چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
مجله ویستا

تجدید حیات نومحافظه کاران در دوران اوباما


تجدید حیات نومحافظه کاران در دوران اوباما

متن کامل مراکز مطالعاتی تندرو و سیاست های دولت آمریکا

در مقاله‌ مفصل و افشاگرانه‌ای که در یکی از پایگاه‌های اینترنتی فعال در زمینه افشای فشارهای نظامی‌گرایانه بر سیاست‌های دولت آمریکا منتشر شده با اشاره به نقش مراکز مطالعاتی تندروی با نفوذ در تدوین سیاست خارجی دولت باراک اوباما، به بررسی تجدید حیات جریان فکری نومحافظه‌کار در هشت ماه عمر دولت اوباما پرداخته شده است.

در این مقاله با عنوان "تجدید حیات نومحافظه‌کاران در دوران اوباما " که به قلم "دانیل لوبان " نویسنده هفته‌نامه اینترپرس سرویس در پایگاه اینترنتی "رایت وب " منتشر شده به بررسی قدرت‌گیری سازمان‌های تازه تاسیس نومحافظه‌کار و همچنین قدرت گرفتن همفکران نومحافظه‌کاران در حزب دموکرات آمریکا موسوم به "لیبرال‌های تندرو " پرداخته شده است.

در این مقاله همچنین با اشاره به حمایت‌های نومحافظه‌کاران مشهور از سیاست‌های جنگ‌طلبانه اوباما در طرح تشدید نیروها در افغانستان به جزئیات مربوط به ترکیب جریان‌های فکری نومحافظه‌کار و لیبرال و فشار آنها بر موضوعات سیاست خارجه آمریکا بخصوص درباره مسئله ایران پرداخته شده است.

نظر به اهمیت نقش این مراکز مطالعاتی در پشت پرده سیاست‌ خارجه آمریکا و تاثیر آن بر مسایل ایران، خبرگزاری فارس اقدام به تهیه و ترجمه این مقاله کرده است.

متن کامل این مقاله به شرح زیر است:

تجدید حیات نومحافظه‌کاران در دوران اوباما

دانیل لوبان

به نظر می‌رسید انتخاب باراک اوباما به ریاست جمهوری آمریکا نشانه‌ افول سیاست خارجه نومحافظه‌کارانه باشد. اما بعد از گذشت ۸ ماه از دوره اوباما، پر واضح است که نومحافظه‌کاران و همپیمانان آنها تا حد قابل توجهی نفوذ خود را ماهرانه در دولتی که قرار بود برایشان بدترین کابوس باشد، اثبات کرده‌اند.

پیامدهای فاجعه‌بار تهاجم به عراق که از ابتکار عمل‌های مخصوص نومحافظه‌کاران بود، تا حد زیادی به عنوان عامل مهم سقوط دولت بوش و افول سیاسی حزب محافظه‌کاران آمریکا بوده است. باراک اوباما نه‌ تنها نامزد مطلوب نظر نومحافظه‌کاران یعنی جان مک‌کین را شکست داد بلکه با یک سری برنامه‌هایی در زمینه سیاست خارجه پا به عرصه قدرت گذاشت که به نسبت هر نامزد دیگر ریاست جمهوری آمریکا در دهه‌ گذشته متضاد با ایدئولوژی نومحافظه‌کاران بود. اوباما که با برنامه خاتمه جنگ عراق و ابتکار عمل تعامل با ایران انتخاب شده بود، در مقایسه با دیگر روسای جمهوری آمریکا از جرج بوش پدر تاکنون، خیلی زود تمایل خود را برای اتخاذ رویکرد تندتر در قبال اسرائیل نشان داد.

اما آنهایی که می‌گویند موضوع چه ارتباطی با نومحافظه‌کاران دارد باید بخوبی آخرین باری که جمهوریخواهان خود را خارج از کاخ سفید دیدند را به خاطر داشته باشند. در سال ۱۹۹۷، یعنی کمی بعد از پیروزی بیل کلینتون بر "باب دول " و انتخاب به عنوان رئیس جمهوری آمریکا برای دولین دور، چهره‌هایی مانند "ویلیام کریستول " و "رابرت کیگان " طرحی به نام "پروژه‌ای برای قرن جدید آمریکایی " موسوم به PNAC را بنیان نهادند. این گروه که هم‌اکنون به بدنامی شهره است طراح زمینه‌های فکری سیاست خارجی بوش بود.

تندروهای راستگرا (موسوم به بازها) حتی کسانی که از عمق انزوای سیاسی بودند و مراکز مطالعاتی‌ای که آثار آنها را پرورش می‌داند توانستند تجدید حیات یافته و بار دیگر پا به عرصه گذارند. ظرف چند ماه بعد از آغاز به کار اوباما، نومحافظه‌کاران علائم روشنی از تجدید حیات از خود نشان دادند. جناح بازهای راستگرا از تشکیل نهادها و سازمان‌های جدید گرفته تا مراوده با مراکز مطالعاتی لیبرال و میانه‌روها و همچنین ارایه مقاله‌های خود در صفحه مقالات روزنامه‌ها و نمایش‌های تلویزیونی برای نفوذ و تاثیرگذاری بر مباحث سیاست خارجی استفاده کردند و جهش غیرقابل انکاری در شکل‌دهی به دستورالعمل‌های سیاسی نشان داده‌اند.

مراکز مطالعاتی ارشد راستگرا نیز نسبت به اوباما رویکرد نه چندان پیچیده‌ای اتخاذ کردند یعنی زمانی که او مواضعی سازگار با عقاید تعصب آمیز آنان اتخاذ می‌کند، به حمایت از وی بر می‌خیزند و زمانی هم که اوباما شیوه‌ای خلاف آنان بر می‌گزیند، به شدت از او انتقاد می‌کنند. مثلا رویکرد "هویج و چماق " (تشویق و تهدید) اوباما در این باره بر خلاف انتظار بر آنها موثر واقع شده است.

نفوذ تندروها را به طور خاص می‌توان در حمایت سخت آنها از تشدید اوضاع نظامی در افغانستان، مبارزه با طرح‌های تعامل با ایران، کنارگذاشتن فوریت بررسی شکنجه‌ها در طول "جنگ جهانی با تروریسم " دولت بوش مشاهده کرد.

یکی از جنبه‌های مهم نفوذ مداوم سیاسی نومحافظه‌کاران، قدرت همتایان ایدئولوژیک آنان یعنی "تندروهای لیبرال " است. تندروهایی که ایده‌های مطلوب نظر نومحافظه‌کاران دارند و با هر دولت دموکراتی که در آمریکا تشکیل می‌شود،‌ پشت یک میز می‌نشینند. دولت اوباما نیز از این امر مستثنی نیست و چندین چهره مهم در آن حضور دارند که به شدت تندرو هستند. دنیس راس،‌مشاور ویژه رئیس جمهوری آمریکا در امور سیاستگذاری ایران که پیش از این که به شورای امنیت ملی آمریکا نقل مکان کند در وزارت امور خارجه این کشور مستقر بود، در این رابطه توجه رسانه‌ها را به شدت به خود معطوف کرده است. اما او در این میان تنها نیست. "ریچارد هالبروک " فرستاده ویژه دولت اوباما در امور افغانستان و پاکستان در کنار دنیس راس از بانیان گروه تندرویی به نام "اتحاد علیه ایران هسته‌ای " است. همچنین "جوزف بایدن " معاون اول باراک اوباما در کنار هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا از جمله تندروهای لیبرالی هستند که در زمان حضور خود در سنا برای خود اعتباری دست و پا کردند.

علاوه بر این افراد، یک لشکر از کارکنان پیشین از مراکز مطالعاتی تندروی لیبرال- معروف‌ترین آنها موسسه تازه‌ تاسیس "مرکز امنیت جدید آمریکا "- وجود دارند که به وزارت امور خارجه و پنتاگون دولت اوباما پیوسته‌اند. در کل، انتصابات سیاست خارجه اوباما بیش از چپ‌گراها مورد ستایش راستی‌ها قرار گرفته است. بطوری که سناتور نومحافظه‌کار "جو لیبرمان " از ایالت کانکتیکت این سیاست خارجی را "واقعا کامل " خوانده است.

اما بنا نهادن نهادهای راستگرا برای تندروها (بازها) به اندازه بهره‌گیری از دوستان لیبرال اهمیت داشته است. وقتی که دست خود آنها از قدرت دور مانده است، نومحافظه‌کراان به مراکز مطالعاتی همفکری کوچ کرده‌اند تا جنبش خود را برای روز مبادا تداوم دهند.

مهمترین نمونه از این دست کوچ‌ها- دستکم به عنوان گسترش دهندگان دکترین سیاست خارجی نومحافظه‌کارانه- به موسسه آمریکن انترپرایز،‌ بوده است اما مراکز مطالعاتی فراوان دیگری نیز هستند مانند بنیاد هریتیج،‌موسسه واشنگتن برای سیاستگذاری خاور نزدیک، موسسه هودسون، بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها و دیگران.

● تغییر در موسسه آمریکن انترپرایز (AEI)

از سرآمدترین مراکز مطالعاتی‌ای که سیاست خارجی راستگرایی را در ۲۰ سال گذشته پرورش داده، موسسسه آمریکن انترپرایز بوده است. این موسسه چند ماه مانده به انتخاب اوباما رئیس تازه‌ای به خود دید که کسی نبود جز یک تندروی معروف به نام "آرتور بروکز ". از نظر بسیاری از کارشناسان بروکز یک جامعه شناس معتدل بود که بیشتر بخاطر اقداماتش در زمینه‌های خیره و نگارش کتابی به نام "رضایت‌مندی ملی: چرا رضایت برای آمریکا مهم است و چگونه می‌توان به میزان بیشتری از آن دست یافت ".

در یک نگان سریع، شاخه سیاست خارجه موسسه آمریکن انترپرایز تحت نظارت فردی به نام "دانیل پلتکا " از شخصیت‌های تند نومحافظه‌کار به ویژه "مایکل لدین "، "جاشواموراوچیک " و "رئول مارک گرشه " بهره گرفت. لدین فردی بود که نه‌تنها بخاطر نقشش در ماجرای ایران-کنترا بلکه بخاطر تبلیغ اطلاعات نادرست درباره دریافت کیک زرد اورانیوم توسط صدام حسین، رئیس جمهور معدوم عراق از نیجر به بدنامی شهره گشته بود. (لدین همچنین بخاطر ارایه یک سری از هشدارهای هراس انگیز درباره ادعای تهدید ایران در کتابی با عنوان "بمب ساعتی ایرانی‌ها " معروف است). موراوچیک، یکی از مدافعان تند برنامه جرج بوش برای "ارتقای دموکراسی " بود که توسط نومحافظه‌کاران به بوش القاء شده بود. وی در سال ۲۰۰۶ خواستار بمباران ایران شده بود. وی پیش از این در گروه " "پروژه‌ای برای قرن جدید آمریکایی " یا همان PNAC عضویت داشت و به عنوان یکی از تندروترین طرفداران تغییر نظام در ایران شهره است. لدین و گرشه به زودی به "بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها " FDD پیوستند که مرکز مطالعاتی جدیدی بود و به اندازه موسسه آمریکن انترپرایز مقابل انظار نبود.

در ظاهر این تغییرات مدیریتی به منظور دور کردن موسسه انترپرایز از دکترین تند نومحافظه‌کارانه، بخصوص دور کردن آن از آن دکترینی بود که خواستار تقابل با تهران بودند. اما در این مورد، نمای کار فریبکارنه به نظر می‌رسد. دانیل پلتکا به شخصه کسی جز یک میانه‌رو در سیاست خارجی نیست. موسسه انترپرایز حتی با نبود لدین، موراوچیک و گرشه به عنوان پایگاه نومحافظه‌کاری باقی است. در حقیقت در زمینه مسئله ایران، بخصوص به آنگونه که در طول پیامدهای بعد از انتخابات ۱۲ ژوئن مشاهده شد، این موسسه ثابت کرد مقر متعصبین تندرو است و بطور مشخص افرادی چون پلتکا بعلاوه "مایکل رابین "، "فردریک کیگان " و "علی الفوحه ". اکنون به نظر می‌رسد تغییرات مورد نظر پلتکا بیشتر به جای این که چشم‌پوشی از نومحافظه‌کاری باشد، تلاشی باشد برای احیای اعتبار نومحافظه‌گری از طریق دور کردن موسسه آمریکن انترپرایز از برخی از عناصر بسیار تندرو. اما در اصل تغییرات اندکی در این مرکز مطالعاتی صورت گرفته است.

● مطرح شدن دوباره "پروژه‌ای برای قرن جدید آمریکایی " (PNAC)

کمتر از یک ماه بعد از این که اوباما اداره امور را در دست گرفت، نومحافظه‌کاران سازمان تازه‌ای را پرده‌برداری کردند که برخی‌ از مفسرین بلافاصله آن را نسخه شماره دوم پروژه‌ای برای قرن جدید آمریکایی یا "PNAC ۲ " خواندند. یکی از لیبرال‌ها در وبلاگ خود نام این سازمان را "پروژه‌ای برای احیای نومحافظه‌کاری " نهاد. نام این طرح "ابتکار سیاست خارجی " یا FPI نهاده شد. چهره‌های پروژه‌ای برای قرن جدید آمریکایی مانند کریستول و کیگان در کنار "دن سنور " آن را بنا نهادند. سنور سخنگوی حاکمیت موقت عراق در روزهای نخست جنگ عراق بود.

بیانیه مربوط به ماموریت ابتکار سیاست خارجی لفاظی‌هایی را که یادآور پروژه PNAC بود در خاطر زنده می‌کرد و در آن اینگونه مطرح شده بود که "آمریکا همچنان به عنوان کشوری در جهان باقی است که نمی‌توان از آن صرفنظر کرد " و درباره "سیاست‌هایی که آمریکا را وارد ورطه انزواطلبی می‌کند " هشدار داده شده بود. در ماه‌های اول سازمان ابتکار سیاست خارجی از این که چندان بر زبان‌ها نبود و موضعی ملایم‌تر از پیشینیان خود داشت، رضایت داشت. این سازمان علاوه بر جمع‌آوری روزمره اخبار، از ابتدای فعالیت‌های علنی خود تنها میزبان کنفرانسی در ۳۱ ماه مارس در هتل "می فلاور " واشنگتن با عنوان "افغانستان طرحریزی برای موفقیت " بود و در ماه ژوئیه نیز نامه‌ای سرگشاده به باراک اوباما درباره ارتقای دموکراسی در روسیه نوشت که امضای نومحافظه‌کاران شاخص و برخی فعالان معروف در زمینه حقوق بشر را به همراه داشت (در اواخر سپتامبر نیز این سازمان میزبان برنامه دو روزه‌ای با عنوان "پیشبرد و دفاع از دموکراسی " خواهد بود.)

کنفرانس ماه مارس سازمان FPI درباره افغانستان ارایه کننده حمایت کامل از اوباما تا اندازه‌ای بود که تعجب ناظران را بر انگیخت. رئیس جمهور جدید آمریکا نیز در آن زمان به تازگی طرحی را اعلام کرده بود که بسیاری از کارشناسان انتظار داشتند نخستین گام در جهت تشدید اوضاع در افغانستان باشد و اعلام کرد که ۲۱ هزار نیرو جدید به میدان افغانستان روانه خواهد کرد.

مفسرانی از هر دو حزب اصلی آمریکا از جمله تندروی معروف "جان مک‌کین "، "رابرت کیگان " و برادرش "فردریک کیگانگ،‌ "جان هرمان " نماینده دموکرات ایالت کالیفرنیا در مجلس نمایندگان این کشور و "جان نیجل " رئیس مرکز امنیت جدید آمریکا (CNAS) حمایت خود را از طرح اوباما اعلام داشتند.

به هر حال، عده‌‌ای نیز از فرصت استفاده کردند و تلاش کردند که مانع از افزایش بیشتر نیروها توسط رئیس جمهور آمریکا شوند و همانند آنچه که "نیجل " می‌گفت، اینگونه مطرح کردند که افزودن این ۲۱ هزار سرباز "برابر است با کاهش پرداخت‌ها به نیروهای به شدت گسترش یافته‌ای است که برای حفاظت از همه ۳۰ میلیون افغانی لازم است ".

این نوع ستایش از یک رئیس جمهور دموکرات، منطبق با شیوه کار کریستول و کیگان در گذشته بود. "کریستین بروز " یکی از نویسندگان پیشین نطق‌های وزارت امور خارجه دولت بوش درباره منطقی که در پس رویکرد کریستول و کیگان بود اینگونه مطرح کرد که "پروژه‌ای برای قرن جدید آمریکایی برای تنبیه و تحقیر دموکرات‌ها بخاطر کوتاه آمدن و دلجویی در برابر اشرار نبود بلکه به منظور ترغیب کلینتون به سوی رویکردهای بین‌المللی‌تر و ارایه سرپوش سیاسی از سوی راستی‌ها برای انجام این امر در مقابل منتقدان ملی‌گرا و محافظه‌کار بود. قضاوت من از آنچه در کنفرانس امروز گذشت این بود که به نظر من سازمان ابتکار سیاست خارجی به همان منظور این بار در قبال اوباما بنا نهاده شده است ". سنور، بانی سازمان FPI نیز اینگونه اعتراف می‌کند که "هدف ما در حال حاضر ارایه بهانه برای اوباما در مقابل آنهایی است که نسبت به راستی‌ها مشکوک خواهند بود ".

در حالی که گروه‌های تندتر مانند بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها (FDD) بلافاصله به انتقاد از هر اقدام اوباما پرداخته و آن را سست و ناروا می‌دانستند، سازمان ابتکار سیاست خارجی مشی رندانه‌تری در پیش می‌گرفت. زمانی که اوباما مواضع مداخله‌جویانه (که بروس آن را "بین‌المللی " خواند) در پیش گرفت، سازمان ابتکار سیاست خارجی به ستایش از او پرداخت و بدین وسیله علاوه بر این که حسن‌نیت خود را نشان می داد بلکه افراد مخالف با این مداخله‌جویی را در هر دو حزب اصلی آمریکا به حاشیه می‌راند. اما اوباما زود متوجه شد که اگر او در برابر منطق مداخله‌جویی و تشدید وخامت اوضاع جانب مقاومت پیشه می‌کرد، آنگاه بود که تیغ مخالفت‌ها از نیام به در می‌آمدند.

جان نیجل رئیس مرکز امنیت جدید آمریکا CNAS در یک کنفرانس اینگونه مطرح کرد که "رسم بر این بوده است که اجماعی دو حزبی درباره سیاست خارجی وجود داشته باشد بخصوص زمانی که پسران و دختران ما در جنگ حضور دارند. و من امیدوار هستم که اتفاقاتی از این دست نیز به همان منوال پیش رود.

اهمیت حمایت هر دو حزب از مسئله تشدید اوضاع امنیتی در افغانستان را نمی توان در شکل دهی روند مباحث در واشنگتن کم اهمیت خواند. (کنفرانس سازمان ابتکار سیاست خارجی دو ماه بعد از آن برگزار شد که سناتور "جوزف لیبرمان " در یک سخنرانی معروف و عمومی در موسسه بروکینز که از نهادهای پیشرو تشکیلات لیبرال در واشنگتن به شمار می‌رود، خواستار اجرای ۶ مرحله افزایش نیروها در افغانستان شد). به همین دلیل بود که حضور مردی مانند جان نیجل در کنفرانس سازمان ابتکار سیاست خارجی تا این حد برجسته بود- زیرا اگر کریستول و کیگان از مرکز امنیت جدید آمریکا از مغزهای متفکر سیاست خارجی دولت جرج بوش بودند، همینطور می‌شد گفت که این مرکز امنیت جدید آمریکا (CNAS) نیز نقش عمده‌ای برای دولت اوباما بازی کرده است.

● مرکز جدید امنیت آمریکا (CNAS)

این مرکز در سال ۲۰۰۷ توسط "کورت کمبل " (که خیلی زود یکی از بازوهای ارشد وزارت امور خارجه دولت اوباما در امور آسیا شد) و "میشله فلورنوی " (که خیلی زود به معاون وزیر دفاع آمریکا در امور سیاستگذاری که پست سوم در پنتاگون به شمار می‌رود و بسیاری او را جانشین احتمالی "رابرت گیتس " وزیر دفاع آمریکا می‌دانند) بنا نهاده شد. زمانی که بانیان آن در راس دوازده نفری بودند که به ناگهان از این مرکز به دولت اوباما راه یافتند، این مرکز برای ریاست خود رو به سوی "جان نیجل " کرد. نیجل سرهنگ بازنشسته نیروی زمینی ارتش آمریکا و نویسنده کتاب معروفی در زمینه "جنگ‌ برای مقابله با شورش " است که گرایش فراوانی به سوی رسانه‌ها دارد. انتخاب نیجل به ریاست این مرکز منطقی بود زیرا مرکز امنیت جدید آمریکا معروفیت خود را تا حدود زیادی مرهون تجربه نیجل در زمینه مقابله با شورش‌ها بود.

برعکس مراکز سنتی مطالعاتی نظامی، که تمرکز خود را در درجه اول بر راه‌های مقابله با نبردهای متعارف علیه دیگر ارتش‌ها مبذول می‌داشتند، مرکز امنیت جدید آمریکا در بحبوحه افتضاحات جنگ‌ها عراق و افغانستان تشکیل شد. آغاز کار این مرکز از سال ۲۰۰۷ و زمانی رقم خورد که ژنرال دیوید پترائوس، فرمانده وقت نظامیان آمریکا در عراق خود را برای اجرای طرح ویژه افزایش نیروهای آمریکایی در عراق آماده می‌کرد (طرحی که پیش از آن کیگان از موسسه آمریکن انترپرایز برای آن تلاش کرده بود). موفقیت طرح ویژه افزایش نیروها در عراق به زودی پترائوس را به فردی برجسته در یمان تندروهای آمریکا مطرح کرده و مبحث مقابله با شورش‌ها را در راس راهبرد نظامی ارتش آمریکا قرار داد.

اعضای مرکز امنیت جدید آمریکا شامل شماری از شخصیت‌های برجسته در زمینه مباحث مقابله با شورش‌ها بود. افرادی مانند "دیوید کیلکیولن "، یک استراتژیست مقابله با شورش‌ها و مشاور پیشین ژنرال پترائوس،‌ "آندره اگزوم " که وبلاگ‌ معروفی با نام "ابو مقاومه " را اداره می‌کرد و "توماس ریکز " نویسنده مجموعه مقاله‌های معروفی در زمینه طرح‌ ویژه افزایش نیورها با نام "قمار "( The Gamble).

اینکه مرکز امنیت جدید آمریکا را در زمره تندروها (بازها) قلمداد کنیم، نادرست است چرا که برخی از اعضای مانند ریکز از کسانی بودند که درباره جنگ در عراق تردید داشتند. اما جلوه کلی این سازمان و خود مبحث مقابله با شورش‌ها بیش از این که سیاسی باشد، جنبه تکنوکراتی (فن‌سالارانه) دارد و بیش از این که به راهبرد بپردازد به تاکتیک‌ می‌پرداخت. تاکیداتی که دکترین ضدشورش بر راهکارهای سیاسی و آنچه که از آن با عنوان حفاظت از غیرنظامیان در برابر قدرت آتش نظامیان یاد می‌شود، داشت این دکترین را برای مرکز امنیت جدید آمریکا و دیگر گروه‌های لیبرال میانه‌رویی جذاب کرد که تمایل به رسیدگی به نگرانی‌های انساندوستانه به گونه‌ای داشتند که آنها را در نظر دیگران در سیاست خارجی "ملایم " جلوه ندهد. مرکز امنیت جدید آمریکا (CNAS) از این جهت مطرح نگشت که بیانیه‌هایی درباره عدالت و خرد در جنگ‌های آمریکا در عراق و افغانستان ارایه می کرد، بلکه از این جهت مشهور گشت که محصول فکری این مرکز بیشتر به رهنمودهای عملگرایانه در زمینه مدیریت بهتر جنگ حاضر نزدیک بود.

آندره اگزوم رویکرد خود را "تمرکز بر تاکتیک‌ها و عملیات ضدشورش بدون مداخله فراوان در سیاستگذاری و راهبرد " توصیف می‌کند. این همان ویژگی‌‌ای که می‌تواند توصیفی بر مرکز امنیت جدید آمریکایی باشد. اگزوم تصدیق می‌کند که این توع تمرکزهای اندک بر تاکتیک‌ها را "در بهترین حالت باید غیرمسئولانه و در بدترین حالت غیراخلاقی " دانست. وی اخیرا در وبلاگ خود به بحث و بررسی درباره این امر پرداخت است که آیا اصلا جنگ در افغانستان ارزش جنگیدن داشت یا خیر.

اما فهرست کسانی که از مرکز امنیت جدید آمریکا وارد دولت اوباما شدند، نشان دهنده نفوذ رویکرد تکنوکراتی (فن‌سالارانه) این سازمان بر محافل سیاست خارجی حزب‌ دموکرات بود. مثلاً در وزارت دفاع آمریکا، خانم فلورنی دستکم ۷ نفر از همقطاران خود در مرکز امنیت جدید آمریکا را به همراه خود به پنتاگون آورد. افرادی مانند:

- جیمز میلر: معاون اصلی معاون وزیر دفاع در امور سیاستگذاری

- کالین کال: معاون دستیار وزیر در امور خاورمیانه

- پرایس فلوید: معاون اصلی دستیار وزیر در امور عمومی

- شاون بریملی: مشاور ویژه در امور راهبردی

- ویکرام سینگ: مشاور ویژه در امور افغانستان و پاکستان

- اریک پیرسی: معاون رئیس امور قانونگذاری

- آلیس هونت: دستیار ویژه

دیگر افرادی که از این مرکز وارد دولت اوباما شدند شامل "کمبل " و "درک چولت " در وزارت امور خارجه و "نیت تیبت " در دفتر پرسنل ریاست جمهوری کاخ سفید هستند.

در میان اجماع جدیدی که بین دو حزب اصلی آمریکا در طرفداری از تشدید استفاده و کاربرد دکترین ضدشورش در افغانستان وجود داشت،‌ تنها شمار اندکی بودند که مخالفت و عدم رضایت خود را بیان داشتند. اجماع نظری که از مرکز امنیت جدید آمریکا تا سازمان ابتکار سیاست خارجی و از افرادی چون نیجل تا کریستول امتداد می‌یافت.

شاید یکی از شاخص‌ترین چهره‌ها در میان مخالفین "آندرو جی. بچویچ " سرهنگ پیشین نیروی زمینی ارتش آمریکا و مورخ دانشگاه بوستون و یکی از منتقدان اصلی دکترین ضدشورش بود. بچویچ در ماه ژوئن ۲۰۰۹ در کنفرانس مرکز امنیت جدید آمریکا در هتل ویلارد واشنگتن دی‌سی شرکت کرد که ژنرال دیوید پترائوس سخنران اصلی جلسه بود. بچویچ در این کنفرانس که درباره افغانستان بود بار دیگر بر این اعتقاد خود تاکید کرد که طرفداری کنونی از دکترین ضدشورش همچون پرده سیاهی است برای حفظ حضور امپریالیستی مداوم آمریکا در اشغال و آرام کردن کشورهای پراکنده و دوردست.

بچویچ در این باره گفت: "در ابتدای همه این روندها که جان نیجل از آن به عنوان "مبارزه کنونی ما برای مقابله با شورش‌ها در جهان " یاد کرده و "فیک " (مدیر اجرایی مرکز امنیت جدید آمریکا) بیان کرده این است که هدف از مقابله با شورش‌ها باید این باشد که مردم احساس امنیت کنند. باید این امر دنبال گردد که هدف از مبارزه برای مقابله با شورش‌های جهانی باید این باشد که مردم جهان احساس امنیت کنند. "

وی چنین ادامه داد: " و من آن را به زبان ساده اینگونه مطرح می‌کنم که ما نیازی به بردوش کشیدن چنین تلاش سنگینی نداریم و نمی‌توانیم چنین بار سنگینی را بر دوش بکشیم. تا زمانی که بتوانیم تدابیر دفاعی کافی در پیش گیریم، عوامل سازمان القاعده که در قارهای خود خزیده‌اند نمی توانند تهدید چندانی به امنیت ملی آمریکا وارد کنند. "

پیام بچویچ اصلاً سازگار با فضای موجود در کنفرانس مرکز امنیت جدید آمریکا CNAS نبود. حاضرین در جلسه به این اظهارات با عصبانیت خندیدند و کف زدند. آندرو اگزوم، متخصص در امور ضدشورش که به تازگی گزارشی درباره جنگ افغانستان در مرکز امنیت جدید آمریکا نوشته، اظهارات بچویچ را "پاسخ شجاعانه بدعت‌آمیز " توصیف کرد و گفت که این "اظهارات به دور از واقعیت‌های سیاسی است که پیش روی دولت جدید آمریکا وجود دارد ".

بچویچ نیز در پاسخ با اندوه و زیرزبانی اینگونه گفت که "این بدعت‌گذار انتظار ندارد که در این شهر نگاه جدی به این گونه نظریات انداخته شود ".

● محدودیت‌‌های همگرایی دوحزبی

اگر چه ممکن است مرکز امنیت جدید آمریکا CNAS به عنوان یک مرکز لیبرال و سازمان ابتکار سیاست خارجه FPI از اردوگاه راستگرایان نقش مهمی در ایجاد حمایت‌ها از طرح اوباما برای تشدید اوضاع امنیتی در افغانستان بازی کرده باشند، اما رئیس جمهور جدید آمریکا بلافاصله دریافته یا ممکن است هنوز ندانسته باشد که این حمایت از سوی هر دو حزب اصلی آمریکا از وی خیلی به ندرت پیش می آید. در دیگر موضوعات بخصوص در مورد بودجه، رفتار با زندانیان و موضوع ایران، مراکز مطالعاتی راستگرا به شدت به مخالفت با رئیس جمهوری آمریکا برخاسته و تلاش کردند که خسارت سیاسی قابل توجهی وارد کنند.

مخالفت علیه بودجه جدید دولت آمریکا- که با وجود افزایش کلی بودجه نظامی، دامنه بسیاری از برنامه‌های مطلوب نظر تندروها (بازها) مانند بودجه برای تولید جت‌های اف۲۲ و دفاع موشکی را کاهش داده است- بلافاصله از زمانی آغاز شد که رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا در ۶ آوریل این بودجه دفاعی را اعلام کرد.

در همان روز، "توماس دانلی " و "گری شمیت " که هر دو از اعضای موسسه آمریکن انترپرایز هستند، مقاله‌ای تحریک آمیز در روزنامه وال استریت ژورنال منتشر کردند با عنوان "اوباما و گیتس ارتش را از درون نابود کردند ".

در هفته‌های بعد نیز،‌ مرکز آمریکن انترپرایز میزبان دو نشست بودند که در آن درباره بودجه جدید دفاعی آمریکا هشدار داده شد. در یکی از آنها سناتور "جان کورنین " و در دیگری افرادی مانند "دانلی "،‌فردریک کیگان و "ساکسبی چمبلین " حضور داشتند. اوباما و گیتس در نهایت توانستند در بحث مربوط به هواپیماهای اف‌۲۲ پیروز شوند هر چند رابرت گیتس مجبور شد که طی سخنانی در باشگاه اقتصادی شهر شیکاگو در ماه ژوئیه نسبت به سرنوشت این جنگنده‌ها ضمانت دهد.

از سوی دیگر همتای موسسه آمریکن انترپرایز یعنی موسسه "بنیاد هریتیج " که سیاست آن عموما به سمت نومحافظه‌کاری تندرویانه گرایش دارد تا نومحافظه‌کارای ملایم، بر مسئله دفاع موشکی تمرکز کرد،‌ مسئله‌ای که مدت‌ها مدنظر تندرها (بازها) بود. این موسسه حتی پا را تا جایی گذاشت که مستندی با عنوان "۳۳ دقیقه " (۳۳ Minutes) تولید کرد که مستندی یک ساعته و ترسناک درباره داستانی بود که تهدید یک دشمن خارجی مانند ایران و کره‌شمالی را برای هر یک از آمریکایی‌ها بسیار واقعی جلوه می‌داد. (عنوان این مسند اشاره به مدت زمانی است که طول می‌کشد تا یک موشک شلیک شده از سوی دشمن خارجی به خاک آمریکا اصابت کند). در عمل این فیلم و دو کنفرانسی که در بنیاد هریتیج برگزار شد به عنوان تبلیغی برای دفاع موشکی و هشداری علیه طرح دولت اوباما برای کاهش بودجه در این زمینه بود.

در زمینه شکنجه و دیگر موضوعات مربوط به جنگ با ترورسیم نیز موسسه آمریکن انترپرایز نقش عمده‌ای بازی کرد بخصوص این که ۲۱ ماه مه ۲۰۰۹،‌ میزبان سخنرانی معروفی از سوی دیک چنی معاون اول جرج بوش رئیس جمهور پیشین آمریکا بود که در آن به دفاع از سیاست‌های دولت بوش پرداخته شد. چنی در سخنرانی خود در این موسسه، که همزمان با سخنرانی اوباما درباره مسئله زندانیان بود، همان انتقادهای تندی را بیان داشت که از این معاون پیشین رئیس جمهور آمریکا انتظار می‌رفت. چنی اعلام کرد که "بازجویی‌های قوی " مانع از مرگ "هزاران نفر و اگر نگوییم صدها هزار نفر از مردم بی‌گناه " شدند و هشدار داد که بستن زندان گوانتانامو "موجب خطرات و پشیمانی‌های بزرگ در سال‌ها آتی " خواهد شد و عنوان کرد که "انتشار یادداشت‌هایی درباره نحوه بازجویی‌ها کاملا برخلاف منافع امنیت ملی ایالات متحده آمریکا " است.

دموکرات‌های حاضر در کنگره آمریکا در برابر این هجمه‌های دیک چنی و همچنین اعضای جمهوریخواه کنگره آمریکا سر خم کردند. از ترس این که مبادا رای‌دهندگان خود را از دست دهند از ارایه بودجه لازم برای بستن گوانتاناما دوری کردند و بسیاری این دموکرات‌ها اعلام کردند که با انتقال زندانیان گوانتانامو به حوزه‌های خود مخالفت خواهند کرد. اقدامی که تصمیم رئیس جمهور برای بستن گوانتانامو را بطور جدی با مخاطره مواجه می‌کرد. با وجود آن که گزارش‌های اخیر نشان از این امر دارد که "اریک هولدر " دادستان کل آمریکا همچنان به فکر انتصاب دادستان جنایی برای تحقیق درباره شکنجه زندانیان توسط سازمان سیا است،‌ دولت اوباما ظاهرا هرگونه تحقیق درباره مقامات عالیرتبه دولت بوش را که عملاً سیاست‌های مربوط به زندانیان را تدوین می‌کردند، منتفی دانسته است.

اگرچه موسسه آمریکن انترپرایز و همتایان وی بطور منصفانه مسئولیت بسیاری از این تحولات را برعهده نمی‌گیرند، اما این موسسه دستکم نقش مهمی در ارایه این فرصت به دیک چنی داشته است که سخنرانی معروف خود را در کنفرانس این موسسه مطرح سازد.

● رویکردهای تندرویانه درباره ایران

اما مسئله ایران موضوعی بود که جناح بازها در واشنگتن بیشترین تلاش را درباره آن برای ضربه زدن به دولت اوباما به کار بستند. دیدگاه این جناح حتی طرفدارانی در میان دولت داشت که معروف‌تر از همه می‌توان به نام "دنیس راس " اشاره کرد. اگر چه جناح بازها در واشنگتن حرکتی را با عنوان "متحد علیه ایران هسته‌ای " یا UANI بنا نهاده بودند اما دنیس راس و ریچارد هالبروک بعد از پیوستن به دولت باراک اوباما از این گروه جدا شدند یعنی در زمانی که چهره معروف و کهنه‌کار سیاسی جمهوریخواهان "مارک والاس " هدایت این گروه را در دست گرفت. هیئت مشاوره گروه اتحاد علیه ایران هسته‌ای شامل تندروهای برجسته نومحافظه‌کار مانند "فوآد عجمی " و "آر جیمز وولسی " بودند و تا اوت ۲۰۰۹ نام دنیس راس و ریچارد هالبروک همچنان در میان فهرست روسای گروه اتحاد علیه ایران هسته‌ای در پایگاه اینترنتی گروه UANI جای داشت.

اثرات سیاسی ناشی از حضور دنیس راس و ریچارد هالبروک در گروه اتحاد علیه ایران هسته‌ای در ماه ژوئن امسال در فضای وبلاگ‌ها نمود پیدا کرد یعنی بعد از این که گروه اتحاد علیه ایران هسته‌ای برنامه‌ای تبلیغاتی پخش کرد که دیدگاه ترسناک و تندرویانه‌ای از ایران ارایه می‌داد و خواستار تحریم‌های اقتصادی این کشور می‌شد. این برنامه تبلیغاتی که بطور تلویحی ضربه‌ای به راهبرد تعامل دولت اوباما بود منجر به بروز سوالاتی درباره نقش دنیس راس در دولت گشت.

"ریچارد سیلوراستین " در وبلاگ خود اینگونه نوشت: من از این امر شوکه شده‌ام که دنیس راس با وجود نقش دولتی خود هنوز از این گروه (UNAI) منفک نشده است و این واقعیت که این گروه طرفدار موضعی است که نه‌تنها خطرناک و برخلاف سیاست‌های کنونی آمریکا است بلکه منعکس کننده منافع اسرائی و اهداف دستگاه نظامی و اطلاعاتی اسرائیل است.

حضور دنیس راس در میان تندروهای ضدایرانی به مدت‌ها پیش از تشکیل حرکت اتحاد علیه ایران هسته‌ای باز می‌گردد. وی پیش از این یکی از چهره‌های شاخص در مرکز مطالعاتی "موسسه واشنگتن برای سیاستگذاری خاورنزدیک " WINEP در دهه ۱۹۸۰ بود، راس در سال ۲۰۰۱ به این مرکز بازگشت و تا زمانی که در سال ۲۰۰۹ به دولت اوباما پیوست در این موسسه ماند. وی اخیرا کتابی را به طور مشترک با "دیوید میکوسکی " که او نیز از اعضای موسسه واشنگتن برای سیاستگذاری خاورنزدیک است به رشته تحریر درآورده که سر و صدای فراوانی بخاطر بحث‌های مطرح شده در آن درباره ستون‌های اصلی سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه به همراه داشته است. (ایده‌ای مانند ارتباط میان مناقشه اسرائیل و فلسطین و موضوع ایران)

در سال ۲۰۰۸، دنیس راس در گروه ویژه ای در موسسه واشنگتن برای سیاستگذاری خاورنزدیک مشارکت کرد که در آن چهره‌هایی مانند "سوزان رایس " سفیر دولت اوباما در سازمان ملل و "آنتونی لیک " از مشاوران اصلی اوباما در انتخابات شرکت داشتند. این گروه ویژه گزارش تندی درباره موضوع هسته‌ای ایران ارایه دادند. "رابرت دریفیوز " روزنامه‌نگار مشهور این گزارش را اینگونه بیان می‌کند که در آن "دیدگاه هشداردهنده از برنامه هسته‌ای ایران ارایه شده و این هراس مطرح شده بود که ایران در نظر دارد گروه‌ها تروریستی را با سلاح‌های هسته‌ای مسلح کند ". دنیس راس همچنین در گروه ویژه دیگری عضویت داشت که این گروه زیر نظر "مرکز سیاستگذاری دو حزبی " BPC که افرادی مانند "مایکل رابین " و "مایکل میکوسکی " برادر دیوید میکوسکی هدایت آن را برعهده داشتند، تشکیل شده بود. این گروه گزارشی درباره ایران تولید کردند که "جیم لوبه " روزنامه‌نگار از آن با عنوان "نقشه راه جنگ " یاد کرده است.

چهره‌های دولتی مانند دنیس راس، هالبروک و رایس سابقه‌ای تندرویانه درباره مسئله ایران دارند اما همه آنها بر این امر تاکید دارند که به صورت تیمی فعالیت خواهند کرد و به راهبرد تعامل که مد نظر دولت اوباما است، وفادار خواهند ماند. نومحافظه‌کاران خارج از دولت نیز در به تحلیل کشاندن رویکرد تعامل دولت با ایران تردیدی به خود راه نمی دادند و در اینجا بود که مراکز مطالعاتی راستگرا و بخصوص موسسه آمریکن انترپرایز پا به عرصه گذاشت. حتی بعد از رفتن لدین، موراوچیک و گرشت، این موسسه چندین چهره تندرو در زمینه موضوع ایران به کار گرفت از جمله "مایکل رابین "، فردریک کیگان و علی الفونه.

رابین بطور خاص از منتقدان اصلی طرح‌های دولت اوباما برای تعامل با تهران بود و اینگونه ادعا می‌کرد که سران جمهوری اسلامی ایران تمایلی به این معامله ندارند و دولت قبلی آمریکا نیز مسئله تعامل با ایران را مطرح کرده بود اما به نتیجه نرسید.

در آوریل ۲۰۰۹، موسسه آمریکن انترپرایز تحت هدایت فردریک کیگان، سایتی برای پیگیری مسئله ایران به نام "ایران تراکر " راه‌اندازی کرد. این پروژه به منظور پخش و انتشار اخبار و اطلاعات مربوط به ایران و نوعا با رویکرد هشداردهنده‌ای که مطلوب نظر جناح تندروها (بازها) بود، ایجاد شد. موسسه آمریکن انترپرایز به منظور بزرگنمایی این اقدام خود در راه‌اندازی سایت ایران تراکر، کنفرانسی درباره سیاستگذاری در امور ایران برگزار کرد که در آن سناتور "جوزف لیبرمان " و همچنین چهره‌هایی مانند رابین، کیگان و همچنین "کنث پولاک " از موسسه بروکینز شرکت داشتند. این کنفرانس یکی از ۵ اقدامی از این دست بود که موسسه آمریکن انترپرایز از انتخابات ماه نوامبر ۲۰۰۸ ریاست جمهوری آمریکا تا انتخابات ریاست جمهوری ایران در ژوئن ۲۰۰۹،‌ انجام داد.

در کنفرانس "ایران تراکر " که در ۲۷ آوریل ۲۰۰۹ برگزار شد، لیبرمان اینگونه مطرح کرد که انتخابات ایران در نهایت اهمیت چندانی ندارد چرا که "تمرکز قوا در نظام سیاسی ایران بطور کلی در دست رئیس جمهوری این کشور نیست که قرار است در این انتخابات تعیین شود بلکه در اختیار رهبری این کشور است که به ندرت تغییر می‌کند ". این دیدگاهی است که عموما در میان نو محافظه‌کاران رایج است،‌که برخی از آنها حتی عنوان می‌کردند که بهتر است محمود احمدی‌نژاد در انتخابات پیروز شود زیرا وی چهره‌ای هشداردهنده‌تری به دنیا نشان خواهد داد. ( "دانیل پایپز " عضو مجمع خاورمیانه با طرح این دیدگاه در جلسه بنیاد هریتیج در اوایل ژوئن ۲۰۰۹، توجهات را به سوی خود جلب کرد.)

اما بعد از انتخابات ۲۲ خرداد (۱۲ ژوئن) در ایران که به پیروزی احمدی‌نژاد و با طرح اتهاماتی درباره تخلف در انتخابات همراه بود و تصویرهایی از سرکوبگری حکومت ایران علیه تظاهرکنندگان در سراسر دنیا پخش شد، نو محافظه‌کاران در این مراکز مطالعاتی شروع به حمله به اوباما بخاطر واکنش محتاطانه به مسایل ایران کردند.

در دو هفته بعد از انتخابات ایران، مایکل رابین ۶ مقاله نوشت و در آن چنین مطرح کرد که راهبرد تعامل مدنظر دولت اوباما بی‌اعتبار بوده است. وی همچنین رئیس جمهور آمریکا را به لرزش در وظایف متهم کرد. دیگران، از جمله دانیل پلتکا و علی افونه از موسسه آمریکن انترپرایز و همچنین مایکل لدین و گرشت از بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها نیز دست به کار شدند و در وبلاگ‌های مختلف مقالاتی را به رشته تحریر درآوردند تا توجهات را به سوی سیاست های اوباما درباره ایران جلب کنند.

روسای سازمان ابتکار سیاست خارجی FPI نیز که بخاطر اتخاذ مواضع متعادل در قبال دولت و حمایت از طرح اوباما برای تشدید اوضاع امنیتی در افغانستان، تحسین طرفداران دولت را برانگیخته بودند نیز بلافاصله تمرکز خود را به سوی رئیس جمهور آمریکا معطوف داشتند. "ویلیام کریستول " در سرمقاله‌ای در نشریه "ویکلی استاندارد " اوباما را به ضعف متهم کرد و او را "همپیمان واقعی محمود احمدی‌نژاد و آیت‌الله خامنه‌ای رهبری ایران " توصیف کرد.

رابرت کیگان نیز اتهامات مشابهی به اوباما وارد کرد، در مقاله‌ای که در صفحه ستون‌نویسان روزنامه واشنگتن‌پست با عنوان "اوباما در کنار نظام ایران " نوشت، کیگان ادعا کرد که "راهبرد اوباما در قبال ایران او را عملاً در کنار تلاش‌های حکومت ایران قرار داده است ". "دن سنور " بانی مشترک سازمان ابتکار سیاست خارجی در برنامه‌ای در شبکه خبری سی‌ان‌ان و همچنین مقاله‌ای که با "کریستین وایتون " از دیگر کارکنان این سازمان در روزنامه وال استریت ژورنال با عنوان "پنج راهی که اوباما می‌تواند آزادی را در ایران پیش‌ببرد "، همکاری با سران مخالف دولت ایران و افزایش بودجه رادیو فردا را پیشنهاد داد. پیشنهاد دوم بلافاصله در لایحه‌ای که توسط سناتور لیبرمان، جان مک‌کین و لیندی گراهام مطرح شد، گنجانده شد.

مرکز آمریکن انترپرایز و موسسه اتبکار سیاست خارجی و دیگر مراکز مطالعاتی تندرو به عنوان پایگاهی برای آنچه بدل شدند که تلاش هماهنگ رسانه‌ای به منظور از اعتبار ساقط کردن راهبرد اوباما برای تعامل با ایران و مجبور کردن وی به اتخاذ رویکرد تندتر در قابل ایران به نظر می‌رسید. نشانه‌هایی در کار هستند که راهبرد این دسته از مراکز مطالعاتی موفقیت آمیز بوده است زیرا اوباما در نهایت پا از انتقاد ساده از جمهوری اسلامی فراتر گذاشت و اقدامات این نظام دربرابر معترضین را "بی‌حرمتی " و "وحشتناک " خواند.

به هر حال این فکر منطقی است که تشدید انتقادهای اوباما در طول این زمان ممکن است به خود تشدید سرکوب تظاهرکنندگان از سوی نظام ایران مربوط باشد. گذشته از این، حملات تند رسانه‌ای در قرار دادن دولت آمریکا در لاک دفاعی، موثر بوده‌اند.

در حالی که تابستان رو به انتها می‌رود، دولت آمریکا نشانه‌هایی نشان داد که موضع تندتری اتخاذ کرده است و اینگونه مطرح کرد که ایران تنها تا ۳۰ سپتامبر یعنی زمان نشست مجمع عمومی سازمان ملل فرصت دارد که به پیشنهاد تعامل ارایه شده از سوی غرب پاسخ مطلوبی دهد. تندروهای واشنگتن بر تحریم‌هایی تمرکز کرده‌اند که در گام بعدی واردات بنزین ایران را هدف می‌گیرد، این اقدام با وجود این امر اتخاذ می‌شود که تحلیلگران هشدار داده‌اند که اینگونه تحریم‌ها تنها به مردم ایران صدمه زده و حمایت از رژیم ایران را تحکیم می‌بخشد.

در ۲۲ ژوئیه، کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان آمریکا جلسه استماعی را برگزار کرد که در آن به استماع نظرات درباره موضوع تحریم‌ها پرداخت. این جلسات استماع نمایش روشنی از توانایی‌های مداوم نومحافظه‌کاران در اعمال نفوذ درباره مباحث مربوط به ایران بود. از ۶ نفری که در این جلسات سخنرانی کردند، دو نفر آنها در زمره میانه‌روها بودند که "سوزان مالونی " عضو موسسه بروکینز و "کریم سجادپور " عضو موسسه کارنگی برای صلح بین‌الملل بودند. چهارنفر بقیه همگی از راستگرایانی بودند که خواستار تشدید فوری تحریم‌ها شدند. این افراد شامل "رابین " از مرکز آمریکن انترپرایز، "پاتریک کلاوسون " از موسسه واشنگتن برای مطالعات خاورنزدیک، "اورده کیتری " از بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها و "عباس میلانی " از موسسه مطالعاتی "هوور " بودند.

مدتی از این جلسه استماع نگذشته بود که موجی از گزارش‌های رسانه‌ای به نقل از منابعی که نامشان فاش نشد منتشر شدند که در آنها آمده بود که خود دولت آمریکا نیز در حال بررسی تحریم‌های تازه است. در حالی که گزارش‌های دیگر اینگونه مطرح می‌کردند که تلاش در ماه سپتامبر برای قانون تحریم ایران در کنگره آمریکا مورد حمایت رسانه‌ای از سوی لابی‌های تندروی اسرائیلی مانند "کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل موسوم به "ایپک " و کنفرانس روسای سازمان‌های عمده یهودی در آمریکا است. خلاصه این که همه مخالفت‌ها علیه سیاست اوباما در قبال ایران که از سوی مراکز مطالعاتی تندرو اعمال می‌شد، کاملا موثر بوده‌اند.

● بقای قدرت و نفوذ

گروه‌هایی مانند موسسه آمریکن انترپرایز و موسسه ابتکار سیاست خارجی نشان داده‌اند که در مسئله ایران نیز مانند مسائل مربوط به افغانستان، شکنجه زندانیان و بودجه دفاعی آمریکا همچنان دارای نفوذ و اعمال نظر در مباحث سیاسی هستند، حتی در زمانی که ایدئولوژی و فکر نامعتبری از خود مطرح می‌کنند. این گروه‌ها بدون داشتن قدرت سیاسی واقعی برای خود، قادر نخواهند بود که بر تصمیمات کسانی که در راس قدرت هستند، تاثیر گذارند. بیشتر اوقات ایرن کار را با کوبیدن بر طبل توجه رسانه‌ها از خط‌مشی تندرویانه انجام می‌دهند که دموکرات‌های حاضر در تشکیلات دولتی و قضایی مجبور می‌شوند برای مقابله با آن خط‌مشی راستگرایانه در پیش گیرند.

ظهور و قدرت مراکز مطالعاتی نومحافظه‌کار در ماه‌های اول دولت اوباما نشانه‌ای دال ب راین امر است که این گروه‌ها چه تضعیف شده باشند یا به انزوا کشانده شده باشند، احتمالا توانایی این امر را دارند که نفوذ و تاثیرگذاری خود را بر مباحث سیاست خارجه واشنگتن حتی در سال‌های آتی حفظ کنند.