دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

رجعت به جاهلیت


رجعت به جاهلیت

جنگ زشت ترین و بدترین جلوه سیاست و شاید جنبه بهیمی و حیوانی آن است هر چند كه توصیف اعمال زشت بشر با صفت «حیوانی و بهیمی» خود نوعی «سیاسی كاری» است

۱- همیشه از سیاست بیزار بوده ام و هر چه شمار سال های عمر بیشتر شده، دلایل بیشتر و بهتری برای این بیزاری یافته ام. گویی سیاست انسان ها را وادار می كند چیزهایی جز آنچه می اندیشند بگویند و كارهایی جز آنچه می گویند بكنند و تازه وقتی اسناد محرمانه و سری با گذشت مواعد قانونی فاش می شود- و البته در بعضی كشورها هرگز این اسناد آشكار نمی شود مگر در صورت وقوع انقلاب ها و دگرگونی های بزرگ زیرا كه ناگفتنی ها در برخی ممالك چنان است كه بهتر است حتی در كتاب های تاریخ همه ناگفته بماند و گندشان عالم را برندارد- سالمندان و آنها كه زمان وقوع حوادث را درك كرده اند، آگاه می شوند در پس قضایا كلاً چیزهای دیگری بوده است.

۲- اما جنگ زشت ترین و بدترین جلوه سیاست و شاید جنبه بهیمی و حیوانی آن است. هر چند كه توصیف اعمال زشت بشر با صفت «حیوانی و بهیمی» خود نوعی «سیاسی كاری» است! اگر بهایم و حیوانات درنده ما را به خاطر كاربرد این تغییر (بهیمی و حیوانی) برای جنگ سرزنش كنند محق خواهند بود. كدام جانور درنده ای برای بیشتر و سریع تر كشتن همنوعانش نقشه می كشد و ابزار می سازد؟ و كدام حیوان وحشی پس از سیر شدن از گوشت شكار- تا زمانی كه گرسنه نشده است- به حیوان یا انسانی حمله می كند؟ كدام گرگ سفید رنگ را دیده اید كه به خاطر سیاهی گرگ سیاه به او حمله كند و كدام فیل آفریقایی وجود فیل آسیایی را در كنار خود- در قفس باغ وحش- برنمی تابد؟

گمان نمی كنم در استفاده از عبارت «قانون جنگل» برای اعمال وحشیانه و رذیلانه ای كه خود- به عنوان انسان- انجام می دهیم باید تجدیدنظر كنیم و یا منتظر باشیم كه حیوانات علیه ما، به عنوان توهین و اشاعه اكاذیب به محكمه عدل الهی عارض شوند. «جنگ تهاجمی»- كه البته، با توجه به آنچه در مورد سیاست گفتیم، كمتر جنگی را می توان یافت كه «دفاعی» نباشد!- بهترین نمونه و شاخص برای ارزیابی میزان درنده خویی و تجاوزگری انسان است و بررسی وقایعی كه در جنگ ها روی می دهد بدون كوچكترین تردید ثابت می كند كه وحشیگری انسان پایانی ندارد.

۳- پدر كه یادش به خیر باد می فرمود: مواظب باش آنتی صهیونیست بودن تو را به آنتی سمی تیسم نكشاند. كه اولی مخالفت با نژادپرستی و نفی برتری غیرقابل توجیه یك قوم و نژاد بر اقوام و نژادهای دیگر است و دومی دشمنی كوركورانه و غیرقابل توجیه با یك قوم و نژاد. آن اولی هیچ تفاوتی با آموزه ها و عقاید هیتلر و موسولینی و دیوانگانی نظیر آنها ندارد و این دومی همان دیدگاه سخیف و منحط هیتلرها و موسولینی ها است.

سخنش آویزه گوشم بود و هرگز به لحاظ مخالفت با صهیونیسم به دام «یهودی ستیزی» نیفتادم. دوستان یهودی بسیاری داشتم كه امروز همه رفته اند و حق این است كه در مراودات و رفت وآمدها نه من هرگز به یهودی بودن آنها توجهی داشتم و به یادم می آمد كه آنها كلیمی هستند و نه آنها برای مسلمان بودن من، در رفاقت و دوستی، امتیازی - خواه مثبت و خواه منفی- قائل بودند. پدر همیشه می فرمود دوستان یهودی همیشه بهترین نصایح را به تو می كنند و بهترین راه حل ها را برای مشكلات ارائه می دهند و درست می گفت. از پدرش «محمد» كه بعدها نماینده دوره اول و دوم مجلس شورای ملی و به وكیل التجار معروف شد، یاد می كرد كه، حسب شنیده ها در یزد، روزهای شنبه كه یهودیان برای عبادت به كنیسه می رفتند، چماق به دست مسیر منتهی به كنیسه را زیرنظر داشت تا اشرار و لات ها مزاحم همشهریان یهودی نشوند.

در كشور ما این دیدگاه یعنی جدا دانستن «یهودیان» از «صهیونیست ها» تا آنجا كه من در عمر نه چندان كوتاهم تجربه كرده ام، عمومیت داشته و دارد. هر چند كه اینك شمار هموطنان یهودی ما بسیار كاهش یافته است. در عین حال افراد هم نسل من تعصب و غرور ملی دوستان یهودی شان را به خاطر دارند و بالیدن شان را به كوروش هخامنشی».

۴- كسانی كه به دانشكده حقوق می روند، اگر مطالعات قبلی تاریخی و حقوقی نداشته باشند، با حضور در اولین كلاس های حقوق جزا و آگاهی از سیر تحولات این دانش، دچار تحولی فكری می شوند كه البته برحسب زمینه های خانوادگی و تربیتی شان ممكن است در ایشان نهادینه شود و یا در حد یك ذخیره ذهنی باقی بماند.

اما به هر حال این سیر تاریخی در ذهن ایشان می ماند كه تكامل بشر و سیر اعتلایی تمدن در زمینه «مجازات» از دوره انتقام فردی و شخصی به دوره تلافی گروهی و سپس به دوره قصاص (چشم در برابر چشم و دندان در برابر دندان) و بالاخره به دوره قانونی شدن جرم و مجازات منتهی شده است. یكی از ویژگی های اصلی و منفی «دوره جاهلیت» كه با ظهور حضرت ختمی مرتبت پایان یافت همانا «تلافی گروهی» بود كه ضوابط مربوط به قصاص جایگزین آن شد. این ضوابط هم از جهت نظم و آرامش جامعه مفید و قابل دفاع بود و هم عقل و منطق آن را تایید می كرد.

اینكه فرد یا افرادی از قبیله X، فرد یا افرادی از قبیله Y را بكشند و قبیله Y- اگر بتواند- بابت تلافی، كل افراد قبیله X را قتل عام و از صحنه روزگار محو كند نه با مصالح جامعه سازگار است و نه بر حكم عقل منطبق. زیرا روی دیگر سكه آن است كه اگر قبیله Y عده و عُده كافی برای قتل عام قبیله X نداشته باشد از یك سو باید دندان به جگر بگذارد و ماجرا را فراموش كند و از دیگر سو چه بسا قبیله X، برای پاك كردن صورت مسئله، به آنچه امروزه «حمله یا جنگ پیشگیرانه» نامیده می شود دست بزند و با كل آحاد قبیله Y همان كند كه اگر قبیله Y عده و عُده می داشت با قبیله X می كرد! پس شگفت نیست كه خداوند «قصاص» را برای دارندگان خرد و خردورزان مایه حیات اعلام می كند، زیرا این جایگزین و جانشینی است برای تلافی گروهی كوركورانه - و بی جهت نیست كه هرگاه از تغییرات مثبتی كه پس از ظهور اسلام و محو جاهلیت در شبه جزیره عربستان پدید آمد سخن می گویند، شاید در راس امور از محو تنبیه و تلافی گروهی و تمسك به قصاص یاد می كنند. طرفه اینكه «عهد عتیق» یا «تورات»، كه كتاب دینی یهود است، پیش از كتاب ما - قرآن - از چشم در برابر چشم و دندان در برابر دندان و فی الجمله «قصاص» یاد و آن را به عنوان یك آموزه الهی اعلام كرده است.

به این ترتیب می توان گفت یهودیان جهان پیش از مسلمین باید به این نتیجه رسیده باشند كه «تلافی گروهی» امری غیراخلاقی، غیرمنطقی، غیرعقلی و غیرخدایی است.

علی الخصوص آنچه بر این قوم رفته است باید آنها را در این زمینه جدی تر و استوارتر كرده باشد. اعمالی كه از نازی ها در سركوب قیام ورشو سر زد، اقداماتی كه همین جماعت در گوشه و كنار دنیا و در ممالك مفتوحه خود به شكل گروگان گیری دسته جمعی و بی ضابطه افراد - منجمله یهودیان - و اعدام تاریخی و بدون محاكمه آنها برای وادار كردن گروه های مقاومت به تسلیم یك یا چند نفر، انجام دادند، تخریب و هدم محله ها و شهرها با همین بهانه ها، همه و همه چیزهایی است كه باید یهودیان جهان را دردآشنا و آگاه به مصایبی كه مایه انهدام جوامع و تمدن ها است كرده باشد.

۵ - آنچه در لبنان می گذرد، داستان غریبی است. نمی توانم باور كنم دوستان یهودی من كه اینك در ایران نیستند و در سراسر دنیا - و شاید اسرائیل پراكنده شده اند این ماجرا را تائید - یا حتی توجیه - كنند.

گمان می كنم اگر سایر هموطنان هم دوستان یهودی شان را - با ادب و مهربانی و همراهی و خردورزی آنها - به یاد بیاورند، به نتیجه ای جز این نخواهند رسید. به گمان من یهودیان سایر كشورهای جهان هم تفاوتی با هم میهنان یهودی ما ندارند. آنها هم مردمی اهل كسب و كار و خانواده دوست و خواستار آرامش و صلح و صفا هستند. پس تراژدی عملیات لبنان را چه كسانی كارگردانی می كنند؟

آنچه دولت اسرائیل در لبنان می كند «رجعت به جاهلیت» است. خود اعلام كرده اید و می كنید كه دعوا بر سر ربودن یا اسارت دو سرباز اسرائیلی است. خود اذعان دارید كه این اقدام به وسیله سازمان و گروهی خاص و شناخته شده و دارای محل های استقرار مشخص و با شعارها و برنامه های معین، انجام شده است. به این ترتیب در فرودگاه بیروت و با پل ها و كارخانه های برق و منابع آب و شاهراه ها و مراكز تولیدی و خانه های مردم چه كار دارید؟ جولان دادن در فضایی كه برای دفاع از آن یك هواپیمای مشقی هم وجود ندارد، با هواپیمای F۱۶ خیلی پهلوانی است؟ خراب كردن خانه ها و مغازه های مردم با بمب و راكت و توپخانه دورزن - آن چنان كه خشك و تر با هم بسوزد- هنر بزرگی است؟ در سال های اخیر بسیار دیده شد كه شما یك آپارتمان از یك مجتمع آپارتمانی یا یك اتومبیل از مجموع خودروهای در حال حركت در یك شاهراه را، با دقت شگفت انگیزی، با راكت هوا به زمین زدید و هدف یا افراد موردنظر را از بین بردید. اینها را مردم دنیا و خوانندگان روزنامه ها و بینندگان و شنوندگان رسانه ها كاملاً و دقیقاً به یاد دارند و نمی توانید انكار كنید. شمایی كه چنین امكانات و كارایی هایی دارید، چه تان شده كه هواپیماها و توپخانه خود را مانند گراز در سراسر لبنان ول كرده اید كه این كشور را شخم بزنند؟! در سال های دور گفته می شد كه از دیدگاه مردم اسرائیل ارتش نهادی مقدس و خدمت در آن كاری توام با معنویت و روحانیت است.

گمان نمی كنم امروز چنین باشد. كشتن مردم عادی غیرنظامی و زنان و كودكان بی گناه، خراب كردن خانه های مردم - كه برای فقرا و حتی افراد متوسط الحال، شاید چیزی كمتر از مرگ نباشد - انهدام راه ها و پل ها به نحوی كه مردم از جهت گذران زندگی در عسر و حرج قرار گیرند، از دیدگاه دیگر مردم - حتی اگر اسرائیلی باشند - نه مستحسن است نه مقدس. این بازگشت به «عصر جاهلیت» است، با این تفاوت كه اگر در آن اعصار انگیزه این اعمال نادانی و تعصب احمقانه بود، به گمان من امروز باید انگیزه های دیگری را در پشت این حركات و اقدامات جست وجو كرد.گفتم كه از سیاست بیزارم و سر از سیاست درنمی آورم، از این رو نمی توانم بفهمم پشت این حركات وحشیانه و بی منطق، چه انگیزه مشخص و قابل محاسبه ای وجود دارد.

اما آنچه به عقل ناقصم می رسد این است كه كارگردانان و كارچرخانان به روزی چشم دوخته اند كه «شخم زدن» لبنان پایان یابد (كه این خیلی دور نخواهد بود - زیرا لبنان كوچك است و ابزارهای شخم و شیار از جهت كمی و كیفی كار!) و بحث بازسازی آن مطرح شود و كشورهای ثروتمند عرب - كه در وقعه اخیر كاری جز صدور اعلامیه و ضجه و مویه از ایشان ساخته نبوده - دلارهای نفتی خود را برای جبران مافات و رفع شرمساری و سرافكندگی «رو كنند».

در این حال تردیدی نیست كه حامیان صهیونیسم و سرمایه داران صهیونیست - كه «سرمایه دار بودن» هویت و ملیت آنها را تعیین می كند نه وابستگی به كشور و دولت خاص - در اول صف داوطلبان بازسازی لبنان حاضر خواهند بود و در این حالت مسئله دو سرباز اسرائیلی و عملیات حزب الله و باقی قضایا خیلی زود، فراموش خواهد شد. در این كه وقایع در جریان «رجعت به جاهلیت» است تردیدی نیست، اما در مورد انگیزه ها و اسباب و علل... الله اعلم.

بهمن كشاورز

رئیس كانون وكلا