چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

توهین به ارزش ها در عرصه نمایش


توهین به ارزش ها در عرصه نمایش

مروری بر وضعیت تئاتر ایران در سال گذشته

هنر نمایش رسانه ای فرهنگی است که به دلیل ویژگی های خاصش همواره مورد توجه نخبگان واندیشمندان جوامع قرار گرفته است . در طول تاریخ متفکران بسیاری تلاش کرده اند تا مولفه های خود را در قالب این هنر در دسترس مردم قرار دهند. از اینرو این هنر به همان اندازه که در تعالی بخشیدن به روح انسان ها تاثیرگذار بوده در رهنمود ساختن مخاطبان خود به یک مسیر قهقرایی به وادی انحراف ابتذال و سرگشتگی موثر و تاثیرگذار بوده است . در واقع باید اذعان داشت که هنر نمایش قدرتی وسیع دارد و بی شک همین وسعت توانایی هایش آن را آسیب پذیر کرده است .

هنر نمایش در ایران بخصوص در سال های اخیر نشان داده که از این قاعده مستثنی نبوده است به این معنا که برخی نمایش ها اگر چه در بالا بردن و عمق بخشیدن به نگاه و درک مخاطبان از واقعیاتی که هر لحظه در اطرافشان در حال به وقوع پیوستن است نقش بسزایی را ایفا کرده اند اما در بسیاری از موارد نیز این آثار جز تنزل بخشیدن به سطح سلیقه مخاطبان و ارائه روش های نامطلوبی که فرسنگ ها با باورهای ملی و دینی ایرانیان فاصله دارد ارمغانی برای مردم در پی نداشته اند.

تئاتر هدف نیست ; بستری است برای اندیشیدن و رسیدن به ارتباط مطلوب و احیای ارزش های معنوی و هویت بخشی فرهنگی . تئاتر بازنمای زندگی و بخشی از زندگی اجتماعی ماست بخشی از ابزار ما در ارتباطمان با دیگران و بخشی از شیوه های ما در بیان مشکلات زندگی در جوار یکدیگر. تئاتر این امکان را دارد که زندگی مردم را چه به صورت فردی و چه اجتماعی غنی تر سازد از اینرو تئاتر می بایست بستری باشد برای همجواری گزیده ها و نمونه هایی که نشان از باورها اعتقادات فرهنگ و خواسته های ما دارد و در بالندگی و سیر صعودی تئاتر ایران موثر واقع شود. تئاتر کشور بایستی با تکیه بر توانایی های علمی و تجربی اش متناسب با ظرفیت های موجود آثار نمایشی در خور شان و منزلت فرهنگی ایران اسلامی تولید کند و پیام خود را از مجرایی به مخاطب انتقال دهد که در سیر پالایش روح و روان از صافی حقیقت و زلال معرفت و انسانیت عبور کرده باشد.

بدون شک در شرایط کنونی بازنگری و تحول در مفاهیم بنیادین تئاتر نقش به سزایی در حل معضلات موجود در این عرصه دارد لکن نباید از توسل به مفاهیم گسترده تری چون کشف ریشه های فرهنگی هویت ارزش های وابسته به دین و ویژگی های شگفت و غنی مستتر در متن و بطن جامعه غافل بود. در واقع اینجاست که پای تعهد هنرمند با آرمان ها و اصالت هایش در میان می آید. رسالت هنرمند متعهد آن است که بلندترین رساترین و تاثیرگذارترین فریاد حق خواهی محرومان عالم بشریت را با زیباترین تعابیر و تعاریف در راستای کمال و حقیقت جویی به گوش نیوشندگان برساند.

امسال تقارن برگزاری بیست و هفتمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر با سی امین سالگرد انقلاب اسلامی اهمیت برگزاری این جشنواره را دو چندان می کرد. هم از این رو بود که دبیر جشنواره پیش از این اعلام کرده بود که امسال در قیاس با دوره های گذشته تاکید بیشتری بر مضامین انقلابی فرا ملی مذهبی و توجه خاصی به ادبیات کهن ایران زمین در انتخاب آثار شده است . بیست و هفتیمن جشنواره بین المللی تئاتر فجر از ۲ تا ۱۱ بهمن در ۱۷ تالار نمایشی شهر تهران و چهار فضای باز برگزار شد . از آنجا که جشنواره تئاتر فجر کارنامه یا به قولی پیشانی تئاتر ایران محسوب می شود توجه و دقت به آن برای آنانی که نسبت به عرصه نمایش و اساسا فرهنگ جامعه دغدغه داشته و به نوعی نگران وضعیت فرهنگی جامعه هستند از اهمیت ویژه ای برخوردار است . به همین منظور در ادامه مروری خواهیم داشت بر یکی از نمایش هایی که در جشنواره حضور داشته و در آن ارزش ها مورد وهن و توهین قرار گرفت .

● گودو در انتظار گودو

ـ کارگردان : آرش میرطالبی

ـ نویسنده وبازنویسی : آرش میرطالبی

« ولادیمیر » و « استراگون » در انتظار ملاقات گودو هستند که پسر بچه نابینایی نزد آنان آمده و اعلام می کند که گودو پیغام داده که امشب به محل قرار نمی آید اما فردا شب در قهوه خانه ای سنتی در ایران آنان را خواهد دید. پسر بچه نابینا با اشاره به بمبی که در دست دارد از ولادیمیر و استراگون می خواهد تا بمب را با خود ببرند چرا که این بمب می تواند جهان را نابود سازد و تنها کسی است که می تواند آن را خنثی کند گودو است .

ولادیمیر و استراگون راهی ایران شده و پس از پرس و جوهای فراوان سرانجام قهوه خانه مورد نظر را می یابند. قهوه خانه ای مملو از جمعیت که همگی به نوعی در انتظار آمدن گودو به سر می برند. یک ژنرال عراقی که به صدام شباهت دارد نیچه دختری که نقش سیندرلا را بازی می کند حسن کچل معروف علی حاتمی کاراته بازی که شبیه بروس لی است ننه دلاور که علی رغم چهره مظلومش برای ادامه جنگ در دنیا پول جمع آوری می کند یک لات چاقوکش و نوچه هایش اسحاق نیوتن معلم مدرسه صاحب قهوه خانه و ساموئل بکت جمع حاضر در قهوه خانه را تشکیل می دهند.

هر یک از حاضران در قهوه خانه تصور خاص و منحصر به فردی از گودو در ذهن دارند و او را به گونه ای توصیف می کنند اما هیچ یک از آنان تا به حال گودو را رو در رو ملاقات نکرده است . در حقیقت عدم وجود نشانی مشخصی از گودو باعث شده تا هر یک از آنان برای لحظاتی دیگری را به عنوان گودو باور کند که البته بعد از عدم توانایی او در خنثی کردن بمب و یا اعتراف صریح خودش به اشتباه خود پی می برند. در میانه این آشفته بازار فردی که با لباس کشیش های مسیحی و سوار بر خر وارد قهوه خانه شده و خود را پوتزو معرفی می کند نظر همه را به خود جلب می کند. رفتارهای متکبرانه و سخنان آمرانه او لحظه ای ولادیمیر و استراگون را به این باور می رساند که شاید گودوی رویایی آنان خود اوست اما خیلی زود به اشتباه خود پی می برند. در شرایطی که همه افراد از یافتن گودو ناامید شده اند پسر بچه نابینا عصا زنان وارد قهوه خانه شده و اعلام می کند که گودو پیغام داده که امشب به محل قرار نمی آید اما فردا شب در بورکی نافاسو یا سوئیس یا بنگلادش یالله خواهد آمد.

▪ نقد و نظر

موعود ادیان نه یک پندار و یا خرافه و نه محصول دوران سخت زندگی بلکه واقعیتی است که ریشه در جان انسان دارد. از یک سو عقل آدمی و از دیگر سو بیان مشترک همه پیامبران الهی تمامی حکیمان فرزانه قدیسان آزاده و ادبیات همه اقوام و ملل این نکته را تایید کرده و بدان صحه می گذارند. در تفکراسلامی مسئله مهدویت از جمله موضوعاتی است که در کانون اعتقادات اسلامی قرار دارد و دارای موقعیت و منزلت ویژه ای است . مبحث مهدویت در اسلام و مبحث مصلح جهانی در ادیان به منزله فلسفه تاریخ تلقی می گردد. آموزه مهدویت در طول تاریخ فرهنگ اسلامی همواره مورد توجه اندیشمندان اسلامی بوده و هیچ آموزه دیگری به اندازه آن از اهمیت برخوردار نبوده است .

اعتقاد به دوره آخرالزمان و انتظار ظهور منجی و مصلح جهانی و بزرگ عقیده ای است که در تمامی کیش های آسمانی و به طور کلی در میان مدعیان نبوت به مثابه یک اصل مسلم قبول شده و همگی بالاتفاق بشارت ظهور مصلحی را داده اند. آنچنان که از تعالیم کتابهای مذهبی اهل ادیان نیز به دست می آید وقتی جهان را فتنه و آشوب پر کند یک مصلح جهانی به پا خواهد خاست و با تشکیل یک حکومت واحد جهانی زمام همه امور را به دست خواهد گرفت و بساط ظلم و ستم را برخواهد چید و عدالت و امنیت را در سرتاسر کره زمین برقرار خواهد ساخت .

در مراجعه به کتب آسمانی آن ها را سرشار از نویدهای ظهور آن مصلح بزرگ می بینیم . با بررسی این بشارات متوجه می شویم آنچه در این کتاب ها ذکر شده اعم از شرایط قبل از ظهور کیفیت ظهور و پایان خوشایندی که برای دنیا نوید داده می شود در همه ادیان تا حد زیادی مشابه یکدیگر است . به عنوان مثال در دین یهودیت عقیده به ظهور منجی به طور قاطع وجود دارد. در تورات پس از شرح چگونگی تکوین جهان هستی حقیقت انسان و ذکر تاریخ پیامبران اولیه ظهور منجی موعود به بشر نوید داده می شود. طبق نظر عالمان یهود هر فرد یهودی که به ماشیح اعتقاد نداشته باشد یا چشم به راه آمدن او نباشد منکر سخنان حضرت موسی و دیگر انبیای بنی اسرائیل است . مسیحیت بر اساس اندیشه انتظار موعود پدید آمد و پس از رفتن حضرت عیسی مسیح علیه السلام پیوسته مسیحیان در سوز و گداز و شوق بازگشت دوباره وی روزگار گذرانده اند. آیین زرتشت نیز به عنوان قدیمی ترین دین آسیا به ظهور موعودی در آخرالزمان عقیده دارد. موعود زرتشت از خاندان نبوت و از فرزندان زرتشت است و اصولا شخصیتی الهی و آسمانی دارد و در صفات و ویژگی ها به پیامبر و دین آور آغازین شبیه و جامع همه خصوصیات اوست .

آیین هندو نیز یکی از آیین هایی است که اندیشه موعود در آن موجود است . این اندیشه با شخصیت کلکی یا کلکین شکل می گیرد. بنا بر تفکر هندویی جهان از چهار دوره رو به انحطاط تشکیل می شود که در چهارمین دوره سراسر جهان را ظلم و تاریکی فرامی گیرد. ناشایستگان بر جان و مال مردم مسلط می شوند و دروغ دزدی و رشوه سایه سیاه خویش را بر دنیا می گستراند. در این عصر که بنا بر باورهای هندویی ما اکنون در آن به سر می بریم فقط به یک چهارم دراما (دین ) عمل می شود و سه چهارمش به دست فراموشی سپرده شده است . در پایان چنین دوران سیاهی دهمین و آخرین تنزل ویشنو که کلکی یا کلکین نام دارد سوار بر اسبی سفید و با شمشیری آخته و شهابگون ظهور می کند تا شرارت و ظلم را ریشه کن کند و عدالت و فضیلت را برقرار سازد.

آنچه تا بدین جا آورده شد به روشنی گواهی می دهد که مساله ظهور حضرت مهدی علیه السلام اختصاص به اسلام ندارد بلکه از نظر همه امتها و ملتها یک امر قطعی و مسلم است که بدون تردید تحقق خواهد یافت . در واقع همه افراد طبق فطرت ذاتی خود مایلند روزی فرا رسد که جهان بشریت در پرتو ظهور رهبری الهی و آسمانی و با تایید و عنایت پروردگار از ظلم ظالمان و ستم ستمگران نجات یافته شور و بلوا در جهان پایان پذیرد و انسان ها از وضع فلاکت بار موجود نجات یابند و از نابسامانی و ناامنی و تیره روزی خلاص شوند و سرانجام به کمال مطلوب و زندگی شرافتمندانه ای نایل آیند.

متاسفانه به موازات تمامی اعتقادات موجود در این زمینه که به صورت گذرا به آن اشاره شد در طول تاریخ شاهد هجمه گسترده ای از سوی دنیاطلبان و منفعت جویان جهت تحریف این واقعیت های انکارناپذیر در قالب های مختلف نیز بوده ایم . « در انتظار گودو » یکی از نمایش نامه های نوشته شده توسط ساموئل بکت از جمله آثاری است که به نحوی بحث انتظار را به چالش کشانده است . ساموئل بکت در نمایش نامه در انتظار گودو سرگردانی بشر امروز را به تصویر کشیده است . او انتظاری پوچ و بی نتیجه را در دو شخصیت اصلی این نمایش نامه به نام های استراگون و ولادیمیر برای آمدن شخصی به نام گودو نشان می دهد و هر بار که این دو نفر از آمدن گودو ناامید می گردند سلسله عواملی دست به دست هم می دهند تا امیدی واهی در این دو نفر آنان را به ادامه این انتظار فرا بخواند. محل قرار استراگون و ولادیمیر با گودو روی تلی خاک کنار یک درخت است .

آنها همچنان امیدوارانه انتظار می کشند آنها تصمیم می گیرند که اگر گودو فردا هم نیامد خودشان را به دار بزنند چرا که گودو را وسیله نجات خود می دانند در نهایت به این نتیجه می رسندکه روز بعد برگردند اما هیچ کدام از جای خود تکان نمی خورند.

نمایشنامه « در انتظار گودو » تا کنون بارها دستمایه ساخت نمایش های متعددی در عرصه تئاتر کشور شده است . سال گذشته نیز آرش میرطالبی نمایشی را با عنوان « گودو در انتظار گودو » به روی پرده برد. صرف نظراز محتوای اصلی نمایش که به نوبه خود قابل تامل است میرطالبی با وارد کردن دو شخصیت اصلی داستان به قهوه خانه ای در ایران فضای جدیدی را پدید آورده که به دلیل ایجاد ما به ازای بیرونی در ذهن مخاطب فضای بسیار توهین آمیزی را پدید می آورد. انتظار در تفکر مردم ایران معنای ویژه و مقدسی دارد اینکه فردی این تفکر را به هر بهانه از جمله اجرای یک نمایش به سخره بگیرد بسیار قابل تامل است . اگر نمایش محدود به حوادث و وقایعی بود که در یک فضای نامعلوم اتفاق می افتد که پرسوناژهای آن نیز غیر ایرانی بودند ماجرا شکل دیگری به خود می گرفت اما زمانی که بحث استهزا انتظار مطرح شده و منتظرین ایرانی و یا در کشور ایران باشند موضوع شکل جدیدی به خود می گیرد.

در نمایش میرطالبی فردی که خبر آمدن گودو به ایران را به استراگون و ولادیمیر می دهد کور است . در واقع این بشارت دهنده خود نابینا بوده و توان دیدن گودو را ندارد. استراگون و ولادیمیر در ایران با مردمی روبرو می شوند که همگی در انتظار آمدن گودو هستند اما هیچکدام او را ندیده اند. هر کدام از آنان تصوری از گودوی آرمانی خود دارند و در بهترین شرایط او را در خواب ملاقات کرده اند. جملاتی که در وصف گودو از زبان این افراد بیان می شود بسیار قابل تامل هستند. به عنوان مثال زنی که در نقش سیندرلا ایفای نقش می کند در وصف گودو می گوید : « کسی می آید که مثل هیچکس نیست مثل پدر نیست مثل مادر نیست او مثل کسی است که باید باشد. او همه چیز را تقسیم می کند و ... » همین زن در بخش دیگری از نمایش می گوید : « من گودو رو چند بار دیدم و با اون قدم زدم اون بهترین آدمی است که در دنیا وجود داره با وجود اون دنیا در صلح و آرامشه ... من اونو تو خواب دیدم ! »

در شرایطی که تمامی مردم به دنبال گودو می گردند و هر کسی گمان می کند که گودو دیگری است فردی سوار بر خر وارد صحنه می شود. رفتار و سکنات این فرد که خود را « پزتو » معرفی می کند طوری طراحی شده که مخاطب را سریعا به یاد دجال و خر معروفش می اندازد. پزتو لباس کشیشی بر تن دارد که خود بیانگر نماینده مذهبی بودن او است و به صورت وارونه بر خر سوار می شود. نکته قابل تامل آنکه پزتو به لهجه مشهدی سخن می گوید. تمامی این موارد گاه توهین آمیز و کنایه گونه بر شبیه سازی باورهای مردم درباره وضعیت آخر زمان با این نمایش توهین آمیز دلالت دارد.

استفاده از الفاظی چون « آموزش گودوئیت » و اینکه « تو با یه آدم منتظر اینگونه رفتار می کنی » دال بر تاکید سازنده نمایش بر همذات پنداری مخاطب با موقعیت کنونی جامعه است .

هنر نمایش رسانه ای فرهنگی است که به دلیل ویژگی خاصش همواره مورد توجه نخبگان و اندیشمندان جوامع قرار گرفته است . در طول تاریخ متفکران بسیاری تلاش کرده اند تا مولفه های خود را در قالب این هنر در دسترس مردم قرار دهند. از اینرو این هنر به همان اندازه که در تعالی بخشیدن به روح انسان ها تاثیرگذار بوده در رهنمود ساختن مخاطبان خود به یک مسیر قهقرایی به وادی انحراف ابتذال و سرگشتگی موثر و تاثیرگذار بوده است .

هنر نمایش در ایران بخصوص در سال های اخیر نشان داده که از این قاعده مستثنی نبوده است به این معنا که برخی نمایش ها اگر چه در بالا بردن و عمق بخشیدن به نگاه و درک مخاطبان از واقعیاتی که هر لحظه در اطرافشان در حال به وقوع پیوستن است نقش بسزایی را ایفا کرده اند اما در بسیاری از موارد نیز این آثار جز تنزل بخشیدن به سطح سلیقه مخاطبان و ارائه روش های نامطلوبی که فرسنگ ها با باورهای ملی و دینی ایرانیان فاصله دارد ارمغانی برای مردم در پی نداشته اند. امسال تقارن برگزاری بیست و هفتمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر با سی امین سالگرد انقلاب اسلامی اگر چه اهمیت برگزاری این جشنواره را دو چندان می کرد لکن بی توجهی مسئولان حوزه نمایش به این مهم باعث شده تا جشنواره امسال همچنان از انحرافات مختلف رنج ببرد.

نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا با چندین جریان هنری از جمله « رئالیسم » و « ناتورالیسم » همراه بود که بازتابی از نگرانی اجتماعی و علمی آن عصر بودند. رئالیسم از میل و گرایش هنرمندان برای نزدیک کردن هنر با واقعیت به وجود آمد. هنرمندان این مکتب عقیده داشتند که مناظر زندگانی باید بی کم و زیاد و بدون دخل و تصرف نمایانده شوند. رئالیسم رسالت تقلید و نمونه برداری از طبیعت و حقایق را بر عهده داشته و موضوعاتش را از مشاهده دنیای اجتماعی و تاریخی معاصر اقتباس می کند. قهرمانان رمان های رئالیستی از مردم عادی جامعه هستند و خلق اثر تصویری و ادبی بیشتر به طبقات متوسط و پایین جامعه و به نفرت انگیزترین جنبه های زندگی آنان پرداخته می شود و محدودیت های « آداب و نزاکت » رعایت نمی شود.

ناتورالیسم نوعی رئالیسم است که به افراط و اغراق کشیده شده است . ناتورالیسم فلسفه ای است که ذهن را وابسته به طبیعت مادی می داند نه مقدم بر آن و در ادبیات و هنر گرایشی است که از رئالیسم سرچشمه می گیرد اما با آن متفاوت است . ناتورالیسم چه در رمان و چه در نمایشنامه همواره تصویرگر طبقات زحمتکش است . به همین سبب آن را شعر تهی دستان گفته اند. زبان آثار ناتورالیستی زبان محاوره است آنها به اصطلاح همان جملات را به کار می برند که افراد استعمال می کنند. ناتورالیست ها درتحلیل انسان و زندگی به زوایای تاریکی چون فقر تبعیض طبقاتی فحشا وقایع ناگوار فساد پلیدی و زشتی می پردازد.

نفوذ این جریانات هنری به ایران به ویژه در سال های پایانی دهه ۱۳۳۰ ما را از ادبیات و فرهنگ مان دور کرد و آفریننده ادبیاتی شد که هیچگونه آشنایی و ویژگی مشترکی با فرهنگ و البته با سیاست های ما نداشت . از سوی دیگر نفوذ ایدئولوژی همان ادبیات را به جامه حزبی در آورد از این رو نویسندگان و هنرمندان هرچه بیشتر به شعار و نظریه پردازی روی آوردند. بنابراین ادبیاتی که به اندازه کافی با نفوذ اندیشه غربی برای ما ناآشنا شده بود با نفوذ ایدئولوژی و یافتن ویژگی های حزبی ناآشناتر و بیگانه تر شد.

در حقیقت ادبیات یکسره در خدمت ایدئولوژی و نظریه پردازان درآمد و به دو شیوه عمده گنگ نویسی تحت عنوان سمبولیسم و نمادین یا ادبیات روشنفکری و ساده نویسی که البته طبق معمول ساده نویسی را با عامیانه نویسی اشتباه کردند تقسیم شد. در حقیقت ادبیاتی که از اروپا گرفته شده بود ریشه در ادبیات و فرهنگ ایران نداشت و چون اندیشه آن یکسره از اروپا و سوسیالیسم سرچشمه می گرفت ریشه در اندیشه ایرانی نداشت و با زندگی این مردم پیوستگی برقرار نمی کرد. در یک کلام این ادبیات نمی توانست در گوهر خویش دارای منش و شخصیت باشد و در نتیجه بی هویت بود.

از سوی دیگر یکی از ویژگی های بارز روشنفکری در ایران تحقیر و خوار شمردن مردم و فرهنگ و رفتارشان بوده است گو اینکه هیچگاه بدون ایراد گرفتن از مردم روشنفکری کامل نمی شود. شکی نیست که وظیفه روشنفکران ادبی و اجتماعی تنها به آموزش ایدئولوژیک مردم خلاصه نمی شود اما نمی توان منکر این واقعیت شد که یکی از وظایف اساسی روشنفکران آموزش استفاده درست از رفتارهای فرهنگی و اجتماعی یا آموزش رفتارهای تازه و مناسب با مسائل مبرم جامعه است . بنا بر این چنانچه خطایی در جامعه باشد بیشتر به گردن پیشروان و روشنفکران جامعه است که هرگز به این موضوع ها نپرداخته اند.

در واقع ارزش ها عواملی هستند که برای زندگی آفریده می شوند و بدون این ارزش ها هیچ جامعه ای وجود خارجی نخواهد داشت چرا که افراد به وسیله تار و پود این ارزش ها به هم مربوط می شوند و یک اجتماع زنده را تشکیل می دهند. اگر قرار باشد که در اثر یک نویسنده ایرانی که در ایران و برای ایرانیان و در مورد جامعه ایران نوشته می شود این ها وجود نداشته باشد پس برای چه نوشته می شود یکی از خدمت هایی که مکتب ناتورالیسم به ادبیات کرد شکستن حرمت کلمات بود. کلمه هایی را که نویسندگان ایرانی و حتی مردم عوام از استعمال آنها اغبا و کراهت دارند و اساسا تنها در قشر خاصی از جامعه رواج دارد در داستان ها به کار می گیرند تا به آنها جنبه ای همگانی و یا عادی دهند.

اکنون که به این ادبیات نگاه می کنیم در می یابیم که ادبیات معاصر ایران به دشواری بتواند تصویر صحیحی از ایرانی خواسته هایش و باورهایش بدهد چرا که خود گرفتار در انحراف ژرفی بدون پایانبندی مشخص است . تاکنون روشنفکران ادبی و اجتماعی ما فقط بیانگر همین تراژدی بوده اند و نه چیزی بیشتر روشنفکرانی که یا مسحور مدرنیسم غرب بوده و یا گرفتار تب پیشرو بودن و جهانی شدن و جهانی کردن فرهنگ معاصر. علی ایحال متاسفانه بخشی از بدنه تئاتر کشور همچنان خود را وام دار این جریانات پوسیده دانسته و علی رغم تغییر نگرش و ذائقه مخاطبان به خصوص پس از انقلاب اسلامی تلاش می کند تا عقاید و آرای خود را به این عرصه حقنه کند که متاسفانه بی توجهی مسئولان در ادامه زندگی و بقا آنان موثر بوده است . در جشنواره امسال علی رغم گذشت ۳۰ سال از انقلاب اسلامی و تغییر در باورها همچنان شاهد هجوم همه جانبه و گسترده ادبیات سخیفانه در نمایش ها بودیم که در ادامه تنها به بخش کوچکی از آنها اشاره می شود.

در نمایش « شکار روباه » می شنویم : « آغا محمد تو برای جست وخیز در رختخواب زنان آفریده نشدی بابا این که از مالله لخت تره هنوز خربزه رو نخورده ... گرفته ما همه ثمره فتوحات رختخوابی پدرمان هستیم حالا که جون و تنم از حسرت یک مرد می سوزه باید با یک خواجه ازدواج کنم »

و یا در نمایش « پیچ تند » بازیگر رو مخاطبان کرده و می گوید : « زنای ایرانی از صبح تا شب کتک می خورند اما به خودشون زحمت نمی دهند شب تو رختخواب شوهرشون نروند چرا که می دونند اگه کار شوهرشون رو راه نیاندازند فردا صبح آقا می ره زن دیگه ای رو پیدا می کنه تا کارش رو راه بندازه »

این موضوع در نمایش « همه چیز درباره آقای ف » به اوج خود می رسد. فرهاد خواننده می گوید : « تو این هنر هیچ ... نیست بابا اینا ... تو حال آدم من ... شده تو ریه هام اگه آخرش نگرفتند چوب کنن تو... »

به واقع این جملات و کلمات تنها بخش کوچکی از ارثیه شوم به جا مانده در ادبیات نمایشی کشور ما به حساب می آید که امسال بر اثر بی تدبیری مسئولان نمایش روی پرده رفت .

اگر قرار باشد که در اثر یک نویسنده ایرانی که در ایران و برای ایرانیان و در مورد جامعه ایران نوشته می شود ارزشهای جامعه لحاظ نشده باشد پس برای چه نوشته می شود !

متاسفانه بخشی از بدنه تئاتر کشور همچنان وام دار جریان غربگرا و بیگانه است

م . حق گو