دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

ضربه کاری «ویرایش گریزی»


ضربه کاری «ویرایش گریزی»

نگاهی به مجموعه غزل «دلم هر کجا هست یادش بخیر» رضا عبداللهی

● یک: ترانه‌سرا یا شاعر موفق؟

از «درویش‌خان» به این سو، ما چه در حوزه تصنیف‌سرایان و چه در میان ترانه‌سرایان، آدم‌های «دوکاره» بسیار داشته‌ایم یعنی تصنیف می‌سرودند و شعر هم می‌گفتند یا ترانه می‌گفتند و شعر هم می‌سرودند و خب، اغلب این آدم‌ها، در حوزه دوم چندان موفق نبوده‌اند چون به رغم شباهت‌هایی که میان تصنیف و شعر یا ترانه و شعر به چشم می‌خورد، ما با دو دنیای ساختارمند جدا از یکدیگر مواجهیم. رضا عبداللهی از سر اتفاق، از آنهایی‌است که در هر دو حوزه، به موازات هم، طی این سالها فعال بوده [تقریباً چهل سال!] و شناخته شده؛ البته خیلی‌ها او را ترانه‌سرایی موفق و شاعری ناموفق می‌دانند [حتی شاعرانی از دوستان نزدیکش] و برخی او را ترانه‌سرای موفقی هم نمی‌دانند [به رغم این که می‌دانند بعضی از گوش‌نوازترین ترانه‌های چهاردهه اخیر حاصل تخیل و رویکرد زبانی او در حوزه ادبیات و موسیقی‌ست.] او البته «دوکاره» نیست چندکاره است. مدرس وزن عروضی هم هست [کتابی که از او، در این زمینه، سی‌سال قبل منتشر شد هنوز محل رجوع است اما مخالفان او به رغم تأیید ارزش این کتاب، آن را متعلق به وی نمی‌دانند! معتقدند کتاب را یکی از شاعران و محققان پیشکسوت نوشته و چون سفری تحقیقی به خارج از کشور داشته، عبداللهی از فرصت استفاده کرده و کار را به نام خودش چاپ کرده!! بعد هم توانسته با عذرخواهی شفاهی از «استاد»، او را از خبررسانی و شکایت منصرف کند!!! خب، افسانه خوبی‌ست و مثل همه افسانه‌های خوب، «واقع‌نمایی»اش دچار اختلال است!]و دو دهه است که نشست‌های هفتگی پارک اندیشه را روی پا نگه داشته و بسیاری از شاعران نام‌آشنای سال‌های اخیر، با قرار گرفتن پشت تریبون این نشست، برای نخستین بار به جامعه شعری ایران معرفی شده‌اند.

همه این قضایا البته مانع نمی‌شود که منتقد بر دفتر غزل او «دلم هر کجا هست یادش بخیر» خرده نگیرد یا آن را بی‌‌عیب بخواند. عبداللهی ، شاعر خوبی‌ست اگر شاعران کم‌دقت و کم‌وسواس را بتوان صرفاً با اتکا به «شهود شاعرانه‌شان»، [در عین دست کم‌گرفتن«زبان»]شاعر خوب خواند! این کم‌دقتی و کم‌وسواسی تنها منحصر به غزل‌های او نیست، او همچنین در دیگر قالب‌هایی که آزموده دچار این مشکل است به عبارت بهتر، او از «وجه کوششی»کار کاملاً یا غالباً، غافل است. در غزل‌های این دفتر، گاه نیمی از ابیات جذاب‌اند یعنی همان ابیاتی که در همان آغاز سرایش، به قول قدما، خوش نشسته‌اند اما باقی ابیات... طبیعتاً درمورد شاعری که متولد ۱۳۳۰ است دیگر نمی‌توان از کنار این مشکل به سکوت گذشت اما واقعاً این مشکل حاصل چه رویکردی‌ست؟ به گمان من عبداللهی، در شعر،‌هم نان ترانه‌سرایی‌اش را خورده هم چوبش را! توانسته برخی از جوانب زیباشناختی ترانه را وارد غزل کند و حال و هوای تازه‌ای به آن ببخشد و از طرف دیگر، برخی عیوب زبانی ترانه را [نسبت به شعر] که ذاتی آن است و در پیوند با موسیقی، محو می‌شود به حیطه شعر وارد کرده و مخاطب را دچار این وسواس ذهنی کرده که آیا او واقعاً شاعر خوبی‌ست یا تنها ترانه‌سرایی موفق است که گهگاه دفتر شعری هم منتشر می‌کند؟

● دو: گناهان شاعرانه یک ترانه‌سرای موفق!

«در شام تلخ بدرود، دستی تکان ندادی

یک روی مهربانی بر من نشان ندادی

باران گریه من وقتی که بند آمد

برآسمان چشمم رنگین‌کمان ندادی

با آن که از سؤال، دل با تو گفته بودم

این لحظه‌های آخر، خوب امتحان ندادی

گفتم اگر بگریم، شاید دلت بسوزد

رفتی به سرعت باد، بر من امان ندادی

خشکیده بی تو باغ احساس من، دریغا

یک چشمه نوبهارا! بر من نشان ندادی

یک دفتر قصیده با یاد تو سرودم

اما به من تو یک بیت ای مهربان ندادی»

این غزل را به این دلیل انتخاب کردم که غزل خوبی نیست و تجمع همه بلایایی است که سر غزل‌های دیگر در یک یا چند بیت آمده. می‌توانستم غزل خوب هم از این دفتر مثال بیاورم اما فایده‌ای به حال شاعر یا مخاطب نداشت! غزل «دستی تکان ندادی» نه در ایده اولیه‌ای مضمونی که شاعر برای هر بیت تدارک دیده دچار مشکل است نه در روند تخیلی که قرار است این ایده را تغذیه کند اما «اهمال در زبان»، از موفق شدن «مضامین» جلوگیری کرده؛ در بیت نخست [در پاره‌دوم مصراع دوم] کلمه «بر» اگر به «به» بدل می‌شد مشکل مضمون حل شده بود ولی آن وقت شاعر با اخلال وزنی چه می‌کرد؟ [البته این مشکل شاعر است نه مخاطب!] همان مشکل در بیت دوم تکرار شده و «بر» جای «به» نشسته تا مشکل «وزن» حل شود.

در بیت سوم، شاعر می‌داند نسبت «سؤال» و «امتحان» می‌تواند شکل‌دهنده یک مضمون باشد با این همه نمی‌تواند بیت را خوب جمع کند چون به طور معمول، اگر «خوب امتحان» دادن با گفتن [لودادن] «سؤال» نسبتی داشته باشد باید آن حلقه اتصال [تقلب] به «مضمون» افزوده شود که نشده. در بیت چهارم تقریباً مضمونی شکل نگرفته چرا که شاعر نتوانسته جوانب فرامتنی «گریستن» [که حاصل «سوز» دل است]، «دل سوختن» [بخشیدن وجه عینی به فعل «سوختن»]، «باد» [که شعله را بیشتر می‌کند] و «امان» [که باد باید بدهد به شعله یا به دل یا به شاعر] را به «متن» وارد و میان آنها ارتباطی مشخص برقرار کند. در بیت پنجم باز هم «بر» به جای «به» نشسته تا وزن را درست و بیت را ویران کند. در بیت پایانی، عوض شدن جای معمول «تخاطب» در مصراع دوم و حذف «هم» از آن، مضمون را از انعقاد و بیت را از «ضربه پایانی» محروم کرده؛ البته چنین برخوردی در حوزه نقد، با دفتری که غزل‌های خوب و ابیات جالب توجه هم درخود دارد و متعلق به شاعر پرسابقه و ریش سفید است، عادلانه نیست. با این همه ترجیح می‌دهم که با برخوردی ناعادلانه، عبداللهی را در دفتر بعدی بدون این اشتباهات ببینم تا با رویکردی عادلانه، او را در این مسیر، همچنان بدون توجه به امر ویرایش شعر، پس از سرایش!

یزدان سلحشور