشود... تو را به خدا سپردم.

(وصیتی كه علمای بزرگ اهل تسنن نیز با همین مضامین نقل كرده‌اند).

ر. ثرایی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.