یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

بدون پول، دیر میشود!



      بدون پول، دیر میشود!
شایسته مدنی

پول چیست؟ پول در فرهنگ جدید رنگی آکسفورد چنین تعریف شده است: پول، وفور، فراوانی، بدهی، دارایی، چک بانکی، وسیله ی معاش، سرمایه، نقد، پول خرد، چک، سکه، مس، کارت اعتباری، ارز، زیان، قرض، سود سهام، مهریه، عایدی، وقف، املاک، هزینه، تامین بودجه، بخت و اقبال، تنخواه، کمک هزینه ی تحصیلی، درآمد، سرمایه گذاری، مناقصه، وام، رهن، گرو، میراث، پرداخت، مستمری، پول تو جیبی، منفعت، مایحتاج، بازپرداخت، منابع، ثروت، حقوق، پس انداز، نقره، استرلینگ، استرداد، مالیات، چک مسافرتی، دستمزد، متمول، برنده شدن، پس انداز برای خرید چیزی خاص (فرنهام، آرگایل، 1384: 30). آیا پول برای افراد در تجربه‌ی زیسته ای که دارند هم همین معانی را دارد؟ رویکرد پدیدارشناسی معنای ذهنی پدیده را از خود کنشگران جویا می‌شود. به همین دلیل برای فهم چیستی پول و اینکه زنان چه تجربه‌ای در زندگی دارند، معنای پول را خودشان می‌پرسیم.

مرضیه، سی ساله، متاهل و کارمند، دارای یک فرزند 6 ساله است. لیسانس ادبیات فارسی دارد. در جواب این سوال که پول چیست پاسخ می‌دهد:

پول به نظر من اهرم قدرته. بدون داشتن اون 99 درصد از آمال من تحقق پیدا نمی‌کنه. یعنی وقتی پول داشته باشم می‌تونم به واسطه‌ی پول به آرزوهام تحقق بدم.

لطفا بگید که این آرزوها چی هستن؟

آرزویی که داشتم این بود که پسرمو در رشته‌ی موسیقی به یک حدی برسونم. موسیقی از رشته‌های سنگینه. می خواستم استاد بیارم خونه که هزینه‌ی آموزشگاه بالاتر می‌شد ولی بهینه‌تر بود چون زمانی که باید در آموزشگاه می‌گذروندم و دغدغه‌های دیگه کمتر می‌شد. یکی دیگه کلاس زبان بود؛ چه برای خودم چه برای پسرم. یکی دیگه داشتن اینترنت پرسرعت یا امکانات کامپیوتری مثل نرم افزارهای علمی، دیگه یه سری کتاب که دلم می‌خواد داشته باشم و توی کتابخونه نیست و هزینه‌اش سرسام آور بود. اینها نمونه‌های کوچیک بود. دیگه اینکه داشتن شان اجتماعی، مذهبی و سیاسی پول می‌خواد.

در مورد این شئون و ارتباطش با پول بیشتر توضیح بدین.

یه بار یه دوست قدیمی را توی خیابون دیدم. من و پسرم توی پراید نشسته بودیم و اون توی یک ماشین مدل بالا. احساس کردم نمی‌تونم بهش آشنایی بدم. طبقه‌ی من و اون تفاوت کرده بود. دلم می‌خواست این قدر پول داشتم که دوستی‌ام را باهاش حفظ کنم. ولی در شرایط کنونی اون در مولفه‌های زندگی من نمی‌گنجید.  البته دوست دارم اون قدری پول داشته باشم که بهم آرامش بده. یادمه پنج سالم بود یه مدل کفش قرمز دیده بودم از این پاشنه بلندها. بابام عقاید خودشو داشت و همچین کفشی را نمی‌خرید. آرزو می‌کردم یه اتاق پر از پول داشتم و می‌تونستم اون کفش را بخرم.  آرزوی من هنوز روی اون کفش قرمز جا مونده.  البته از زیاد پول داشتن هم می‌ترسم.

از چه چیزی می‌ترسین؟

از اینکه نیازهای ما تمومی نداره. مثلا دلم نمی‌خواد ماشین مدل بالا بخرم شاید چون همه‌ی مردم ندارن و به چشم میاد. دیگه اینکه نمی‌خوام خاص بشم. توی جمع دیده بشم و متفاوت از همه باشم. ضمن اینکه دوست دارم ماشینی که دارم محکم باشه و ایمنی‌اش بالا باشه. اینجوری خیالم راحت‌تره. دیگه اینکه دلم می‌خواد یه خونه سه اتاق خوابه داشته باشم. بیشتر از این نیازی نمی‌بینم. ضمن اینکه سازه‌اش محکم باشه و صدای همسایه‌ها توی خونه نیاد و در محله‌ی خوشنامی باشه. یه ترس دیگه ای که دارم اینه که از پولدار شدن می‌ترسم. چون احساس می‌کنم کس دیگه‌ای میشیم. آدمهای پولدار خوب یا بد نیستن. ولی حرفشون برای من قابل فهم نیست. ترس از اینکه سطح فکرشون، سطح کلامشون را نفهمم مانع میشه باهاشون ارتباط برقرار کنم.

پس فکر می‌کنید اگه پولدار بشین ارتبطاتتون بهتر می‌شه

بله. البته تا بخوام پولدار بشم موانع زیادی هست. سختی‌های زیادی داره. وقتی ازدواج کردم فکر می کردم همسرم خونه داره، ماشین داره، یک کاری داره که 30 سال قرار داد داره، در حالیکه اون اتفاق نیوفتاد. به دلایلی از کار بیکار شد. شش ماه بی‌کار بود. همه‌ی چیزهایی که توی ذهنم آماده کرده بودم بهم ریخت. خونه‌ای که داشتیم ملک پدری‌اش بود که تصمیم گرفته شد فروخته بشه. ضربه‌ی اقتصادی بهمون وارد شد. برنامه‌ریزی اقتصادی کار سختیه چون ثبات وجود نداره. همش نگرانم اتفاقی بیوفته و این مبلغ که پس انداز کردیم از دست بره.

پول چه وقتی براتون اهمیت پیدا کرد؟

بعد از ازدواج. قبل از اون پول این قدر برام مهم نبود. حتی با شخصیت های مرفه راحت ارتباط برقرار می‌کردم. درست بعد از ازدواج واقعیت زندگی را بیشتر درک کردم. بیشتر متوجه شدم زندگی پستی بلندی زیادی داره. نمی تونستم بشینم توی خونه. پس سعی کردم وارد بازار کار بشم. البته این مسئله وقتی مهم شد که همسرم بیکار شد. قبل از ازدواج فکر می‌کردم بعد از این متاهل بشم راحت به خواسته های روحیم می‌رسم. دیوان مولوی می‌خونم، شعرهای حافظ را حفظ می‌کنم و وقتم را برای مطالعه میگذارم. ولی واقعیت زندگی چیز دیگه‌ای  بود. زندگی هزینه‌ی آب، برق، گاز، اجاره خونه، خورد و خوراک داشت. از یه طرف دوست داشتم همه چیز روبراه باشه و از طرف دیگه توانایی انجامش را نداشتم. زمان هم از دست می‌رفت چون دلم می‌خواست یه سری از امکانات را تا پسرم کوچیک هست براش تهیه کنم. اینها نیازهای ثانویه است که دلم می‌خواست برآورده بشه. به همین دلیل دنبال کار رفتم.

با درآمد خودتون چه نیازهایی در زندگی رفع می‌شود؟

می‌تونم بهشون بگم نیازهای فرهنگی. اینکه پسرمو ببرم باغ پرندگان یا کوه. براش کتاب بخرم. اینها نیازهایی است که زمان داره. اگه از زمانش بگذره دیگه تاثیری نداره.

اوایل صحبتمون از شان مذهبی و ارتباطش با پول صحبت کردین. دوست دارم بیشتر توضیح بدین

بله. یه مدتی در یک روسری فروشی کار می‌کردم. خانمهایی می‌آمدن که مذهبی بودن و من می‌شناختمشون. به راحتی مبلغ زیادی برای انواع روسری می‌پرداختن. چادرهای مختلف می‌خریدن. این تنوع به اونها شان می‌ده. البته این شان ظاهری است ولی زیباست. منم دوست دارم این اتفاق برام بیوفته و به راحتی برای حجابم هزینه کنم. مثلا برگزاری مراسم مذهبی مثل خیرات یا نذر، مهمانی‌های مولودی، پول لازم داره. ضمن اینکه به صاحب این مجالس شان میده و براشون اعتبار میاره. مثلا ببینید من الان چادری که سرم می کنم کش داره که روی سرم بمونه. این به این دلیله که همزمان لازمه هر دو دستم آزاد باشه ولی اگه من ماشین داشته باشم و نخوام وسیله‌ی نقلیه‌ی عمومی سوار بشم این مدل چادر را سر نمی‌کنم. چادری بهتر و زیباتری سر می‌کنم چون می دونم راحت می‌شه کنترل کرد و خراب هم نمی‌شه. میشه کفش پاشنه بلند و زیبایی پوشید.  اینجاست که پول مفهوم پیدا می‌کنه!

در مورد بعد سیاسی پول هم صحبت کنید

یکی از امکاناتی که پول فراهم می‌کنه انه که می‌تونم خارج از کشور حضور پیدا کنم. البته منظورم سفر نیست. برای فعالیت‌های کاری. وقتی پول داشته باشی می‌تونی توی سیستم دولتی از یک نفر انتقاد کنی. اینجا حرفت خریدار داره. غیر از این اصلا به حساب نمیاد. یک شخص عادی به سختی می‌تونه یک مقام مسئول را ببینه ولی اگه من یک NGO داشته باشم بهتر و راحت‌تر می‌تونم حرفمو به یک مقام مسئول برسونم. پول به آدم قدرت میده که بتونه اعتراض کنه بخصوص وقتی زن باشی پول اهمیت بیشتری پیدا می‌کنه.

ممنون از این که وقتتان را در اختیار من گذاشتید.