یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

جدال پنهان چین و آمریكا


جدال پنهان چین و آمریكا

ایالات متحده آمریكادر حال حاضر تنها كشوری است كه ظرفیت و قدرت اعمال برتری اش در دنیا را دارد و این روند تا مدتهای مدیدی به قوت خود باقی خواهد بود این بدان معنی است كه ایالات متحده قادر است بیشترین فشارهای استراتژیك را بر چین تحمیل كند با وجودی كه پكن طی سالیان اخیر از شناسایی صریح واشنگتن و به عنوان یك رقیب و انتقاد از هژمونی آن اجتناب ورزیده است, اما بسیاری از چینی ها هنوز ایالات متحده را تهدیدی بزرگ علیه ثبات داخلی و امنیت كشورشان تلقی می كنند

آمریكا در زمینه های مختلف اقتصادی، آموزشی، فرهنگ، تكنولوژی و علوم مدعی رهبری جهان است، بنابراین چین برای حصول موفقیت در تلاش های نوسازی خود باید روابط نزدیكی با آمریكا داشته باشد. به طور قطع، همكاری متعامل با واشنگتن اهمیتی حیاتی برای پكن دارد، چرا كه موفقیت های اقتصادی و ثبات اجتماعی از دغدغه های اصلی چین در وضعیت و شرایط فعلی است.در سوی دیگر، همكاری های گسترد ه تر با چین - به ویژه پس از حملات ۱۱ سپتامبر، اهمیت بیشتری برای آمریكا یافته است. اكنون آمریكا در مسائل و موضوعاتی نظیر مقابله با تروریسم، منع اشاعه سلاح های كشتار جمعی، بازسازی عراق و حفظ ثبات درخاورمیانه به كمك های چین نیاز دارد. علاوه بر این، آمریكا به رغم شكاف های عمیقی كه در مورد ارزش مبادلاتی، حقوق مالكیت معنوی وتجارت منسوجات، با چین دارد، اما خواهان همكاری های تجاری وبازرگانی با پكن است.با آنكه پس از ۱۱ سپتامبر، زمینه بهبود روابط فراهم آمده، اما چارچوب های اساسی ثبات میان دو كشور حفظ شده است. دست كم تا چند سال آینده، آمریكا، چین را به عنوان تهدید اصلی علیه امنیت خود قلمداد نخواهد كرد وپكن نیز از خصومت آشكار با واشنگتن امتناع خواهد ورزید.به منظور درك نیروهای حاكم بر روابط آمریكا و چین، قبل از هرچیز، باید درك قدرت آمریكا و استراتژی جهانی واشنگتن درشرایط فعلی دست یافت. درمیان چینی ها ، دیدگاهی وجود دارد، بدین گونه كه: در دراز مدت، افول برتری آمریكا و به تبع آن، انتقال به جهان چند قطبی اجتناب ناپذیر است؛ اما دركوتاه مدت، احتمال افول قدرت آمریكا وجود ندارد وتغییر جایگاه آن درامور جهانی بعید است.به یاد داشته باشید كه آمریكا همچنان درزمینه های رشد اقتصادی، اختراعات وابداعات تكنولوژیكی ، تحقیقات و توسعه، بهره وری وقابلیت شكوفایی استعدادها نسبت به سایر كشورهای توسعه یافته درموقعیت برتری دارد. به رغم مشكلات متعدد مانند تورم وكمبودهای مالی، مهاجرت غیر قانونی، خدمات بهداشتی ناكافی، جرایم خشونت بار، اختلاف های درآمدی مردم و تضعیف سیستم آموزشی، آمریكا از اقتصاد سالمی برخوردار است. سال گذشته، تولید ناخالص داخلی آمریكا حدود ۴‎/۴ درصد رشد داشت وامسال نیز انتظار می رود كه رشدی درحدود

۳‎/۵ درصد داشته باشد كه این درمقایسه با ارقام رشد تولید ناخالص داخلی منطقه یورو (سال گذشته۲ درصد وامسال ۱‎/۶ درصد) آمار بسیار بالایی است.بدون درنظر گرفتن ضعف های اقتصادی غیر منتظره، اقتصاد آمریكا طی سالیان آینده همچنان بخش عظیمی از اقتصاد جهانی را درچنبره خود خواهد داشت.برخی ازشاخص های دیگر« قدرت سخت» آمریكا درحال افزایش است. برای نمونه، بودجه دفاعی این كشور درچند سال اخیر افزایش قابل توجهی داشته است، به طوری كه درسال ۲۰۰۴ به ۴۳۷ میلیون دلار بالغ شد. درواقع، این رقم تقریباً برابر است با نیمی از هزینه های نظامی كه در تمام كشورهای دنیا صرف می شود. با این همه، تولید ناخالص داخلی آمریكا درمقایسه با رقم آن در دوران جنگ سرد بسیار پایین تر است.آنچه برتری آمریكا درقبال رقبای احتمالی آن نظیر اتحادیه اروپا، روسیه و ژاپن را مستحكم تر می كند، مشكلات داخلی آنهاست كه سبقت جستن از آمریكا درآینده نزدیك را غیرممكن جلوه می دهد. به نظر می رسد كه آمریكا تا آینده ای نسبتاً طولانی برتری خود را حفظ كند وازقدرت سخت كافی به منزله پشتوانه ای برای سیاست های نظامی ودیپلماتیك آمرانه خود برخوردار بماند.ازدیدگاه چینی ها، برتری ژئوپولتیكی آمریكا درسال ۲۰۰۱ وپس از پیروزی واشنگتن درجنگ افغانستان افزایش یافت. آمریكا ازلحاظ سیاسی، نظامی واقتصادی جایگاه خود را درآسیای مركزی مستحكم تر وحضور نظامی خود را درجنوب شرق آسیا، خلیج فارس وشبه جزیره عربستان تقویت كرده است. این اقدامات بخشی از استراتژی امنیت جهانی آمریكاست كه یك مركز و دو نقطه ثقل دارد. جنگ علیه تروریسم، مركز این استراتژی است ودونقطه ثقل عبارتند از ایمن سازی خاورمیانه وجلوگیری ازاشاعه سلاح های كشتارجمعی.خاورمیانه بزرگ، كه ازكشمیر تا مراكش وازدریای سرخ تا قفقاز را دربرمی گیرد، نقشی اساسی درتأمین منافع آمریكا دارد. این منطقه سرشار از نفت وگاز طبیعی بستر منازعات قومی ومذهبی فراوان ونیز به رغم آمریكا، پایگاه تروریسم بین المللی است. هیچ یك از كشورهای این منطقه از ثبات سیاسی برخوردار نیست وهمانگونه كه آمریكا از رخدادهای ۱۱ سپتامبر دریافت، هرج و مرج درآنجا می تواند به طور مستقیم برایالات متحده تأثیرگذار باشد.درزمینه منع اشاعه سلاح های كشتار جمعی، آمریكا از بابت ایران وكره شمالی نگرانی هایی دارد. بنابراین آمریكا برای مقابله با این چالش ها، بخش زیادی از نیروهای خود را به این منطقه گسیل داشت. ایالات متحده آمریكا با وجود امتیازاتی كه دارد، شكست ناپذیر نیست. برای نمونه، جنگ عراق، واشنگتن را درعرصه بین المللی به چنان انزوایی فرو برد كه از آغاز جنگ سرد تاكنون با آن مواجه نشده بود. مردم سراسر دنیا به شدت این تهاجم را محكوم و بسیاری از دولت ها نیز با آن مخالفت كردند.واشنگتن با بسیاری ازمتحدان سنتی خود نظیر پاریس و برلین دچاراختلاف شد، چرا كه آنها از شركت دراین عملیات خودداری كردند.ازسوی دیگر، تنش میان آمریكا وكشورهای اسلامی به طرز فاحشی افزایش یافت.ازآن هنگام تاكنون، میزان مقاومت مسلحانه دربرابر تجاوز آمریكا بیش از انتظار دولت« جورج بوش» رئیس جمهوری ایالات متحده بوده است. درعین حال، افشای بدرفتاری پرسنل آمریكایی با زندانیان عراقی و سایر كشورها، اعتبار آمریكا درزمینه حقوق بشررا مخدوش وبه وجهه این كشور در دنیا خدشه وارد كرده است. همچنین «قدرت نرم» آمریكا - توانایی این كشور درتأثیرگذاری غیرمستقیم درامور سایر كشورها - تضعیف شده است.

این درحالی است كه این كشور با مخالفت و رقابت كشورهای اروپایی، ژاپن وروسیه درامور مربوط به اقتصاد وتوسعه مواجه بوده ودرمورد كنترل تسلیحات، سیاست های منطقه ای ونقش سازمان ملل متحد وسازمانهای بین المللی با اختلافاتی ازسوی این كشورها روبه رو بوده است.با این همه، نقاط مشترك این قدرت ها وآمریكا ازلحاظ ایدئولوژیكی ومنافع استراتژیكی بیش از اختلافات آنهاست. نمونه ای از همكاری وهماهنگی میان این قدرت های بزرگ دنیا درگروه ۸ (گروهی متشكل از ۸ كشور صنعتی) شكل گرفته ونهادینه شده است و احتمالاً طی ۵ تا ۱۰ سال آینده، تغییری در این الگو ایجاد نخواهد شد. اما برخی از اختلافات آمریكا با اتحادیه اروپا، ژاپن، روسیه وسایر كشورها عمیق تر خواهد شد و آمریكا درمقطعی اززمان با بلوك مخالف هماهنگی ازفرانسه، آلمان وروسیه مواجه خواهد شد كه البته درجنگ عراق نمونه ای از آن شكل گرفت. درهر حال، به نظر نمی رسد كه جبهه متحد پایداری برای مقابله با واشنگتن گشوده شود.دراین میان، بسیاری از كشورهای توسعه به نرخ رشد بالای خود درمقایسه با دنیای صنعتی می بالند و با تقویت خود واعمال موضع خود در مسائل مهم بین المللی، نقش خود را درامور جهانی گسترده تر كرده اند. اما كشورهای ثروتمند - بویژه آمریكا- هنوز جایگاههای مسلط وبرتری درسازمان ملل متحد، سازمان تجارت جهانی، بانك جهانی، صندوق بین المللی پول و سایر نهادهای جهانی دارند. علاوه براین، این كشورها برحفظ نظم جهانی فعلی وقوانینی كه درخدمت تأمین منافع اقتصادی وامنیتی آنهاست، اصرار می ورزند. تمام تحولاتی كه درفوق تشریح شد، فرصت های جدید، اما محدودی برای مانور چین فراهم كرده است. تازمانی كه آمریكا وجهه مخدوشی دارد، چین اهرم مهمتری را در وضعیت چند جانبه گرایی دراختیار دارد. اما این كاری احمقانه خواهد بود، اگر چین با نظم جهانی ونهادهای محبوب دنیای غرب به چالش برخیزد والبته احتمال چنین رویارویی ای بسیار اندك است.پاسیفیك تنها منطقه ای است كه بیشترین احتمال برخورد نزدیك آمریكا وچین درآن وجود دارد وممكن است این امر به اختلاف منافع یا ایجاد همكاری های واقعی میان دو كشور منجر شود. بنابراین، پیش بینی و بررسی روابط دو كشور مستلزم تحلیل جامع نیروها دراین منطقه است. تازه ترین تحولات درآسیا، به افزایش توجه كشورها به چین مربوط می شود. اما تحولات دیگری نیز به صورت همزمان رخ می دهند.ژاپن به یمن یك دوره اصلاحات داخلی، از ركود سالهای ۱۹۹۰ رهایی یافت و اكنون سرگرم تحكیم جایگاه خود به عنوان قدرتمندترین اقتصاد شمال شرق آسیاست. ازسوی دیگر، اقتصاد هند نیز به سرعت درحال رشد است و دهلی نو درصدد برقراری روابط با اسلام آباد و بهبود روابط با واشنگتن وپكن است. همچنین اقتصاد روسیه، عمدتاً، به دلیل افزایش بهای انرژی دردنیا، رشد سریعی را تجربه می كند. درنتیجه نیروها وسایر فاكتورها، بسیاری ازكشورهای آسیا واقیانوسیه ازلحاظ دیپلماتیك به یكدیگر نزدیك تر می شوند و همكاری های اقتصادی در شرق آسیا روبه رشد است. اما دو مشكل امنیتی نگران كننده وجود دارد: برنامه هسته ای كره شمالی و مسأله تایوان.درمیان كشورهای منطقه، ژاپن بیشترین تأثیر را در روابط چین و آمریكا دارد. پس از پایان جنگ سرد، اتحاد امنیتی آمریكا و ژاپن نه تنها تضعیف نشده، بلكه محكم تر نیز شده است. ژاپن برخلاف برخی متحدان سنتی آمریكا ، با اعزام نیرو ازاشغال عراق حمایت كرده و برای بازسازی عراق وافغانستان كمك های بسیاری انجام داده است.درمقابل، واشنگتن نقش بین المللی توكیو را ستوده وازتلاش ژاپن برای عضویت دایم در شورای امنیت سازمان ملل متحد (دست كم به لحاظ دیپلماتیك ) حمایت كرده است.به نظر می رسد كه چشم انداز بروز اختلاف میان این دومتحد - كه زمانی دربسیاری از رسانه ها پیش بینی می شد- ازنظر محو شده است.ازسوی دیگر، روابط توكیو وپكن به شدت به سردی گراییده است. دیدارهای متعدد « جونیچیرو كوایزومی» نخست وزیر ژاپن ازمعبد «یاسوكونی» (كه كشته شدگان جنگ ژاپن وچند جنایتكار جنگی در آن مدفون هستند)، باعث تیرگی روابط با چین شد و برخی اتفاقات اخیر این وضعیت را وخیم تر كرده است. این اتفاقات عبارتند از: ورود تصادفی یك زیردریایی چینی به آبهای ژاپن دردسامبر ۲۰۰۴؛ دیدار«لی تنگ خویی» ، رهبر سابق تایوان و فعال استقلال طلب، از ژاپن دردسامبر ۲۰۰۴ ؛ چاپ و انتشار كتاب های درسی جدید در ژاپن كه جنایت های این كشور درجنگ جهانی دوم را كم اهمیت جلوه داده است؛ و تظاهرات ضدژاپنی در تعدادی از شهرهای بزرگ چین در بهار سال جاری. همانگونه كه این موارد نمایان می كنند، اختلافات تاریخی چین و ژاپن و خصومت های متقابل مردمان این دو كشور می تواند مشكلاتی سیاسی را به بار آورد و در صورتی كه به دقت با این مسائل برخورد نشود، ممكن است بحران های جدی ای رخ دهد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید