شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
فکر غنچه ای
غنچه ناراحت بود، میل به باز شدن داشت، اما نمی توانست، از نگاه باغبان می فهمید که هنوز وقتش نرسیده، ولی اینکه کی وقتش می رسه؟ نمی دونست.
غنچه مرتب این فکر رو می کرد، که آیا خدا اون رو دوست داره؟ آخه از وقتی به دنیا آمده بود، حتی یک قطره هم از آبی بی کران نباریده بود، تا اقلاً لبی تر کند، اما باز هم از نگاه باغبون پیر می خوند که: خدا همه گل ها رو دوست داره، او همه چیز و همه کس رو می بینه، او به فکر ما هست. اما غنچه باز هم چیزی نمی فهمید،...
باران می آمد، آری خدا فکر غنچه را خوانده بود، همه گل ها به نشانه سپاسگزاری معبودشان سجده کردند، غنچه باز شد و همان روز به لاله ای زیبا تبدیل شد، غنچه خدا را دید و وجودش را فهمید، غنچه خدا را در زیبایی خود و شکفتن خود شناخت، آری غنچه پس از باران عشق خدایی و سجده بر عظمت او، تبدیل به لاله ای عشق آفرین شد.
فاطمه شهریور (باران) .تهران
(عضو تیم ادبی وهنری مدرسه)
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
دولت سیستان و بلوچستان حسین امیرعبداللهیان مجلس شورای اسلامی شورای نگهبان افغانستان انتخابات حسن روحانی حجاب دولت سیزدهم امیرعبداللهیان مجلس
سیل ایران هواشناسی تهران شهرداری تهران سازمان هواشناسی باران آتش سوزی یسنا فضای مجازی هلال احمر قوه قضاییه
خودرو قیمت خودرو قیمت دلار مسکن بانک مرکزی قیمت طلا تورم دلار ارز بازار خودرو حقوق بازنشستگان ایران خودرو
صدا و سیما مسعود اسکویی سوئد مهران غفوریان بی بی سی موسیقی تلویزیون ساواک صداوسیما سریال سینمای ایران تبلیغات
رژیم صهیونیستی فلسطین جنگ غزه حماس روسیه آمریکا ترکیه اوکراین انگلیس نوار غزه ایالات متحده آمریکا اتحادیه اروپا
فوتبال پرسپولیس استقلال سپاهان لیگ برتر باشگاه پرسپولیس باشگاه استقلال علی خطیر بازی جواد نکونام تراکتور لیگ قهرمانان اروپا
اینستاگرام آیفون اپل ناسا صاعقه موبایل گوگل تلفن همراه
استرس کبد چرب فشار خون گرما