دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

دانش فرهنگی و بازتعریف رابطه ی انسان با طبیعت



      دانش فرهنگی و بازتعریف رابطه ی انسان با طبیعت
عليرضا حسن زاده

عصر مدرن و موقعیت انسان و طبیعت در تعامل با یکدیگر
بررسی های انتقادی بسیاری که به بازبینی عصر مدرن و جریان های آن توجه نشان داده اند بر تفکر خودشیفتگی انسان نسبت به برتری او در برابر طبیعت، زبان به شکوه و اعتراض گشوده اند. .انسان تا پیش از عصر مدرن نه تنها خود را با موجودات دیگر هم خانه می یافت که حتی طبیعت را چون خویشاوند خویش مورد احترام قرار می داد:
                     کودک را درفصل تابستان اندکی بر زمین می خواباندند تا جان (قدرت)گیرد و یا دختر را
                     در آستانه بلوغ بر درخت پربار و میوه دار می بستند تا چون درخت، بدنی آماده برای
                     پرباری یابد و یا هم زمان با به دنیا آمدن کودک  درخت شمشادی را که نماد سرسبزی
                       وجاودانگی  است بر زمین می کاشتند


 و مثال هایی از این نوع در فرهنگ ایرانی بسیار است.با این حال به نظر می رسد که هنوز می باید به بازبینی بهتر رابطه جامعه ی ایرانی با طبعت پرداخت ،رابطه ای که عدم توجه به ضعف های آن می تواند موجب آسیب به این هردو یعنی طبیعت و انسان در ایران شود.در اینجاست که کاوش دانش فرهنگی موجود در فرهنگ مردمی نسبت به طبیعت بسیار مفید خواهد بود.در اینجا خواهیم کوشید در یاداشتی کوتاه برخی از ابعاد این رابطه را به بحث بگذاریم.

دو شاعر و یک نماد

از احمد شاملو که در چکامه هایش "درختان"را  جهل معصیت بار نیاکان می نامید تا سیاووش کسرایی که قصیده درخت رابا توصیف بی بدیل " زیبایی" آن می سرود، فاصله ای عجیب از دو نگاه متفاوت وجود دارد.نگاه نخست، برخاسته از تفسیری بود که خاستگاه خویش را در جریان های مدرن می یافت،این نگاه بر مرده ریگ اساطیری و انچه از گذشته می آمد،خط بطلان می کشید ،آنگونه که فردوسی را نیر به مثابه بخشی از ادبیات محافظه کارانه کهن ،بر جایگاه یک متهم می نشاند و با استفاده از مشروعیت پرسش ،بر طبل حقانیت جنبش های مدرن می کوفت و در آن سویه دیگر، آن دیگری شاید از قیل و قال تفاسیر مدرن دوری می نمود و در خلوت خویش به دور از تمایلات حزبی و اشکال مدرن ،از زیبایی جهان در سنت ها و یادگاران برجامانده از گذشته می گفت. با این حال کسرایی یا شاملو، این دو تنها مثالی از دو نگاه متضاد به درخت به مثابه نمادی از طبیعت  اند ،درخت با هویتی نمادین در شعر این دو ظاهر می شود .و جالب آن است که ماهیت نمادین درخت خود موضوعی کماکان مطرح و مورد پرسش تا زمان ماست  .

دو تصویر  از درخت
در افسانه زندگان آنجا که کوشیدم به بررسی مفهوم توتم در قصه های عامیانه بپردازم،دو تصویر  از درخت را برای ورود به بحث فصل یادشده از ادبیات کلاسیک ایران برگزیدم،که یکی از ان دو از این قرار است:

"...پیری صاحب تجربه به آنجا حاضر شده بود.گفت قطع این خصومت حد بنی آدم نیست ،زیرا که آدمیان به غرض خود مشغول شده اند و جانب خویش رعایت کردن گرفته اند .اما چند میلی از این شهر درختی است که او را شجره الحکم خوانند.شاخ او با شاخ ثور آسمان برابری می کند و بیخ او به گاو ثری نزدیک می شود.خصومتی که از شحنه قطع نشود و دعوئیی که از حاکم به آخر نرسد ،بر آن درخت برند .از آن در خت آواز بر آید که مستحق کیست.اگر این زن نزدیک آن درخت برند و صورت حال بازنمایند ،در ساعت حکم عدل کند و این دعوی مرتفع شود .آری دار و درختی که مظهر حق باشد بهتر از انسانی که مبطل حق باشد...هر هفت کس زیر آن درخت رفتند و آن عورت را نیز ببردند و صورت حال بازنمودند و حکم التماس کردند .در حال درخت بشکافت و آن عروس را به خود کشید و مسدود شد و از هر برگ آن درخت آواز بر آمد :کل شئی یرجع الی اصله.و آن هر هفت کس خایب و خاسر شدند و با دلی در التهاب و دیده ای در انکساب بازگشنند و باقی عمر در حسرت و پریشانی و پشیمانی گذرانیدند"(طوطی نامه ) اما  تصویر دیگر به جامع التواریخ مربوط می شود ،که حاوی احترام به طبیعت به مثابه آفریده خداوند است.

طبعیت و ساختار نمادین
طبیعت به مثابه آفرینش خداوند در نزد اقوام مختلف جهان  مورد احترام بوده است.افسانه ها و اساطیر پیدایش به توصیف چگونگی آفرینش جهان در محلات و نواحی گوناگون می پردازند.این افسانه ها و اساطیر، داستان پیدایی یک رودخانه ،مرداب ،کوه و...را.به مثابه عناصر آفریده شده از سوی خداوند با جغرافیا و تاریخ محلی پیوند می دهند.در این باره در کتاب خاطرات مردم شناسان ایران(پیوند تاریخ و جغرافیای محلی با تاریخ و جغرافیای کیهانی و دینی) سخن گفته ام.برای مثال چهل چشمه شاهزاده ابراهیم در گیلان بنا بر قصه ها و افسانه های مردم پس از آنکه امامزاده ی تشنه از خداوند طلب آب می کند جاری می شود.یا در همین منطقه (گیلان)مرداب انزلی هدیه خداوند به دخترافسانه ای ست که در این ناحیه زندگی می کرد.این افسانه های بنیاد ،نمایشگر طبیعت به عنوان آفریده خداوند در افسانه هاو روایت های محلی اند.بسیاری از این چشم انداز های طبیعی آنچنان که الیاده نشان می دهد در پیوند با تاریخ محلی  از نماد های مرکز به شمار می آیند.
از سوی دیگر مروری بر بخشی از افسانه ها و روایت های محلی نشان می دهد ،که عناصر طبیعت چون کوه ،تپه ،درخت و...تبدیل به نماد یا اندامی از مرد ،زن یا کودک مقدس در باورهای قومی و محلی و مردمی می شوند.آنچنان که به باور مردم از مزار کشته حق درختی می روید ،  و در خصوص حکایت پرشمار دو کودکی که از خوبان بوده اند،از پس مرگشان تپه ای فراز می آید تا نشان دهد که طبعیت پیکر بی جان دو کودک معصوم را پناه می دهد.(افسانه زندگان)در ساختار بسیاری از این باورها عناصر مهم طبیعت چون درختان حضوری پرشمار و با معنا دارند. وجوه استعاری تاریخ محلی با عناصری از این نوع ،حامل باوها و چگونگی فهم عامیانه مردم است و کیهان شناسی و جهان شناسی مردمی و ساده آنها را بازتاب می دهد.در باور مردم درختان چون سربازانی قامت کشیده و استوار ، محافظ بنای امامزاده حنفیه از بادهای تندی اند که به طور موسمی به سوی بنای این امامزاده می وزد.  وجه استعاری درخت در بن مایه" درخت زندگی" صورت و معنایی آشکار در آثار باستانی بر جامانده از گذشته دارد(برای نمونه جام مارلیک درخت زندگی).در واقع بخش مهمی از زبان فرهنگ عامه و مردمی در افسانه ها ،روایت ها ،اسطوره ها و...ساختاری استعاری و نمادین را نشان می دهد.در اساطیر از مزار مظلومان و کشتگان حق چون سیاووش ،گیاه می روید ،و....به هر حال همچنان که در مقاله خویش در کتاب خاطرات مردم شناسان ایران اشاره داشته ام ،طبیعت به ویژه در پیوند با بناهای مذهبی می تواند به صورت نماد مرکز ظاهر شود.در این باره در تحلیلی دیگر (شفای مقدس :نامه پژوهشگاه)نقش چشمه ها ی مقدس را یاد آور شده ام.

وجوه استعاری طبیعت در اسطوره _افسانه های مردمی چون داستان درخت کیش و،کلاغ و جاودانگی ساختار معنایی خود را نشان می دهد.سرسبزی بی خزان شمشاد از یکسو باعث می شود تا در افسانه های قومی و محلی به داستان آب حیات و بن مایه جاودانگی مربوط شود و از سوی دیگر از همان جا به آیین های کشت و ورز و رسم های برکت راه یابد  .در این باره ایده فریزر در شاخه زرین جالب است.  درخت به دلیل خواب زمستانی و زندگی مجدد نمونه ای روشن و صریح از مفهوم رستاخیز در دانش مردمی بود ه است در این باره فریزر به آیین های درخت اشاره می نماید .در این نوع از آیین ها ستایش درخت به دو صورت انجام می گرفت:ستایش درختان به عنوان موجوداتی زنده و صاحب روح و از سوی دیگر شحصیت های مقدس. .فریزر از شاه _ چوب (the king of the wood)حکایت می کند .با این حال فریزر نشان می دهد که این شخصیت بخش شاه گونه طبیعت را در قالب درخت های انبوه بلوط در بر می گرفت.پیوند درخت و مرد یا زن مقدس در افسانه ها ،آیین ها و باورهای محلی از این منظر در فرهنگ مردمی قابل تبیین و بحث است.در این باره می توان به بررسی آیین های دیگری چون عروسی با درخت پرداخت.

طبعیت و راه های حفظ آن در فرهنگ مردمی

در فرهنگ ماقبل مدرن ،انسان مرزی میان خود و طبیعت نمی شناخت ،نگاه انمیستیک به طبیعت و پدیدهای طبیعی ،به آنان جانی چون آدمیزاد می بخشید .پرندگان در افسانه ها به سخن می آمدند و جهانی از دنیای مرتبط و آشنا میان انسان ها و جانوران و گیاهان خلق می شد.وجود نگاهی از این نوع بود که در حکایتی کاملا آشنا سرح پوستان را به اعتراض نسبت به بدرفتاری با زمین و زخم زدن به ان می کشاند.در اساطیر ایرانی گوشورون و درواسپا حافظ طبیعت به شمار می آیند و نمونه های آنها در فرهنگ مردمی سیاگالش در افسانه های گیلکی و تالشی و رزبار در باورهای قوم لر است.(افسانه زندگان و باورداشتها ی مردم ایلام و لرستان).

در افسانه های گیلکی و تالشی سیاگالش به حفظ حیواناتی چون گوزن و گاو در برابر بلایا یا شکارچیان می پردازد.از سوی دیگر عناصری چون  درخت  .نشانگر توجه مردم به حفظ طبعیت به کمک اعتقادات و آیینی سازی طبیعت اند .در همین باره ضرب المثل جالب "هر درخت بزرگ ،درختی در خورتکریم است "(گیلکی:هر چی پیله داره ایتا مزارداره)کارکرد باورها را در حفظ طبیعت نشان می دهد آنچه امروزه دانش زیست محیطی انسان بر آن تاکید می ورزد.به نظر می رسد آیینی سازی طبیعت بخشی از راه های حفظ آن در برابر خطر نابودی در جوامعه سنتی  بوده است.در این باره آموزه های بسیاری وجود دارد که آسیب رساندن به طبیعت را گناهی نابخشودنی در فرهنگ مردمی می سازد.

نگرش درونی
برخلاف نگرش های موج های نخست مدرنیته که با تحقیر و مصرف کردن طبیعت و مرکز پنداری انسان همراه بود،و هنوز نیز جهان در حال کوشش برای حل آسیب هایی ست که فعالیت های صنعتی به پیکر طبیعت وارد کرده است.نگرش دینی ،همواره بر حفظ و احترام به طبیعت تاکید کرده است.در ایران باستان بسیاری از آموزه های فقهی و دینی مزدایی بر اصل احترام به طبیعت و نیالودن آن تاکید می ورزیدند و از سوی دیگر با تشرف مردم ایران به دین اسلام نیز ،هم با توجه دادن قران بر ارزش آفریده های خداوند روبه رو هستیم ،و از سوی دیگر رویه ها و سنت های پیامبر اسلام و امامان بر این امر صحه می نهد آنچنان که حدیثی از پیامبر اسلام نقل شده است که اگر فردی یک درخت را بکند  باید بر جای آن دو درخت بکارد.بدین ترتیب می توان دریافت که  احترام به طبیعت به مثابه آفرینش خدواند هم در فرهنگ ایرانی دیرینگی دارد و هم با جهانبینی دینی آنان در دین اسلام هم سو و سازگار است.

طبیعت و دانش فرهنگی اقوام ایرانی
اقوام ایرانی با سبک های معیشتی مختلف که با سنت ها و حوزه ی جغرافیایی زندگی آنان رابطه دارد ،از دانش فرهنگی ژرف و عمیقی در برخورد و همزیستی با طبیعت برخورداند .این دانش شیوه های همزیستی با طبیعت را به خوبی به ما نشان می دهد آنچه به شدت جوامع مدرن و جوامع در حال توسعه و  در حال مدرن شدن به آن نیاز دارند .می توان در این باره مثال های فراوانی را مطرح ساخت ."چوخته"یا کفشهای مخصوصی که مردم گیلان برای راه رفتن بر روی برف در مواقعی که برف سنگین می آمد درست می کردند  امروزه از یاد رفته است .این در حالی ست که ما به شدت نیازمند تعریف رابطه جامعه ایرانی با طبیعت هستیم و این امر بدون توجه به مطالعه فرهنگ مردمی و ارزش های  جامعه ی سنتی  ممکن نخواهد بود.