دوشنبه, ۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 24 February, 2025
مجله ویستا

«میدان» در مطالعات مهاجرت



      «میدان» در مطالعات مهاجرت
رضا بیات

در مطالعات انسان­شناسی مهاجرت، بسته به خط سیر پژوهشی که دنبال می­شود، میدان­های پژوهشی متفاوتی تعریف می­شوند. حال این سوال مطرح می­شود که اگر در پژوهشی به دنبال جنبه ­های خاصی از افراد بودیم که مطالعه ­ی زمینه ­ی فرهنگی آنها در کشور مبدا را ایجاب می­ کرد، باز هم می­توان به همان تعریف کلاسیک از «میدان» وفادار بود؟ آیا مطالعات مردم ­نگارانه باید حتما در یک مکان جغرافیایی مشخص انجام شوند یا اینکه می­ توان به چند مکان جغرافیایی نیز فکر کرد؟ اینها سوالاتی هستند که از ابتدا در پژوهش­ های مطالعات مهاجرت مطرح بوده­ اند و نوشتار حاضر تلاش دارد که به بررسی آنها بپردازد.

کوردلا وایسکوپل[1]، انسان­شناس آلمانی، در یکی از کارهای پژوهشی خود بر روی سودانی ­هایی که به کشور آلمان مهاجرت کرده ­اند، مطالعه کرده است. او در کار خود بیان می­کند که: در این پژوهش این سوال که «مهاجران از نقاط گوناگون آفریقا چگونه جنبه ­های هویت فرهنگی کشور خود را حفظ می­کنند؟» بصورت محوری مطرح بود و به همین دلیل، اینکه بخشی از تحقیق را در کشورهای مبدا انجام دهیم اجتناب ناپذیر بود (وایسکوپل، 2009: 251). اینگونه موارد در انسان­شناسی نوین، موجب ایجاد رویکرد جدیدی به میدان شد. از همان ابتدای بوجود آمدن این چالش، برخی انسان­شناسان به تناسب موضوع و پروبلماتیک خود، این رویکرد را بکار گرفتند. این رویکرد جدید، رویکرد «چندمکانه[2]» به میدان است و در مطالعات مردم ­نگارانه، «مردم ­نگاری چندمکانه» نامیده شده است.

در مطالعات مربوط به حوزه­ ی مهاجرت، ترکیب مکانهای تحقیق به منظور بررسی شبکه­ های فراملی، امری بسیار رایج است (همان: 251). این بدان معنی است که در مطالعات امروزین در انسان­شناسی، مفهوم میدان تا حدی بازتعریف شده است. امروزه با توجه به گسترش حوزه ­هایی که انسان­شناسی در حال حاضر به آنها می­پردازد، قرار دادن استراتژی ­های یک­ مکانه و چند­ مکانه در مقابل یکدیگر، دیگر قابل پذیرش نیست. در ابتدای پیدایش دانش انسان­شناسی، با توجه به مطالعه ­ی مردمان مناطق غیراروپایی به عنوان دیگری، استراتژی یک مکانه همراه با مشاهده­ی مشارکتی اجتناب ناپذیر بود. البته این بدان معنی نیست که در آثار کلاسیک انسان­شناسی از استراتژی­ های چندمکانه استفاده نمی ­شده است. پس از دوره­ های ابتدایی، برخی انسان­شناسان همچون مارگارت مید و روث بندیکت و پس از آنها لوی­استراوس در پژوهش­ های خود از استراتژی­ های چند مکانه (اغلب به شکل سفر در چند میدان برای بررسی نتایج) استفاده کردند. در دوره­ی متاخر در دانش انسان­شناسی، با ظهور حوزه­ های جدید و متعدد، استفاده از استراتژی­ های چندمکانه اجتناب ناپذیر است. این حوزه ­ها تمرکزشان بر روی «فرآیندهای ارتباطی- اجتماعی» ای است که معنای فرهنگی­ تولید می­کنند. این معناهای فرهنگی در آن سوی متعلقات سیاسی و جغرافیایی رخ می­دهند (همان: 252-253).

به همین منظور و نیز برای گسترده کردن دامنه­ های کاربرد مردم­ نگاری، مردم ­نگاری چندمکانه توسط انسان­شناسانی همچون جرج مارکوس (George Marcus) در سال 1995 تثبیت شد (فالزون، 2009: 1). وایسکوپل اشاره می­کند که «میدان» در مطالعات انسان­شناختی، مفهومی بسیار گسترده است که نباید آنرا به یک حوزه ­ی جغرافیایی تقلیل داد. البته در برخی مطالعات، بر حسب موضوع و سوالات پژوهش، می­توان از میدان برداشتی جغرافیایی کرد. در کل می­توان اینگونه بیان کرد که: اینکه از مفهوم میدان و مکان در پژوهش­های مردم­ نگارانه چه برداشتی داشته باشیم نیاز به یک انعطاف ­پذیری عقلی و ذهنی دارد. می­توان برای ارائه­ ی یک برداشت ذهنی به سوالاتی از این دست پاسخ داد: کجا ارتباطات موضوعی در یک معنای مرکزی، خود را آشکار می­کنند؟ کجا می­توان به نسبت­ های مشخص و واضح معنا دست یافت؟ کنشگران به کدام زنجیره ­های معنا اشاره می­کنند و چگونه می­توان این زنجیره­ ها را دنبال کرد؟ (وایسکوپل، 2009: 256)

در این زمینه و در این تحقیقات (تحقیقات حال حاضر انسان­شناسی)، فرهنگ می­تواند مفاهیم مکان جغرافیایی- محلی و همچنین فضایی- ماده ­ای را از هم جدا کند و یا به هم پیوند زند و یا حتی از آنها فراتر رود. این تفکر تئوری مرکزیِ مکان­ زدایی از فرهنگ، وارد اتنوگرافی چندمکانه نیز شده و یک تغییر مسیر مهم را بر حسب موضوع در مطالعات انسان­شناختی ایجاد کرده است (همان: 253).

در اینگونه موضوعات (نه تنها مطالعات جهانی ­شدن و مهاجرت، بلکه بسیاری دیگر از حوزه ­های اقتصادی، سیاسی، پزشکی و غیره) اصلا مشخص نیست که چند میدان برای مطالعه کافی است اما موضوع و سوالات پژوهش می­تواند به پژوهشگر نشان دهد که کجا برود و کجا بماند. آلترناتیوِ مکان/ مکان­ها که توسط مارکوس معرفی شد، در اینجا بسیار کارآمدتر است؛ چرا که افق ­های جدیدی را برای بینش انسان­شناسانه باز می­کند. بینش انسان­شناسانه به اینکه چگونه سیستم­ های معنایی فرهنگی در یک محدوده­ی جهانیِ افزایش تماس و تبادل فرهنگی خلق، توزیع، ضبط می­شوند و تغییر می­ کنند (همان: 253-255).

به همین­ترتیب، می­توان نتیجه گرفت که حوزه­ی مطالعات انسان­شناسی مهاجرت، یکی از پایگاههای اصلی این نوع مردم­نگاری است؛ به شکلی که مارکوس در جایی از مقاله­ی خود بیان می­کند:

«بازاندیشی نظری مفاهیم فضا و مکان در پژوهش­ های مردم‌ نگارانه.... باعث برانگیخته شدن و همچنین گشوده شدن درهای تحقیقات انسان شناسی به روی ساختارهای چندمکانه­ در تحقیقات مردم ‌نگارانه شد. برای مثال مطالعات مهاجرت به بخشی از متن در مورد جمعیت‌ های متحرک و مستقل بومی در خارج از مرزها در تبعید و آوارگی بدل شد. این اثر به صورت نظری به شکل‌ گیری هویت ‌ها در چارچوب ‌های جهانی-محلی علاقمند بود که با روش‌ها و فضاهایی که توسط مطالعات رسانه برساخته شده ‌بود، ادغام ‌شد (مارکوس، 1995: 105).»

از تعاریف و ویژگی­ های مطالعات مهاجرت بر می ­آید که نه لزوما یک مکان، که چند مکان به عنوان میدان پژوهش در نظر گرفته شود. از دلایل عمده­ی این موضوع، علاوه بر اجتناب­ ناپذیر بودن آن، می­توان از ایجاد دید کلی ­تر و غنا بخشیدن به تحلیل ­ها و همچنین امکان ارتباط بهتر و عمیق­ تر مطالعه با مفاهیم کلان نیز نام برد.

امروزه محقق می­تواند بسیاری از منابع اطلاعاتی در پژوهش خود را مستقیما روی میز خود بیابد؛ شاید حتی در این موارد نیازی به حرکت به معنای حرکت جغرافیایی نباشد. چندمکانه بودن یک پروژه ­ی تحقیقاتی، می­تواند حکایت از چند میدان رسانه ­ای[3]گوناگون نظیر روزنامه­ ها، آرشیوها، وبگاه­ های اینترنتی و یا حتی رادیو داشته باشد. در اینجا، این موارد الزاما برای تکمیل اطلاعات و داده ­های میدانی مورد نیستند، بلکه حتی می­ توانند به عنوان داده­ های اصلی و تمرکز اصلی پژوهش استفاده شوند.

 

منابع

Falzon, Mark-Anthony (2009). Introduction: Multi-sited Ethnography: Theory, Praxis and Locality in Contemporary Research. edited by: Mark-Anthony Falzon: 1-23. Farnham: Ashgate Publishing Limited.

Fetterman, David M. (2009). Ethnography: step-by-step. California: SAGE Publications, Inc.

Geertz, Clifford (1973). The Interpretation of Cultures. New York: Basic Books.

Marcus, George E. (1995). Ethnography in/of the World System: The Emergence of Multi-Sited Ethnography. Annu. Rev. Anthropol. 24: 95-117.

Weißköppel, Cordula (2009). Traversing Cultural Sites: Doing Ethnography among Sudanese Migrants in Germany. Multi-sited Ethnography Theory, Praxis and Locality in Contemporary Research, edited by: Mark-Anthony Falzon, pp. 251-270. Farnham: Ashgate Publishing Limited.


[1] Cordula Weißköppel

[2] Multi-sited

[3] Media sites

 

صفحه رضا بیات در انسان شناسی و فرهنگ

http://anthropology.ir/node/25407