جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

مرگ نوازنده پژواک ها


مرگ نوازنده پژواک ها

یک آقایی هم به اسم کن چاپمن پیدا شد که مدیریت گروه را پذیرفت در همین هیری ویری یک نوازنده گیتار به نام باب کلوز که در همسایگی واترز و نیک میسون زندگی می کرد, به گروه پیوست

ریچارد رایت، راجر واترز و نیک میسون؛ وقتی آنها در دانشکده پلی تکنیک به هم رسیدند، تازه ۲۰ سالگی را پشت سر گذاشته بودند، بچه هایی که زیر بمباران های جنگ دوم جهانی به دنیا آمده بودند، چرخش جهان را به چشم دیده بودند و همزمان با ۲۰ سالگی در دهه ۶۰ شاهد جنبش جهانی ضدجنگ ویتنام و جنبش برای آزادی های مدنی بودند. شهر سانفرانسیسکو پایتخت دیوانه های هیپی بود که با هر چه بوی غرب و ماشین می داد دشمن بودند و اگر حالش را داشتند شاید به غارهایی برمی گشتند که اجدادشان بدون اینکه گیتار را بشناسند در آتش جلوی غارها رقصیده بودند. ریچارد رایت، یا بهتر است صدایش کنیم ریک رایت، در سال ۱۹۴۳ به دنیا آمد، در دانشکده پلی تکنیک با نیک میسون و راجر واترز آشنا شد. خودش گفته بود؛ «از اینکه در دانشکده پلی تکنیک پذیرفته شدم خوشحال بودم، نه به خاطر اینکه آرشیتکت می شدم، بلکه به خاطر اینکه در دانشکده با میسون و واترز آشنا شده بودم.» این مثلث خوش ترکیب در همان ابتدا تصمیم خودش را گرفت. آنها گروه زیگما ۶ را تشکیل دادند. بعد از این توفانی در گرفت. چرا که مدتی بعد سه نفر دیگر، کلیو مناف( نوازنده گیتار باس)، جولیت گیل و کیت نوبل به عنوان خواننده، به این گروه پیوستند.

یک آقایی هم به اسم کن چاپمن پیدا شد که مدیریت گروه را پذیرفت. در همین هیری ویری یک نوازنده گیتار به نام باب کلوز که در همسایگی واترز و نیک میسون زندگی می کرد، به گروه پیوست. در آن زمان مناف و نوبل از گروه خارج شده بودند و ریچارد رایت هم گیتارش را گذاشته بود زمین و به نواختن ارگ و کیبورد روی آورده بود. ریچارد رایت شاید بیشترین گرایش کلاسیک را در میان بچه های پینک فلوید داشت، در همان دوره هم گیر داده بود به بررسی آثار برگزیدگان و بزرگان موسیقی الکترونیک مانند کارل هاینس و اشتوکهاوزن که با تولید صداهای عجیب و غریب داشتند به مسیر یکنواخت موسیقی آن دوران لگد می زدند تا شاید راهی به سوی آینده پیدا کنند. همکاری باب کلوز با گروه خیلی طول نکشید. یکباره مثل اینکه یکی دستمال کشیده باشد به چراغ جادو.

سید بارت مثل غول پرید بیرون و مثل توفان چند دور چرخید و مثل تندباد همه چیز را به هم ریخت. هنوز بیست و یکی، دو ساله بود که به پینک فلوید پیوست. باب کلوز یک آدم با روحیه مقرراتی و با نظم و ترتیب حسابی بود و درست در مقابل یک دیوانه مثل سید بارت که به موسیقی شرقی و عرفانی گرایش داشت و مثل یک چشمه خروشان دائماً داشت تولید می کرد، هر روز یک کار تازه و یک فکر نو. دعوای کلوز مقرراتی و منظم با سید بارت به کناره گیری کلوز انجامید، سید بارت همه کاره گروه شد. سید بارت نام پینک فلوید را برای گروه پیشنهاد کرد. قبل از اینکه شناخت دقیق تری از ریچارد رایت پیدا کنیم، باید بدانیم که او هفته گذشته مرده است، در سن ۶۵ سالگی و به خاطر سرطانی که مدتی طولانی با آن دست و پنجه نرم می کرد. و پیش از این سرطان همیشه ریچارد رایت یکی از آرام ترین و محبوب ترین مردان پینک فلوید بود. شاید آرام ترین بودن با محبوب ترین بودن در سایر گروه های موسیقی هرگز به یک معنی گرفته نشود، اما برای گروه پینک فلوید که جدایی اعضای آن یکی از مهم ترین لطمه ها را به میلیون ها طرفدار حرفه یی موسیقی جادویی پینک فلوید در جهان زد، محبوب ترین مرد گروه ریچارد رایت بود، همان کسی که هیچ نقشی در جدایی اعضای گروه از همدیگر نداشت. سید بارت رفت و برایش ترانه «ای کاش اینجا بودی» را خواندند، چون اول پیاله بدمستی کرده بود و مصرف وحشتناک مواد مخدر چنان مغزش را آشفته بود که دیگر ادامه کارش مقدور نبود. وقتی سید بارت برای سال ها ناپدید و شاید بهتر است بگویم محو شد، کسی گمان نمی کرد پینک فلوید باقی بماند.

در همان دو، سه سال حضور درخشان سید بارت، او همه کاره گروه شده بود، موسیقی می ساخت، می خواند، شعر می گفت و فکر می داد، تصویر می ساخت، بازی می کرد. اما سید بارت رفت و گروه پینک فلوید نابود نشد. مثلث ریچارد رایت، راجر واترز و نیک میسون به زودی جوان خوش قیافه و خوش صدا و گیتاریست بی نظیری به نام دیوید گیلمور را پیدا کردند که علاوه بر اینکه گوش ها و حنجره اش برای ساختن موسیقی و خواندن کار می کرد، شامه اش نیز برای احساس کردن بوی پول و ثروت کار می کرد. شاید او بود که توانست پینک فلوید را به یک ماشین چاپ اسکناس تبدیل کند. البته اینها شایعات و بدگویی های راجر واترز است و نباید به آنها بهای زیادی داد. وقتی «دیوار» را ساختند کارشان مثل دیوار چین آنقدر بزرگ بود که حتی از روی تاریک ماه هم دیده می شد.

آنها تبدیل به یک موضوع متفاوت در موسیقی راک شدند. چیزی بین رمان، سمفونی، اپرا، یا بهتر است اسامی دیگری نگذاریم، همان دیوار پینک فلوید ساخته شد. دیوار بیش از همه معماری راجر واترز را به عنوان خالق اثر بر خود حمل می کرد، اگرچه این شاید قضاوتی نه چندان درست باشد، ولی همین شد. راجر واترز ناخودآگاه رهبر گروه شد و ساختن فیلم دیوار و فاصله میان تولید ۱۹۷۹ و تولیدات بعدی باعث شد میان اعضای خانواده چهار نفری پینک فلوید اختلاف بروز کند. وقتی راجر واترز ضربه نهایی را با فاینال کات (۱۹۸۳) زد، گروه با او همراهی نکرد. راجر واترز به راه خودش رفت، معترض تر از دیگران و شاید با انعطافی کمتر. دیوید گیلمور و نیک میسون نیز کارهای مشترک دیگری را با هم انجام دادند، البته ریچارد رایت همیشه همراه آنها بود، نه همیشه، که اغلب اوقات. راجر واترز وقتی فاینال کات را ساخت ریک رایت با او همراهی نکرد، او از اندی بون به عنوان نوازنده کیبورد استفاده کرد.

شاید به همین دلیل است که دوستداران پینک فلوید سید بارت جوان و قاطی پاتی، راجر واترز تکرو و رادیکال، دیوید گیلمور تاجر مسلک و البته بهترین نوازنده گیتار و یکی از بهترین خوانندگان تاریخ موسیقی راک را در جدایی های مختلف گروه مقصر می دیدند، اما ریچارد رایت همچنان آرام تر از دیگران و طبیعتاً محبوب تر از آنان بود. شاید به همین خاطر بود که دیوید گیلمور در نامه یی که پس از مرگ ریچارد منتشر کرد، چنین نوشت؛ «هیچ کس جای ریچارد رایت را نمی گیرد. او شریک موسیقایی و دوست من بود. در کشاکش جدال ها بر سر اینکه پینک فلوید چیست و چه کسی است، قدرت او اغلب فراموش می شد. او مهربان، بی ادعا و سر به زیر بود اما صدا و نوازندگی پراحساس و زنده اش، در بهترین کارهای پینک فلوید نقشی جادویی داشت.

در سال های میانی، به بسیاری دلایل او مسیر خود را گم کرد، اما در اوایل دهه ۹۰ و با آلبوم ناقوس جدایی، سرزندگی، اشتیاق و ذوق به او بازگشت و سپس واکنش تماشاچیان به حضور او در تور ۲۰۰۶ من سبب خوشحالی بسیار بود. این نشان فروتنی او بود که از آن همه تشویق های بی امان شگفت زده می شد.» شاید بهتر باشد به نکته یی در مورد پینک فلوید اشاره کنم که اغلب از چشم ها پنهان می ماند. برای من پینک فلوید و به خصوص برخی آثار آن مانند «نی زن در آستانه سپیده دم»، «پژواک ها»، «دیوار»، «حیوانات»، «روی تاریک ماه» و «سا ایرا» (راجر واترز) بیش از آنکه فقط آثار برجسته راک نیستند، این آثار مثل آثار موتزارت که آثاری یگانه و منحصر به فرد در موسیقی کلاسیک هستند، آثاری متفاوت اند. پینک فلوید توانست سه نسل را با این شیوه ساخت موسیقی و روایت و شیوه ترانه سرایی به طرفداران خود تبدیل کند. من هرگز نخواهم گفت که راجر واترز نابغه یی چون موتزارت بود، این انکار مکتبی است در موسیقی راک که شیوه یی نوین در تولید موسیقی را آموخت و بسیاری از راک بازها هنوز متاثر از این نوع نگاه و موسیقی اند. بهتر است به شیوه ترانه سرایی، نحوه تولید موسیقی، نگاه پینک فلوید به تولید تصاویر متحرک و ثابت موسیقی ها (پوسترها، عکس ها، کلیپ ها و انیمیشن) و شیوه اجرای موسیقی روی صحنه آنان نگاهی بیندازیم تا درک کنیم که یک تصادف دلپذیر این پنج نفر را در سال های مختلف کنار هم گذاشت تا خالق شیوه یی ویژه در موسیقی شوند. آنها بدون یکدیگر نتوانستند به آثاری که با همدیگر ساختند، برسند.

آثاری مانند «دیوار»، «حیوانات»، «روی تاریک ماه» و «ای کاش اینجا بودی». تصور این آلبوم ها بدون تمام گروه تصوری موهوم است. دو بار توانستم به کنسرت راجر واترز بروم، یک بار در دوبی و با جمعیتی که به شوق دیدن راجر واترز ۱۵ برابر پول بلیت یک کنسرت عادی را داده بودند تا صدای راجر واترز را بشنوند و بار دوم در هلند و در میان ده ها هزار طرفدار پینک فلوید که اغلب مثل هم لباس پوشیده بودند، ۲۰ ساله ها مثل ۶۰ ساله ها. در هر دو کنسرت به یک احساس فکر می کردم، آیا این آخرین کنسرت راجر واترز است؟ واقعیت می گفت که بچه های بی ریخت موبلند آشفته موی سال های ۱۹۶۵ که دیدن لباس هاشان آدم را مریض می کند، حالا دیگر ۶۰ ساله شده اند و طبیعی است که یکی از همین روزها وقتی تلویزیون را باز می کنی خبر مرگ شان را بشنوی. البته طبیعتاً واکنش ما این نخواهد بود که گریه کنیم یا آه بکشیم یا مثل طرفداران جوان جیم موریسون قرص بخوریم و خودکشی کنیم، نه، ما ویش یو ور هیر را خواهیم گذاشت و به موسیقی فکر خواهیم کرد که شاید تولید انواع مشابه آن دیگر تکرار نشود. ریچارد رایت پس از طی یک دوره دشوار بیماری سرطان در ۶۵ سالگی درگذشت. او به جز اینکه نوازنده افسانه یی کیبورد پینک فلوید بود، در بسیاری از آلبوم ها خواند و ترانه سرود. ترانه تابستان ۶۸ را در آلبوم «مادر قلب اتمی» ترانه های پشت و رو شدن یا فرسودن درون را در آلبوم ناقوس جدایی و تعداد زیادی از ترانه های «روی تاریک ماه» و «کاش اینجا بودی» را ساخت و خواند. او در خواندن ترانه های آلبوم پژواک ها هم نقش زیادی داشت. ریچارد رایت علاوه بر همراهی با پینک فلوید، مانند اعضای دیگر گروه آلبوم های جداگانه یی را نیز منتشر کرد.

آلبوم «رویای خیس» (۱۹۷۸) و آلبوم «هویت» (۱۹۸۴) دو کار ویژه اوست. خیلی از آدم ها وقتی می خواهند پینک فلوید را به تصویر درآورند، ناخودآگاه تصویر باب گلداف جلوی چشم شان می آید؛ خواننده بسیار موفق و محبوب انگلیسی که در فیلم «دیوار پینک فلوید» آلن پارکر نقش بازیگر اصلی را بازی کرد. باب گلداف مثل جون بائز و بونو یکی از آنها است که همیشه میان سیاست و موسیقی پل زده است و توانسته است میلیون ها دوستدار موسیقی را متوجه مشکلات بزرگ بشری به خصوص فقر کند. وقتی باب گلداف خواست با کمک نلسون ماندلا کنسرت عظیم «لایو ایت» را برای کمک به آفریقا و گرسنگان برگزار کند، کسی باور نمی کرد که او بتواند گروه پینک فلوید را یک بار دیگر دور هم جمع کند. اما تلفن همه مشکلات را حل می کند. در روز دوم جولای ۲۰۰۵ برای آخرین بار پس از سال ها چهار مرد کنار هم ایستادند؛ راجر واترز، دیوید گیلمور، ریچارد رایت و نیک میسون. اتفاقی که دیگر تکرار نخواهد شد. ریچارد رایت هفته گذشته در گذشت. او در یکی از سروده هایش که خود خوانده است چنین گفت؛

هیچ کس برای من لالایی نمی خواند/هیچ کس مجبورم نمی کندچشمانم را ببندم/پس پنجره را باز می کنم و تو را در آسمان صدا می زنم.

سیدابراهیم نبوی