چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
هزارتوی نویسندگی
همیشه وقتی اسم نویسندهای را میشنویم، فکر میکنیم آقا یا خانم نویسنده در اتاقش نشسته جلوی میز تحریرش با ماشین تایپ قدیمیاش به برگههای پیشنویس داستانش نگاه میکند و زندگی به همین آرامی که گفتیم در جریان است. در صورتی که خیلی از مواقع اصلا از این خبرها نبوده است، حالا میخواهیم از دردسرهای داستاننویسی بگوییم. داستاننویسهایی که از زندگی خودشان الهام گرفتند و زندگیشان همان قدر فراز و نشیب داشته که داستانهایشان دارد.
● سربازی و نویسندگی
اول از همه بگوییم روحیه این داستاننویسهای آرام و دوستداشتنی اصلا اینجوری که شما فکر میکنید نیست. شاید دلیل اولش این است که تمام عکسهایی که ما از این نویسندهها میبینیم مال دوران میانسالی یا پیریشان است. به همین خاطر دیگر شور و حال و جیغ و داد جوانیشان از یادشان رفته. جالب است بدانید که اکثر نویسندههای اروپایی و آمریکایی که در حدود جنگ جهانی اول و دوم بودند سریع خودشان را عازم جبهه جنگ کردند، بی برو برگرد. بیشترشان میخواستند خلبان شوند. بعضیها مثل سنت اگزوپری شانس خلبان شدن را داشتند، بعضیها هم که نه در نیروهای دیگر مشغول به کار شدند و به دلیل دست و پا چلفتی بودن سریعا مصدوم میشدند و از میدان خارجشان میکردند و مینشستند و داستانهای جنگشان را مینوشتند. از توی این داستانها شاهکارهای ارنست همینگوی بیرون آمد و چند تا از داستانهای نویسندههای فرانسوی سلین و کلود سیمون.
● سیاستمدار باشی یا نویسنده
همیشه وقتی بحث سیاستمدار بودن یا نویسنده پیش میآید. همه ناخودآگاه یاد یوسا نویسنده آمریکای لاتین میافتند که یکی دوبار نامزد ریاستجمهوری شد و دعواهای معروفش با بقیه نویسندههای آمریکای لاتین برای مواضع سیاسیاش زبانزد است. اما باید بگویم قبل از آن فرانسویها دور را از آن خود کرده بودند. ویکتور هوگوی معروف سالها نماینده بود یا دورانی که اروپا را کامو و سارتر و سیمین دوبوار فتح کرده بودند. دیگر نویسنده فرانسوی هم عصرشان آندره مالرو رئیس فرهنگوارشاد فرانسه بود. اما میانه ادبیات با سیاست هیچ وقت خوب نبوده است و شاید به همین خاطر افلاطون در آرمان شهر خود شاعران را راه نداد. نویسندهها به دلیل گرفتن موضعهای مشخص سیاسی، موجب آزار سیاست مدار ها میشدند. به همین خاطر شاید سولژنسیتین نویسنده روس سالهای زیادی از عمرش را در زندان گذراند یا نویسندههایی همچون میلان کوندرا و مائینی ویسنیک مجبور شدند به کشورهای دیگر مهاجرت کنند و به زبانهای دیگر بنویسند یا هرتا مولر که از رومانی به آلمان رفت و آنجا به شهرت رسید. نویسندگی و تبعید برای خودش داستان طولانی دارد.
● جاسوس باش و نویسنده
خیلی از نویسندهها روزنامهنگار بودند. در ابتدا شاید دلیل اینکه همه بر و بچههای جیم ما هم علاقه به روزنامهنگاری دارند همین باشد. وقتی به عمق میدان نگاه میکنید میبینید که همه این برو بچه ها هم در آرزوی نویسندگی هستند. اشکالی ندارد که! گابریل گارسیا مارکز هم از چنین جایی شروع کرد، در نشریه کار میکرد در همین اندازههای جیم خودمان در آمریکای جنوبی. یا چخوف در دوران دانشجوییاش برای روزنامهها پاورقی مینوشت و از همه محبوبتر ارنست همینگوی روزنامه نگار را دیگر همه میشناسند. اما دوست هم دورهاش یعنی ویلیام فالکنر که برای نشریه دانشگاهش هم کاریکاتور میکشید و هم داستان مینوشت. جالب است بدانید که همه همکارانش در آن نشریه دانشجویی کاریکاتورهای فالکنر را خیلی بیشتر از داستانهایش دوست داشتند.
اما یک سری از نویسندهها هستند که برخلاف باور قلبی شما کتاب خوانها، جاسوس بودند! گراهام گرین نویسنده سرشناس انگلیسی یکی از همینها بود. نویسندهای که اکثر شاهکارهایش فضاهای پلیسی و جاسوسی داشت بخشی از تجربههای زندگی خودش را جوهر نوشتههایش قرار میداد. شاید یکی از دلایل اصلی که نوبل نگرفت همین بود. همین بود که آکادمی نوبل هی با خودش کلنجار میرفت که نوبل را به یک نویسنده بدهیم یا یک جاسوس نویسنده جالب است بدانید که سامرست موام هم جزو همین گروه بود. سامرست موام با قد کوتاه و بیماری سل همیشه توی دسته سوالات بنیادی زندگیام بوده که این نویسنده نازنین با این داستانهای ساده که مینوشته، چطور میتوانسته جاسوس باشد.
● نویسندگی و تنهایی
این دایناسورهای ادبیات، همگی جوانیشان را با کار در معدن و زمین کشاورزی و کشتی گذرانده اند و در سن میان سالی شاهکار هایشان را نوشته اند و در پیری هم برای استراحت به نا کجا آبادی رفتند. اگر زندگینامههای این نویسندهها را بخوانید اشخاصی مثل جورج اورل و یوجیل اونیل؛ جان اشتاین بک؛ ویلیام فالکنر و نویسندههای معاصری مثل پل آستر و فیلیپ راث و کورمک مکارتی را میبینید. حالا در بین این نویسندهها امسال والدیمیر ناباکوف هم پیدا میشوند که استاد دانشگاه بودند و زندگی خوب و خوشی داشتند اما اکثر هم با تنهایی دست و پنجه نرم میکردند و هم با گرسنگی نویسنده شدن اصلا کار آسانی نیست.
● نویسندگی و مرگ
این دیگر از آن موضوعهای عجیب و غریب نویسندگی و مرگ است. اتفاقا ادبیات دقیقا از همینجا شروع میشود. از وقتی نویسنده بار و بندیلش را میبندد و از این جهان میرود. تازه آن موقع هست که کتابهایش اگر بماند یعنی واقعا شاهکاری خلق کرده. خیلی از نویسندهها بودند که در زمان زندگیشان مورد قبول نه مخاطبها بودند و نه نویسندهها، پس از مرگشان بعد از سالها یکی از قلههای ادبیات شدند نمونه بارزش ادگار آلن پوآمریکایی است که در زمان زندگیاش کسی او را تحویل نمیگرفت و پس از مرگش یکی از مرجعهای شیوه داستان کوتاهنویسی شد. یا رمان معروف مرشد ومارگاریتا اثر بولگاکف دقیقا پس از مرگش به چاپ رسید و شهرت جهانی پیدا کرد.
حالا حتما متوجه شدید که چرا نویسندهها آدمهای گوشهگیری هستند. چون فهمیدن و زندگی کردن و درک کردن خودش زمان بر است و نوشتن تمام این سختیها، تمام این مشکلات، تمام این انسانیتها، تلاشی است که شاید یک عمر زمان ببرد. خانواده؛ امید؛ جامعه و مرگ همه اینها جمع میشوند و تبدیل میشوند به یک اثر، به یک شاهکار که گاهی نوشتنش یک عمر زمان میبرد و ملال آور است. شاید دلیلش همین باشد که آرتور میلر برای نوشتن نمایشنامه مرگ فروشنده سیزده سال زمان گذاشت.
نویسنده: اعظم عاملنیک
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران احمد وحیدی وزیر کشور مجلس شورای اسلامی بابک زنجانی مجلس خلیج فارس دولت دولت سیزدهم شورای نگهبان حجاب لایحه بودجه 1403
روز معلم حج تمتع سلامت تهران هواشناسی قوه قضاییه شهرداری تهران سیل آموزش و پرورش دستگیری فضای مجازی شورای شهر تهران
بانک مرکزی ارز دلار خودرو قیمت دلار قیمت خودرو ایران خودرو سایپا قیمت طلا مالیات چین بازار خودرو
تلویزیون سریال پایتخت سینمای ایران سینما نون خ موسیقی تئاتر دفاع مقدس فیلم کتاب رسانه ملی
اسرائیل رژیم صهیونیستی جنگ غزه غزه فلسطین آمریکا حماس روسیه نوار غزه نتانیاهو ترکیه افغانستان
فوتبال پرسپولیس استقلال رئال مادرید سپاهان تراکتور بایرن مونیخ باشگاه استقلال لیگ برتر فوتسال تیم ملی فوتسال ایران بازی
هوش مصنوعی تبلیغات ناسا اینستاگرام اپل فناوری همراه اول آیفون گوگل
داروخانه مسمومیت دیابت کاهش وزن قهوه بارداری خواب سلامت روان چاقی