پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

تحولات منطقه بیداری اسلامی یا پروژه ای آمریکایی


تحولات منطقه بیداری اسلامی یا پروژه ای آمریکایی

به بهانه پیروزی اسلامگرایان در تونس

یکی از مهم ترین تحولاتی که از سال گذشته خاورمیانه و جهان را متاثر ساخته است، به راه افتادن موج خیزش اسلامی در کشورهای عربی منطقه و شمال آفریقا علیه ظلم و استبداد است که جرقه آن از کشور تونس زده شد. جایی که جوانی به نام «البوعزیزی» با آتش زدن خود، توفانی به پا کرد که تاثیرات آن همچنان کشورهای عربی را یکی پس از دیگری در می نوردد.

انقلاب مردم مسلمان تونس خیلی زود با سرنگونی دیکتاتوری به نام« زین العابدین بن علی» به ثمر نشست و مردم این کشور هفته گذشته در اولین انتخابات رسمی پس از سقوط نظام دیکتاتوری بن علی پای صندوق های رای رفتند که در نهایت حزب اسلامی النهضه با کسب ۹۰ کرسی پیروز انتخابات مجلس موسسان تونس شد. هرچند از قبل پیروزی اسلامگرایان در تونس قابل پیش بینی بود اما از شروع بیداری اسلامی در منطقه و شمال آفریقا همواره برخی رسانه ها و محافل غربی تلاش نمودند با غیر اسلامی دانستن جنبش های مردمی کشورهای درگیر قیام، تحولات کنونی را پروژه ای غربی قلمداد کنند. « تحولات منطقه ؛ بیداری اسلامی یا پروژه ای آمریکایی ؟ » عنوان شبهه ای است که در این نوشتار به آن پاسخ داده می شود .

● آیا تحولات منطقه پروژه ای آمریکایی است ؟

همزمان با شروع تحولات منطقه و شمال آفریقا غربی ها به ویژه آمریکایی ها به رسم سیاست و عادت همیشگی خود به دنبال انحراف و تغییر ماهیت این انقلاب ها هستند تا بتوانند هزینه هایی که منافع آمریکا در منطقه را به خطر می اندازد، کاهش دهند. با توجه به بررسی تاریخ سیاست خارجی آمریکا و کشورهای استعمارگری چون انگلستان و فرانسه، اتخاد چنین سیاستی نسبت به مردم و انقلاب های آنها طبیعی است؛ چراکه همیشه وقتی منافع و جایگاه خود را در حال از دست رفتن می بینند سعی می کنند برموج بوجود آمده سوارشده و نهضت ها را از مسیر اصلی خود خارج نمایند.(مانند موضعگیری غربی ها در ابتدای انقلاب ایران؛ و تایید و به رسمیت شناختن انقلاب اسلامی و عدم اجازه ورود شاه و خانواده اش به آمریکا جهت کنترل نفرت مردم ایران)

در رقابت های حاکم بر روابط بین الملل این موضوع که هرکس به دنبال منافع خود است و سعی دارد تغییرات و تحولات را در راستای منافع خود رقم بزند بسیار واضح است و در نتیجه باید گفت هرگونه تلاش غربی ها برای مصادره انقلاب های اخیر و تغیییر ماهیت آنها، امری طبیعی است و در واقع از غرب رفتاری جز این انتظار نمی رود. اما نکته عجیب و جالب توجه این است که عده ای در جهان اسلام و حتی در داخل جمهوری اسلامی ایران این ادعا را مطرح می کنند که انقلاب ها و نهضت های بوجود آمده، نشات گرفته از بیداری اسلامی نبوده و ریشه دینی ندارند بلکه این تحولات پروژه جدید آمریکا برای خاورمیانه است و بجای طرح خاورمیانه ای که در دولت بوش شکست، خورد در حال اجراست و این آمریکایی ها هستند که بطور غیرمستقیم این جنبش ها را بوجود آورده و از آن ها حمایت می کنند تا شکل و ساختار خاورمیانه جدید کاملا وابسته به آمریکا بوده و اسلام باب میل آنها را ترویج دهند و حتی راه را برای حضور نظامی آمریکایی ها و ناتو هموار نمایند. بنابراین این سئوال اساسی مطرح می شود که آیا تحولات منطقه پروژه ای آمریکایی است ؟

درپاسخ به این ادعا که تحولات جاری برنامه سازی آمریکا است باید گفت که این تحلیل، بی پایه و بی ارزش است چراکه تحولات منطقه به هیچ وجه نمی تواند برنامه ریزی آمریکا باشد، زیرا مواضع متناقض و زیگزاگی آمریکایی ها در مورد تحولات منطقه به وضوح نشان دهنده عدم وجود یک سناریوی پیش بینی شده است. یعنی آمریکایی ها نیز با یک موضوع غیرمنتظره روبه رو شدند که ذهن منسجم برای برخورد و مواجه با آن نداشتند.

از سوی دیگر، مجموعه نتایج این تحولات کاملا به ضرر آمریکا است و اگر تحولات منطقه، برنامه ریزی آمریکایی ها باشد، برنامه ریزی بسیار نابخردانه ای است چون مهم ترین نتیجه این تحولات، به خطر افتادن تمام منافع حیاتی آمریکا در منطقه خاورمیانه است.

نخستین منفعت آمریکا در منطقه خاورمیانه، تضمین عرضه مستمر نفت از منطقه به بیرون است؛ اما تحولات منطقه موجب شد حداقل در حال حاضر، چنین تضمینی وجود نداشته باشد و پیش بینی می شود با ناآرام شدن منطقه، کمتر شود.

دومین منفعت آمریکا، برقرار ماندن موجودیت و امنیت رژیم صهیونیستی و تلاش برای پیش برد عادی سازی روابط کشورهای اسلامی بااین رژیم است. روشن است که این پروژه در حال حاضر دچار اختلالات بسیار جدی شده و روند سازش به طور کامل متوقف شده است.

کسانی که با سازش با رژیم غاصب صهیونیستی موافق بودند، دیگر در منطقه بر سر قدرت نیستند و بهترین مصداق آن، رژیم مبارک در مصر است. امروز استراتژیست های آمریکایی، حتی تحلیل گران رادیکال غربی، تقریبا همگی معتقدند دولت های آتی منطقه، علاقه کمتری به برقراری روابط حسنه با اسراییل خواهند داشت و وضع برای تل آویو بدتر هم خواهد شد.

با این وجود در خوش بینانه ترین حالت تا چند سال دیگر منطقه از لحاظ حمله ی اسرائیل به غزه و لبنان بیمه شده است و در صورت حمله اسرائیل، با واکنش سریع مردم انقلابی کشورهای عربی مواجه خواهد شد. کنترل افکار عمومی و دولت های آنها برای غرب بسیار هزینه دارد و در واقع مشروعیت اسرائیل را بیشتر زیر سوال می برد. در نتیجه جایگاه و اعتبار رژیم صهیونیستی آن قدر برای غرب اهمیت دارد که این چنین، فرزند ناخلف خود را به خطر نمی اندازد تا تحت فشار مردم مسلمان قرارگیرد. سومین منفعت حیاتی آمریکا در منطقه،حضور نظامی در خاورمیانه است. تداوم حضور نظامی در منطقه خاورمیانه که حتی هم اکنون نیز به ویژه در بحرین، که میزبان ناوگان پنجم نیروی دریایی آمریکاست دچار لرزه های بسیار جدی شده است. با وضعیت فعلی منطقه، بدون شک آمریکا باید به فکر چهار هزار نفر از پرسنل سر فرماندهی پنجم خود باشد و این بدین معنا است که موقعیت دشمن آمریکا یعنی جمهوری اسلامی ایران در جغرافیایی نظامی منطقه تقویت خواهد شد.

بنابراین اگر بپذیریم که این تحولات به دست آمریکایی ها صورت گرفته است آنها با آن همه مرکز تحقیقاتی و مطالعاتی مهم و معروف خود می بایست پیش بینی می کردند که امکان دارد این حرکت های مردمی به کشور هایی نظیر بحرین که آنها در آنجا پایگاه دارند سرایت نماید.

دلیل دیگر در جهت رد نظریه آمریکایی بودن انقلاب های منطقه این است که این رویدادها هزینه های زیادی را برای غرب بوجود آورده است و در آینده نیز باید شاهد هزینه های سنگین تری بود که حتی هزینه های آن از جنگ عراق و افغانستان نیز شدیدتر خواهد بود. اگر به اصطلاح، خلیفه کشی در منطقه باب شود در این صورت هیچ وقت آمریکا حاشیه امنی برای حکام دست نشانده خود نخواهد داشت. مردم راه سرنگونی و جرات مقاومت را پیدا کرده اند. از جمله هزینه های دیگری که در این میان متحمل شده است این است که با رفتن حسنی مبارک ، قذافی ، علی عبدالله صالح و بن علی از منطقه چه کسی با وفاتر و خوش خدمت تر از این افراد برای آمریکایی ها وجود داشته باشد؟ در صورتی که اگر هرکس سر کار بیایید دیگر از این افراد به آمریکا وابسته تر نخواهد بود. زیرا مطالبه ی اصلی مردم همین دوری جستن از غرب و عمال آن است.

بنابراین از جمله پیامدهای نهضت های اخیر برای آمریکا رسوا شدن بیش از بیش چهره دوگانه آمریکایی ها در سر دادن شعار حقوق بشر و دموکراسی خواهی است چرا که از نظر آنان جنایات اتفاق افتاده در لیبی، یمن و بویژه در بحرین مجاز شمرده شده زیرا که خواست مردم مخالف منافع و سلطه طلبی آنان است.

در حال حاضر، آمریکا و رژیم صهیونیستی اولین بازنده در منطقه خاورمیانه می باشد و اشتباه است کسی تصور کند که این حوادث را آمریکایی ها برنامه ریزی کرده اند. متاسفانه برخی با وجود همه این استنادات بسیار شفاف، تلاش می کند تحلیل انحرافی خود را هم چنان پیگیری کند.

در همین رابطه استدلال می شود که اگر تحولات منطقه را خیزش اسلامی و متاثراز انقلاب اسلامی ایران بدانیم بهانه برای حضور بیشتر نظامی آمریکا در منطقه افزایش خواهد یافت و این به ضرر جهان اسلام تمام می شود. به نظر می رسد این تحلیل نیز مبتنی بر عدم درک بنیادین از منطق تصمیم گیری آمریکا در منطقه است. به دلیل این که حضور قبلی شان در عراق به یک شکست تمام عیار منجر شد. به عبارت دیگر، آمریکایی ها نه انگیزه ی این کار را دارند و نه توان لازم برای اجرای آن را.

بی انگیزگی حضور نظامی آمریکا به این دلیل است که لشکرکشی جدید در منطقه برای اوباما به منزله خودکشی سیاسی خواهد بود چرا که او اساسا با انتقاد از لشکرکشی بوش به منطقه توانست در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۸ آمریکا پیروز شود و اگر بخواهد دوباره کار بوش را تکرار کند، پیروزی در انتخابات سال ۲۰۱۲ را از دست خواهد داد. گرچه هم اکنون نیز، موقعیت اوباما موقعیت مستحکمی نیست و تحلیل گران آمریکایی هم اظهار داشته اند که اوباما هیچ علاقه ای به مداخله نظامی در منطقه ندارد.

همچنین آمریکایی ها توان حمله ی نظامی را ندارند زیرا نیروهای نظامی آمریکا به شدت در منطقه خاورمیانه درگیرندو در حال حاضر هیچ ظرفیت نظامی و توان نظامی مطرح نشده ای برای آمریکا باقی نمانده که بخواهند آن را در یک پروژه نظامی جدید بکار گیرند. حتی در حال حاضر تلاش اوباما این است که یک راهبرد منطقی برای مسأله افغانستان تدوین کرده و خود را از باتلاق موجود بیرون بکشد هرچند تا کنون موفق نشده و بعید است در کوتاه مدت هم بتوانند این کار را بکند. راهبرد نظامی آمریکا در منطقه، در حال حاضر تلاش برای بیرون کشیدن خود از بحران ها و نه راهبرد تولید بحران های جدید است.

● ریشه های بیداری اسلامی در منطقه کدامند ؟

۱) اسلامی بودن قیام ها :

کشور های که اکنون بیداری در آنها به نتیجه رسیده است (مصر، لیبی وتونس) یا فرایند بیداری در آنها در حال به ثمر نشستن می باشد(یمن، بحرین)اکثریت قریب به اتفاق آنها را مردم مسلمانی تشکیل می دهند که تعلق خاطر شدید آنها به اسلام و قوانین اسلام به هیچ عنوان قابل انکار نیست . یکی از ویژگی های مشترک حاکمان این کشورها در دوران حکومت خود مبارزه با اسلام گرائی مردم این کشورها بود. اتخاذ رویکردهای سکولار در نحوه اداره جامعه ، قلع و قمع مبارزان مسلمان در مصر، برقراری رابطه با دشمن اصلی مسلمانان یعنی امریکا و اسراییل، ممانعت از برگزاری واجبات اسلامی نظیر نماز و حجاب تنها بخشی کوچک از اراده اسلام ستیزی حکمرانان و ساختار سیاسی این کشورها در طی سالیان متمادی حکومت این کشورها بود .لذا اسلام ستیزی و سرکوب اعتقادات مذهبی مردم مسلمان و معتقد این کشور ها باعث شکل گیری ریشه های عدم مشروعیت این نظام ها شد که به همین علت مردم این کشورها برای حفظ اعتقادات اسلامی به مقابله با نظام حاکم روی آورند. ازدیگر نشانه بارز اسلام خواهی و اسلامی بودن ریشه های این انقلابهای مردمی، می توان به حضور مردم با نشانه های بارز اسلامی نظیر حضور با قران در راهپیمایی ها، شکل گیری گسترده ترین تظاهرات علیه دیکتاتورها بعد از نماز جمعه، فراگیر بودن شعار الله اکبر به عنوان یکی از اصلی ترین شعارهای مبارزات، در خواست برای مبارزه با دشمن منطقه ای مسلمانان در منطقه (اسرائیل) و روی آوردن به حجاب به عنوان نماد اسلامی در تونس بعد از سرنگونی بن علی همگی حاکی از سیطره روح اسلام خواهی و حضور پررنگ تفکرات اسلامی در شکل گیری مبارزات این کشور ها داشته و دارد.

۲) مردمی بودن بیداری ها :

یکی از اصلی ترین روش هایی که حاکمان این کشور ها قبل از انقلابهای مردمی در این کشور ها دنبال می کردند رویکرد وابستگی به غرب به ویژه امریکا بود.رویکرد وابستگی در این کشور ها باعث می شد که حاکمان این کشور ها به علت نداشتن پایگاه مردمی در بین ملت خود به دنبال متحد قدرتمندی می گشتند تا ادامه سلطه خود را تضمین کرده و چند روزی بیشتر بر سریر قدرت باقی بمانند. لذا در میان ساختار سیاسی این کشور ها وابستگی به امریکا و دیگر کشور های نظام سلطه امری یکسان بود . ماهیت وابسته بودن رژیم های این کشور ها باعث می شد که منافع کشورهای بیگانه اما حامی این رژیم ها بر منافع مردم رجحان و برتری یابد و در این مسیر تامین منافع حامیان و ماندن بیشتر در قدرت اصولی بود که از سوی هیات حاکمه این کشور ها دنبال می شد. از سوی دیگر ذات وابسته بودن به ابرقدرت ها در این کشور ها باعث می شد تا مردم در تعیین سرنوشت خود و پیگری منافع ملی خود از کمترین میزان تاثیر گزاری بر ساخت قدرت برخوردار باشند. همین امر یعنی عدم مشارکت مردم در قدرت و ساخت سیاسی باعث شکل گیری یکی از پایه های اصلی این انقلابهای شد. انقلابهایی که با حضور مردم در صحنه به نتیجه رسید باعث شد تا مردم این کشور ها برای اولین بار تاثیرگزاری خود را بر ساحت قدرت سیاسی این کشورها ببیند. لذا سرنگونی حکومت های وابسته به غرب در این منطقه استراتژیک به وسیله حضور مردم در صحنه باعث گشوده شدن فصل جدیدی از مشارکت سیاسی مردم و تعیین سرنوشت خود در این کشورها شد.

۳) ضد نظام سلطه بودن بیداری ها :

تسلط کشور های غربی و به ویژه امریکا در ساخت قدرت سیاسی و امنیتی این کشور ها یکی از نقاط مشترکی است که در مورد تمامی این کشورها مصداق مشخص و روشنی داشته و دارد. حضور رژیم صهیونیستی در این منطقه و تعهد امریکا به تامین امنیت دائمی این رژیم از سوی خود باعث می شد که امریکاییها برای حضور در ساختار سیاسی و امنیتی این کشور ها برای جلوگیری از رشد عناصر ضد صهیونیستی و تقویت جریانات سازشگر در میان حاکمان این کشور ها تلاش وافری بنمایند. نمونه های فراوانی وجود دارد که همراهی حکمرانان این کشور ها علی رغم وجود اراده های قوی مردمی مبنی بر مبارزه با رژیم صهیونیستی تنها به علت هم پیمانی با امریکا و اسرائیل نه تنها به این خواست ها وقعی ننهاد بلکه دقیقا در نقطه مقابل خواست اکثریت مردم کشورهای خود همراه و همسو با امریکا و رژیم صهیونیستی در جهت تامین منافع انان گام برمی داشتند. امضای پیمان صلح با اسراییل، موافقت با حمله اسراییل به غزه و جریان مقاومت اسلامی در منطقه، محدود کردن مبارزان فلسطینی، بستن گذرگاه رفح و محاصره کامل غزه به درخواست رژیم صهیونیستی و اسراییل و علی رغم خواست اکثریت مردم این کشور ها تنها چند نمونه از هزاران اقدامی بود که حکمرانان این کشور ها تنها به خواست امریکا واسرائیل انجام می دادند.

لذا همین فرمانبرداری و همراهی مطلق با جریانات سلطه بین المللی و تلاشهای همسو این دولت ها علیه جریانات اسلامی باعث بوجود آمدن و تشدید موج ضد امریکایی و ضد اسراییلی در بین مردم این منطقه شد تا جایی که یکی از درخواستهای اصلی مردم مصر اخراج و قطع رابطه با اسرائیل و نظام سلطه بین المللی است. بنا براین سقوط دولت های متحد غربی در این منطقه استراتژیک باعث شد تا جریان نظام سلطه متحدان قدرتمند و قدیمی خود را از دست بدهند و با روی کار آمدن دولت های وفادار به منافع ملی در این کشورها قطعا رویکرد مبارزه با نظام سلطه یکی از اصلی ترین رویکردهای آنان خواهد بود. اقداماتی نظیر بازگشایی گذرگاه رفح، تظاهرات علیه رژیم اسراییل در مصر، فشار برای قطع گاز ارسالی از مصر به اسراییل و تظاهرات روز نکبت امسال علیه اسراییل که همگی حکایت از ضد نظام سلطه بودن این قیام ها دارد زیرا اولویت اول نظام سلطه در منطقه تامین امنیت اسرائیل و تضمین منافع خود است که با این بیداری اسلامی به شدت اسیب دیده است.

۴) مشکلات اقتصادی :

بیش تر کشورهای عربی منطقه از لحاظ اقتصادی دوران بدی را تجربه می کنند. مشکلاتی مانند بیکاری و فقر، قشر عظیمی از مردم این کشورها را با خود درگیر کرده است به گونه ای که مردم این کشورها درآمد سالانه ی بسیار پایینی دارند. به عنوان مثال درآمد سرانه ی مردم در تونس سالانه ۳۵۰۰ دلار، در مصر حدود ۱۷۵۰ دلار و در یمن ۲۳۰۰ دلار است. آمار بیکاری در کشورهای عربی به طور متوسط ۱۴ درصد اعلام شد و این در حالی است که هر ساله ۳ درصد به این رقم اضافه می شود.

دنیای عرب هم چنین به شدت از لحاظ غذایی به خارج وابسته است و این کشورها هرگز نتوانسته اند که تولید کننده های خوبی در این عرصه باشند. بهترین نمونه ای که می توان ذکر کرد، مصر است. این کشور یکی از بزرگ ترین وارد کننده های گندم، در دنیاست. شورش های اجتماعی مصر در دهه های اخیر به علت بحران نان بوده است. از دهه ی (۱۹۵۰) تاکنون رژیم های قدرت طلب در جهان توزیع مایحتاج اولیه ی غذایی توده ی مردم مانند نان، شیر و تخم مرغ به شکل یارانه ای را در دستور کار خود قرار دادند تا در قبال آن به آرامش سیاسی دست یابند. بنابراین نابرابری های اجتماعی یکی از عوامل مهم در قیام مردم عرب بر علیه حاکمان است. هضم شدن اقتصاد این کشورها در اقتصاد سرمایه داری و حرکت در جهت لیبرالیسم اقتصادی افسار گسیخته در طول سال های گذشته موجبات توسعه ی نامتوازن را فراهم کرده است. پیوستن به سازمان تجارت جهانی و اجرا کردن نسخه های صندوق بین المللی پول و بانک جهانی فاصله ی طبقاتی در این کشورها را به گونه ا ی فزاینده، بیش تر کرده است. در تحلیل قیام های مردمی اخیر در کشورهای عربی نباید دچار تقلیل گرایی شد و تنها به یک یا دو دلیل عمده بسنده کرد. در واقع در تبیین این نوع انقلاب ها باید به دنبال طیف وسیعی از عوامل بگردیم، هر چند که نقش و اهمیت بعضی عوامل بسیار پر رنگ تر و کارسازتر است. یک تحلیل علمی و اصیل تنها بر اساس رهیافت چند علتی، حاصل می شود

مطلب را با سخنی از ولی امر مسلمین ، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله) به پایان می بریم که در ۱۴ خرداد امسال در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره) فرمودند:

« اسلامی بودن، ضدآمریکایی و ضدصهیونیستی بودن و مردمی بودن سه شاخص عمده حرکت های مردمی در منطقه است .»

احد کریم خانی

منابع:

۱- wwwfarsnewscom

۲- wwwmehrnewscom

۳- wwwLeaderir

۴- borhanir

۵- gozareir