جمعه, ۲۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 14 February, 2025
غزل گرگ بیمار
![غزل گرگ بیمار](/web/imgs/16/147/yd9v11.jpeg)
با این که شاعران ـ به ویژه شاعران جوان ـ از دشواری انتشار مجموعه شعرهایشان گله میکنند، اما اگر نگاهی به آمار مجموعههای منتشرشده بیندازید میبینید که هر هفته در حدود بیست مجموعه شعر منتشر میشود که بخشی از آنها اولین دفتر شاعرشان هستند. یعنی در این مرز پرگهر هر روز یک شاعر جدید متولد میشود. حال اگر آمار شاعرانی را که نمیخواهند یا نمیتوانند مجموعه شعر منتشر کنند بر این تعداد بیفزاییم میبینیم که عجب استعدادی در این آب و خاک نهفته است! انگار واقعاً خاکش سرچشمه هنر است! البته این میزان خودباوری و حمیّت ملّی برای حماسهآفرینی و عرض اندام در مقابل بیگانه پسندیده است. اما در عالم واقع و به ویژه در عرصه نقد و خردورزی که تعارفات رسمی به کار نمیآید. این گرما و شور و حرارتی که در عالم شعر و به ویژه در دنیای انتشار مجموعه شعر، وبلاگ نویسی، جشنواره بازی و کنگرهسازی پدیدار شده، اگر ناشی از گرما و شور جوانی است، نشانگر عارضههای اجتماعی و فردی هم میتواند باشد. عارضهای که در هیئت کلمات و سطرها و بیتها و مجموعهها نمایان شده است. درباره این گرما و شور جوانی و انگیزهها و استعدادها و خلاصه درباره «هنر»ش بسیار گفتهاند و نوشتهاند، اما در اینجا من میخواهم درباره «عیب» و عارضهاش بنویسم. یعنی همان گرمایی که نشانة هشداردهندة ناسلامتی است.
عق میزند و بالا میآورد، قورت میدهد، سلولهای خاکستری فسفر میسوزاند، جیغ میکشد، لزج میشود، لجن است، سطح مرا گیج میشود، مثلاً سوسک میشود، تمام حجم روحش را علیا مخدرهای به نام خانومی یا خاتون پر کرده است، خیابان را خیس میشوم، پنجرهاش را بسته میشود، سعدیاش گیتار میزند، حافظش میرقصد، هابیلش اینترنت بازی میکند، خدایش میرقصد ...
پناه بر خدا! از خدایش کارهایی سر میزند که رقص آبرومندترین آنهاست. عشق و عواطفش و شعر و تخیلاتش پر از ریتم و نت و کوزآپ و سکانس و پلان و کات است. به خیالش که اگر ناله از چرخ گردون و گنبد خضرا تبدیل شد به دریوری گفتن به فنجانِ فال قهوه، از سنت تا مدرنیته را میانبرزده است. اسطورههایش لمپن و خُل و چل شدهاند. شعرش پر از غلط املایی و نگارشی است. اصلاً شعر را باردار میشود و زایمان میکند!
این پرت و پلاها را از میان «غزل امروز»، «غزل فرم»، «غزل پسامدرن» و هر اسم دیگری که تصور کنید یادداشت کردهام. در یادداشتهایم از این پرت و پلاها، فجیعتر هم بود، نظیر غزل کسی که «ست میکند لبش را با خون روی دیوار»، «اصلاً بگو زنی که شامش خوراک خون است/ یا این که مهربانتر، یک ماده گرگ بیمار» یا آن دیگری که به گارسون سفارش سوپی از مغز مادرش داده است و از اینها مشمئز کنندهتر و نفرتانگیزتر تا دلتان بخواهد.
اما این گرگ بیمار چرا به جان شعر و به ویژه به جان غزل افتاده است؟
اصلاً این ذهنیت بیگانه با زیبایی اندیشه و موسیقی و تخیل در عالم شعر چه یافته که با این تولید انبوه غزل میسازد و ناموزونی و ناهنجاری و پلیدی را و بسیاری از توهمات بیمارگونه دیگر را به نام غزل امروز مینویسد و میخواند و منتشر میکند؟ راستی چگونه است؟ جریان شبه روشنفکری که برای مقابله با زبان و شعر فارسی به عنوان رکن اصلی هویت ملی، شعر موزون و مقفّی را حتی در حد قالبهای نیمایی بر نمیتابد، و در شعر سپید نیز سامان و معنا را تحمل نمیکند و پریشانگویی را ترویج و تشویق میکند (هم پریشانی در وزن و قالب و موسیقی، هم پریشانی در زبان و نگارش و هم پریشانی در اندیشه و معنای شعر) چه شده است که این گونه برای غزلهای ماده گرگ بیمار و قتل و قهوه و ماتیک و سوپ مغز مادر دست میزنند و تقدیر میکنند و تحلیل مینویسند و جایزه میدهند؟
مگر به زعم ایشان وزن و قافیه ـ به ویژه در قالبهای سنتیـ انحراف ذهنیت شاعر نیست؟ مگر قرار نبود که شعر از درونگرایی و کلیگویی رها شود و برونگرایی و جزئینگری پیشه سازد؟
مگر کاستی اصلی شعر سنتی از نظر ایشان تکرار و تقلید و دوری از تجربههای شخصی نبود؟
کدام یک از این کاستیها را غزلهای ناهموار و نازیبا برطرف کرده است؟ در کدام یک از آنها نشانی از تجربههای شخصی، شیوه بیانی شاخص و کشف لحظههای بدیع دیدهاند که اینگونه به وجد آمدهاند؟ مگر در دنیای شگفت این غزلها چیزی غیر از تکرار و تقلید و شتابزدگی دیدهاند که آنان را سر شوق آورده است؟
سر آن ندارم که به این پرسشها پاسخ بدهم زیرا این پرسش و پاسخها چندان به ادبیات و شعر مرتبط نیستند همچنان که آن شعرهای ناهموار و نازیبا و آن غزلهای ناموزون هم. (سادهلوحی است که بازی با هجاها را معیار موزونی بدانیم، عروض فقط شکل ظاهری وزن است، وزانت شعر برآیند عواملی است که همگان را بر آن دسترسی نیست) این است که در پرداختن به موضوع غزل بازیهای ناهموار (تو بگو غزل فرم، غزل مدرن، فرا غزل، از منظر نقد ادبی بحث نمیکنم بلکه آن را به عنوان نشانه هشدار ناسلامتی تلقی میکنم و به زمینههای پدیداری این آسیب اجتاعی میپردازم) این پرسش را طرح میکنم که این غزلهای آکنده از نازیبایی و تنفر و پلیدی به چه نیازهایی پاسخ میدهند؟
۱) بیم گمنامی و دغدغه دیدهشدن؛ این وسواس بزرگ روزگار، ماحصل تسلط رسانههای فراگیر بر اندیشه و داوری انسانهاست. آنچه از دریچه تنگ رسانهها دیده نشود گویی وجود ندارد، پس همگان برای اثبات وجود، در پی حضور در صحنه رسانههای فراگیرند و البته جوانان مشتاقتر و شتابزدهتر.
۲) بیصبری و جستوجوی راه میانبر؛ در هم ریختگی نظام اجتماعی پیشین و جایگزین نشدن نظام نوین اجتماعی، شرایطی را فراهم کرده است که صعود و سقوط افراد در مراتب گوناگون علمی و اجتماعی و فرهنگی، ناگهانی، بیضابطه و غیر منطقی مینماید. بنابراین هر کس با هر مایه از بضاعت علمی و توان و تجربه، خود را مستحق صعود ناگهانی به بالاترین مراتب میبیند، و کمتر کسی را این حوصله هست که از راه معمول و معقول که مستلزم تجربهاندوزی و استمرار و البته گذشت زمان است به رؤیاهای خود دست یابد. استاد و دکتر و قهرمان و چهره ملّیِ خلقاساعه ساختن همگان را به وسوسه طیالارض و جستوجوی راه میانبر میاندازد.
۳) همراهی با تحولات روز؛ رسانههای فراگیر که در نهایت ابراز دست تاجران قدرت و ثروت هستند و تقریباً تمامی برنامههایشان چیزی جز پیام بازرگانی نیست، وسوسه به روز شدن را به عنوان شگرد اصلی ایجاد نیاز کاذب برگزیدهاند و به جان اندیشه انسانها افکندهاند. اینک همراهی با تحولات روز، جایگزین اندیشه و عواطف انسانی شده است و جامعه بزرگ انسانی را به ورطه هولناک همسانی و تکرار و تقلید پرتاب کرده است.
۴) همراهی با گروههای همسال و همسان؛ این انگیزه قوی نیز بخشی از همان وسوسه بیم گمنامی و تنهایی است که به ویژه در نسل جوان قویتر و گستردهتر است و بخش مهمی از رفتارهای او را رهبری میکند.
۵) سادهپنداری شعر؛ از میان هنرها، شعر در ظاهر سادهتر و کمهزینهتر و دستیافتنیتر از دیگران است. هرکس به سادگی نمیتواند مدعی سینماگری، موسیقیدانی، خوشنویسی، معماری، نقاشی و تئاتر باشد اما هرکس با هر میزان ذوق و دانش اگر جملاتی به هم ببافد و احیاناً وزن و قافیهای به جملاتش ببخشد مدعی شاعری میتواند بود و ... جناب مدیر کل البته دستی هم در شعر دارند!
۶) جشنوارهها و تریبونها؛ اینها بهترین برآورنده نیازها و وسواسهایی هستند که تا کنون بر شمردم. شعری که برای جشنوارهها و تریبونها سروده میشود باید همه چیزش در دسترس و سهلالوصول باشد. باید همه هنرش را در چند دقیقه نمایان کند. باید توجه داوران، دوربینها، میکروفنها، تماشاگران و خبرنگاران را به سرعت جلب کند. باید موجآفرینی کند. باید حیرتانگیز باشد. اگر توانستی پشت تریبون و روی صفحه تلویزیون گریه کن، نعره بکش، قهقهه بزن، سر و دست تکان بده و وجود خودت را اثبات کن و آن گاه از مزایای دیده شدن بهرهمند باش!
۷) خردگریزی و فرار از واقعیت؛ احساس فاصله عمیق میان واقعیتهای پیرامون و ذهنیت برساختة رسانههای فراگیر از پیشرفت و کمال، منجر به خردگریزی و فرار از واقعیتهایی است که نامطلوب پنداشته میشوند. فرار به شعر، آن هم با این شتابزدگی و سطحینگری از سادهترین شیوهها برای پرکردن آن فاصله عمیق میان رؤیا و واقعیت است.
۸) کمبود نهادهای مدنی؛ شرایط نوین اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مستلزم شکلگیری نهادهای مختلف اجتماعی است. از احزاب سیاسی گرفته تا مجامع صنفی و هنری و ورزشی و باشگاهها و تشکلهای مردمی با علایق و گرایشهای گوناگون. در غیاب این نهادهای مدنی است که هر تریبون باز و هر صحنه پر تماشاگری محل بروز گرایشها و واکنشهای افراد میشود.
در استادیوم فوتبال پردههای بزرگ حضور مردم یک شهرستان دور را در صحنه اعلام میکنند و حتی آثار باستانی و بناهای تاریخی شهرها را معرفی میکنند.
کلاس درس جایگزین جلسات صنفی و کمیتههای سیاسی احزاب میشود و ... جلسه شعر و تریبون شعرخوانی باید بار همه نهادهایی را بر دوش بکشد که باید باشند و هنوز شکل نگرفتهاند حتی تشکلهایی نظیر بنگاههای اشتغال و همسریابی!!
اسماعیل امینی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست